درس فقه استاد علیاکبر رشاد
97/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القضاء
«وَ قَالَ ع لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو اَلآْخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يَرْجُو اَلتَّوْبَةَ بِطُولِ اَلْأَمَلِ يَقُولُ فِي اَلدُّنْيَا بِقَوْلِ اَلزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ اَلرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي اَلزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لاَ يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ اَلنَّاسَ بِمَا لَمْ يَأْتِ بِمَا لاَ يَأْتِي يُحِبُّ اَلصَّالِحِينَ وَ لاَ يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ اَلْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ مِنْ أَجَلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا اُبْتُلِيَ وَ إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اِسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ اِفْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ اَلْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ اَلتَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ اِنْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ اَلْمِلَّةِ يَصِفُ اَلْعِبْرَةَ وَ لاَ يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِي اَلْمَوْعِظَةِ وَ لاَ يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ اَلْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى اَلْغُنْمَ مَغْرَماً وَ اَلْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى اَلْمَوْتَ وَ لاَ يُبَادِرُ اَلْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى اَلنَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اَللَّغْوُ اَللَّهْوُ مَعَ اَلْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلذِّكْرِ مَعَ اَلْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لاَ يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ يُرْشِدُ نَفْسَهُ وَ يُغْوِي غَيْرَهُ [1] يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي وَ يَسْتَوْفِي وَ لاَ يُوفِي وَ يَخْشَى اَلْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ»[1]
یک یادآوری همه فقرات بود، فقره آخر مانده که جلسه بعد به آن می پردازیم.
بحث ما تمهید مقدمات برای ارائه ساختار فقه القضاء است. مقدماتی که مطرح می شود مقدمات عامه است که برای ساختار بندی کل فقه لازم است. ولی چون بدون اشاره به این مقدمات ارائه ساختار فقه القضاء مطلوب نیست ما به اجمال این محور ها را مطرح می کنیم. ان شاء الله در مبحث فقه الحکومه این محور ها را به تفصیل بیان خواهیم کرد.
در رابطه با تبویب علم معیار هایی را بیان شد. سپس از تطبیق این معیار ها بر فقه سخن گفیتم. بیان شد که برای تبویب، هم باید معیارهای تبویب برتر و هم منهج تبویب را مشخص کرد. بعد از آن ساختار فقه و در ادامه ساختار فقه الحکومه و بعد از آن ساختار فقه القضاء را بیان کرد.
در این مرحله نمی توانیم به تفصیل به این مقدمات بپردازیم.
با توجه به این مطالبی که تا کنون بیان شد ببینمی که ساختار فقه چگونه خواهد شد.
ما فکر می کنیم که باید فقه را طولیّا و عمودیا دسته بندی بکنیم. سطوح فقه و لایه های آن را مشخص کنیم. از سوی دیگر ساحات فقه را مشخص کنیم. اگر چنین کاری بکنیم به نظر می رسد که قبل از اینکه وارد ساحات فقه شویم به یک بخش عامی از فقه نیاز داریم. قبل از آنکه به فقه معامله با خدا یا عبادات بپردازیم.
قبل از آنکه به فقه معامله النفس و همین طور فقه مربوط به معامله الخلق و معامله الدنیا وارد شویم. ما این تقسیم و پیشنهاد برای ساختار بندی فقه را از روایت منصوب به امام صادق علیه السلام الهام گرفته ایم. در این روایت جهار چوب مناسبات انسان را به چهار دسته اصلی تقسیم کرده اند. ما در فقه به بخشی قبل از این تقسیم، نیاز داریم. ما یک قسم عام یا مستوای کلانی را قبل از ورود به هر بابی از فقه نیاز داریم. می توان این قسم را المبادئیات الفقیه یا الکلیات یا احکام الفقه و الفقهه نامید. چون قصد داریم از خود تکلیف بحث کنیم.
موضوع اصلی بحث؛ احکام فقهی بنیادین
ما مباحث فلسفه فقهی را مطرح نمی کنیم. ما احکام فقهی بنیادین و مبنایی را مطرح می کنیم. مباحثی در ارتباط با اصل فقه، اصل اجتهاد، اصل افتاء، اصل تکلیف، اصل تقلید را بیان می کنیم. در واقع بخشی از لایه ای که باید در فقه باشد هم اکنون مورد توجه فقها است ولی کامل تر از این مورد نظر ماست. در نتیجه یک قسم از ساختار پیشنهادی فقه باید به احکام مبنایی فقه معطوف باشد.
«الاولی اعتبار قسم عام تحت عنوان المبادئیات الفقیه او الکلیات او احکام الفقه و التفقه ( فسمه ما شئت) والمراد منه هو البحوث الفقهیه التی تتعلق بعمل الانسان بما هو الانسان»، انسان از نظر انسانیت نه در مقام عبد و ارتباط با خدای متعال و نه مثلا انسان در مواجهه با حکومت، اینها مد نظر نیست. مثلا از جهت انسانیت تکلیف دارد. باید تکالیف را استنباط کند اگر نمی تواند باید تقلید کند. ابن مباحث مورد توجه است.
«والمراد منه هو البحوث الفقهیه التی تتعلق بعمل الانسان بما هو الانسان فی معاملته مع الحیاه بوصفه العام من دون ان یلاحظ شان من سئونه المختلفه و قبل الخوض فی ای قسم من اقسام التی تتعلق بکل من اصول المعاملات الاربع تفصیلا» و قبل از اینکه وارد هر قسم از اصول معاملات شویم. «و ذلک لبیان ما یجری علی مستوی الاسس و الامات فقهیا» آنچه به بنیاده فقهی مزبوط می شود. «کالمدخل للاقسام کلها» این به عنوان مدخل کل ساختار فقه استفاده می شود. «و ینبغی ان یبحث فی هذا القسم الاحکام التی یتعلق باطراف الفقه و ارکانه من منظار فقهی» تاکید می کنیم که از دیدگاه فقهی است. لا من منظار فلسفی او کلامی او اصولی او غیر ذلک محور های اساسی سه محور است. «و اهمها هی کما یلی احکام التکلیف و ما یتعلق به . احکام الاجتهاد و الافتاء و ما یتعلق بهما، احکام التقلید و ما یتعلق به»، این محورهای کلانی است که زیر مجموعه های فراوانی دارد.
در لایه دوم، تقسیم کلان فقه است. تقسیم الفقه مقتبسا من حدیث اصول المعاملات المنسوب للامام صادق علیه السلام الی اربع مساحات الاصلیه ما کل فقه را به چهار بخش کلان تقسیم کنیم. محقق حلی به چهار بخش عبادیات و عقود و ایقاعات و احکام تقسیم کرده بود که مورد بررسی قرار گرفت. ما فقه را به چهار بخش با یک الگوی دیگری تقسیم می کنیم، «معامله الله، معامله النفس، معامله الخلق و معامله الدنیا»، این بخشها را تشکیل می دهند. حدیث از امام صادق علیه السلام در مصباح الشریعه نقل شده است، رویکرد این حدیث اخلاقی است ولی اصل ساختار، ساختار خوبی است. آمده است که: قَالَ الصَّادِقُ ع أُصُولُ الْمُعَامَلَاتِ تَقَعُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ مُعَامَلَةُ اللَّهِ وَ مُعَامَلَةُ النَّفْسِ وَ مُعَامَلَةُ الْخَلْقِ وَ مُعَامَلَةُ الدُّنْيَا»[2] ؛ معامله الله رابطه با حق تعالی که عبادایات است معامله النفس و معامله الخلق و معامله الدنیا با عالم چگونه برخورد کنیم، وَ كُلُّ وَجْهٍ مِنْهَا مُنْقَسِمٌ عَلَى سَبْعَةِ أَرْكَان هر قسمی از این ابعاد به هفت قسم تقسیم می شود که تفصیل آن در جلسه بعد خواهد آمد. ان شاء الله.