< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه الحکومة

از این مباحث مبادی تصوریه عبور می کنیم وارد مبادی تصدیقیه می شویم که در عرض مبادی تصوریه است ولکن شاید بتوان مبادی را طور ی دیگر هم تقسیم کرد تقسیم شایع این است که مبادی را به تصوریه و تصدیقیه تقسیم می کنند ولی به نظر می رسد مبادی علاوه بر اینکه انواع تقسیم ها را دارد و به اجمال ما در یک مقاله ای که تحت عنوان مطالعه انتقادیه مبادی پژوهی اصولیین فکر کنم در مجله ذهن چاپ شده آنجا انواع تقسیم مبادی علم را آوردیم اگر دوستان علاقه مند بودند مراجعه کنند و اگر دوستان موسسه بتوانند مقاله را تهیه کنند و در اختیار بگذارند آن طبقه بندی را ببینید.من اینجا یک طبقه بندی دیگر که در آن مقاله نیامده را امروز می خواهم عرض کنم آنجا در 4 تقسیم برای مبادی علم مطرح کردیم اینکه عرض میکنم با همه تقسیم ها تفاوت می کند و کاربرد دارددر خود این بحثی که داریم می کنیم ما یک سلسله مباحثی و مطالبی را قبل از ورود به هر علمی باید مطرح کنیم که حسب عرف آن مطالب را در رئوس ثمانیه غالبا می آورند بیشتر آنها را یا بعضی بعض غالب آنها را جز مبادی تلقی می کنند ولی ما آنها را عناصری و جهاتی که ماقبل المبادی اند قلمداد می کنیم است که 4 پرسش اساسی مطرح هست راجع به هر علم قبل از آنکه وارد مباحث از مبادی یک علم شویم چه رسد به مسائل آن باید آنها را حل کرده باشیم اینکه آیا مراد از این علم چیست در واقع به تعبیر فلسفی خودمان ( مطلب ما) از چیستی پرسیدن و از امکان امکان چنین علمی تگر در بعض مواقع مثل همین جا بحث فقه این سوال را می شود مطرح کرد از جواز ( جواز به چه معنایی؟) جواز علم آیا این چنین علمی جایز است چون ممکن است بعضی در خصوص بعضی از علوم و حتی الان راجع به فقه الحکومه کسانی باشند که اصلا ورود به این مباحث جایز نیست اینها برای دوره حضور است نه دوره غیبت ( جواز شرعی منظورتان است؟) بله ( همان مباحث عرفان و فلسفه؟) ممکن است بله این بحث ها را بکنند در نتیجه این پرسش و سوال قابل طرح است .

بعد ضروریت و لابدیت علم و سودمندی البته قبل از لابدیت اینکه فایده مند است چنین دانشی مفید است ممکن است در بعضی از علوم مثلا در خصوص علم دینی ممکن است کسانی تشکیک کنند بگویند که خیلی خوب حالا می شو د تصویر کرد تصور کرد علم دینی را ولی چه سودی دارد علم هست دیگه علم بشری امروز هست با یک گستردگی و پیشرفت دیگر چه نیازی داریم به علم دین چه نفعی دارد به حال ما لذا بحث قابل طرح است و اگر ما جواز را اثبات کنیم فایده مندی را فراتر از این ممکن است بگوییم ضرورت را باید اثبات کرد لابدیت ر ا باید بحث کرد این دست پرسش ها در واقع ما پرسش هایی هستند یا مطالبی هستند که ماقبل المبادی باید مطرح شوند اگر فرض کنید ما از چیستی چرایی بحث نکنیم یا از جواز و امکان بحث نکنیم نوبت نمی رسد به خود علم اگر این پرسش ها پاسخ منفی پیدا کند کسی بیاد بگه که اصلا ممکن نیست چنین علمی اصلا نوبت نمی رسد راجع به مبادی آن علم سخن بگوییم یا از مسائل آن بحث کنیم بدین جهت ما اینها را اصطلاحا ماقبل المبادی مطرح می کنیم ولی غالبا کسانی که در فلسفه های مضاف می نویسند خطا می کنن و اینها را جز مبادی می آورند اینها مبادی نیستند ما قبل المبادی چون اگر از اینها بحث نشه اصلا نوبت به مباید نمی رسد بعد از اینکه از این عناصر اصطلاحا ماقبل المبادی و به تعبیر فارسی آن اگر مبادی پیش انگاره ها هستند اینها پیشاپیش پیش انگاره ها هستند بعد از اینکه از این بحث ها عبور کنیم توبت می رس به مبادی مبادی هم طبعا به مبادی تصوریه و تصدیقیه طبق تقسیم سنتی قابل تقسیم اند و این تقریبا روشن است در عرض دیگر تقسیمات نیست هرچند که بعضی خطا کرده اند و مبادی تصوری و تصدیقیه را در عرض دیگر مبادی مثلا در اصول مرحوم فیروزآبادی در عنایت الاصول این اشتباه را کرده طیق تقسیم معروف مبادی اصول را به 4 قسم تقسیم می کنند ایشان گفته 6 قسم است مبادی تصوریه مبادی تصدیقیه مبادی لغویه مبادی کلامیه مبادی عقلی اینها را اینجوری تقسیم کرده خب این خطاست و روشن است که مبادی کلامیه بخشی از مبادی تصدیقیه است مبادیه لغویه بخشی از مبادی تصدیقیه است مبادیه تصدیقیه در عرض اینها نیست همچنین خطایی را بعضی از جمله مشخصا آقای فیروز آبادی در عنایت الاصول دارد. این هم خب تقسیم روشنی است خیلی بحث ندارد.

عرض شود که تقسیم دیگری که از مبادی می توان ارئه کرد این است که بخشی از مبادی که در فلسفه های مضاف مورد بحث قرار می گیرد معطوف به خود علم است سابقا اینها را بحث کردیم یعنی پرسش هایی است که راجع به علم با لحاظ هویت علم بودنش با لحاظ و با فرض دانش بودنش دانش بودگی به آن یعنی با لحاظ اینکه این دانش است و این پرسش ها راجع به آن مطرح است اینکه مثلا فرض کنید در مانحن فیه علم اصول مثلا فرض کنید تعریفش چیست غایتش چیست بنیادهای معرفت شناختیش کدام است مثلا علم اصول بما هو علم نیاد های هستی شناختی آ ن چیست اینجور پرسش ها که به علم از آن جهت که علم است با هویت جمعی یا با هویت انسجامی و به اصطلاح حیث وحدتیش این سوال ها راجع به آن مطرح می شود این در واقع مبادی حول علم اند از آن جهت که علم است لذا از اینها به مبادی حول علمیه ترکیب حول و علمیه به اصطلاح تعبیر مکنیم

دسته دیگر مبادی هستند و پرسش های زیر ساختی هستند که پاسخ می طلبند و متعلق اند به پرسش ها به مسائل علم نه خود علم با هویت جمعی اش نمی پرسند غایت این علم چیست مثلا هویت هستی شناختیش چیست آیا از علوم حقیقه است یا از علوم اعتباریه کلیت علم را سوال نمی کنند از کلیت علم سوال نمی شود بلکه سوال معطوف است به مسائل آن در حوزه مثلا زبان شناسی مباحث مربوط به بنیاد ها و مبانی مباحث الفاظ اصول پرسیده می شود مال این بخش از اصول است پرسش های فلسفی که مطرح ممی شود معطوف و راجع به مباحث بخش خاصی از اصول بلکه مباحث زبانی و لفظی اصول است مثلا( اصطلاح منطقی به ینظر با فیه ینظر؟) خب فیه ینظر مطلق نیست فیه ینظر یعنی کل ما می خواهیم بگوییم مثل کل نیست دسته دوم مسائل حول پرسش ها و مطالب حول مسائلند نه خود علم بخش هایی از سوال هایی راجع به هریک از بخش سوال راجع به اصول عملیه مثلا اصول عملیه چه کارکرد معرفتی دارند آیا کاشفند کاشفیت تامه دارند کاشفیت ناقصه دارند یا اصلا کاشف نیستند نسبت اصول عملیه به امارات چیست نسبت ایندو با مثلا فرض بفرمایید مباحث عقلی چیست راجع به بخش ها و مسئله ها و قضایای علم اند لذا ما اینها را مبادی حول مسائلیه حول مسائل در واقع مطرح می شوند عرض شود که بین اون مبادی حول علمیه یک دسته چندتا مسئله و بنیاد و محور هستند که در واقع با فرض تحقق انها علمیت حاصل می شود انباشته از قضایا به علم مبدل می شود هر علمی عادتا غالبیا داریم می گیم این را از این جهت می گوییم که ممکن است کسی مثلا بگه بعضی از علوم بعضی از این عناصر را ندارد اما غالبیا بسا دائمیا این مبادی را هر علمی واجد هست یعنی هر علمی مبادی نظری دارد بر یک بنیادهایی نظری مبتنی است یک علم نمی شود فاقد مبادی نظری باشد هر علمی موضوع دارد هر علمی غایت دارد هر علمی متشکل از مسائل است مسائلی دارد هر علمی منهج دارد این 5 عنصر را می گوییم در واقع مکونات علم مولفه های رکنی علم به فارسی که مولفه علمند یعنی علم را پدید می آورند تالیف می کنند یا مکونات علمند علم با اینها تکون پیدا می کند نمی شود فرض کرد علمی باشد که بر مبانی مبتنی نباشد موضوع نداشته باشد غایت نداشته باشد منهج نداشته باشد مسائل نداشته باشد هر علمی اینها را واجد است یا احتیاطا می گوییم غالبا عمده اینها را واجد است هر علمی اینها را هم دسته از مبادی اند و اینها را ولی به عنوان مکونات العلم یا مولفه های رکنی علم معرفی می کنیم این هم یکدسته یعنی ما اگر یک دسته را از پیش پذیرفته ها پیش انگاشته ها یا بگوییم پیش پذیرفته ها فقط یک دسته از پیش پذیرفته ها قبل از آنکه بحث از مبادی یک علم بکنیم باید مورد بحث قرار بدهیم اینها را گفتیم ماقبل المبادی یا پیشاپیش انگاره ها بعد می رسیم به پیش انگاره ها که همان مبادی اند خود پیش انگاره ها و مبادی پیش پیرفته ها پیش فرض ها اینها به تصوری و تصدیقی تقسیم می شوند بعد مبادی تصدیقیه خود به از حیثی به ددو دسته تقسیم می شوند مبادی معطوف به علم از ان جهت که علم است مبادی حوعلمیه و ان دسته که به مسائل ناظر است و حول مسائل مطرح می شوند مبادی حومسائلیه باز انچه که به خود علم بما هو علم مربوط می شود آنها هم باید از حیثی یک تقسیم می پیذیرند که دسته از آنها می شود مکونات علم سازنده علمند و دسته دیگر از این قسم نیستند به تعبیر دیگر یک دسته که 5 مولفه و 5 عنصرند می شوند سازندگان ماهیت علم باقی می شوند سازندگان پدیدآورنگان و پدیدآورندگان بخش های هویت علم مثلا ساختار قلمرو کارکرد ها غیر از غایت و حتی مسائلی که به بررسی زمینههای مثلا فرهنگی تاریخی اجتماعی یک علم مربوط می شود که این علم در چه ظرف تاریخی در چه ظرف فررهنگی در چه ظرف تمدنی به وجود آمده انها بحث می شود راجع به علم ولی انها ماهیت ساز نیستند ماهیت علم را اینها تشکیل می دهند بنابراین مبادی تصدیقیه را به تعبیری ما به دوو دسته مکونات و غیر مکونات مولفه های ماهیتی و مولفه های هویتی تقسیم می کنیم که گفتیم این مکونات عبارتند از مبادی نظری علم از ان جهت که علم است موضوع ان مسائل ان منهج ان و غایت ان در مبادی و به اصطلاح گفتیم مختصری از فلسفه فقه الحکومه را می خواهیم بحث کنیم الان داریم بحث می کنیم اینجا ما عمدتا حالا یکی دو سه مباحث مربوط به عناصری هویتی را بحث خواهیم کرد مثل ساختار که بحث مهمی است ولی عمدتا این مکون ها ی علم و مولفه های رکنی علم را بحث خواهیم کرد وارد نمی شویم همه مسائل مربوطه را بخواهیم بحث کنیم در خود فلسفه اصول ما 22 محور را طراحی کردیم 23 محور را طراحی کردیم.

که تقریبا نیمی از اون ها از قسم حوعلمیه هستند نیمی از انها حومسائلیه هستند ما اینجا نیم اول را که 10-12 تا هستند مثلا 6 – 7 از انها را بحث خواهیم کرد که 5 از انها همین مکونات هستند عرض شود که متن را درمحضر شما هست فرع اول ما چون که ما داریم این بحث را بحث می کنیم و می نویسیم داریم در قالب کتاب می رویم جلو تا صورت بندی شود در واقع فن یعنی خواست فقه الحکومه را به چند فن تقسیم می کنیم 10-11 فن خواهد شد الفن الاول راجع به فلسفه فقه الحکومه است هر فنی به را به فروعی تقسیم می کنیم الفن الاول مبادی تصوریه بود که بحثش را کردیم تا امروز الفرع الثانی فی المبادی النظریه للفقه مطلقا و فرضیات فقه الحکومه الاساس بخاصه ما در واقع مبادی نظری قفه را علی الاطلاق و پیش فرض های فقه الحکومه به طور خاص اینها را می خواهیم بحث کنیم در ذیل مبادی و فرضیات یک فاتحه و مقدمه ای راشروع کردیم که همین توضیحاتی بود که امروز عرض شد که یک دسته بندی از اون مطالبی که بناست در سرآغاز فقه الحکومه بحث بکنیم عرض شد فاتحه ان لا یخفی ما یبحث فی فلسفه فی کل علم ینقسم من جهه الی ما هو مسمی ب ماقبل المبادی والی ما هو مسمیه بالمبادی اول مطالب دو بخش ماقبل مبادی و المبادی تقسیم می شوند انوقت خود مبادی تقسیم می شوند کما ان المبادی بعد تقسیمها الی تصوریه و تصدیقیه که این دیگه بحث نداره تنقسم کل منها الی ما یتعلق بالعلم نفسه تاره انچه که تعلق پیدا می کند به علم به خود علم از ان جهت که علم است بحیث انه علم کما ان المبادی بعد تقسیمها الی تصوریه و نصدیقیه تنقسم کل منها الی ما یتعلق بالعلم نفسه تاره و نسمیه حوعلمیه و ما یتعلق بمسائله الاخری و اون دسته ای که به مسائل علم مربوط می شود و نسمیه حومسائلیه دوبار ه ان دسته اول مبادی متتعلق به خود علم انها را الی مکونات علم همان مولفات علم منتها مولفات علم بیشتر فارسی و عجمی است لذا در ژرانتز قرار دادم تعبیر دقیق عربی همان مکونات علم است که مسئله وحدت و تمایز علوم اینجا مطرح می شود الی مکونات العلم تاره و الی مکونات اخری مکونات علم کدام ها هستند و مکونات العلم هی عباره عن مبادی انظریه موضوعه مسائله منهجته و غایته ( مبادی النظریه با ما قبل المبادی چه فرقی دارد؟)ماقبل المبادی اون پرسش هایی هستند که مطرح می شوند که قبل از ورود به بدنه علم چه میادی آن چه مسائل آن باید حل شود مثل اینکه آیا چنین علمی ممکن است اصلا فلسفه اصول فقه الحکومه ممکن است مثلا این پرسش ماقبل المبادی است چون مبادی زمانی باید وارد شویم که اصل آن را مسلم فرض کنیم می تواند یا هست چنین علمی اما تا سوال جواب نیافته باشد که ممکن هست یا نه اگه بگوییم ممکن نیست اصلا نوبت به مبادی نمی رسد لذا می گوییم ماقبل المبادی اند ( در عرض منهج و موضوع و غایت و بدو ن مکونات رکنی ماقبل مبادی نظری چی می تواند باشد ) شما از ماقبل المبادی پرسیدید( ماقبل مبادی را فرمودید منهج نیست غایت نیست مولفات غیر رکنی نیست چیه مثلا؟) امروز مبادی نظری فقه الحکومه را می خواهیم شروع کنیم اون پیش فر ض هایی است که در واقع اگر ان پیش فرض های نظری را نداشته باشیم علم صورت نمی بندد چون هر 5 مولفه این خصلت را دارند مثل اینکه اگر موضوع نداشته باشد صورت نمی بندد اما اگر فرض کنید مبادی نظری هم نداشته باشد مثلا فقه الحکومه یکی از مبادی نظری اش این است که دین شامل آموزه ها ودستورهای سیاسی هم هست شریعت مشتمل بر قضایای سیاسی هم هست این یک مبدا نظری است که اگر این را نداشته باشیم اصلا فقه الحکومه معنا ندارد جا ندارد وارد شویم دین ندارد چنین چیزی ولذا تکون علم فقه الحکومه یا خود فقه در گر و اثبات این فرض است که دین فقط مثلا عقاید نیست مناسک نیست بلکه معاملا ت و سیاسیات هم هست ( سوال من این است که این قابل الحاق به امکان یا جواز یا ضرورت به آنها نیست؟)بله کلان تر از این است منتها ممکن است شما در مقام اثبات امکان از همین مبادی استفاده کنید ولی مبادی فراگیر تر از اینها هستند خود اینها چهار دسته اند خود مبادی نظریه 4 لایه اند به تعبیری 4 طبقه اند فرا تر از ماقبل المبادی اند که بخواهند ضرورت را فقط بخوواهیم اثبات کنیم یا امکان را اثبات کنیم در امکان ممکن است استدلال کیند بگویید چگونه ممکن است یک کسی مثلا بی انکه هیچ اموزه ای از ناحیه یک مرجعی حاکمی واضعی جاعلی داشته باشد بتواند فقه السیاسه یا قانون سیاسی تولید بکند اما ما نتوانیم با توجه به اینکه حق تعالی حکیم است و انسان را وانگذاشته یله و رها در اینجا نگذاشته حتما برای تدبیر شئونش احکامی دارد اینجور بحثها را ممکن است بکنیم و یا حتی از این هم جلوتر برویم بحث متو ن را پیش بکشیم بگیم در متون دینی هست پس بنابر این می شود استطاعتی که در متو ن دینی هست استعداد پدید امدن فقه الحکومه را ایجاب می کند بعض بحث ها ممکن است با هم مرتبط باشد ولی در مبادی نظریه فراتر از اینها است ممکن است بعضی از این بحث ها مرتبط هم باشد که الان عرض می کنم که چند لایه هستند و یکی یکی بحث خواهیم کرد به هز حال بعضی ان دسته از پیش انگارهایی که اگر انها را نداشته باشیم اصلا چیزی به نام علم به وجود نمی اید علم معین یا علم فقه یا علم فقه الحکومه به وجود نمی اید (جز مبادی کلامی می شود برای علم اصول مثلا ما فی الجمله مکلف هستیم ) بخشی ازان اینجوری است بخشی از ان مبادی کلامی است ولی خب مباحث معرفت شناختی هم داریم هستی شناختی هم داریم انسان شناختی هم داریم ممکن است بالمعنی الاعم بگوییم اینها کلامی هم هستند به حیثی یا بسته به رویکرد ممکن است بگوییم مبادی فلسفی هم هست همش کلامی و اعتقادی به معنای اعتقادات قدسییه نیست پس بنابراین ما این 5 مسئله را داریم بنای ما بر این است که این 5 مسئله را بحث کنیم در این فن که بناست فلسفه فقه الحکومه را بحث کنیم و دو سه مطلب دیگر را مثل ساختار خیلی نمی خواهیم به تفصیل وارد شویم چون در واقع این فلسفه فقه الحکومه را یک درآمدی بر فقه الحکومه داریم بحث می کنیم نمی خواهیم به تفصیل یک کار اساسی انجام بدهیم کار اساسی را در این جلسات بحث نمی کنیم ولی در سدد ساختار مفصلی اماده کردم که به دنبال این هستیم که از فضلا یک استمداد کنیم و یه مجموعه مقالاتی را تولید کنیم که یک متنی را به عنوان فلسفه الشرعیه بدست اید ما به همین مقدار بسنده می کنیم ونحن نقتصر بهذا البحث عن مکونات علم الفقه ...خب حاالا ما تا اینجا مبادی و پیش از مبادی علم را علوم را بحث کردیم به اجمال در واقع اینکه عرض کردم با تقسیماتی که در جای دیگر از جمله در ان مقاله اوردیم که این تقسیم با ان فرق می کند به این ترتیب است تا یک حدی این تقسیم را در کتاب علم دین اوردیم ولی این تقسیم الان اینگونه شد انچه که باید قبل علم بحث شود بخشی از ان ماقبل مبادی اند پیش از پیش انگاره اند بخشی پیش انگار ه اند که انها به تصوری و تصدیقی تقسیم شدند دوباره تصد یقی تقسیم شد به مولفه ها و غیر مولفه ها و در عین حال تقسیم داشتیم به انچه که ورا و فرا علم است یا حول العلم است و حول المسائل و ورا مسائل است این تقسیمات تقسیمات مبادی همه علوم است حالا می خوا هیم بک طبقه بندی اجمالی و ساده ارائه کنیم از مبادی فقه الحکومه ولی از بخش همان مبادی نظری در واقع اون المبادی النظری که بخشی از مولفه های رکنی بود اونها را می خواهیم که سوال شما بود می خواهیم جواب دهیم اونها را می خواهیم بحث کنیم اونها را به 4 دسته دسته که می گوییم هم عرض می شوند 4 لایه می گوییم 4 طبقه تقسیم می کنیم مبادی که در حقیقت جزی از مباحث فلسفه دین هستند در واقع بنیاد های فلسفه دینی فقه را تشکیل می دهند یعنی انچه که در فلسفه دین مطرح می شود در باره دین به معناه الاشمل با معنای وسیع دین کل دین منظور است فقط بخش عقاید یا فقط مناسک یا سایر بخش ها منظور نیست کل دین راجع به کلیت دین است در خصوص کلیت دین بعضی مبانی بعضی پیش فرض ها وجود دارد که اونها اگر در خصوص دین پذیرفته بشوند ثمره اش در فقه اشکار می شود مثل ااینکه ما بپذیریم و مطرح کنیم که دین فقط عقیده نیست چنانکه در بعضی از ادیان و دین واره ها اینجور تصور می شود که کما بیش در حدی که در مسیحیت بیشتر به عقاید تکیه دارند گویی برای عمل دین هیچ دستوری ندارد البته دشوار می شود دینی را پیدا کرد که هیچ به سلوک و رفتار و عمل هیچ دستوری نداشته باشد ولی اقلی چیزی ممکن است باشد ولی مثل اسلام گسترده نیست دستور های عملی چه در حوزه لابدیتات و الزامیات که از آنها به فقه تعبیر می کنیم و چه تحسیینات و اخلاق ها و ارزشش ها که به اصطلاح اخلاق از آنها تعبیر می شود اگر بپذیریم که دین فقط یه مشت عقاید نیست بلکه اضافه بر عقاید سلوک هم هست سلوکات تکلیفی و الزامی و سلوکات تهذیبی و ارزشی و کسی بگوید علاوه بر عقاید احککام و اخلاق دین علم هم ارائه می کند خب این راجع به دین و قلمرو دین است اما از همین نتیجه می گیریم پس باید دین قفه هم داشته باشد این مبنا را ما درباره خود دین بحث می کنیم و در فلسفه دین باید بحث شود نه در فلسفه فقه اما چون ثمره اش در فقه اشکار می شود که اصلا فقهی باید باشد که فقه باید فراگیر باشد همه شئون را اداره کند وقتی می گوییم چنین پس می گوییم فقه الحکومه هم لازم داریم فقه الحکومه هم باید لذا یک دسته از این مبادی نظری مبادی نظری بعیده مبادی بعیده فقه الحکومه هستند انچه که به خود دین مربوط می شود ولی خب د ر فلسفه دین مباحث فرراوانی بحث می شود ان بخشی از مباحث فلسفه دین که ثمره اش در فقه اشکار می شود به خصوص در فقه الحکومه نمایان می شسود این قسمت را باید بحث کرد نه همه مباحث فلسف دین بنا نیست فلسفه دین اینجا بحث کنیم لایه دوم اون مبادی و پیش فرض ها و پیش انگاره هایی هستند که مر بوط می شوند به شریعت به معنای اخص بعنی بخش تکلیفی دین حتی اینککه بگوییم مربوط به اخلاق هم نیست یعنی شریعت به معنای اخص یعنی فروع فقهی البته فروع فقهی حاصل استنباط فقها است وقتی می گوییم شریعت یعنی شریعت نفس الامری و واقع تشریعی که فقهی می رود ان را کشف کند و انچه که بدست می اورد می شود فقه لایه دو م اینها هستند در واقع ان دسته از پیش انگاره ها و مبادی که با پذیرش انها یا رد و قبو ل انها در عرصه فقه خودشان را نشان می دهند ثمره اش در فقه و فقه الحکومه اشکار می شود اینکه مثلا فرض بفرمایید کسی در قلمرو شریعت بگوید که شریعت سیاسیات هم دارد فقط عبادیات نیست مثلا در حالی که ممکن بگوییم شریعت داریم اما مناسک است اموزه ها و دستو رهای عبادی است مثلا اما ما فراتر از این می خواهیم بگوییم پیش فرض ما این است که شریعت پاسخگوی هم امور عبادی و معنوی هم امور سیاسی و حکومتی امور اقتصادی و امثال اینها است.

خب این نوع از پیش فرض ها هم لابه دوم پیش فرض ها و مبادی نظری فقه یا فقه الحکومه را تشکیل می دهند که اینها را هم ما می گوییم مبادی وسیطه مبادی میانی مثل مبانی بعیده فاصله انها با مسائل اینقدر نیست مبادی بعیده اون دسته از مسائلی هستند که در فلسفه دین به معنی الاعم و در لایه اولش باید بحث شود چون خود فلسفه دین شاخه دارد یعنی فلسفه فقه بخشی از فلسفه دین است یا فلسفه شریعت فلسفه عقاید بخش دیگرش است فلسسفه اخلاق دینی بخش دیگر فلسفه دین است فلسفه علم اگر قائل باشیم که دین علم هم می دهد فلسفه علم بخش دیگر فلسفه دین خواهد بود ولی در کلیات در فلسفه دین ما یک سلسله مباحث کلیتر داریم که در ان لایه کلان و مستوای اول فلسفه دین مطر ح می شود خب این نوع مباحث در اون لایه عمومی فلسفه دین مطر ح می شود که می شود فلسفه بعیده اما وقتی می اییم در حوزه دستور های عملی دین و مبانی اون را بحث می کنیم ولو بخشی از فلسفه دین است اما به تعبیری فلسفه شریعت می شود پس پیش فرض هایی که در لایه و در مستوای فلسفه شریعت مطرح می شود در دسته دوم مبادی فقه را تشکیل می دهد که در قیاس با مبادی بعیده و مبادی قریبه خواهیم گفت اینها می شوند مبادی وسیطه لایه سوم مبادی قریبه اند مبادی قریبه یعنی اون دسته از مبادی که زیر ساخت های بالمباشری خود فقه اند این که مثلا وجوب نظر وجوب تفقه حجیت حاصل سعی موجه و بذل وسع فقیه واجحد شرایط فرض کنیم و این سسری بحث ها که زیر ساخت های خود فقه اند یعنی از لایه دین و شریعت به لایه پایین تر امدند اینها را می گویییم مبادی قریبه این اصطلاح مبادی قریبه و بعیده رایج هست ولی ملاحظه می کنید من دارم طبقه بندی می کنم به لایه خاصی می گوییم بعیده به لایه خاصی می گوییم قریبه که بین اینها یک لایه خاصی به نام مبادی وسیطه داریم فرض می کنیم ی ک دسته چهارمی هم داریم (فرق شماره دو و سه را متوجه نشدیم ) لایه دو م گفتیم که ببینید ما یک دینی داریم دین یک بخشی دارد به نا م شریعت وقتی می گوییم شرریعت در واقع داریم از بخشی از دین نفس الامری سخن می گوییم دین منزل نه دین متلقا دین نفس الامری که در ساحت الهی جعل شده خطاب به بشر نازل شده تا زمانی که به بشر نرسیده نفس الامری است در ساحت الهی وحی در ساحت وجود نبوی خطا در ان راه نداره به یک نوعی معنا وحی است نه وعظ ولی وقتی به ساحت انسان منتقل می شود قهرا خطا در ان راه پیدا می کند و امکان اینکه انسان هر انچه را که در یافت می کند تماما منطبق با واقع و نفس الامر تشریع نباشد منطبق با واقع تشریع نباشد واقع تشریعی را یکجایی کشف نکرده باشد خطا کرده باشد چون ما مخطئه هستیم امکان دارد این را اسم می گذاریم فقه یعنی فقه لایه و مستوا ی معرفتی و فهم فقیه است و ماقبل این خود شریعت است وقتی به معرفت تبدیل می شود می شود فقه چون خود کلمه فقه داره همین فریاد را می زند میگه من فهم هستم البته این را تاکید می کنیم که به محض اینکه می گوییم فهم به این معنا نیست که با واقع منطبق نیست ولی احتمال خطا در ان راه دارد یعنی وقتی به از سپهر الهی تنزل می کند به صورت وحی می اید به سپهرر علوی و نبوی وقتی وارد می شود چونکه معصوم اند هیچ خطایی در ان راه ندارد هیچ خلافی در ان واقع نمی شود اما وقتی از سپهر ها به ساحت انسانی که نشو به عوامل فراوان نادی است اینجا در معرض خطا می تواند قرار بگیرد که می شود معرفت فقه نوعی معرفت است منتها نه اینکه بگوییم یک معرفت نظری و محض است و قداست ندارد و حرفهایی که می زنند ممکن است این بحث ها را بکنیم به هر حال می شود معرفت پیش فرض هایی که در مربوط به این لایه است می شود لایه سوم اون لایه دوم پیش فرض های مربوط به خود شریعت است پس بین پیش فرض های شریعت که نفس الامری است و پیش فرض های فقه که نفس الامری نیست نفس الانسانی است در لایه انسانی اینها تکون پیدا می کند خب اینها با هم متفاوت می تواند باشد چون تبدیل شد ه به یک علم یعنی فقه علم است ( اگر فقه یا فهم فقهی یا گزاره هایی که فقیه استنباط کرده یا فتوا احتیاج به تبیین داشته باشد یا مورد سوال و هجمه واقع شود کدامیک از این لایه ها باید پاسخگو باشد چون خود فقیه که نممی تواند بگوید این سوال تو حرام است یا واجب است و..) بستگی دارد پرسش و پاسخ چه باشد چون یه وقت می گویید جایز است یا نه که فقیه جواب می دهد اما اگر می خواهید بگویید این اشکال وارد است که کسی بگوید با توجه به اینکه هر فقهی ذهنیات خودش را دارد وضعیت روانشناختی خودش را دارد ظروف اجتماعی فرهنگی خاصی دارد و انثال اینگونه بحث ها و از ذهن و فهمش متاثر می شود پس انچه بدست می اید مطابق واقه دین نیست قداست نداره پس حجیت نداره حداکثر برای خودش حجت است برا دیگران جحت نیست فلسفه باید جواب بدهد معررفت شناختی باید جواب بدهد منهج شناسی می گوید اینگونه نیست درست است که این عوامل می تواند درست باشد ولی به صورت موجبه جزئیه دخیل اند سالبه کلی و وموجبه کلیه در نمی اید که بگوییم پس همه فهم های فقها خطاست و هیچ مطابقتی با واقع تشریع نداره نه به این دلایل نوبت می رسد به بحث فلسفی فلسفه دینی فلسفه معرفتشناسی می شود بستگی داره ما در چه لایه چه زاویه ای پرسش را طرح ککنیم با چه پرسشی بخواهیم پاسخ دهیم انجا تعیین می شود کدا م علم کدام عالم باید وارد شود و پاسخ دهد ( هر معرفتی که ما به شریعت پیدا بکنیم به فرموده شما جز دسته سوم می شود و ما دستما ن کوتا ه از همان شریعت حقیقی و واقعی چرا از ان بحث می کنییم گزاره ای اضافه بر ان داریم یا نه ) این همان پیش فررض نادرستی است که عرض می کنم چون داریم می گیم هر معرفتی که ما بدست می اوریم می شود لایه سوم و می شود لایه سوم به این معنا می گیریم که از لایه دو م نیست در حالی که هز دو غلط است هر معرفتی نه ما بسیاری معرفت ها بدست می اوریم مثلا فرض کنید با ادله قطعیه متواتر است راسا از معصوم و اصحاب معصوم می پرسییدند و معرفتی از دین حاصل می شد دیگه اینها شک نداشتند عین واقه تشریع ر ا بدست می اوردند یعنی این که بگوییم موجبه کلیه به صورت موجبه جزییه درست است بعضی از معرفت هایی که بدست می اوریم به واقع تشریع اصابه نکرده باشد این درست است اما بگوییم هر معرفتی که بدست می اوریم متفاوت با لایه دو م شریعت است این حکم مغالطه است و درست نیست بسیاری از معرفت هایی که بدست می اوریم با وواقع تشریعی منطبق است و می شود با ادله مختلف اثبات کرد.

از جمله مثلا اینکه ملاحظه می کنید بسیاری از اصحاب ائمه به محضر ایشان می رسیدند عقاید خود را ارائه می کردند یعنی چی یعنی می خواستند بگویند این معرفتی که بدست اوردیم این لایه سوم شما که در لایه اول و دوم هستید بفرماید معرفت و فهم ما در ست است پس هم ممکن است ادل الدلیل علی امکان وقوعه خود معصوم تایید کرده لذا معصو م مثل ما نیست که بگوییم شاید از بیانی که این آقا کرد یک فهم دیگه ای پیدا کرده دارد ان فهم را تایید می کند اینکه به جهات مختلفی بحث هایی است که باید واردشویم در حد اقتضا بحث کنیم در فلسفه دین دوستان باید مطرح کنند در بحث معرفت شناسی دینی باید مطر ح شو د لذا قضیه موجبه کلیه نسیت که هر معرفتی بدست اید الا و لابد انطباق ندار دبا نفس الامر تشریعی خیر اینگونه نیست این درست است گاهی معرفت های بدست امده خطا ست و انطباق ندارد به صورت موجبه جزئیه بعد شارع امده اینجور جاها را گذاشته مثلا اینکه حکم ثانوی و ظاهری جعل فرموده برای همین جاهاست گفته به واقع دسترسی نداری این هم دستور من است در این ظرفیت و وضعیت اینجور رفتار کن تابع امر منی امر دیگر من این است شارع گفته من تو ی انسان مکلف را انچنان که هستی مخاطب قرار می دهم می دانم که توان معرفتی تو محدود است علم غیب که ندار ی معصوم که نیستی خطا نکنی در فهم عقاید خدا همین انسان را مخاطب قرار داده لذا سازکار اینکه این انسان از چار چوب خارج نشو د را هم همان خدای حکیم لحاظ کرده این مبدا و اضلاع خمسه نظریه ابتنا همین است که می گه مختصات مخاطب خطاب شرعی را باید در بیاوریم تبدیل کنیم به قاعده چون خدا با این مخاطب جرف زده و برابر قواعدی حرف زده که سازگار این مخاطب باشد این را باید دخیل کنیم در منطق فهم خب لایه چهارم این سومی شد مبادی قریبه نسبت به فقه الحکونه اما نسبت به خود فقه دیگه قریبه نیست مبادی مباشره است لایه چهارم ان دسته از مبادی اند که به خود فقه الحکومه مربوط می شود فرض کنید با فرض اینکه ما فقه دین داریم شریعت داریم فقه داریم و فقه الحکومه ای داریم در فقه الحکومه اسلامی ایا تفکیک قوا واجب است یا نیست این یک پیش فرض این یک پیش فرض مربوط به خود فقه الحکومه است مباشرتا راسا و بلا واسطه این لایه چهارم را می گووییم مبادی بالمباشره ( چیزهایی که تعلق می گیرد به مسئله های و موضوعات حکومتی ) معلوم نیست همه اش موضوعات باشد ملاک ان چیزی است که در مطلق فقه مطرح نیست در مطلق شریعت مطرح نیست بلکه در مستواها و لایه های زیرین تر است که راسا و بی واسطه خود فقه الحکومه را می ساز د این پرسش ها و پاسخ ها یی که در لایه های سه گانه مطرح می شود ثمره اش در فقه الحکومه ظاهرر می شود به همین جهت بحث می کنیم و به همین جهت انچه که ثمره اش در فقه الحکومه ظاهر نمی شود نباید بحث کرد ان در مطلق فلسفه دین یا مطلق فلسفه شریعت یا مطلق فلسفه فقه باید بحث کرد اما انچه که در لایه چهارم مطرح می شد ان است که مباحث بالمباشره و راسا وبی وواسطه خود فقه الحکومه است( مبادی فقه حکومتی؟) مبادی در واقع اختصاصی و بالمباشر ( مثلا شارع تسلط کفار بر مسلمانان را نمی پسندد میشه این را گفت)فرض بفرمایید بله اشکال ندارد که بگیم به عنوان یک مبنا استقلال یک مبنا است این نمی تواند در هیچ حکمی از احکام که می خواهیم در فقه الحکومه استنباط کنیم مخدوش شود به هیچ توجیهی نمی شه گفت ما استقلال خود را از دست بدهیم بریم زیر بلبت کفار ( جنس بحث چیه انجا که بالمباشره است )حالا مباحثش را مطرح خواهیم کرد ما الان داریم فلسفه فقه الحمکومه را مطرح می کنیم بحث های نظری است بحث های پیش انگاره ها و پیش پذیرفته ها ی نظری است که ما داریم وارد می شویم مثلا بحث هایی که در اینجا اوردم در این لایه اینهاست مثلا ( اصول فقه نظام کجا قرار می گیرد)اصول فقه روش است روششناسی است اگر در واقع اصول خاصی قائل باشیم جز ان 5 مولفه می شو د منطق و منهج جز مولفه های رکنی و مکونات علم است ( قبلش باید بحث کنیم که اصلا داریم یا نداریم ) نه این می شو د ما قبل المبادی ولی مبادی را که به دو بخش مکونات و غیر مکونات تقسیم کردیم در دسته مکونات قرار می گیرد ما هیچ علمی نمی توانیم داشته باشیم که بک روش شناسی سبب تکون ان نشده باشد یا با یک روش شناسی مسئله حل نکرده باشد دو یا سه روش تعبیر می کنیم یک روش تکون علم به ان است روشی که علم به وسیله او مسئله حل می کند عرض کنم که مسائلی نظیر این لا فصل بین دیانه و الدوله ابدا این یک پیش فرض فقه الحکومه است یا مثلا لابدیه التاسیس السلطات باید قوا داشته باشد حکومه و جایگاه امامت و الامام هو مرشد لاحکام الاخری الصیاده و والولایه بکافه بانواعها و مراتبها لرب الحکیم اولا و بالذات و للمعصومین ثانیا و بالعرض و للفقیه جامع ثالثا وبالنیابه عن المعصوم ما اینجا یک حرف خاص داریم که ولایت را سه لایه می دانیم معمولا می گویند ذاتی و عرضی ولی ما می گوییم سه لایه است امثال اینگونه بحث ها در واقع مثلا ان الاقامه العدل فی المجتمع وفق النطاق الواسع الموستوعب لشوون حیوویه کلها تعد کالغایه الشامله والقصیده الوثقی فی الشریعه فی مجال الدنیا اینکه اقامه عدالت به مثابه غایت حکومت است.

اینجوور بحث ها اینا رو ما می گوییم پیش فرض های لایه چهارم خب با این توضیحات ما یک تقسیمی الان در مورد تقسیم مبادی علم گفته شد گفتیم حالا تقسیم بللکه طبقه بندی فقه الحکومه را الان عرض کردیم که متنش را الان می خوانیم ( استاد الان چه فرقی می کنه بین مبادی مباشری که بدو ن واسطه هما ن فقه حکومت را ما با ان درگیر هستیم با مسائل علمی که در کنار مسائل خود علم یعنی سوالاتی در مور دخود علم مطرح کردید یعنی اون حومسائلیه با فقه مباشرر چه فرقی دار ه ) اون تقسیم کبروی بود قبل از اینکه فقه الحکومه را بگیم تقسیم مبادی به نحو کبروی بیا ن کردیم همه علم ها اینجوری اند همه علوم داری این مبادی اند ماقبل المبادی دارند مبادی دارند مبادی مکونات و غیر مکونات هستند یا تصوریه و نصدیقیه دارند اینها در همه علوم اند بحث کبروی بود بعد امدیم اینجا بحث صغروی داریم می کنیم می گیم خصوص فقه الحکومه مبادی اش چیست البته این یک نوع از دسته بندی هاست دسته بندی می تواند به اشکال مختلف در اید ما مبادی را به 14 گونه دسته بندی کردیم این هم یک جور و لی اینجا خصوص فقه الحکومه را در نظر گرفتیم به یک معنا گفتیم دسته بندی نیست طبقه بندی است لایه های مبادی را گفتیم مبادی که در فلسفه دین تولید می شود و کارایی دارد برای فقه الحکومه مبادی که در فلسفه شریعت تولید می شود و کاربردش در فقه الحکومه است مبادی ککه در فلسفه فقه بحث می شود و ثمره اش در فقه الحکومه ظاهر می شود مبادی که در فلسفه فقه الحکومه بحث می شود اختصاصا و خب کاربردش در فقه الحکومه است ان وقت این 4 لایه را ما گفتیم به لحاظ واسطه داشتن و نداشتن و حدود فاصله و واسطه طبقه کنیم با عناوین مبادی بعیده وسیطه و قریبه و مباشر اینجور تقسیم بندی کردیم حالا متنی را که ما نوشتیم بخوانیم گفتیم ما فقط سعی خواهیم کرد که عمدتا مکونات علم فقه را بحث کنیم احیانا چند مطلب دیگر را مثل ساختار علم فقه را اجمالا ساختار فقه الحکومه را همینطور یا شاید تقصیلا و پس بیشتر روی مکونات علم فقه باید تمرکز کرد و نحن نقتصر هاهنا بحث عن مکونات علم الفقه و الفقه الحکومه خاصه چون نمی خواهیم به تفصیل وارد شیم ونترک البحث عن سایر المبادی فی مجالات المناسبه لها سایر مبادی را به جایگاه خودش باید ار جاع داد وقتی یه وقتی بحث تفصیلی از فلسفه فقه بکنیم به تفصیل بحث می شود اگر به تفصیل باید به عنوان یک در س مستقل مثلا فلسفه فقه الحکومه بحث کنیم انجا به تفصیل باید وارد شد اما چون ما این را به مثابه مقدمه بر فقه الحکومه بحث می کنیم به این حدود مطالب بسنده می کنیم ( باتوجه به اینکه شاخص ها و عملیات اصلی این حوزه است یا به عبارتی ان چیزی که شاخص اصلی نظام است یعنی ولایت فقیه و با توجه به اینکه مورد هجمه است ولی اینکه باید ارجاع بدهیم به جایی این جایی نیست همه جا مورد پرسش است و فقیه نمی تواند پاسخ بده ولی جایی لازم دارد) ما در این درس ناچاریم این درس ما فقه الحکومه است منتها به عنوان در امد گفتیم فلسفه فقه الحکومه ر ا بحث کنیم چون یک مبانی داشته باشیم بعد وارد بحث های حکمی و مسائل فقه الحکومه بشیم در واقع بحث فقهی بکنیم مساله به مساله فروع ر ا بحث کنیم ( الا ن فقه نظام ساز که این مجموعه هم به این نام هست ما می خواهیم نظام بسازیم یعنی تا می خوا هد بحثش را بکند باید پرسش این دسته سوالات را جواب بدهد) درست است ولی فرض ما بر این است که این مقدار را بحث کنیم کفایت می کند برای اینکه فقه الحکومه را وارد شویم ممکن است زمانی عرض کردم الان یه ساختاری ر ا طراحی کردم تقریبا 15 محور که حلقه ای که با دوستا ن بحث می کنیم هفتگی اوونجا مطرح کردیم داریم بحث می کنیم خب بنا بر این هست که یک متن متین و فاخری تولید کنیم که ان 15 محور مربوط به فقه الشریعه را تبدیل به کتاب کنیم بسا بشود متن درسی چون به هر حال اینها از سویی ادبیاتش محدود است ادبیاتش نیست بحث هایی است که در این 10-20 سا ل دارد مطرح می شود و افرادی که در این مباحث وار دشده اند به عدد انگشتان نیستند اونایی که حرفی برای گفتن داشته باشند معلوم نیست 10 نفرر بشوند اینکه مصاحبه می کندد خوب است وارد شده اند ممکن است ده ها نفر ر ا بشمریم که دارند حرف می زنند اما اونی که حرف در خور و قابل اعتنا و اعتماد دارد عددشان زیر ده نفر است به نظر من اینکه نمی شود ورود تفصیلی کرد و از مدار خارج می شویم چون اگر خارج شویم ممکن است 2-3-4 سال لازم شود بحث کنیم ( بحث سر جایگاه این مجوعه ) خب در کل این جلسه در س را دارم می گویم اینجا به این مقدار کفایت می کنیم ولو مسئله اموزش عالی حوزه امام رضا باید اینها را تولید کنه بله در سدد این هستیم ما فلسفه فقه الشریعه طراحی کردم حالا با اقای همتی صحبت می کردیم کسی را پیدا می کنیم که محور ها را بنویسند یعنی 15 نفر را پیدا کنیم 15 مقاله متین پخته سخته بنویسند که در حد متن درسی باشد( نیم خط شیخ انصاری که در مورد ولایت فقیه گفته نیم با اکثرحوزه قم یا تهرا ن را می گویند این مباحثی که شما مطر ح می کنید نیست تو فقه به خاطر این یعنی جا دارد تبیین شو د که حداقل بحث شود ) حالا منتظر شویم این مقدار ی که انتخاب کردیم را بحث کنیم مشکل را حل می کنیم من مباحثی را دارم طرح می کنم که لابدی است اگر این مقدار را بحث نکنیم ورود نمی توانیم بکنیم فقه الحکومه را این چارچوب و این سطحی را که من انتخاب کردم مشکل را حل می کند ولی اینکه ما به اشباع و به تفصیل یک کار کارستانی در فقه الحکومه در فلسفه فقه فلسفه فقه الحکومه حتی فلسفه دین شما خیال می کنید در کشور های دیگر در فلسفه دین حتی در عالم اسلا م کار با اشباعی شده نیست در فقه و فقه الحکومه که در فلسفه دین کار در خور نداریم یعنی بنده اگر از من سوال بفرمایید که فردی هستم که ده ها سال درگیر این مباحث هستم و مختصری به اندازه یک طلبه نظر داریم در این قضایا و جز افرادی که اگر نام می برند نام ما را هم به اشتباه می برند به شما می گوییم که حتی یک جلد کتاب درخور نداریم کار هم کم نشده ولی پژوهشگاه قطب فلسفه دین ایران است ولی همین دستگاه ما که قطب شناخته شده و به عنوان محور و جایی که برتر از همه جا هست همین تشکیلات ما با اینکه در این حد کار کرده و کار فراوانی شد ه باز هنوز نرسیدیم به یک کتابی که بگوییم با این یک کتاب جامع و متین و متقن است در فلسفه دین اسلامی و دغدغه ما فلسفه دین اسلامی است اتفاقا

ولی باز هم به این نقطه نرسیدیم اینقدر ما ضعف داریم تا برسیم به فقه تا برسیم به اصول و فقه الحکومه خب این عقب افتادگی های علمی و معرفتی هست خب بر خیلی ها این عناوین هنوز مانوس نیست خیلی هنوز ببه این عنوان ها نرسیده اند گاهی بعض از مشاهیر حتی به این عنوان نرسیده اند که فلسفه دین چی هست ما یه وقتایی پیش آمد که از بعض از آقایان که صاحب رساله اند و آدم بزرگی اند نه فقط صاحب رساله باشند صاحب رساله بودن کاری ندارد و سخت نیست یکی از اعاظم را در یک مراسمی خواستیم مقاله ای در فلسفه دین بنویسند یکی از افراد بلکه درگیر ترین فرد است در حوزه مباحث از این دست مثلا ما دیدیم تلقی ایشان از فلسفه دین دین فلسفی است دین عقلانی تلقی می کند البته کسانی هستند که دین را اینجور تعریف می کنند ولی اون تلقی درست نیست و در مباحثی از بخش کتاب فلسفه دین نسخه جدید یک فصلی را برای تعریف فلسفه دین داریم وو نقد تعاریف اصلا فلسفه دین چیست می خواهم عرض کنم حتی تلقی روشنی هنوز بعضی و حتی کسانی که در صحنه اند ندارند خب این فقر علمی و معرفتی است که متاسفانه داریم من عبارت را می خوانم این طبقه بندی مبادی فقه الحکومه را مطالبی که در فلسفه فقه الحکومه مورد توجه قرار می گیره فنقول دیگه متن را می خونیم چون توضیح کافی دادم المبادی النظریه للفقه الحکومه تنقسم الی اقسام شتی ...القریبه التی تتعلق بالفقه بوصفه العام یعنی انچه که به فقه مربوط می شود البته فقه مطلق نه فقه خاص مثل فقه الحکومه التکالیف و الحقوق المستنبط من مصادرها من استخدام منهجیه المعتبرتین و تظهر ثمره فی فقه الحکومه این تظهر ثمره می گوییم برای اینکه معلوم شود همه بحث های فلسفه فقه و همه فلسفه دین منظور نیست اون بخشی که در فقه الحکومه خودش را نشان می دهد ثمره اش انجا ظاهر می شود ( معتبرتین به چی برمی گردد ) هم مصادر معتبر هم منهج معتبر من صادرها باستخدا م منهجه المعتبرتین یه وقت از قیاس استفاده نکند ما قیول نداریم هم از روش معتبر (بقیه عبارت...)این چهار لایه از لایه اول می خواستیم بحث کنیم که جلسه بعد می گذاریم از لایه اول که مایتعلق بالدین به معنای اشمل وتظهر ثمره فی الفقه مطلقا...وصل الله علی محمد و اله محمد

سوال:این مبادی نظری که شما برای فقه الحکومه فرمودید 4 لایه است به نظر شما این را نمی شه مثلا در ابواب دیگر مثل فقه الجهاد نمی شه همه اینها را اینجا استفاده کردچون شما فرمودید صغروی هست ؟

نه دیگه فقه الجهاد چون بخش عمده اش از فقه الحکومه است باید بخش خاص خودش را داشته باشد یعنی لایه لایه می اییم پاییین الان داره میگه فقه الحکومه اما برسیم به فقه القضا مبادی فقه القضا را باید بگوییم که ذیل فقه الحکومه است چون هر لایه ای مبادی قریب یا مباشر خودش را دارد لذا فقه الجهاد هم خودش مبادی دارد که باید در محلش بحث شود هر کدام مبتنی بر پیش فرض هایی اند که او ن پیش فرض ها بعضی از انها عام است و به اصطلاح فارسی چون گفتیم بعیده قریبه و وسیطه ولی مبادی را ما از یک حیث دیگر به امتدادی و غیر امتدادی بحث می کنیم این یکسری مبادی است که در فلسفه دین مطرح می شود اما همین امتداد پیدا می کند در فلسفه فقه الحکومه شما یکسری بنیادهایی مثلا فلسفی معرفت شناختی دارید مثلا فرض کنید امکان معرفت اون را انجا اثبات کردید این ولو بحث مربوط به فلسفه معرفت است انجا اثبات شد این از ان دسته مطالبی است که در ساحات و عرصه ها خودش را نشان می دهد یعنی ان پیش فرض اینجا کارگر است والا باید بگویید که از کجا واقع تشریع را می توانیم بفهمیم نمی شود واقع تشریع را فهمید معرفت مممکن نیست میگیم نه در جای خود ما ثابت کردیم معرفت را اینها را مبادی امتدادی گوییم که امتداد پیدا می کند تا کف در نتیجه در فقه الجهاد یه سلسله مبادی فقه الحکومه وجوود دار د باز خودش یک سری مبادی خصوص در فقه الحکومه طرح نشده باید در خصوص فقه الجهاد بحث کنیم یعنی هر لایه ای به یک معنا مبادی اختصاصی دارد مبادی امتدادی دارد به لحاظ طولی مبادی امتدادی اختصاصی می شوند ( اون مباحثی که فرمودید پیشاپیش انگاره هستند مربوط به فلسفه فقه الحکومه می شود همان مبادی دنبال کنیم یا جای دیگه ) نه مبادی پژوهی اصولیون را از این جهت گفتم که ما در بخش عمده انواع تقسیمات مبادی ر ا گفتیم به خاطر همین گفتم تقسیمات را انجا ببینید این تقسیم که اینجا می گیم به تناسب بحث داریم می گوییم و این تقسیم با این شکل در انجا نیامده ( پیشاپیش انگاری فقه الحکومه را کجا دنبال بکنیم ) ان را در کتاب علم دینی بحث کردیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo