< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبیین نظریه مختار در مفهوم وصف

ادله مثبتبن و منکرین و قائلین به تفصیل در مفهوم وصف را بیان کردیم. رسیدیم به تبیین رأی مختار که قول به مفهوم وصف است که آن را در قالب یک نظریه در دوازده بند تبیین می کنیم.

مقدمه اول این بود که انسان به نحو طبیعی و درون خیز همواره می خواهد منویات و معانی که در دل دارد را به دیگران منتقل کند و این انتقال را با رموز و علاماتی انجام می دهد. علاماتی مثل صوت ، لفظ ، لحن ، کتابة ، اشاره ، اَشکال و حرکات و سکنات . زبان یکی از این سازوکارها است که از صوت و لفظ و لحن ترکیب شده است. در واقع زبان بهترین و کارآمدترین سازگار برای فرآیند تفاهم است.

مقدمه دوم این است که فرآیند تفاهم که با زبان انجام می شود حداقل دارای سه رکن است. اول رکن خطاب. دوم رکن متکلم و سوم رکن مخاطب. لذا برای پیوند خوردن این سه رکن و ایجاد زمینه تفاهم لااقل سه مرحله را باید طی کرد . مرحله اول تمعني و تدلیل است. یعنی ایجاد رابطه دلالی بین لفظ معنی تا لفظ دارای معنی شود. مرحله دوم اینکه در مقام تفهیم از ناحیه متکلم باید کاری صورت بپذیرد. و مرحله سوم اینکه در ناحیه تفهم هم از جانب مخاطب باید کاری صورت بگیرد. یک مؤانست و مؤالفتی باید بین لفظ و معنی ایجاد شود که وقتی مخاطب این کلام را می شنود ذهنش به سمت معنی منتقل بشود.

مقدمه سوم این است که سازوکار زبان و فرآیند تفاهم یک پدیده اجتماعی است. به هر حال تفاهم یک متکلم و یک مخاطب دارد و اینها باید در کنار هم باشند تا تفاهم صورت بپذیرد . این یک پدیده اجتماعی است که در بستر جامعه شکل می گیرد.

مقدمه چهارم این است که پدیده های اجتماعی تدریجی هستند و به صورت دفعی رخ نمی دهند. لذا جعل لفظ در برابر معنی یک امر دفعی نیست و یکباره به وجود نمی آید. بله ممکن است کسی بگوید که من این لفظ را در برابر این معنی قرار می دهم ولی این کار کلمه را دارای معنی نمی کند. تا وقتی که واژه با ممارست و تکرار استفاده نشود و تبادر لفظ به ذهن متکلم و تبادر معنی به ذهن شنونده حاصل نشود تفاهم ممکن نمی شود.

مقدمه پنجم این است که دلالت فقط از طریق وضع رخ نمی دهد بلکه دلالت می تواند غیر وضعی هم باشد. کما اینکه موضوع له ، لزوماً منحصر در منطوق نیست. لفظ ممکن است علاوه بر معنای منطوق که معنای اولی لفظ است برای معانی ثانوی و تبعی هم همزمان وضع شود و بر آنها هم دلالت کند. مثلاً لحن کلام، کیفیت صوت متکلم و احوال متکلم هم می توانند در انتقال معنی نقش داشته باشند. و سائر امور آفاقی و پیرامونی هم می توانند در مقام تکلم به انتقال معنی کمک کنند. کما أن الدلالة لیست منحصرة فی اللغة دلالت منحصر در زبان نیست. رموز و علائم فراوان دیگری هم هستند که آنها هم دالّ هستند. با آنها هم می توان محتوی، مفهوم، مدعی و منویات را به دیگران منتقل کرد. لیست الموضوعیة ایضاً منحصرة فی المنطوقیة و المذکوریة حسب بل یمکن أن یوجد هناک معنی معین وضعت له الکلمة او الکلام من دون أن یکون المعنی الموضوع له منطوقاً موضوع له لفظ هم فقط معنای منطوق نیست. یعنی ما لفظ را فقط وضع نمی کنیم برای منطوق و مذکور. بلکه علاوه بر منطوق، مفهوم هم می تواند موضوع له باشد. کما انه یدل لحن الکلام و کیفیة اصوات المتکلم و احواله و سائر الأشیاء الآفاقیة عندما یتکلم مثلاً علی جهات لایسع أن نفهمها من الالفاظ الصادرة عنه گاهی لحن انسان و حالت و زبان بدن انسان به اموری دلالت می کنند. مثلاً اینکه شما با کسی برخورد می کنید و دست او را می فشارید این حرکت شما طبعی نیست بلکه وضعی و قراردادی است ولی وضع لفظی نیست بلکه وضعی غیر لفظی است. این یک فعلی است که آن را وضع کرده اند برای دلالت بر محبت. یا مانند علائم راهنمایی و رانندگی که وضع شده اند برای دلالت بر معانی خود ولی وضع آنها لفظی نیست. لذا دلالت نه به زبان و لفظ و کلام محدود است و نه لزوماً فقط برای منطوق وضع می شود. معانی غیر منطوق فراوانی وجود دارند که آنها هم می توانند جزو موضوع له لفظ باشند.

کما قال سبحانه الحکیم

﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ﴾[1]

نه از قول، نه از لفظ بلکه از لحن او می فهمی که این شخص منافق است. و کما انه یفهم من التنغیم الاستفهام او التمني او التزجي او الحزن او الفرح او ما شابهه من دون الکلام ، گاهی انسان از حالت و لحن صوت می فهمد که متکلم در حال استفهام است.

کما تدل الموسیقیا علی اسالیب شتی عدائیة او حماسیة مسریة حبیة

موسیقی گاه دلالت بر غم می کند، گاه دلالت بر شادی می کند و گاه دلالت بر حماسه می کند در حالیکه هیچ لفظی هم در اینجا نیست. همه اینها دوال هستند.

السادس مصب النزاع فی الباب هو دلالة الهیئة الوصفیة (کما هو کذلک فی الهیئة الشرطیة) علی المفهوم و عدمها اضافة الی دلالته علی المعنی المنطوق و الاصلی فالبحث ههنا یکون لغویاً لفظیاً فی الحقیقة لا عقلیاً فدلالة الوصف علی المفهوم یکون وضعیة فیدل علی المنطوق و المفهوم معاً بوضع واحد و لا بأس

هیچ اشکالی ندارد که شما همزمان یک لفظ را برای دو معنی که در طول هم هستند وضع کنید. مفهوم هم موضوع له است

السابع فعلی ما نری الهیئة الوصفیة تدل علی المفهوم لفظاً و لکن بوساطة المعنی الأصلي

ولی معنای اصلی واسطه بین لفظ و این معنای دوم و تبعی است.

لا بنحو دلالة المعنی علی المعنی فقی الحقیقة کما یرید المتکلم المعنی الاصلی مباشرة و یبرزه باللفظ یرید المعنی التبعي و یبرزه به أیضاً و لکن علی نحو متفاوت

لفظ به یکی از دو معنی که معنی منطوق است بی واسطه دلالت می کند و به معنای دیگر که مفهوم است با واسطه دلالت می کند

یکی از مباحث جدید همین مراتب معنی است که بعضی از زبان شناسان غربی ادعا می کنند که معنی نامتناهی است و از هر معنایی با واسطه می توان تا بی نهایت معنای دیگری را به دست آورد. قدیم در علم بلاغت هم همین بحث را می کردند و نتیجه می گرفتند که عدم تناهی معانی ممکن نیست چون در وضع تعیینی واضع نمی تواند بی نهایت معنی را در ذهن خود تصور کند و برای آنها لفظ را وضع کند. در واقع زبان شناسان جدید هنوز به آن تحلیل علمای بلاغت ما نرسیده اند که فرق هست بین معنایی که از لفظ فهمیده می شود و بین معنایی که ما به واسطه عقل از لفظ می فهمیم. نکته دیگر اینکه اینگونه نیست که دلالت لفظ بر معنی متوقف بر اراده متکلم باشد. بلکه حتی اگر متکلم خواب باشد و جمله ای را بگوید شما که آن جمله را می شنوید معنای آن را می فهمید با اینکه او خواب است و این معنی را اراده نکرده است و اصلأ خبر ندارد که این جمله را گفته است.

فالمفهوم یعتبر معنی للکلام نفسه و الا لم یبق فارق بین الدلالة علی المفهوم و بین مسأله اقتضاء الواجب وجوب مقدمته و اقتضاء وجوب الضد حرمة ضده اقتضاء النهی عن العبادة فسادها و ما شابهه

رد إشکال میرزای قمی بر مفهوم شرط و وصف

الثامن المفهوم یعتبر نوعاً خاصاً من الدلالة اللفظیة فی عرض الدلالات الثلاث

در اینجا می خواهیم جواب میرزای قمی را بدهیم. ایشان فرمودند که اگر لفظ بر مفهوم دلالت داشته باشد این دلالت باید یکی از دلالات ثلاث باشد. ما پاسخ دادیم که دلالات منحصر در دلالات ثلاث نیستند. در نتیجه مفهوم هم یکی از اقسام دلالات است و برای خود نوع مستقلی است.

و یتلائم هذه الٱفروضة تعریفنا المقترح له

تعریفی که ما برای مفهوم کردیم اتفاقا یا همین جهت سازگار است

فقلنا انه عبارة عن ظهور جملی تبعی مقصود للافظ بالتبع مستفاد من الکلام بوساطة المعنی الأصلي لعلاقة توجد بینهما سواء توافقا فی الایجاب و السلب او تخالفا

التاسع من البدیهي أن اصحاب اللغات و قاطبة العقلاء یتمسکون بمفهوم الوصف فی محاوراتهم الیومیة حسب ارتکازهم الذهني کما لا یخفی

همه عقلاء وقتی که حرف می زنند در محاورات خود به مفهوم وصف تمسک می کنند.

و هذا أمر وجداني مرتکز عند العقلاء و انکاره کاد أن یصبح مکابرة جداً

 

اشکال آیه الله سبحانی بر علیت وصف

بعضی گفته اند که وصف مشعر به علیت است و بعضی دیگر مثل آیه الله سبحانی فرموده اند اشعار وصف به علیت مطلقه است نه به علیت منحصرة

و اما قضیة اشعار الوصف بالعلیة المطلقة حسب و لا المنحصرة فلا یثبت به المفهوم

پس بنابراین صرف اشعار به علیت برای داشتن مفهوم کافی نیست و وصف باید انحصار داشته باشد تا دلالت بر مفهوم کند.

 

پاسخ اشکال آیه الله سبحانی

فالحق أن العلة لو کان علة حقیقة و لو فی وعاء الإعتبار حسب مورده توهم الإنحصار

علت یعنی همین که اگر بیاید معلول هم می آید و اگر نباید معلول هم نمی آید. اما شما به علت ناقصه هم می گویید علت. به جزء الأخیر هم می گویید علت. در حالیکه لفظ علت برای اینکه دلالت کند بر جزء الأخیر یا دلالت کند بر علت ناقصه به قرینه نیاز دارد. وقتی که گفته می شود این پدیده علت آن پدیده است یعنی علت تامه و منحصرة آن است.

فلهذا استعمالها فی غیر المنحصرة یحتاج الی قید او قرینة کمثل التعبیر بعلة الناقصة او جزء العلة او ما شامل فیکون استعمالها فی غیر المنحصرة بنوع من التجوز

الحادی عشر علی ای حال فالوصف یدل علی المفهوم فی الاعم الأغلب فلو وحدت هناک نصوص کتابیة او روائیة لا تدل الوصف فیها علی المفهوم أحیاناً یکون لوجه خاص یعلم من الجملة او خارجها حسب الموارد

یعنی اگر در جایی دیدیم که وصف دلالت بر مفهوم ندارد باید علت آن را جستجو کنیم. شاید در جمله قرینه ای وجود دارد که نشان می دهد این وصف در اینجا دلالت بر مفهوم ندارد یا لحن القول و یا ظرف القول چنین دلالتی دارند و الا اصل بر دلالت وصف بر مفهوم است.

اگر وصف علت منحصره است و مفهوم دارد چرا گاهی اوصاف متعدد بوده و جایگزین هم می شوند

و الثانی عشر لا نقاش فی امکان تعدد الوصف و نیابة بعضه عن الآخر فی بعض الأحایین ثبوتاً کما قد وقع تعدد الوصف و الشرط فی کلام الشارع ایضاً اثباتاً

سید مرتضی در نفی مفهوم وصف فرموده بودند که اگر وصف مفهوم دارد چرا گاهی وصف ها جایگزین دارند؟ بله هم ثبوتاً ایراد ندارد که وصف متعدد باشد و هم اثباتاً واقع شده است. ولی این دلیل نمی شود بر اینکه وصف مفهوم ندارد. چون در موارد اینچنینی قرینه و جهتی وجود دارد. مثلاً در خصال ثلاث خود شارع جایگزین وضع کرده است. وقتی دلیل داریم که یک وصفی جایگزین دارد در آنجا وصف مفهوم ندارد. بحث ما در جایی است که قرینه وجود ندارد که آیا این وصف جایگزینی دارد یا ندارد .

لان عدم الإنحصار فی تلکم الموارد یکون لقرینة توجد فیها و انما البحث فیما لم نعرف وقوع التعدد فیه اثباتاً

نزاع در جایی است که ما دلیل و قرینه ای نداریم که وصف دیگری می تواند جایگزین این وصف بشود. این دوازده مقدمه ای بود که ما آنها را در مفهوم شرط و نظریه وضع هم به تفصیل آنها را بحث کرده بودیم


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo