< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

89/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فرع ششم) روش‌های قلمروشناسي علـوم‌

أ) روش‌های برآمده از رویکرد و نگرش پسینی و استقرایی

ب) روش‌ برآمده از رویکرد و نگرش پیشینی و منطقی

 

فرع ششم) روش‌های قلمروشناسي علـوم‌

پيش‌تر گفتيم: هر مسئله‌اي خود به تنهايي دانشواره‌اي‌ست خُرد، به همين جهت عمده‌ي پرسش‌هايي كه درباره‌ي يك دانش تام قابل طرح است درباره‌ي مسئله‌ي علم نيز قابل طرح است، پس همان‌طور كه مي‌توان پرسيد كه روش شناخت علم اصول چيست (به‌نحو فرانگر و بيروني)، مي‌توان سؤال كرد كه روش تشخيص و تعيين قلمرو علم اصول كدام است؟ يعني چگونه مي‌توان قلمرو دانش اصول را تشخيص داد (به نحو پسيني) يا تعيين كرد (به نحو پيشيني). اين‌كه پذيرفته نيست كه بدون تعيين طريق هر كسي از گرد راه نرسيده ادعا كند قلمرو علم اصول «اين است» يا «آن بايد باشد»! و ديگري هم مدعي گردد نه‌خير، اين است يا آن بايد باشد؛ بلكه بايد هر يك بگويند از چه راهي به تشخيص قلمرو رسيده‌اند يا به تعيين آن مي‌پردازند؛ هريك از روش‌ها نيز مبتني بر مبناي خاصي‌اند، از همين روست كه حسب‌الموارد مبنا هم بايد مشخص گردد.

با توجه به اين‌كه مي‌توان به هر دانش و قلمرو آن، مانند بسياري از مسائل عمده‌ي ديگر، با دو رويكرد نگريست: پسيني و پيشيني، روش تشخيص و تعيين قلمرو نيز مي‌تواند با دو رويكرد ملحوظ گردد. از اين‌رو بايد در مباحث اساسي‌اي مانند «تعريف»، «روش»، «قلمرو»، نخست بايد مشخص كرد آيا پرسش از مسئله با نگاه پسيني است يا پيشيني؟ براي اين‌كه اگر اين دو رويكرد را از هم تفكيك نكنيم خلط‌ و خطاهاي فراواني پيش مي‌آيد و بسياري از نزاع‌هاي «لاينحل» و مزمن ميان اصحاب علوم مختلف نيز ناشي از همين خلط‌هاست.

از اين روي از كسي كه در مورد قلمرو يا روش قلمروشناسي اصول يا هر علم ديگري مي‌پرسد، بايد سئوال ‌كنيم كه آيا از قلمرو يا روش تشخيص قلمرو اصول آن‌چنان كه هم‌اكنون هست، (يعني همين علم اصول موجود و محقق) يا از قلمرو يا روش تعيين قلمرو علم اصول، آن‌چنان كه بايد باشد (علم اصول مطلوب) مي‌پرسد؟ يا فارغ از اين‌كه علم مطلوب منظور است يا محقق، و حتا با فرض اين‌كه علم موجود از جهات ديگر مطلوب است، اما در تعيين و يا دست‌كم تعريف قلمرو همين علم موجود (كه از جهاتي مطلوب نيز مي‌باشد)،‌ مي‌توانيم پاسخ بدهيم: شما قلمرو مطلوب مورد نظرتان است يا قلمرو موجود؟ چون ممكن است كسي بگويد: كه قلمرو موجود علم اصول مطلوب نيست. زيرا يا مانع نيست و يا جامع نيست، مثلاً برخي بخش‌ها در هندسه‌ي علم اصول قرار گرفته است كه نبايد در اطلس اين علم گنجانده مي‌شد، و يا شايسته بلكه بايسته است بخش‌هايي در گستره‌ي آن گنجانده شود تا قلمرو علم اصول گسترش پيدا كند يا كاركرد آن بسط بيابد، اما اكنون چنين نيست. پس مي‌توان راجع به قلمرو بايسته‌ي علم اصول بدون لحاظ اينكه علم اصول فعلي مطلوب است يا مطلوب نيست، سخن به ميان آورد.

پس مي‌توانيم بگوييم روش‌ها دو گونه هستند، پسيني و استقرايي ـ تاريخي، پيشيني و منطقي ـ آرماني،

با رويكرد پسيني و استقرايي به قلمرو برخي علوم و از جمله علم اصول، فعلاً چهار روش پيشنهاد مي‌كنيم، و با رويكرد پيشيني يا منطقي نيز فعلاً يك روش ارائه مي‌كنيم. پس مجموعاً پنج روش را براي قلمروشناسي و قلمروگذاري پيشنهاد مي‌كنيم، كه برخي از آنها مانند روش اول و پنجم، مبتني‌ بر «نظريه‌ي تناسق» است.

أ) روش‌های برآمده از رویکرد و نگرش پسینی و استقرایی

1. تحلیل اقتضائات عناصر رکنی هر علم، همان‌سان که هم اکنون هستند، در باب گستره‌ي معرفتي، كاركردي، و احياناً كارآمدي آن، زيرا قلمرو دانش نمي‌تواند با موضوع، غايت و احياناً روش آن علم ناسازگار باشد

2. تتبع در آثار معتبر اصحاب هر علمي و بازبيني و مشاهده‌ي گستره‌ي ساختاري، هندسي، و كاركردي دانش.

3. فحص و بحث در آراء و اظهارات اصحـاب هر علم، در باب قلمرو ساختاري، هندسي، كاركردي و احياناً كارآمدي آن.

4. كاركردسنجي و كارآمدي‌آزمايي تجربي دانش از رهگذر كاربست آن در مظان و مصب توقع كاركرد و كارايي، و به دست آوردن گستره‌ كاركرد و ميزان كارآيي آن.

ب) روش‌ برآمده از رویکرد و نگرش پیشینی و منطقی

5 . تحلیل اقتضائات عناصر رکنی هر علم، آن‌سان که می‌باید و می‌شاید باشند، در باب گستره‌ي هندسي، كاركردي، و احياناً كارآمدي آن.

بايد هريك از روش‌هاي پيشنهادي به طور جداگانه براي تشخيص يك‌يك اطلاقات سه گانه‌ي قلمرو علم به كار بسته شود.

يكي از شيوه‌هاي دست يافتن به پاسخ پرسش از قلمرو، تحليل اقتضائات عناصر ركني هر علمي است، البته اگر اقتضائات عناصر را آن‌سان كه هستند بررسي كنيم پسيني مي‌شود و اقتضائات را آن‌سان كه بايد و شايد باشند بررسي كنيم مي‌شود پيشيني. بايد اقتضائات عناصر را تحليل كنيد و ببينيد مقتضاي اين عناصر در قلمرو اين علم چيست. بايد آنچه را كه قلمرو مي‌انگاريد با اقتضائات عناصر ديگر سازگار باشد، مثلاً شما نمي‌توانيد بگوييد «غايت علم اصول» توليد قواعد استنباط احكام فرعي شرعي است اما هندسه‌ي معرفتي اين دانش شامل «اصول عمليه» نيز مي‌شود، اصول عمليه كه ابزار استنباط احكام فروع نيستند، كاربرد اصول عمليه رفع تحير در مقام شك است نه استنباط، پس اصول عمليه نمي‌تواند ضلعي از هندسه‌ي معرفتي دانش اصول را تشكيل دهد؛ مگر اين‌كه غايت را چيز ديگري مانند «تمكن بر اقامه‌ي حجت در حوزه‌ي شريعت» بيانگاريد يا اصول عمليه و نقش آنها را طور ديگري تعريف كنيد كه اين عناصر با هم سازگار افتند؛ و لذا امثال مرحوم آخوند متفطن به اين نكته شده ذيلي را در تعريف خود اضافه مي‌كنند و غايت علم اصول را محدود به استنباط فروع فقهيه نمي‌كنند، بلكه عبارتي مانند «او ماينتهي اليه في مقام العمل» را در ذيل تعاريف مي‌آورند. البته در اين صورت بر امثال او كه وحدت و تمايز علم را به غايت مي‌داند يك اشكال اساسي وارد مي‌شود و آن اين‌كه پس علم اصول دو غايت دارد پس اصول دو علم است! لهذا ما مي‌گوييم نبايد در تحليل علوم تك‌عنصري‌گرا و تك‌مناط‌انگار بود، و خوب است براساس «نظريه‌ي تناسق» و معيارگذاري «مانعهًْ‌الخلوي»، براساس تلائم و تعامل عناصر ركني علم به تشخيص و تعيين آنها پرداخت.

ما بحث روش‌شناسي را اين‌جا تمام مي‌كنيم و در جلسه‌ي بعد به سراغ آراء اصحاب و گونه‌شناسي ديدگاه‌هاي مختلف در زمينه‌ي قلمرو علم اصول در تلقي‌هاي سه‌گانه، و نقد آنهـا براساس مناهج پنجگانه‌ي قلمروشناسي مي‌رويم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo