< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فقه القضا

الحمدلله. الصلوه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما بقیه الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ‌ الِانْقِطَاعِ‌ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك‌ بمحمد و اهل بیته صلوات الله علیهم اجمعین.

حدیث اخلاقی

قدر مصاحبت و همنشینی

«وَ قَالَ علیه السلام‌ الْأَمْرُ قَرِيبٌ‌ وَ الِاصْطِحَابُ قَلِيل»[1]

 

از کلمات قصار امیر حکمت و بلاغت امیر المومنین علی علیه السلام است که فرمودند: الْأَمْرُ قَرِيبٌ‌ مرگ بسیار نزدیک است. الِاصْطِحَابُ قَلِيل مصاحبت و همراهی و با هم بودن بسیار کم است. هر آنچه در این عالم در اختیار انسان است از پدر ، مادر، خواهر، برادر، فرزندان، همسر، دوستان و احیانا دارایی های مادی و معنوی و فرصت ها وشرایطی که اگر انسان آنها را درک کند به کمال نزدیک خواهد شد. زمان و فرصتی که در اختیار انسان است که اگر از آن به خوبی استفاده کند مایه کمال او می شود. این موارد در مدت کوتاهی در اختیار انسان اند. پس بنابراین باید قدر دانست و از آنها استفاده کرد. قدر پدر و مادر را باید دانست. انسان هر مقدار هم قدردان آنها بوده باشد، وقتی آنها را از دست می دهد، متوجه می شود چه گوهری را از دست داده است. نقل می شود مرحوم آقای شاهرودی در 85 سالگی بیان می کردند: الان هم که به یاد مادرم می افتم، گریه می کنم. حالا قدر مادرم را می دانم. بعد از گذشت این همه سال احساس نیاز به مادر می کنم. عزیزان و اقرباء نیز همچنین اند. انسان باید قدر فرصت ها و لحظات عمر خود را بداند. فرصت هایی که اگر از آنها به درستی استفاده بشودف انسان می تواند به کمال برسد. نمام عمر ما فرصت است. همه لحظات ما فرصت است.ممکن است انسان در یک ساعت کاری را انجام دهد که همه دوران حقیقی که عالم آخرت است از ان بهره مند گردد و همان کار سبب خلود او در بهشت شود. این فرصت ها به تدریج از بین می روند. نوعا بشر این گونه است که قدر آنچه که دارد را نمی داند. زمانی که آن را از دست میدهد قدر آن را می داند. الامر قریب امر خاص یا مرگ نزدی است. والِاصْطِحَابُ قَلِيل همراهی و مصاحبت ها بسیار کم است.

"گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت    که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد"

مقدمه:

ما از اصول و پیش فرضهایی که می توان از آنها به زیر ساخت های قضاء تعبیر کرد سخن می گفتیم. اگر بتوانیم اینها را بر اساس عملیات قضاء در مراحل مختلف یا احیانا بر اساس محورهای اصلی مباحث قضاء دسته بندی کنیم، می توان آنها را به عنوان فلسفه قضاء مطرح کرد. در فقه قبل از ورود به مسائل لازم است پاره ای از مبانی گفته شود. بعد از آن، قواعدی که به هر حوزه مرتبط است بیان شده و در ادامه به مسائل پرداخته شود.

اصول قضاء

حاکمیت قانون

از جمله اصول و پیش فرضهایی که در شمار بنیادهای قضاء قابل طرح است، اصل حاکمیت قانون است. امری که در ادبیات حقوقی معاصر به حاکمیت قانون تعبیر می شود یک امر دینی است. دین بر این امر مبتنی است. ارده تشریعی خداوند متعال بر این تعلق گرفته است که روابط انسان ها برحسب قانون تدبیر شود. این عنصر ارزشمندی است. اگر امروز بشر به آن توجه دارد یا به خاطر عقلانیت اوست و یا از رسوبات تعالیم انبیاء است و یا اینکه براساس محاسبات به این نتیجه رسیده که اگر بر اساس قانون روابط تنظیم شود، همه سود می برند. به اعتبار فلسفی یا انسان مدنی بالطبع است و یا بر اساس نظر علامه (نظریه استخدام) استخدام یکدیگر قانون می خواهد و بدون قانون به نزاع می انجامد. برای حل مشکلات چاره ای جز این راه نیست که همه قانون را ملاک تنظیم روابط با همدیگر قلمدادکنند.

«اصل حاکمیه القانون و لزوم حفاظ الناس علیها و هکذا صیانتها من قبل الدوله»

اصل حاکمیت قانون یگی از مبانی است. انسان ها باید این اصل را حفظ و دولت ها باید از آن صیانت کنند. تفاوت جامعه انسانی با سایر موجودات در همین امر است. قانون حاکم بر حیات انسان است و دیگر موجودات هرچند بر اساس طبیعت به اصولی پایبند هستند، ولی این اصول توافقی نیست. این اصل در واقع عمود خیمه جامعه است. اگر قانون ترد شود جامعه شکل نمی گیرد. جامعه به معنای کنار هم قرار گیری مجموعه ای از انسان ها نیست. بلکه جامعه آن است که آحاد و گروه های اجتماعی به شکل تار و پود در هم تنیده شده، و یک واحد یکپارچه را تشکیل داده باشند. فرضا اگر ده میلیون نفر در یک معبری در کنار هم حرکت می کنند بدون اینکه با هم ارتباطی داشته باشند به آنها جامعه نمی گویند. وقتی که روابط خاصی بین آحاد و گروه ها وجود داشته باشد، جامعه پدید می آید.

«و هذا الاصل کعمود اسباط المجتمع و الشعب کمناط عتید فی معامله الراعی و الرعیه و هکذا فی تعامل ابناء الشعب کل مع غیره. و فی الشریعه کفایه من تکون قانونا لشئون الامه المختلفه کافه».

رابطه دولت و ملت باید بر اساس قانون باشدف همان طور که روابط بین افراد نیز باید بر مبنای قانون شکل بگیرد. بر این اساس است که شریعت جایگاه پیدا می کند. زیرا شریعت همان قانون است.

مساوات آحاد در مقابل قانون

اینکه قانون همه آحاد امت را به یک دیده بنگرد. در جوامع غیر انسانی هم مسامحتا شاید بتوان گفت قانونی حاکم است، ولی آنجا زورمندی قانون است. ولی این برای قانون مندی کفایت نمی کند. بلکه برابری افراد در مقابل قانون آن را ارزشمند می کند. لذا این خود یک اصل است.

«اصل مساوات ابناء الشعب امام القانون کافتا و لزوم صیانتها من قبل الدوله کل فرد او فئه بالنسبه الی غیرها سواسیه امام القانون کما کائنه ما کانت رجالا او نسائا، عالیا او دانیا، راعیا او رعیه، مومنا او کافرا، قریبا او بعیدا،صدیقا او عدوا و ما شاکل و علی الدوله الاسلامیه صیانتها».

این اصول عموما از واضحات عقلایی است و آیات و دلیل هایی هم می توان بر آنها اقامه کرد. در همین اصل می توان به این آیه استناد کرد که: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [2] روایت معروفی از پیامبر (ص) نقل شده است که گروهی در مسجد جمع شده بودند،سلمان وارد شد. آنها به خاطر احترام به سلمان او را در بالای مجلس جای دادند. بعد از او عمرو وارد مجلس شد و دید که سلمان در بالای مجلس نشسته است. «فَنَظَرَ إِلَيْهِ‌ فَقَالَ‌ مَنْ‌ هَذَا الْعَجَمِيُّ الْمُتَصَدِّرُ فِيمَا بَيْنَ الْعَرَب» این عجمی صدر نشین کیست که در بین عربها نشسته است؟ وقتی پیامبر اکرم(ص) این جمله را شنیدند: «فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ فَقَالَ إِنَّ النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى».[3]

به منبر رفتند و فرمودند: انسان ها از بدو خلقت آدم تا کنون مانند دندانه های یک شانه هستند. تفاوت افراد تنها به تقوای آنهاست. در روایت دیگری از امیر المومنین علیه السلام آمده است «أعدل‌ في‌ العدوّ و الصّديق»[4] در برابر دوست و دشمن به عدالت رفتار کن. در حکم انتصاب مالک اشتر فرمودند:« فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ‌ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق»[5] در برخورد با مردم مانند گرگ درنده نباش. زیرا یا برادر دینی تو و یا همسان آفرینشی تو هستند.

مسئولیت دولت برای دخالت در امور مردم

«اصل تولی الدوله الزام فئات الشعب و افراده بالتزامهم بواجبات و الحقوق الاجتماعیتین الجاریتین بین کل مع غیره».

اصل دیگر دولت باید گروه های اجتماعی و افراد رابه انجام تکالیف و حقوق اجتماعی که روابط بین مردم را تنظیم می کند. لازم است که هم تکالیف را الزام کند و هم حقوق را استیفاء کند.

مسئولیت دولت در امور قضایی

امر فصل منازعات جزو وظائف دولت است. شان قضاء شان ولوی است . قاضی جزئی از دولت به حساب می آید. دولت نمی تواند نسبت به خصومات بی تفاوت باشد. دولت باید جامعه را طوری اداره کند که منازعه ای رخ ندهد و اگر خصومتی رخ داد آن را رفع کند. این وظیفه دولت از دو راه انجام میشود. یکبار وقتی به او مراجعه می شود. شخصی از دولت طلب قضاوت می کند. یکبار دیگر در اموری که فاقد ولی است و بر زمین مانده است. دولت باید هر دوی این امور را پیگیری کند. مخصوصا در مواردی که حقوق الله و مسائل دینی به حساب می آید. در دولت های سکولار حکومت منع می شود از اینکه در امور دینی دخالت کند ولی دولت اسلامی موظف است که حدود الهی را اعمال کرده و از احکام الهی حفاظت کند. دولت اسلامی مسئول بهشت و جهنم مردم است.

«اصل وظیفه الدوله لفصل الخصومات و رفع المنازعات بین المتخاصمین اذا ردت الیه. اصل تولی الدوله لاستیفاء حقوق المستحقین والمنع من تضییعها. اصل تصدی الدوله لاستیفاء الحقوق و اجراء الحدود راسا و من غیر مقالب اذا کان من حدود الله تعالی بصفته المدعی العام».

مبارزه دولت با فسادهای آشکار

دولت نمی تواند بگوید من امور اقتصادی، سیاسی و یا دیپلماسی را اداره می کنم. بلکه باید قانون و ضابط بگذارد، نظارت کند تا مفاسد اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی از بین برود. دولت متصدی این امور است.

«اصل تصدی الدوله لمقابله المفاسد المعلنه و المتفشیه فی المجتمع».

اگر کسی خلافی را به طور پنهانی انجام دهد، دیگران را به آن دعوت نکند، با کار او امر خلاف در جامعه رواج پیدا نکند، دولت اولا و بالذات موظف نیست با او برخورد کند. اما اگر قرار باشد مثلا علنا و در خیابان روزه خواری کندف در این صورت اولا بر عهده مردم است که به تذکر دهند. ثانیا اجرای برخی از مراحل نهی از منکر به عهده دولت است. جایی که نهی از منکر به تعذیر و یا قتل منتهی می شود به عهده دولت است که این امور را اجرا کند. لذا دولت نمی تواند خود را در قبال مفاسد فاقد مسئولیت قلمداد کند.

ولایت دولت نسبت به فاقدان ولی

دولت مسئول حفاظت از مال، جان و آبروی افراد بی سرپرست جامعه است. تمام این امور را باید بر مبنای حفظ مصلحت آنها انجام دهد.

«اصل ولایه الدوله علی الغیب و القصر و کل من لا ولی له فی حظ اموالهم و تدبیر شئونهم المختلفه و وفق مصالحهم».

سهل بودن شریعت

«اصل کون الشریعه الغراء سهلتا و سمحتا».

روایات متعددی این معنا را می رساند. جئتکم بالشریعه السهله و السمحه. این بیان را گاهی بد تفسیر می کنند. سهله و سمحه بودن شریعت، به این معنا نیست که بی مبالاتی و لا ابالی گری را تحمل می کند. بلکه به معنای مبتنی بودن شریعت بر آسانی و بزرگواری است. از این جهت سهل است، که تکلیفی بالاتر از طاقت بیان نفرموده است. و از آن رو سمحه است که بزرگ وارانه برخورد می کند و اهل رحمت و رافت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo