< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:مبحث مفاهیم/ دلیل نخست مثبتین مفهوم وصف/

 

پیرامون مفهوم وصف سه قول اصلی وجود دارد. قول نخست وجود و حجیت مفهوم وصف. قول دوم نفی مفهوم وصف. و قول سوم، تفصیل که این قولِ سوم خود به صورت های مختلفی تقریر شده است. قائلین هر کدام از این سه قول ادله گوناگونی را اقامه نموده اند. شاید بتوان گفت که قول قدیمی تر و قوی تر قول مثبتین مفهوم وصف است. دلیل اول مثبتین مفهوم وصف، تبادر است. ما سال گذشته در بحث مفهوم شرط به طور مفصل دلیل تبادر را بحث کردیم. اشکالاتی را مطرح کرده و بعضی از آنها را هم پاسخ دادیم. به هر حال دلیل تبادر دلیلی است که در غالب مباحث لفظی مطرح می شود. مثبتین مفهوم وصف می گویند آنچه که از هیئت وصف متبادر است این است که تا وقتی که این وصف هست حکم هم هست. و هر گاه که این وصف منتفی شد حکم مندرج در آن جمله هم منتفی می شود. اینکه به ذهن ما تبادر می کند که با انتفاء وصف حکم جمله هم منتفی می شود نشان می‌دهد که هیئت وصفیه برای داشتن مفهوم وضع شده است. این تبادر قرینه و علامت وضع است.

 

اشکال نخست استاد بر ادعای تبادر مفهوم وصف

بر دلیل نخست مثبتین مفهوم وصف ممکن است که اشکالاتی وارد باشد. اول اینکه اگر تبادر کاشف از وضع باشد حق با شما است. اگر تبادر کاشف از وضع باشد این کاشفیت نشان می دهد که آنچه از این وصف به ذهن ما خطور می کند معنی حقیقی جمله است. لکن اشکال سخن شما این است که می فرمایید امروز که قرن پانزده هجری است از آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام مفهوم وصف به ذهن ما متبادر می شود و این نشان می دهد که جملات ایشان برای داشتن مفهوم وضع شده اند و مفهوم داشتن معنای حقیقی آن ها است . خب از کجا معلوم که این تبادر از دیرباز و از زمان جعل این الفاظ هم وجود داشته است ؟ یعنی از دیرباز هرگاه که هیئت وصفیه را به کار می بردند مفهوم به ذهن شنونده تبادر می کرده است ؟ از کجا بدانیم تبادری که امروز وجود دارد متصل به عصر وضع این الفاظ است؟ معانی متطور هستند و بسیار رخ می دهد که الفاظ معانی سابق خود را از کف داده و معانی جدید پیدا می کنند . بسیار پیش می آید که لفظی به وضع تعیینی برای معنایی وضع می شود سپس مجازاً در معنای دیگری استعمال می شود و بعد به تدریج معنای دوم غلبه کرده و آن لفظ در معنای دوم وضع تعینی پیدا می کند. مثل کلمه «ملت» که در لسان شارع به معنای دین بوده است ولی از زمان مشروطه به بعد به معنی «شَعْب» یعنی گروه زیادی از مردم که ساکن یک سرزمین هستند به کار رفته و وضع شده است . در واقع انقلابِ معنی پیدا کرده است. این تبادر حداکثر ثابت می کند که الان این لفظ به این معنی است نه اینکه از بدو وضع به این معنی بوده است . شارع مقدس که در قرآن کریم می فرماید « ملت ابراهیم» این به معنی شریعت ابراهیم است نه قوم و قبیله ابراهیم. فرض کنیم در زمان حال از تبادر فهمیدیم که الفاظ شارع دارای مفهوم هستند. ولی از کجا بدانیم که هنگام وضع آنها توسط شارع هم این تبادر وجود داشته است و شارع مفهوم را قصد کرده بوده و لفظ را برای مفهوم وضع کرده بوده است؟ این نیاز به احراز دارد.

 

اشکال دوم استاد بر ادعای تبادر مفهوم وصف

اشکال دوم این است که فرض کنیم ما تبادر مفهوم وصف را پذیرفتیم. یعنی پذیرفتیم که با وجود این وصف، این حکم ثابت است و با عدم این وصف این حکم منتفی است . لکن این تبادر نمی تواند بر انتفاء مطلق حکم دلالت کند. بلکه فقط بر انتقاء حکم از جهت این وصف دلالت می کند. یعنی حکم از جهت این وصف و با فرض اینکه این وصف علت آن باشد منتفی است. مثل حدیث نبوی که رسول اکرم اسلام صلی الله علیه فرموده اند:

«فی سائمة الغنم زکاة»[1]

یعنی اگر غنم، سائمه باشد به آن زکاة تعلق می گیرد و اگر سائمة نباشد بلکه معلوفة باشد از جهت غنم سائمة بودن به آن زکاة تعلق نمی گیرد ولی شاید از جهت دیگری به آن زکاة تعلق بگیرد. لذا حتی اگر مثبتین مفهوم وصف بتوانند اثبات کنند که این تبادر تاریخی است و در زمان شارع مقدس هم از وصف مفهوم به اذهان تبادر می کرده است و معصوم علیه السلام این وصف را برای مفهوم وضع و آن را قصد نموده است باز هم این وصف و مفهوم آن بر بیش از آن چه که گفتیم دلالت ندارد . یعنی با انتفاء وصف سنخ حکم منتفی نمی شود بلکه آن بخش از حکم که معلول این وصف است ، از جهت انتفاء این وصف منتفی می شود. مگر اینکه مثبتین مفهوم وصف ثابت کنند که تنها علت حکم همین وصف موجود در جمله است.

 

دلیل دوم مثبتبن مفهوم وصف

دلیل دیگری که مثبتین مفهوم وصف ارائه کرده اند این است که اگر وصف دلالت بر مفهوم نکند پس اصلا چرا ما وصف را به کار می بریم؟ اصلا آوردن وصف لغو خواهد بود و از نظر عقلاء آوردن لفظی که هیچ دلالتی ندارد مستهجن است. اگر بنا باشد که با انتفاء وصف همچنان حکم جمله باقی بماند چه نیازی به آوردن آن وصف بوده است ؟ مثلا در حدیث

«فی سائمة الغنم زکاة»

اگر قرار باشد با سائمة و بیابان چر بودن غنم، زکاة آن ثابت باشد و با سائمة نبودن و معلوفه بودن آن هم همچنان زکاة آن واجب باشد پس اصلاً چرا شارع چنین سخنی را بگوید و وصف سائمة را بی دلیل ذکر کند؟ اصلا چرا این قید لغو و زاید که دلالت خاصی هم ندارد را بیاورد ؟

 

اشکال استاد بر دلیل دوم مثبتبن مفهوم وصف

اشکال دلیل دوم مثبتبن مفهوم وصف این است که اگر تنها خاصیت وصف، مفهوم داشتن آن بود سخن شما درست بود و قول به عدم وجود مفهوم موجب می شد که آوردن وصف لغو باشد. اما اگر وصف غیر از داشتن مفهوم، خاصیت دیگری هم داشته باشد دیگر با رد کردن مفهوم وصف، آوردن وصف لغو و بیهوده نخواهد بود. مثلا فرض کنید شارع بفرماید که به یتیم ستم نکنید . آیا مفهوم این وصف این است که اگر کسی یتیم نبود به او ستم کنید ؟ خب این وصف قطعاً در اینجا مفهوم ندارد ولی آیا می توانیم بگوییم که چون مفهوم ندارد پس آوردن آن لغو بوده است؟ فایده این وصف تاکید است یعنی گر چه ظلم به طور مطلق نکوهیده است ولی در حق این کودک یتیم به طریق اولی نباید ظلم کنید. یا فایده اش به مخاطب معینی باز می گردد که طفل یتیمی در اختیار داشته و به آن طفل ظلم می کرده است. مگر اینکه کسی بگوید وصف دارای مفهوم است مگر در مواقعی که قرینه بر خلاف آن دلالت کند مثل این مثال که ذکر شد.

 

دلیل سوم مثبتین مفهوم وصف

دلیل سوم مثبتین مفهوم وصف این است که وصف و قید دو نوع است . یا احترازی

[2] است و یا توضیحی [3] گفته اند که اصل در وصف و قید، احترازی بودن آن است. و احترازی بودن قید به این معنی است که آن قید مفهوم دارد. در واقع احترازی بودن قید بدین معنی است که آن را آورده اند تا بر مفهوم دلالت کند. اما گاهی هم وصف فقط جنبه توضیحی دارد که این خلاف اصل است. لذا اصلاً محل نزاع، وصف و قید توضیحی نیست چون آنجا معلوم است که وصف مفهوم ندارد.

 

اشکال استاد بر دلیل سوم مثبتین مفهوم وصف

در پاسخ باید گفت که فید احترازی با قید مفهومی تفاوت دارد. قید احترازی برای بیان مفهوم نیست . قید احترازی در برابر قید غالبی

[4]
است. مثل آیه

﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ﴾ [5]

چون غالباً وقتی که انسان با زنی که دارای دختربچه ای است ازدواج می کند آن ربیبة را داخل خانه خود می برد. لذا این قید احترازی نیست بلکه غالبی است. گذشته از این حتی اگر قبول کنیم که قیدِ احترازی دلالت بر علیت دارد باز هم ما چیزی بیش از علیت نیاز داریم تا مفهوم وصف را برداشت کنیم و آن انحصار است . صرف علت بودن وصف برای حکم، برای داشتن مفهوم کفایت نمی کند. بلکه باید وصف علت منحصره حکم باشد. اگر وصف موجود در جمله علت حکم باشد ولی علت منحصر نباشد ممکن است با انتفاء آن، حکم جمله منتفی نشود بلکه با وصف دیگری ثابت شود. لذا ما برای برداشت مفهوم از وصف نیاز به منحصرة بودن علیتِ وصف برای حکم داریم. و ظاهر هم این است که فید احترازی دلالت بر انحصار ندارد. لذا این استدلال مثبتین مفهوم وصف هم مخدوش است


[2] قید احترازی به قید محدود کننده دایره مفهومی کلام اطلاق می‌شود.قید احترازی، مقابل قید غیر احترازی بوده و به قیدی گفته می‌شود که برای تنگ کردن دایره موضوع حکم و خارج کردن غیر موضوع مقید، از شمول حکم نسبت به آن، در کلام می‌آید، مانند آن که مولا بگوید: «اعتق رقبة مؤمنة؛ برده مؤمنی را آزاد کن» که در این جا قید « ایمان » برای احتراز از آزاد کردن برده کافر است؛ یعنی او را از شمول حکم آزادی خارج می‌سازد.
[3] قید توضیحی به قید تبیین کننده مفهوم کلام اطلاق می‌شود.قید توضیحی، از اقسام قید غیر احترازی و مقابل قید غالبی بوده و عبارت است از قیدی که در کلام آورده می‌شود ولی مفهوم آن را محدود نمی‌سازد، بلکه معنای آن را تبیین می‌کند، مانند: «لا تشرب خمرا مسکرا»، که در آن، «اسکار» قیدی است که دایره مفهومی خمر را محدود نمی‌سازد، بلکه یکی از ویژگی‌های ذاتی آن را بیان می‌کند.
[4] قید غالبی به قید بیان گر ویژگی غالب افراد مقیَّد اطلاق می‌شود.قید غالبی، از اقسام قید غیر احترازی و مقابل قید توضیحی بوده و به قیدی گفته می‌شود که بیان‌گر خصوصیت موجود در غالب افراد مقید می‌باشد، مانند: «ربائبکم اللاتی فی حجورکم؛ دختران همسران شما، که در دامان شما و تحت سرپرستی شما بزرگ می‌شوند»؛ این قید بیان‌گر این است که غالب دخترانی که مادرانشان تن به ازدواج مجدد می‌دهند، در سنین کودکی بوده و تحت سرپرستی شوهر جدید پرورش می‌یابند، و از این قید، احتراز قصد نشده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo