< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل هفتم مثبتبن مفهوم وصف، مقدمات حکمت

 

راجع به ادله قائلین به مفهوم وصف بحث می کردیم. تا کنون شش دلیل را ذکر کرده و نقد نمودیم. دو دلیل دیگر را هم بیان می کنیم تا برسیم به رأی مختار و نظریة مقبول. دلیل هفتم مثبتبن مفهوم وصف تمسک به اطلاق و مقدمات حکمت یا به تعبیر مرحوم آخوند خراسانی قرینه حکمت است. ما قبلاً در بحث مفهوم شرط، مقدمات حکمت یا قرینه حکمت را اینگونه تعریف کردیم که :

(متن عربی درس حضرت استاد)

قرینة عامة متصلة تتشکل من المبادئ المختلفة التی ما لم تتوفر فی الکلام لا یسوغ التمسک باطلاقه لکشف المراد المتکلم

قرینه حکمت قرینه متصله[1] عامه ای [2] است که از چند مقدمه تشکیل می شود. تعداد این مقدمات را به حسب اختلافی که در بین فقها هست از یک مقدمه تا چهار مقدمه ذکر کرده اند. ما همه این مقدمات را در ذیل مفهوم شرط بیان و نقد کرده و أصولا مقدمات حکمت را به گونه دیگری تبیین نمودیم. إجمالاً اگر ما بخواهیم با تمسک به مقدمات حکمت، مفهوم وصف را إثبات کنیم باید اینگونه بگوییم که اولا شارع مقدس که متکلم حکیم است در مقام بیان بوده است. ثانیاً چون در مقام بیان بوده است پس هر آنچه که لازمه انتقال به ذهن مخاطب است را لحاظ کرده است و اگر چیزی را در لفظ خود نیاورده است بدین سبب بوده که در مقام بیان آن نبوده است. یعنی هر آنچه که برای ابلاغ حکمش لازم بوده است را در لفظ آورده است پس اگر وصفی را در کلام خود آورده است بدین سبب بوده که آن وصف در انتقال مراد او دخیل بوده است. مثلا وقتی که پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه می فرمایند:

فی سائمة الغنم زکاة [3]

و فقط وصف «سائمة» را فرموده است و وصف دیگری را نفرموده است یعنی اگر غنم، سائمة باشد زکاة واجب است و الا واجب نیست. اگر بنا باشد که در غنم غیر سائمة هم زکاة واجب باشد باید بیان می کرد. این که فقط «سائمة» ذکر شده است نشان می‌دهد که «سائمة» حیث عِلّي دارد و سبب حکم است. لذا اگر علت که «سائمة» است منتفی شد حکم هم منتفی خواهد شد. در بحث مفهوم بیان شد که در ماهیت مقدمات حکمت و تعداد آنها در بین فقها اتفاق نظر وجود ندارد. ما عرض کردیم که مقدمات حکمت محدود به این موارد ذکر شده نیست. و همچنین بیان کردیم که مقدمات حکمت فقط مربوط به شأن متکلم ، حاکم ، آمر و ناهی نیست. ما باید همه خصوصیاتی را که در فرآیند انتقال حکم از سپهر الهی به ساحت انسانی دخیل هستند را لحاظ کنیم تا بتوانیم حکم را فهم کنیم. ابتدا ببینیم مبدأ ابن کلام کیست و از مثل چه کسی صادر شده است. خصوصیات متکلم راهنمای بسیار مهمی است برای اینکه بفهمیم متکلم چه می خواهد بگوید. سپس واسطه انتقال این پیام و حکم را بشناسیم یعنی نبی . بعد آنچه که وسیله انتقال است یعنی وحی و عقل را به خوبی بشناسیم. بعد مضمون و موضوع پیام را به خوبی بشناسیم . اینکه آیا این پیام یک گزاره است ؟ آموزه است ؟ عقیده است یا حکم است ؟ سپس مخاطب را به خوبی بشناسیم. آیا مخاطب معصوم علیه السلام زرارة[4] است یا یک عرب بیابان‌گرد است ؟ و در آخر اینکه ظروف القول چیست و شارع در چه ظرفی سخن گفته است؟ خصوصیات زمانی و مکانی و حیثیات آفاقی و انفسی که این کلام در آنها صادر شده است را بشناسیم. شرایط فرهنگی ، عرفی ، سیاسی و اجتماعی . اینها به ما کمک می کنند که معنی کلام را بفهمیم ‌ مجموع اینها را اگر کنار هم قرار بدهیم می توانیم کلام متکلم را فهم کنیم. ولی احراز این موارد پاسخ دادن به سوالات متعددی را طلب می کند. مثلا اینکه فقها می گویند اگر شارع در مقام بیان باشد مقدمات حکمت حاصل می شود این سؤال پیش می آید که آیا اصولاً ممکن است که شارع حکیم سخن بگوید ولی در مقام بیان نباشد؟ لذا چه بسا صرف در مقام بیان بودن به عنوان مقدمة حکمت برای أخذ اطلاق از لفظ شارع کفایت نکند. بلکه باید از حیث خاص در مقام بیان باشد. به صرف در مقام بودن شارع نمی توانیم نتیجه بگیریم که پس کلام شارع مجمل نیست و اجمال ندارد و ما حکم همین است. بلکه گاهی شارع در مقام بیان هست ولی اراده نکرده است که مشروح حکم را بیان کند. بلکه زمینه سازی می کند تا بعداً حکم را ابلاغ نهایی کند. مثلا خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا﴾[5]

آیا کسی می تواند بگوید که در این آیه شریفة خداوند متعال در مقام بیان حکم خمر است و خود خداوند هم فرموده است که خمر نفع دارد پس من به این اعتبار که خداوند در مقام بیان حکم خمر بوده است طرف نفع آیه فوق را أخذ می کنم و خمر استفاده می کنم ؟ خداوند در این آیه در مقام بیان حکم خمر نیست بلکه در مقام بیان حیث دیگری از خمر است. در این آیه خداوند متعال در حال مقدمه چینی و بیان این مطلب است که خمر گرچه منفعت کمی هم دارد ولی ضررش بسیار بیشتر از منفعت آن است تا بعد آرام آرام حکم اصلی خمر را که حرمت است بیان کند. خداوند در این آیه در مقام بیان هست ولی در مقام بیان حکم نیست . بلکه در مقام بیان مقدماتی است که زمینه روانی و عقلانی بیان حکم اصلی را ایجاد می کنند. لذا صرف در مقام بیان بودن متکلم سبب نمی شود که ما به اطلاق کلام او تمسک کنیم. بلکه باید ببینیم در مقام چیست. بله اگر شارع مقدس در مقام بیان تفصیلی حکم باشد، از کلام او اطلاق را برداشت می کنیم. لذا شارع حکیم هر گاه سخنی می گوید در مقام بیان امری است لکن باید جهت مراد از بیان را کشف کرد. مثل این آیه که جهت مراد از بیان، تحریم خمر نبود بلکه تمهید مقدمات تحریم خمر بود. اما اینکه چگونه باید آن جهت مراد از بیان را کشف کنیم امر مهمی است. اینکه با چه ضابطه و قاعده ای می توان جهت بیان را کشف نمود. باید ضابطه ای باشد که بوسیله آن بفهمیم آیا شارع در اینجا در مقام بیان حکم بوده است یا خیر و اگر بوده است ماهیت حکمی که مراد او بوده است چیست؟ وقتی که می گوییم متکلم در مقام بیان بوده است یعنی متکلم «جادّ» بوده است یعنی در مقام «جدیت سخن» بوده است. در مقام هزل و استهزاء نبوده است. لذا مسأله در مقام بیان بودن در این حدی که گفته می شود مضبوط و ضابطه مند نیست. اگر ما بدانیم که شارع در مقام بیان چه چیزی بوده است که دیگر به مقدمات حکمت نیازی نداریم. لذا تمسک به «مقام بیان بودن» به عنوان مقدمه حکمت نیاز به تنقیح دارد و در صورت تنقیح شاید بتوان به آن تمسک کرد.

 

دلیل هشتم مثبتین مفهوم وصف، ارتکاز عقلاء

دلیل دیگر مثبتبن مفهوم وصف که ما در مفهوم شرط هم آن را ذکر کرده و پذیرفتیم و با تمسک به آن قائل به مفهوم شرط شدیم، ارتکاز عقلاء است. همانطور که در مفهوم شرط با تمسک به ارتکاز عقلاء مفهوم شرط را اثبات کردیم در مفهوم وصف هم با تمسک به آن قائل به مفهوم وصف می شویم. همانطور که عقلاء از شرط، مفهوم برداشت می کنند یعنی علیت منحصره شرط برای جزاء را می فهمند، همچنین در وصف هم عقلاء از وصف علیت منحصرة آن برای حکم را برداشت می کند. البته در مفهوم شرط هم ما به ارتکاز عقلاء یک اشکالی وارد کردیم که اگر چنین ارتکازی وجود دارد چرا چنین اختلافی بین اصولیون در پذیرفتن مفهوم شرط ایجاد شده است ؟ مگر اصولیون از عقلاء نیستند ؟ اصولیون که از اعقل عقلاء هستند. و همچنین مبنای این ارتکاز چیست؟ ارتکاز که بدون علت در ذهن عقلاء شکل نگرفته است. ارتکاز بر اثر یک زمینه هایی در ذهن عقلاء شکل می گیرد مثلا خبر از وضع دارند و به سبب این خبر آرام آرام این لفظ را استعمال می کنن و ارتکاز حاصل می شود. یا ارتکاز از إنصراف حاصل می شود ، یا از یک ملازمه عقلی ایجاد می شود و یا از مقدمات حکمت حاصل می شود. خود ارتکاز معلول یک مقدماتی است که سبب شکل گیری ارتکاز اجتماعی می شوند که یک امری در جامعه تبدیل به امری بین الاذهانی می شود. ارتکاز یعنی یک معنی چنان بین الاذهانی است که هر کس آن لفظ را می شنود آن معنی را از آن می فهمد. چنین امری بدون سبب و تصادفی شکل نمی گیرد و یک زمینه هایی دارد. بنابراین ممکن است که صرف ارتکاز دلیل و حجت نباشد. از طرفی اشکال دیگری هم ممکن است وارد باشد که ارتکاز تفاوتی با تبادر ندارد و تبادر هم علامت حقیقت است و ارتکاز جای بحث مستقل از تبادر ندارد. با وجود همه این اشکالات رأی مختار ما این است که ارتکاز عقلاء در اثبات مفهوم شرط و نف قابل دفاع است و فقط باید اشکالات آن را رفع کرد. برای اثبات کردن ارتکاز عقلاء به عنوان دلیل برای مفهوم وصف، باید اولاً اثبات کرد که اشکالاتی که به ادله دیگر مفهوم وصف مثل تبادر و مقدمات حکمت وارد بود، آن اشکالات به دلیل ارتکاز وارد نیست یا اگر هم وارد است پاسخ دارد. ثانیا باید ادله نافین مفهوم وصف را رد کرد.


[1] قرینه متصل شیء متصل به کلام، و دلالت کننده بر مراد جدّی متکلّم می باشد. قرینه متصل، مقابل قرینه منفصل می‌باشد، و عبارت است از قرینه‌ای که به کلام متصل بوده و از ملحقات آن ( ذوالقرینه ) محسوب می‌گردد و کلام مستقلی به حساب نمی‌آید.
[2] قرینه عام قرینه‌ای است که برای اثبات اطلاق در همه مطلقات قابل استفاده است، که به آن « مقدمات حکمت » می‌گویند. بنابراین، مقصود از مقدمات حکمت، جمع شدن شرایطی است که نشانه شمول مطلق برافراد می‌باشد. در تعداد آن شرایط، میان اصولی‌ها اختلاف است؛ مشهور آن را سه و برخی دیگر پنج شرط می‌دانند.
[4] زُرارَة بن اَعْیَن بن سُنسُن شَیبانی کوفی، (حدود ۷۰ - ۱۴۸ یا ۱۵۰ق) از اصحاب اجماع و صحابه خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و از بزرگ‌ترین فقها و متکلمان شیعه بود. امام جعفر صادق(ع) او را از برترین اصحاب خود برشمرده است. زراره از خاندان آل اعین است که افراد بسیاری از این خاندان جزو اصحاب ائمه(ع)، راویان بزرگ و فقهای شیعه بوده‌اند. گویا زراره تألیفات فراوانی داشته؛ اما در آثار رجالی، تنها نام کتاب الاستطاعة و الجبر و العهود، ذکر شده است. از زراره حدود سه هزار حدیث نقل شده که حدود ۱۲۰۰ حدیث را به طور مستقیم از امامان نقل کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo