< فهرست دروس

درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مروری بر مطالب گذشته

 

امسال پانزدهمین سال این دوره اصول به حساب می آید . این دوره با مباحث مربوط به فلسفه اصول آغاز شد. پاره ای از مباحثی که ما تحت عنوان فلسفه اصول بحث کردیم در دروس متعارف از آنها به مبادی اصول تعبیر می شود. سپس وارد مباحث الفاظ شدیم. سال گذشته به مبحث مفاهیم رسیدیم و جهات تمهیدیة و کلیات بحث مفاهیم و مفهوم و مقدمه مفهوم مخالف را طرح نمودیم. سپس وارد بحث مفهوم شرط شدیم و اواخر سال هم درس را با مبحث تداخل اسباب و مسببات که معمولا به عنوان متمم مفهوم شرط مطرح می شوند درس را خاتمه دادیم. با اینکه مایل بودم بحث تداخل اسباب و مسببات را تفصیل بیشتری بدهم ولی در سال جدید آن بحث را ادامه نمی دهیم و بحث مفهوم وصف را آغاز می کنیم.

 

مقدمه بحث مفهوم وصف

طبق روال ، ما در ابتدا ساختار و سر فصل های بحث را بیان می کنیم. من در ابتدا اجمالا این سر فصل ها را عرض می کنم و بعد یک یک آنها را مورد بحث و بررسی قرار می دهم. ما معمولا تحت عنوان « التلویح الی نشأة المبحث » اشاره ای به پیشینه هر مبحث می کنیم سپس وارد مبادی تصوریة می شویم. مثلا در اینجا باید در ابتدا بیان کنیم که مراد از وصف چیست و اقسام آن کدام است. و سپس اینکه مراد از مفهوم وصف چیست و محل نزاع در مبحث مفهوم وصف کجا است ؟ به دنبال آن اقوال مثبتین ، اقوال نافین و اقوال قائلین به تفصیل را بیان و بررسی می کنیم. عده ای قائل اند که وصف مطلقاً دارای مفهوم است. عده دیگری قائل اند که وصف مطلقاً فاقد مفهوم است و عده ای هم به أشکال گوناگون قائل به تفصیل هستند و بعضی از وصف ها را دارای مفهوم و بعضی دیگر را فاقد مفهوم می دانند. ما یک یک این اقوال را نقل و نقد می کنیم تا برسیم به رأی مختار.

 

گستره مفهوم وصف

برای قول حجیت وصف ادله فراوانی ذکر شده است. ما این ادله و ادله نافین و ادله قائلین به تفصیل را بیان کرده و از بین نظرات موجود نظریه مختار را بیان می کنیم و یا نظریه جدیدی را تحت عنوان نظریه مقترح ارائه می نماییم. اول باید بدانیم فایده این بحث چیست ؟ یعنی چه آثاری بر اثبات مفهوم وصف مترتب است و چه آثاری بر نفی مفهوم وصف مترتب است. در مباحث تمهیدیة ما به پیشینه مبحث مفاهیم خواهیم پرداخت. اگر ما بگوییم که مبحث الفاظ مهمترین مبحث علم اصول است گزاف نگفته ایم. و اگر مبحث مفاهیم را از مهمترین مباحث الفاظ بنامیم باز هم بیراه نگفته ایم. در دوره های اخیر بر خلاف گذشته، مبحث مفاهیم در دروس اصول به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد. مثلا در کتاب «الذریعة الی اصول الشریعة» [1] که متعلق به سید مرتضی

[2] رضوان الله تعالی علیه است، مرحوم سید حدود دوازده صفحه درباره مفاهیم بحث کرده است. مرحوم شیخ طوسی
[3] هم در کتاب عُدَّة الأصول
[4] که دومین کتاب جامع اصولی شیعة است نظرات سید مرتضی در الذریعة را نقل می کند. البته اولین کتاب اصولی شیعة التذکرة باصول الفقه[5] شیخ مفید است که مع الأسف اصل این کتاب باقی نمانده است. گر چه تلخیص این کتاب از طریق مرحوم محقق کَرَکی [6] به دست ما رسیده است. در دو کتاب « الذریعة الی اصول الشریعة» و « عُدَّة الأصول» ظاهراً مرحوم سید مرتضی و مرحوم شیخ طوسی تحت تاثیر کتب اصولی عامة بر خلاف رویه امروزه ، ابتدا مفهوم وصف را بحث کرده اند و سپس مفهوم شرط را ذکر نموده اند . امروزه فقها ابتدا مفهوم شرط را مفصل بحث می کنند و سپس مفهوم وصف را با تفصیل کمتری بیان می کنند و سپس می روند به سراغ باقی مفاهیم . ولی به نظر من درست تر آن است که إبتدأ مفهوم وصف بحث شود. به جهت اینکه مفهوم وصف بسیار وسیعتر از مفهوم شرط است.

 

تعریف و مصادیق وصف در علم اصول

چون وصف در علم اصول، تعریف بسیار گسترده ای دارد. وصف در اصول شامل انواع صیغ و ساخت های لفظی می شود. وصف در اصطلاح مفاهیم با صفت در اصطلاح نحو متفاوت است‌. در اصطلاح نحاة صفت همان نعت است و معنای محدودی دارد. لکن در اصول انواع صیغ و ساخت های لفظی که به نحوی دلالت بر قیدی در کلام می کنند،وصف قلمداد می شوند. وصف اصولی « مطلق القید الوارد فی الکلام » است . هر قیدی که در کلام بیاید در اصطلاح اصول به آن وصف گفته می شود. لذا وصف اصولی شامل اسم فاعل ، اسم مفهول، صفة مشبهة ، صیغة مبالغة ، افعل تفضیل ، اسم زمان ، این مکان ، اسم منسوب مثل ایرانیّ ، تهرانيّ ، حال و ظرف و جار و مجرور هم می شود. مثلا در جمله « أطعم رجلا یوم الجمعة » لفظ «یوم الجمعة » که در اصطلاح نحوی ظرف است در اصطلاح اصولی وصف است. یا مثلا در جمله «تصدق علی الفقراء » لفظ «علی الفقراء » در اصطلاح اصولی وصف است. پس وصف در اصطلاح علم اصول معنای بسیار گسترده ای دارد و سزاوار است که ابتدا از مفهوم وصف بحث شود نه از مفهوم شرط

 

تقسیمات مختلف وصف

نکته دیگر اینکه وصف تقسیمات مختلفی دارد که بحث از این تقسیمات در محل نزاع مفهوم وصف دخیل است. مثل تقسیم وصف به وصف احترازی و وصف توضیحی‌. واضح است که اگر وصفی توضیحی باشد و فقط به نحوی معنای یک اسمی را توضیح داده و واضح تر کرده باشد چنین وصفی مفهوم ندارد و مفهومی بیش از این توضیح افاده نمی کند‌ ولی اگر وصفی احترازی باشد و موصوفی را از غیر آن جدا کند چنین وصفی محل نزاع است که آیا مفهوم دارد یا ندارد.

 

تقسیم وصف نحوی از جهت نسبت منطقی آن با موصوف

باز از جهت دیگری می توان وصف و خاصة وصف نحوی را به چهار قسم تقسیم کرد. این تقسیم از این جهت است که نسبت بین موصوف و وصف چیست؟ می توان گفت که نسب اربعه منطقی بین موصوف و وصف قابل تصور هستند. گاه بین موصوف و وصف نسبت تساوی هست. مثل « الإنسان المتعجب» . آیا در این مثال می توانیم بحث کنیم که وصف دارای مفهوم هست یا نیست ؟ چنین بحثی لزوم ندارد چون تعجب وصف ذاتی انسان است و مانند این است که شما لفظ انسان را تکرار کرده باشید. این وصف چیزی بر موصوف خود اضافه نمی کند. گاه نسبت بین وصف و موصوف عموم و خصوص مطلق است به این صورت که وصف اعم از موصوف است. مثل «الانسان الماشی» یعنی انسانی که راه می رود. وصف ماشی اعم از انسان است چون باقی حیوانات هم راه می روند. گاه بر عکس صورت قبل وصف أخص از موصوف است. مثل «الإنسان الکریم» و گاهی هم بین صفت و موصوف عموم و خصوص من وجه است یعنی از حیثی وصف اعم از موصوف است و از حیثی دیگر موصوف اعم از وصف است. مثل این حدیث نبوی که «فی سائمة الغنم زکاة» . از آنجا که غنم دو قسم است سائمة و معلوفة‌ . از طرف دیگر سائمة ها هم همگی غنم نیستند و حیوانات دیگری هم هستند که در صحرا گردش و چرا می کنند.

 

تعریف مفهوم وصف

ما قبلاً در ابتدای بحث مفهوم شرط ، واژه «مفهوم» را اینگونه تعریف کرده بودیم

(متن عربی درس حضرت استاد)

المفهوم ظهور جُمَلیّ تَبَعیّ مقصود للافظ بالتَبَع مستفاد من الکلام بوساطة المعنی الأصلی لعلاقة توجد بینهما سواء وافقا فی الایجاب و السلب او خالفا

مفردات و تراکیب تعریف را هم آنجا توضیح دادیم و در اینجا هم برای یادآوری به اجمال آنها را توضیح می دهیم. مفهوم نوعی ظهور است. وقتی می پرسیم که آیا جمله ای مفهوم دارد یا ندارد یعنی آیا این جمله چنین ظهوری دارد یا ندارد ؟ و ظهور جُمَلیّ محل بحث است نه ظهور اِفرادی. بحث بر سر مفهوم واژه «سائمة» در مثال فوق نیست . بلکه بحث بر سر مفهوم واژه «سائمة» در ضمن جمله «فی سائمة الغنم زکاة» است. یعنی این واژه در این ترکیب به چه دلالت می کند. در بحث مفاهیم اصول ما در پی یافتن معنای لغوی واژگان نیستیم بلکه می خواهیم بدانیم یک جمله علاوه بر معنای منطوقی و مطابقی معنای مفهومی و التزامی هم دارد یا خیر. یعنی آیا ظهور جملی بر یک معنای تبعی هم دارد یا خیر.

ظهور جُمَلیّ تَبَعیّ

مفهوم، معنایِ اصلیِ جمله نیست بلکه یک معنایِ تبعی و ثانوی است و این معنای ثانوی باید مقصود لافظ باشد چون ما قصد کشف قصد و نیت لافظ را داریم. می خواهیم بفهمیم که آیا لافظ یک معنای ثانوی و تبعی را هم قصد کرده است یا خیر.

و این مفهوم

مستفاد من الکلام بوساطة المعنی الأصلی

این معنایِ تبعیِ ثانوی باید از طریق کلام فهم بشود لذا ملازمه عقلی را مفهوم نمی نامند. لذا ملازمه عقلی یا عرفی را مفهوم نمی نامند. معنای ثانوی جمله باید ریشه در کلام داشته باشد نه در عقل یا عرف . بحث در مفاهیم بر سر دلالت الفاظ است و ملازمه عقلی و عرفی خارج از دلالت الفاظ هستند. در حالیکه مبحث مفاهیم بخشی از مبحث الفاظ علم اصول است‌

بوساطة المعنی الأصلی لعلاقة توجد بینهما

ما مفهوم را به سبب رابطه ای که بین معنای اصلی و معنای تبعی وجود دارد می فهمیم. این تعریف مفهوم بود. لکن برای اینکه تعریف جامع افراد باشد و شامل مفهوم موافق و مخالف هر دو بشود یک قیدی را اضافه کردیم و گفتیم

»» سواء وافقا فی الایجاب و السلب او خالفا

اگر معنای اصلی و معنای تبعی در سلب و ایجاب با هم موافق باشند به آن مفهوم موافق گفته می شود مانند

﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفّ﴾[7]

منطوق این آیه که به پدر و مادر خود «أف» نگویید با مفهوم این آیه که به طریق اولی پدر و مادر خود را مورد ضرب و شتم قرار ندهید از نظر ایجاب مانند هم هستند. و «او خالفا» یعنی مفهوم مخالف. مانند مفهوم شرط در حدیث نبوی

«فی سائمةالغنم زکاة»[8]

با این تعبیر تعریف مفهوم وصف این می شود

مفهوم الوصف ظهور جُمَلیّ تَبَعیّ مقصود للافظ بسبب تقیید الإسم بالصفة فی انتقاء الحکم عن غیر الموصوف بتلک الصفة

ظهور جملی تبعی فوق به سبب این است که یک موصوفی متصف شده است به یک صفتی .‌ اگر بگوییم با انتفاء این وصف، حکمِ جمله منتفی است پس وصف از نظر ما دارای مفهوم است و مفهوم آن حجت است. در واقع محل اصلی نزاع حجیت مفهوم است نه خود وجود مفهوم. مثلا در روایت فوق به مفهوم وصف تمسک کنیم و بگوییم اگر غنم «سائمة» بود زکاة دارد و اگر «سائمة» نبود بلکه «معلوفه» بود زکاة ندارد. در واقع ما می خواهیم حجیت مفهوم را اثبات کنیم و آن را مبنای یک فتوا قرار بدهیم. در انتها عرض کنیم که در مفهوم وصف هم مانند مفهوم شرط سه قول هست ‌ اثبات مطلقا ، انکار مطلقا و تفصیل و تفصیل خود چند قسم است. تفصیلی هست که قدما از عامه مطرح کرده‌اند و تفصیلی که میرزای نایینی طرح کرده اند و در جلسات بعد ان شاء الله آنها را بحث خواهیم کرد


[1] کتاب الذریعة الی اُصول الشریعة اثر علمی سید مرتضی(۳۵۵-۴۳۶ق)، اولین کتاب کامل، در اصول فقه شیعه امامیه است. با توجه به عصر غیبت و عدم دسترسی به امام معصوم(ع) این کتاب با رویکرد اجتهاد محور و توجه به مبانی اهل سنت، در دو جلد که دربردارنده سیزده باب است به رشته تحریر در آمد. مؤلف در این کتاب به مباحثی همچون اوامر، نواهی، اجماع، قیاس، اجتهاد، مجمل و مبین و... پرداخته است و توجه ویژه‌ای به بیان اصول فقه و جدا کردن آن از اصول دین داشته است.
[2] ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی» ملقب به «سید مرتضی»، «شریف مرتضی»، «علم الهدی»، «ذو الثمانین» «ذو المجدین»، فرزند ابواحمد حسین، فرزند موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم فرزند امام موسی بن جعفر (علیه‌السّلام)، در ماه رجب سال ۳۵۵ ق، در شهر بغداد، دیده به جهان گشود .او فقیه و متکلم امامی و از شخصیت‌های پرنفوذ اجتماعی شیعه در دوره آل بویه بود. سید مرتضی مانند پدر و برادرش سیدرضی، مدتی نقیب طالبیان بود و در بغداد زندگی می‌کرد و نزد خلفای عباسی و حاکمان آل بویه از احترام خاصّی برخوردار بود. وی همچنین مدتی امیرالحاج و نیز عهده‌دار دیوان مظالم بود.
[3] محمد بن حسن بن علی بن حسن (۳۸۵-۴۶۰ق)، مشهور به شیخ طوسی و شیخ الطائفه (به معنای بزرگ قوم/بزرگ شیعیان)، از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه. وی نویسنده دو کتاب التهذیب و الاستبصار از کتاب‌های چهارگانه حدیثی شیعه است. در ۲۳ سالگی از خراسان به عراق آمد و از اساتیدی چون شیخ مفید، سید مرتضی استفاده کرد. خلیفه عباسی، کرسی تدریس کلام بغداد را به او سپرد. هنگامی که کتابخانه شاپور در آتش سوخت، به نجف رفت و در آنجا تدریس و فعالیت علمی خود را شروع کرد که باعث ایجاد تدریجی حوزه علمیه نجف شد.
[4] کتاب عدة الاصول اثر شیخ طوسی از مبسوط ترین کتب در اصول فقه بوده که همسنگ کتاب الذریعه الی اصول الشریعه سید مرتضی می باشد.در عدّه، شیخ به طور بسیار دقیق مسائل فقهی را از مسائل اصولی جدا نموده و فرق بین این دو را در تعمیم و تخصیص دانسته است; به این معنی که مسائل اصولی در همه ابواب فقهی کاربرد دارد، بر خلاف دلیل فقهی که مخصوص یک باب است.
[5] التذکرة باصول الفقه؛ اثر شیخ مفید می‌باشد. مولّف در این کتاب مسائل علم اصول را به نحو ایجاز بیان کرده و نظریات خود را ارائه می‌دهد.
[6] علی بن حسین بن عبدالعالی کَرَکی جبل عامِلی معروف به محقق ثانی و محقّق کَرَکی (۸۶۵ یا ۸۷۰ق-۹۴۰ق)، از فقها و علمای مشهور شیعه در عصر صفوی است. او از وطن خود، جبل عامل مهاجرت کرد و ابتدا به عراق رفت و سپس به دعوت شاه اسماعیل صفوی به ایران آمد و در تبلیغ و ترویج تشیع، در ایران نقش مهمی را بر عهده گرفت. محقق ثانی، در فقه استدلالی خبره بود و آثار فقهی‌اش با اقبال خاص فقیهان بعدی مواجه شد. کتاب جامع المقاصد فی شرح القواعد از او است و بدین رو، وی را«صاحب جامع المقاصد» می‌گویند. محقق ثانی درباره ولایت فقیه نظرات قابل توجهی دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo