< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث مفاهیم /مفهوم غایت/

یکی دیگر از مفاهیم، مفهوم غایت است. زمانی که فعل، موضوع یا حکمی که در جمله است ابتدا و اختتامی دارد این پرسش مطرح می شود که آیا این اداة غایت که در جمله آمده اند دارای مفهوم هستند یا خیر. مثلا وقتی که مولی به ما امر می کند که « سِرْ من البصرة الی الکوفة» واضح است که بر ما واجب است از بصره به سمت کوفه حرکت کنیم ولی آیا باید به کوفه هم داخل بشویم یا خیر؟ و آیا بیش از کوفه و ماورای کوفه نباید برویم یا می توانیم بیش از کوفه هم برویم؟ اصولاً آیا اداة غایت دلالت بر مفهوم می کنند یا خیر ؟ در اینجا ما دو مسأله داریم که یکی بر دیگری مبتنی است. ابتدا باید ببینیم که مرز اداة غایت کجا است ؟ در این جمله یک مُغَیّیٰ یعنی یک امر دارای غایت وجود دارد. یعنی مولی یک مسافتی را ذکر کرده است که این مسافت یک ابتدا و یک انتهایی دارد. ابتدای این مسافت بصره است یعنی سیر ما باید از بصره آغاز شود. انتهای این مسافت هم کوفه است. لکن این سؤال مطرح است که آیا مقصود مولی از «الی الکوفه»حریم شهر کوفه است؟ و زمانی که ما به دیوارهای شهر کوفه برسیم می توانیم بگوییم که این امر را اطاعت کردیم؟ این سؤال را با این عبارت طرح کرده اند که آیا غایت که کوفه است داخل در مُغَیّیٰ است؟ یعنی وقتی مولی می گوید «سر من البصرة الی الکوفة» باید داخل شهر کوفه هم بشویم تا اطاعت امر مولی را کرده باشیم ؟ در این صورت گفته می شود که خود غایت هم داخل و جزو مُغَیّیٰ است. احتمال دیگر این است که غایت جزو مُغَیّیٰ نیست و زمانی که شما به دیوارهای شهر کوفه رسیدی اطاعت امر کرده ای. این یک بحث ادبی است که آیا غایت داخل در مُغَیّیٰ هست یا خیر. این بحث تا اینجا یک بحث منطوقی است و ما می خواهیم دلالت منطوقی و اصلی این جمله را بدانیم که آیا لفظ این جمله، دلالت بر وجوب دخول ما به کوفه هم می کند یا خیر. ولی این بحث منطوقی در مفهوم این جمله تاثیر دارد. یعنی اگر ما بگوییم که غایت داخل در مُغَیّیٰ نیست و به شما فقط امر شده است که تا دروازه شهر کوفه بروی و شما هم قائل به مفهوم غایت باشی مفهوم این جمله این می شود که دخول شما به شهر کوفه یا رفتن به ورای شهر کوفه مورد امر مولی نیست. و اگر رأی ما این باشد که غایت داخل در مُغَیّیٰ است معنای منطوق این می شود که ورود به کوفه واجب است. ولی وجوب بیش از آن بسته به رأی ما پیرامون مفهوم غایت است. اگر قائل به مفهوم غایت هستیم پس مفهوم این جمله این است که رفتن به ماورای کوفه مورد امر خداوند نیست. این بحث درباره منطوق جمله است ولی چون بحث از مفهوم غایت مبتنی بر آن است، ابتدا این بحث ادبی در اینجا صورت می پذیرد. ما در ابتدا باید ببینیم که اداة ابتدا و اداة غایت هر کدام چه دلالتی دارند. اینکه چه الفاظی اداة غایت هستند و آیا همه آنها یکسان بوده و بر یک معنی دلالت دارند؟

توجه فقها به اداة غایت و غفلت آنها از اداة ابتداء

یک نکته که در این مبحث کمتر مورد توجه قرار می گیرد این است که غالبأ این پرسش را مطرح می کنند که آیا غایت مفهوم دارد یا خیر ولی این سؤال مغفول مانده است که آیا بدایت هم مفهوم دارد یا خیر. مولی امر کرده است که «سر من البصرة الی الکوفة». همین سؤالی که درباره «الی» به عنوان اداة غایت مطرح می شود که آیا غایت جزو مُغَیّیٰ هست یا نیست و اگر هست مفهوم غایت چیست و اگر جزو مُغَیّیٰ نیست مفهوم غایت چیست می توان این سؤال را درباره «مِن» هم مطرح کرد که آیا مولی امر کرده است که ما از حریم شهر بصرة به سمت کوفة حرکت کنیم؟ یا باید از داخل و درون شهر بصرة این سیر را شروع کنیم؟ می توان این سؤال را طرح کرد که این «مِن» به کدام یک از دو معنای فوق دلالت دارد. پس ما یک بحث منطوقی داریم و آن این است که آیا اداة غایت دلالت می کنند که غایت جزو مُغَیّیٰ بوده و حکم مُغَیّیٰ شامل آن هم می شود؟ سؤال دوم که به بحث مفاهیم مرتبط است این است که آیا غایت مفهوم دارد یا خیر؟ یعنی چه غایت را داخل مُغَیّیٰ ندانیم و چه بدانیم آیا مفهوم کلام مولی این است که حکم جمله شامل ماورای غایت نمی شود؟ یعنی در مثال فوق اگر غایت را داخل در مُغَیّیٰ بدانیم باید داخل کوفه بشویم ولی بیش از آن دیگر نرویم؟ و اگر غایت را داخل در مُغَیّیٰ ندانیم باید تا دروازه شهر کوفه برویم ولی داخل نشویم؟ و اگر داخل کوفه شویم مولی ما را مؤاخذه خواهد کرد که چرا داخل کوفه شدی در حالیکه من گفته بودم فقط تا کوفه سیر کن و تا کوفه برو و نگفته بودم داخل کوفه شو. و اگر ما قائل به مفهوم برای غایت نشویم می توانیم وارد کوفه شویم و به مولی بگوییم کلام شما این بود که تا کوفه برو و من تا دروازه کوفه آمدم و اطاعت امر کردم و سخن شما چنین مفهومی نداشت که داخل کوفه نشو.

یک مثال فقهی برای دخول غایت در مُغَیّیٰ

اگر بخواهیم مطلب فوق را با یک مثال فقهی بیان کنیم می توانیم به وضو مثال بزنیم که مولی فرموده است «إغسل یدک إلی المرفق» . در اینجا پرسش این است که آیا غایت داخل در مُغَیّیٰ نیست و «الی المرفق» یعنی تا قبل از مرفق و خود مرفق لازم نیست شسته شود؟ یا غایت داخل در مُغَیّیٰ است و خود مرفق هم باید شسته شود ولی بیش از مرفق دیگر لازم نیست شسته شود. در اینجا اقوال مختلفی مطرح است و ما باید مقدمتاً وارد یک بحث ادبی جدی شویم.

یک بحث ادبی پیرامون اداة غایت و دلالت آنها

این بحث ادبی این است که آیا اداة یعنی «الی» و «حتی» هر دو دلالت می کنند بر اینکه غایت داخل در مُغَیّیٰ است؟ یا هر دو دلالت می کنند بر اینکه غایت داخل در مُغَیّیٰ نیست؟ یا دلالت آنها با هم مختلف است؟ این نیاز به بحث دارد چون مثلاً «حتی» انواع مختلفی دارد. یک نوع آن حرف جرّ است. یک نوع دیگر آن حرف عطف است و نوع دیگر آن حرف إبتداء است. وقتی که خداوند متعال می فرماید:

﴿سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ [1]

حتی در این آیه شریفه حرف جرّ است.

ولی وقتی که متکلم می گوید

«أکلت السمکة حتی رأسها»

حتی در این جمله حرف عطف است.

و در این شعر فرزدق که می گوید:

فیا عجبا حتّی کلیبٌ تسبّنی[2]

حتی حرف إبتداء است. لذا مثلاً «حتی» اگر حرف إبتداء باشد از اداة غایت نیست و از محل بحث مفهوم غایت خارج است و محل بحث مفهوم غایت فقط «حتی جارّة» و «حتی عاطفه» است. این بحث پرچالش است و اقوال مختلفی در اینجا مطرح شده است. بعضی از اعاظم مانند آخوند خراسانی و مرحوم امام گفته اند مطلقاً غایت خارج از مُغَیّیٰ است. بعضی گفته اند که مطلقاً غایت در همه انواع آن، داخل در مُغَیّیٰ است. اینکه این گروه از اعاظم می فرمایند «غایت در همه انواع آن» از این جهت است که غایت انواع مختلفی دارد. گاه ما با غایت حکم را، و گاه موضوع حکم را و گاه متعلق حکم را تحدید می کنیم. بعضی دیگر از بزرگان قائل به تفصیل هستند. و این تفصیل هم انواع مختلفی دارد. بعضی می گویند اگر ماقبل و مابعد غایت از یک جنس باشند غایت داخل در مُغَیّیٰ است. مثلاً در آیه شریفه:

﴿فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾[3]

مرافق از جنس ایدی است لذا غایت داخل در مُغَیّیٰ است و باید در وضو مرفق هم شسته شود

ولی در آیه دیگری که خداوند متعال می فرماید:

﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾[4]

در این آیه، لیل از جنس روز نیست لذا در اینجا غایت داخل در مُغَیّیٰ نیست و با آمدن شب باید روزه را تمام کرده و افطار کنیم.

نوع دیگری از تفصیل این است که بعضی بین «حتی» و «الی» قائل به تفصیل شده اند. یعنی در «حتی» قائل به این شده اند که غایت داخل در مُغَیّیٰ است مثل :

جاء الحاجّ حتی المُشاة

یعنی همه حاجی ها آمدند حتی پیاده ها و حکم آمدن شامل مشاة هم شده است.

ولی در «الی» قائل هستند که غایت داخل در مُغَیّیٰ نیست.

بعضی دیگر قائل به نوع دیگری از تفصیل شده اند و آن این است که در اداة غایت وضع واضع ابهام دارد و اینگونه نیست که شما بگویید در «حتی» مطلقا غایت داخل در مُغَیّیٰ است و در «الی» مطلقاً غایت خارج از مُغَیّیٰ است بلکه ما باید در هر موردی با کمک قرائن بفهمیم که آیا غایت داخل در مُغَیّیٰ هست یا نیست. برخی از اعاظم مانند مرحوم آیه الله خوئی سعی کرده اند ابهام فوق را مضبوط و ضابطه مند کنند ولی بعضی دیگر گفته اند این مسأله اصلأ امکان ضابطه مند شدن ندارد. لذا این مسأله بسیار پر چالش و معرکه آراء است و لازم است ابتدا این مسأله را حل کنیم سپس وارد مسأله مفهوم غایت بشویم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo