< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث مفاهیم/نظریه مختار استاد در مفهوم وصف/

 

تا اینجا ما ادله قائلین مفهوم وصف را بررسی کردیم. تقریباً نه دلیل ذکر کردیم و چون این ادله تمام نبودند بر همه آنها خدشه وارد نمودیم. ادله منکرین مفهوم وصف را هم ارزیابی و نقد کردیم. نظر مرحوم میرزای نائینی که قائل به تفصیل بودند را هم مورد ارزیابی و نقد قرار دادیم. موضع و مبنای مختار ما این است که ما قائل هستیم به مفهوم وصف ولی نه با ادله ای که مثبتبن مفهوم وصف برای اثبات آن اقامه کرده اند. بلکه ما یک نظریه خاصی در مسأله الفاظ و تَمَعني[1] و تدلیل[2] داریم که مبنای خود را در بحث نظریه وضع قبلاً مطرح کرده ایم. براساس مبنای ما بسیاری از نظرات و تقریرهایی که اصحاب اصول دارند کنار گذاشته می شوند. البته نه اینکه مبانی آنها مردود باشد لکن ادله آنها برای اثبات مفهوم برای وصف کفایت نمی کند. ما از این نظریه در جای جای مباحث الفاظ اصول استفاده می کنیم. در خصوص مفهوم شرط هم این نظریه مختار را در قالب دوازده بند مطرح کردیم. البته کاربرد این نظریه که جوهر آن اجتماعی بودن زبان است در هر مسأله ای با مسائل دیگر تفاوتهایی دارد. ما قصد داریم از این نظریه و با همان مبادی، برای تبیین قول به مفهوم وصف استفاده کنیم. البته تقریر این نظریه در اینجا دو یا سه اختلاف با تقریر آن در مفهوم شرط خواهد داشت. ما این مبادی و مقدمات را جهت یادآوری بیان کرده و سریع عبور می کنیم.

 

مقدمات اثبات نظریه استاد در مفهوم وصف

اصل اول نظریه ما بیان می کند که طبیعت انسان اینگونه است که می خواهد از معانی و منویاتی که در خاطر دارد به نحوی تعبیر کند. یعنی می خواهد آنها را بیان کرده و به مخاطبش منتقل کند. و این کار را گاه با لفظ، گاه با اشاره و گاه با کتابت و یا با علائم دیگر انجام می دهد. در نتیجه زبان یک پدیده اجتماعی است. یعنی چه بسا اگر کسی از دوران نوزادی در یک جزیره تنها بماند و با کسی حرف نزد نتواند زبان داشته باشد. چون نمی خواهد با کسی مراوده و مرابطه و مکالمه و تخاطب کند. آنگاه که کسی در بستر جامعه قرار می گیرد زبان پدید می آید. از جمله فناوری ها و تقنیات[3] رایج و دارج برای تعبیر و تفاهم زبان است. یعنی به کارگیری دالّ های لفظی که آنها هم انواع و اقسام مختلفی دارند. از صوت ساده گرفته تا دالّ صرفی و دالّ نحوی، دالّ معجمی و دالّ آفاقی. دالّ آفاقی یعنی احوال و اوضاعی که در آفاق وجود دارد یا ظروف القول به تعبیر رایج. از همه اینها که حیث لفظی دارند و از ترکیب اصوات به وجود می آیند استفاده می کند و معانی و منویات درون خود را به مخاطب منتقل می کند. پس در نتیجه فرآیند تفاهم در بستر جامعه شکل می گیرد. یعنی ما از جامعه باید بپرسیم که آیا این لفظ این معنی را و این دلالت را دارد یا ندارد. ما نمی توانیم کنج حجره بنشینیم و بگوییم که یک لفظ این دلالت را دارد یا ندارد. باید داخل جامعه برویم چون زبان یک امر اجتماعی است.

اصل دوم این است که در فرآیند تفاهم ما حداقل با سه رکن اصلی مواجه هستیم. رکن اول رکن خطاب است یعنی همین آلیات و دوالّی که به آنها اشاره کردیم. رکن دوم متکلم است. و رکن سوم مخاطب است. برای اینکه این سه رکن در پیوند با همدیگر پدیده تفهیم و تفهم یعنی همان تفاهم را شکل بدهند سه مرحله باید طی شود. مرحله اول به تعبیر ما مرحله تمعني ، مَعْنَوَة یا تدلیل است. یعنی مقام «معنی دار» شدن و تولید دلالت است.

التمعني هی تَکَوُّن العلاقة الدلالیة

تمعنی یعنی تکون رابطه و پیوند دلالی

بین اللفظ و المعنی او بین الدالّ و المدلول و صیرورة اللفظ ذات دلالة

یعنی لفظ معنی دار و دلالت مند بشود.

و أن شئت فعبر عنها بالمَعْنَوَة

معنوة یعنی معنی دار شدن.

فذلک الذی یبحث عن قضایاه علم الدلالة فی عهدنا الراهن علی العمدة

این همان چیزی است که به آن علم دلالت یا به اصطلاح امروزی سمانتیک گفته می شود. کار علم دلالت بررسی معنی و تفسیر است.

الثانی التفهیم

مرحله اول معنی دار شدن بود، مرحله دوم مرحله تفهیم است

من ناحیة المخاطِب (بالکسر) فی ضوء استخدامه العلاقة الدلالیة لبیان ما یریده

یعنی متکلم می خواهد که معنی را به مخاطب خود منتقل کند. این در واقع می شود تفهیم.

چیزی به نام وضع تعیینی وجود ندارد

مرحله سوم تفهم است. تفهم از قبل مخاطب است یعنی مخاطب باید معنی را فهم کرده و دریافت کند.

و ثالثاً التفهیم من قبل المخاطِب فی ضوء مؤانسته و مؤالفته بتلک العلاقة

مرحله سوم تفهم از قبل مخاطب است. یعنی برقراری ارتباط بین لفظ و معنی و بین دال و مدلول. این فرآیند به نحو فعلی از سوی متکلم که می خواهد تفهیم کند و به نحو انفعالی از سوی مخاطب که می خواهد فهم و دریافت کند صورت می پذیرد.

مقدمه سوم این است که اصولاً پدیده های اجتماعی تدریجی الوقوع بوده و آرام آرام شکل می گیرند. اینگونه نیست که واضع معین لفظی را در مقابل معنای معینی قرار بدهد. این باعث نمی شود که بلافاصله آن لفظ معنی دار شود. شما این لفظ را در مقابل این معنی قرار می دهید ولی آن کسی که از این وضع خبر ندارد یا کسی که از این وضع خبر داشته ولی به سبب تازگی وضع، آن را فراموش کرده است چگونه این معنی را از این لفظ بفهمد؟ وقتی این شخص از این لفظ به آن معنی منتقل نمی شود یعنی این لفظ هنوز معنی دار نشده است. با یک جعل تعیینی قضیه معنی دار شدن لفظ تمام نمی شود.

 

تبادر دو نوع است: تبادر لفظ به ذهن متکلم و تبادر معنی به ذهن مخاطب

ما معتقدیم که اصلاً وضع تعیینی وجود ندارد و وضع همیشه تعینی است. جعل لفظ برای معنی با گفتن یک نفر به نام واضع پایان نمی پذیرد بلکه جعل یک فرآیند است. در نتیجه دو تبادر باید حاصل شود. تبادر اول که مهمتر است و غالباً مغفول می ماند تبادر لفظ است که در متکلم شکل می گیرد. این تبادر اینگونه است که متکلم می خواهد سخن بگوید و منویات خود را منتقل کند تبادر اول اینجا رخ می دهد. اولین الفاظی که برای رساندن مفهوم کلام به ذهن متکلم می رسند به ذهن او تبادر کرده اند. این تبادر بر اثر مؤانست و ممارست برای متکلم رخ می دهد. تبادر دوم تبادری است که در مخاطب به وجود می آید. تبادر دوم که تبادر معنی است، تبادر معنی به ذهن مخاطب است. اینکه برای متکلم تبادر لفظ و برای مخاطب تبادر معنی رخ دهد یک فرآیند تدریجی دارد و در لحظه و به صورت وضع تعیینی اتفاق نمی افتند

ولاواقع للوضع التعیینی حقیقتاً

جعل لفظ در برابر یک معنی فقط آغاز یک فرآیند است و «معنی دار شدن» نیست. معنی دار شدن زمانی رخ می دهد که در ذهن متکلم و مخاطب تبادر شکل بگیرد و معنی دار شدن یک امر تکوینی وتابع اراده متکلم نیست.

الرابع مصب النزاع فی الباب هو دلالة الهیئة الوصفیة کالهیئة الشرطیة علی المفهوم و عدمها

محل نزاع این است که هیئت وصفیه در اینجا و هیئت شرطیه در مبحث شرط آیا بر مفهوم دلالت دارند یا ندارند. دلالت داشتن یعنی

اضافة الی دلالته علی المعنی المنطوق الاصلی

یعنی لفظ علاوه بر معنای منطوق بر معنای مفهوم هم دلالت داشته باشد.

فالبحث یکون لغویاً لا عقلیاً فدلالة الوصف علی المفهوم یکون وضعیة فیدل علی المنطوق و المفهوم معاً بوضع واحد و لا بأس بها

اشکال ندارد که با یک وضع دو مرتبه و دو لایه از معنی را جعل کنیم ولی این جعل حادثه نیست که در یک لحظه اتفاق بیافتد بلکه فرآیند است و باید تدریجاً اتفاق بیافتد و این همان وضعی است که اصطلاحاً به آن تعینی گفته می شود. تعیین عملاً بی خاصیت است و با آن جعل و وضع اتفاق نمی افتاد.


[1] تَمَعني یعنی معنی دار شدن لفظ.
[2] تدلیل یعنی دارای دلالت شدن لفظ.
[3] تِقْنِيَّةٌ : جمع: ـات. "تِقْنِيَّةٌ جَديدَةٌ" : أُسْلُوبٌ مُخْتَصٌّ بِفَنٍّ أَوْ مِهْنَةٍ أَوْ حِرْفَةٍ. (معجم الغني).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo