< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الرّأي المختار في الإنشاء والإخبار.
بحث درخصوص نظرات مطرح‌شده راجع به وضع و دلالت اسماء اشاره بود. چندين نظر در اين زمينه مطرح بود كه به بررسي بعضي از آنها پرداختيم و بعضي ديگر باقي مانده است. تا اينجا نظر مشهور، نظر محقق خراساني و نظر محقق اصفهاني را مطرح كرديم. در ادامه قصد داريم نظر حضرت امام و همچنين محقق بروجردي را مطرح خواهيم كرد كه بسا نظر ايشان با نظر حضرت امام يكي باشد و امام اين نظر را از محقق برجردي اخذ كرده باشد.
حضرت امام مي‌فرمايند كه اسماء اشاره و همچنين ضمائر، خاصه ضمائر غايب وضع شده‌اند براي ايجاد اشاره‌ي اعتباريه. اسماء اشاره وضع شده‌اند براي ايجاد اشاره، منتها چون وضعي هستند اشاره‌ي اعتباريه است. ما نظر ايشان را در قالب چند بند به اجمال و با استفاده از كتب اصوليه ايشان مطرح مي‌كنيم.
1. گويي ايشان مي‌فرمايند كه آلات اشاره از يك جهت به دو قسم تقسيم مي‌شوند: اول) آلات اشاريه‌ي طبيعي غيروضعي، همانند «يد» كه فرد اخرس بدون اينكه كسي جعل كرده باشد كه هنگام اشاره به چيزي دست و انگشت خود را به طرز خاصي حركت بده، او به‌طور طبيعي از دست خود استفاده مي‌كند و اشاره مي‌كند و وضعي در پس آن وجود ندارد. دوم) آلات اشاريه‌ي اعتباريه‌ي وضعيه كه الفاظ از جمله‌ي آنهاست. الفاظ آلات اشاريه هستند اما به تبع وضعي كه صورت گرفته است چنين معنا و كاربردي پيدا كرده‌اند و با كاربست الفاظ خاصي به نام اسماء اشاره و يا حتي ضمائر غايب، به مشارٌاليه اشاره مي‌كنيم. پس آلات اشاره دو قسم هستند: طبيعي غيروضعي و اعتباري وضعي.
2. اين دو گونه آلات اشاري با هم هيچ تفاوتي ندارند و هر دو در خارج ايجاد اشاره مي‌كنند و موجب مي‌شوند كه اشاره پديد بيايد و موجد اشاره هستند. وقتي لفظ «هذا» را به كار مي‌بريد اين لفظ اشاره‌اي را در ذهن شما پديد مي‌آورد كه آنچه كه در ذهن شما پديد آمد به خارج اشاره دارد. از واژه‌ي هذا در ذهن شما، اشاره‌اي خلق مي‌شود و اين اشاره، به مشارٌاليه خارجي اشاره مي‌كند و اين اشاره به همان صورتي است كه از آلات غيرلفظيه‌ي اشاريه استفاده مي‌شود. اخرس كه نمي‌تواند لفظي را به كار ببرد، هنگامي كه با دست خود اشاره مي‌كند، در ذهن شما به عنوان مخاطب گويي اشاره‌اي پديد مي‌آيد و متوجه مي‌شويد كه او مي‌خواهد به چيزي اشاره كند و هنگامي كه جهت دست او را مشاهده مي‌كنيد، مي‌فهميد كه مشارٌاليه چيست.
بنابراين هم آلات اشاريه‌ي لفظيه كه از سخن وضعيه و اعتباريه هستند و هم آلات اشاريه‌ي طبيعيه همانند دست و سر ايجاد اشاره مي‌كنند. در ذهن شما با «هذا» مفهوم اشاره به وجود مي‌آيد، سپس ذهن شما به مشارٌاليه منتقل مي‌شود و مفهومي كه با هذا در ذهن شما خلق مي‌شود واسطه مي‌شود تا به مشارٌاليه منتقل شويد و تفاوتي نمي‌كند كه اين منتقل شده به مشارٌاليه با آلات اشاريه‌ي وضعيه و اعتباريه باشد كه واضع دارند و يا آلات اشاريه‌ي طبيعيه مثل «يد» باشند كه واضع ندارند. طبيعت اخرس به او مي‌گويد كه با دست خود اشاره كند. كاركرد هر دو اينها نيز ايجاد معناي اشاري در ذهن است، پس كار هر دو ايجاد است. شبيه به بيان مرحوم ميرزايي نائيني كه مي‌گفتند: «اخبار ايجاد نيست، انشاء ايجاد است».
3. هنگامي كه مي‌گوييم الفاظ براي خود اشاره وضع شده‌اند، پس مشارٌاليه بايد در ذهن سامع و مخاطب پديد بيايد. درواقع شما با شنيدن «هذا» متوجه مي‌شود كه اين فرد مي‌خواهد اشاره كند و معنايي كه در ذهن شما خطور مي‌كند باعث اخطار معنا در ذهن مي‌شود. از آن متوجه مي‌شويد كه مي‌خواهد به چيزي اشاره كند كه بعد احياناً به مشارٌاليه منتقل مي‌شويد. با لفظ آن معنا در ذهن سامع و مخاطب به وجود مي‌آيد (كه البته اين نظري خاص مختص حضرت امام است). ما در اينجا هم معنا را داريم و هم مشارٌاليه، يعني رجلي كه در خارج به او اشاره مي‌شود را داريم. پس ما يك لفظ «هذا» داريم و يك معنايي كه با شنيدن لفظ «هذا» به ذهن اخطار مي‌شود، و يك مشارٌاليه خارجي كه در بيرون است. بعد از اينكه اين لفظ ادا شد و آن معنا در ذهن اخطار شد، مي‌گوييم «هذا زيد» و يا «هذا قائم» و... اينجا ما با مفهومي كه در ذهن خطور كرده سروكار داريم وي مشارٌاليهي كه در بيرون وجود دارد. ايشان مي‌فرمايند در جمله‌ي «هذا قائم» آن چيزي كه در واقع مسندٌاليه واقع مي‌شود، لفظ نيست، بلكه آن مشارٌاليه خارجي است. درواقع از سه عنصر لفظ «هذا» و معنايي كه در ذهن اخطار مي‌شود و مشارٌاليه كه به آن منتقل مي‌شويم، شخصي كه در بيرون است قائم است و درحقيقت او مسندٌاليه است و گويي كه نسبت بين او و «قائم» برقرار مي‌شود.
حضرت امام از اين بيان كه مي‌فرمايند شما توجه داشته باشيد وقتي مي‌گوييم الفاظ براي نفس اشاره وضع شده است، درنتيجه هنگامي كه لفظ «هذا» ادا مي‌شود، مشارٌاليه بايد در ذهن سامع احضار شود، مي‌خواهند نتيجه بگيرند كه بنابراين معناي «هذا» حرفي است. خصوصيت معناي حرفي چيست؟ اين است كه بايد في غيره باشد. اينجا شما «هذا» را داريد ولي مي‌گوييد «هذا» آن چيزي نيست كه قيام را به آن نسبت مي‌دهيم، بلكه مشارٌاليه است كه واقعاً قائم است و نه كلمه‌ي «هذا». پس معناي «هذا» در غير و در مشارٌاليه است، و به اين ترتيب معناي آن حرفي است.
تعبير ايشان اينگونه است: «و بالجملة: أنّ هذه الألفاظ وضعت لنفس الإشارة، و لازمها إحضار المشار إليه في ذهن السامع و لهذا قلنا: لم تقع تلك الألفاظ بما لها من المعنى محكوماً بها و لا عليها كسائر المعاني الحرفيّة، بل المحكوم به و عليه هو المشار إليه بها، فقوله: «هذا زيد» و «هو قائم» ليس المحكوم عليه و المخبر عنه معنى لفظة «هذا» و «هو» بل المشار إليه بهما، كما أنّ الواقع كذلك، ففرق بين قولنا: «زيد قائم» و بين «هذا - أو هو - قائم» فإنّ زيداً يحكي عن المحكوم عليه حكاية اللفظ عن معناه الموضوع له، بخلافهما فإنّهما يحضران المحكوم عليه في ذهن السامع إحضار الإشارة بالإصبع إيّاه في ذهنه، من غير أن تكون موضوعة له، و من دون أن تكون حكاية اللفظ عن معناه، و لهذا أدرجناها في الحروف لأنّ الميزان في حرفيّة الألفاظ كون معانيها غير مستقلّة بالمفهوميّة و الموجوديّة، و هي كذلك، فإنّ نفس الإشارة بالحمل الشائع ممّا يتحصّل و يتقوّم بالمشير و المشار إليه، و لا يمكن تعقّلها بذاتها و لا إحضارها في ذهن السامع و لا وجودها في الخارج كذلك».[1]
ايشان در ادامه مي‌فرمايند: پس اينكه مي‌گوييم مسندٌاليه و محكومٌ‌عليه و مخبرٌعنه لفظ «هذا» نيست، معناي اين دو هم نيست، بلكه مشارٌاليهي است كه متعلق اينهاست. درنتيجه وقتي شما مي‌گوييد «هذا زيد» و يا «هذا قائم» با زماني كه مي‌گوييد «زيد قائم» مسئله تفاوت مي‌كند. وقتي مي‌گوييد «زيد قائم» خود زيد را مي‌گوييد و معناي آن‌را اراده مي‌كنيد و معناي آن «قائم» مي‌شود، يعني به آن معنا نسبت داده مي‌شود. معناي زيد محكومٌ‌عليه و مخبرٌعنه است، اما «هذا» مخبرٌعنه نيست، بلكه مشارٌاليه آن مخبرٌعنه است و شما از مشارٌاليهي خبر مي‌دهيد كه با «هذا» به آن اشاره كرده‌ايد.
درنتيجه «زيد قائم»، زيد در اينجا اسم است و معناي اسمي دارد، اما «هذا قائم»، هذا معناي حرفي دارد ولو خودش هم اسم باشد، معناي آن حرفي است؛ زيرا «زيدٌ قائم» معناي استقلالي دارد و از آن خبر مي‌دهيم، اما «هذا» معناي حرفي دارد و معناي آن در مشارٌاليه «هذا»‌ و مشارٌاليه آن است كه محكومٌ‌عليه يا مخبرٌعنه واقع مي‌شود و خبر مي‌دهيم كه او قائم است و يا قيام را به او نسبت مي‌دهيم.
4. ايشان بر نظر خودشان استدلال مي‌فرمايند و مي‌گويند كه قول ما مستظهر به ادله‌اي است: اول) اگر شما سراغ عرف برويد مي‌بينيد كه در عرف نيز همين‌گونه مي‌فهمند و «هذا» را همين‌گونه مي‌بينند، و ارتكاز عرفي نيز همين است و اين خود دليل است و فهم عرف در الفاظ مبناست؛ دوم) اگر از عرف عبور كنيم و عالمانه و تحليلي و زبان‌شناسانه به مسئله نگاه كنيم، متوجه مي‌شويم كه هيچ تفاوتي ندارد كه بگوييد «هذا زيد» يا اينكه به او اشاره كنيد؛ چه به دست اشاره كنيد (همانند اخرس) و چه كلمه‌ي «هذا» را به زبان بياوريد مي‌بينيد تفاوتي نمي‌كند و هر دو براي احضار موضوع است كه معنايي در ذهن سامع احضار مي‌كند و آن معنا تعلق مي‌گيرد بر مشارٌاليهي كه در خارج است و به همين جهت هم هست كه اينها را مي‌توان به جاي يكديگر به كار برد. شما ممكن است بگوييد «هذا زيد» و ممكن است با دست اشاره كنيد و اينكه جاي يكديگر را مي‌گيرند مشخص مي‌شود كه تفاوتي با هم ندارند و كاركرد هر دو اين است كه ابزار هستند براي ايجاد اشاره در بيرون؛ ابتداً در ذهن سامع ايجاد اشاره مي‌كنند و به دنبال آن سامع به مشارٌاليه منتقل مي‌شود و مشارٌاليه را ادراك مي‌كند. منتها فرق اينها در اين است كه در استفاده از دست و يا انگشت، منتظر وضع نيستيم و به طور طبيعي مي‌دانيم كه اين طرز حركت دست يعني اشاره، اما در لفظ مسبوق به اشاره است و واضع كلمه‌ي «هذا» را وضع كرده است براي احضار معنايي كه به ذهن سامع مي‌رسد و كاربرد آن در انتخاب سامع به مشارٌاليه. بنابراين هم عرف چنين چيزي را مي‌فهميد و هم اينكه اگر تحليل كنيم به همين خواهيم رسيد.
البته به نظر مي‌رسد كه نظر حضرت امام در اين خصوص همانند نظر محقق بروجردي است، اما عده‌اي اعتقاد دارند كه نظر امام با نظر محقق بروجردي متفاوت است. نظر حضرت امام در اين خصوص نيز كمابيش مورد پسند ماست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo