< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الرّأي المختار في الإنشاء والإخبار.
راجع به نظريه‌هاي مربوط به اسماء اشاره بحث مي‌شد. نظريه‌ي محقق اصفهاني را مطرح كرديم و گفتيم كه ايشان معتقدند كه اسماء اشاره و همچنين ضمائر وضع شده‌اند براي خود معناي اشاره، اما به قيد تعلق اشاره به معنا در خارج و يا در ذهن. و نيز فرمودند كه لزوماً «هذا» به اشاره دلالت مي‌كند به قيد اينكه اشاره خارجيه باشد و با ابزارهاي اشاره‌ي ديگر تواماً به متعلق اشاره شود؛ و تا وقتي كه با دست، سر و يا انگشت به متعلق اشاره، اشاره نكنيد «هذا» به آن معنا دلالت نمي‌كند. بايد دست را حركت بدهيد و به طرز خاصي انگشت اشاره را به سمت مشارٌاليه اشاره كنيد و همان موقع لفظ را بر زبان بياوريد. بنابراين لفظ «هذا» به مشارٌاليه دلالت مي‌كند به اين شرط كه تواماً با ابزار اشاره‌ي ديگر نيز به مشارٌاليه اشاره شود.
پس اولاً لفظ «هذا» و اخوات آن وضع شده‌اند براي دلالت به مشارٌاليه خارجي و ثانياً زماني اين دلالت محقق است كه به ابزار و آلت اشاره‌ي ديگري تواماً به مشارٌاليه اشاره كنيم. بعضي از تلامذه‌ي محقق اصفهاني ازجمله محقق خويي نيز نظريه‌ي استاد خود را بسط دادند و احياناً تكميل كردند. آقاي خويي گفته‌اند كه الفاظ و اسماء اشاره، اشاره هستند به معاني خارجيه‌اي كه توام با ابزارهاي ديگر به مشارٌاليه اشاره شده باشد و اقتران به استخدام آلات اشاريه‌ي ديگر همانند يد، رأس و امثال اينها درواقع جزئي از معناست.

نقد نظر محقق اصفهاني و محقق خويي
به نظر ما اين نظر از جهاتي قابل تأمل و درنگ است. گفته‌اند وقتي كه اسماء اشاره را استعمال مي‌كنيم، لزوماً بايد توام با استخدام آلات اشاري ديگر همانند دست و سر باشد و اين در عرف اهل لغت و در همه‌ي زبان‌ها رايج است.
در جواب عرض مي‌كنيم:
اولاً: اينكه همزمان با استعمال اسماء اشاره، آلات اشاري ديگر مانند دست و سر نيز استخدام مي‌شود به اين معنا نيست كه دلالت الفاظ و اسماء اشاره در رهن استخدام اين ابزارهاي اشاري است؛ بلكه استخدام ابزارهاي اشاري ديگر، به غير از ابزار لفظي براي تأكيد و تصريح به اشاره است و نه براي تميم دلالت كه بگوييم اگر ابزارهاي اشاري ديگر به كار گرفته نشود دلالت اتفاق نمي‌افتد، مثلاً «هذا» به تنهايي دلالت نمي‌كند چون چيزي نيست.
ثانياً: هريك از الفاظ اشاري كه از جمله آلات اشاري‌اند (گفتيم اسماء اشاره، از علائم اشاري هستند و براساس ديدگاه ما براي ابراز اشاره به كار مي‌روند)، علامتي هستند براي ابراز اشاره. متكلم با كاربرد الفاظ و اسماء اشاره مي‌خواهد ابراز كند كه من قصد اشاره به كسي دارم. علامات ديگر هم همين كاربرد را دارند، براي مثال با چشم اشاره مي‌كند و يا تابلو راهنمايي مي‌زنند. سر پيچ يا چهارراه تابلوهايي را نصب مي‌كنند كه سمت مشخصي را نشان مي‌دهند كه به اين معناست كه به آن سمت مي‌توان رفت اما به سمت مقابل نبايد رفت. اينها همگي علامات مستقله‌اي براي اشاره هستند. به همين جهت هريك از اينها به تنهايي استعمال مي‌شوند و معنا را مي‌رسانند. يك‌بار تابلو نصب مي‌كنند، و همگي با كمك آن تابلو راه خود را مي‌يابند، در اينجا نه لفظي به كار رفته و نه دستي. يك‌بار نيز دست، سر و يا انگشتان حركت مي‌كنند و لفظي نيز به كار نمي‌رود و تابلويي هم نصب نشده است اما باز هم افراد به سمت چيزي كه مقصود است هدايت مي‌شوند.
لفظ نيز همين‌گونه است، يك‌بار شما لفظ را به كار مي‌بريد و سر و دست خود را تكان نمي‌دهد، تابلويي هم كنار شما نصب نشده است، دو نفر ايستاده‌اند كه فردي وارد شود، فرض بر اين است كه يكي از اين دو نفر آن فرد را نمي‌شناسد، به محض اينكه فرد مورد نظر وارد مي‌شود، اين فرد به كنار دستي خود مي‌گويد «هذا»، و با دست و سر نيز اشاره‌اي نمي‌كند، و فردي كه در كنار او ايستاده است متوجه مي‌شود آقايي كه منتظر او هستند همين مرد است. اين نشان مي‌دهد كه هريك از اين علائم ابزارهاي مستقلي براي دلالت به اشاره هستند و لازم نيست هنگامي كه لفظ «هذا» استفاده مي‌شود با استخدام دست يا سر توام شود. اما در عين حال و براي تأكيد ممكن است اين كار صورت بگيرد. پليس درحالي‌كه سر چهاراه ايستاده و تابلو نيز جهت را نشان مي‌دهد، با بلندگو مي‌گويد مثلاً به راست گردش كنيد و همزمان دست خود را نيز تكان مي‌دهد، هم تابلو هست، هم با زبان مي‌گويد و هم با دست اشاره مي‌كند، اين كار به اين معنا نيست كه هيچ‌يك از اينها مستقيماً بر مشارٌاليه دلالت نمي‌كنند بلكه از باب تأكيد و تصريح بيشتر است، و معنا با يكي از اينها هم توليد مي‌شود.
ثالثاً: محقق اصفهاني فرمودند كه اصلاً وقتي كه شما لفظ «هذا» را بگوييد، مجرد از اينكه با ابزار اشاره‌ي ديگر به مشارٌاليه اشاره كنيد، اين لفظ هيچ دلالتي نخواهد داشت. اين مطلب بسيار عجيبي است. لفظ «هذا» معناي خود را دارد، به همين جهت گاهي شما سئوال مي‌كنيد كه «ما معنا، لفظ ال"هذا"؟» جواب داده مي‌شود: «هي للإشارة إلي المفرد المذكر».
مرحوم خويي، براساس نظريه‌ي «تعهد» مي‌گويند: هر متكلمي در درون خود مي‌يابد كه متعهد است كه وقتي لفظ «هذا» را به كار مي‌برد بايد تواماً با دست خود نيز اشاره كند. اما ما مي‌گوييم چنين نيست، زيرا وقتي شما سئوال مي‌كنيد كه «هذا» به چه معناست در جواب مي‌شنويد كه براي اشاره به مفرد مذكر است. مثلاً به فارسي مي‌گوييم معناي «هذا»، «اين» است و معادل آن را به زبان‌هاي ديگر هم مي‌توان مشخص كرد و هرگز نمي‌گويد كه در عبارت «هذا» و يا «اين» نهفته است كه بايد با دست هم اشاره كرد. و اين نكته‌ي عجيبي از نابغه‌ي بزرگي همچون محقق اصفهاني است كه چنين چيزي فرموده‌اند و محقق خويي كه آن‌را تأييد كرده و بسط داده‌اند.
رابعاً: محقق خويي فرموده‌اند: «فكل متكلم تعهد في نفسه بأنه متى ما قصد تفهيم معانيها أن يتكلم بها مقترنة بهذين الأمرين، فكلمة (هذا) أو (ذاك) لا تدل على معناها و هو المفرد المذكر إلا بمعونة الإشارة الخارجية، كالإشارة باليد كما هي الغالب أو بالرأس أو بالعين، و ضمير الخطاب لا يبرز معناه إلا مقترناً بالخطاب الخارجي».[1] حتماً بايد با دست و يا عضو ديگري اشاره كند و به مشارٌاليه خارجي هم اشاره كند، آنگاه اشاره در خارج تحقق پيدا كند و اين را هر متكلمي متعهد است.
ما از محضر ايشان سئوال مي‌كنيم كه درواقع بر اصل نظريه‌ي تعهد اشكال است، اينكه شما مي‌فرماييد هر متكلمي متعهد است كه در درون خودش، هر موقع قصد معنا كرد و براي مثال خواست «هذا» را در اشاره به مشارٌاليه به كار ببرد، متعهد است كه مقترناً به ابزار اشاري ديگر آن‌را استعمال كند، مي‌گوييم ما هم جزء متكلمين، اما ما چنين چيزي را در نفس خود نمي‌يابيم، كجا چنين فكري مي‌كنيم كه اگر خواستيم عبارت «هذا» را به كار ببريم در خودمان تعهد داشته باشيم كه حتماً بايد به كمك ابزار اشاري خارجيِ ديگري اين لفظ استعمال شود و ما چنين تعهدي را نمي‌بينيم. چطور شما مي‌فرماييد كه لزوماً متكلم چنين تعهدي دارد كه «هذا» را چنين به كار ببرد. جمع ما كه در اين جلسه هستيم آيا چنين حسي داريم كه حتماً هذا را متعهداً به اينكه مقترناً به اشاره‌ي دست يا انگشت به كار ببريم؟ چنين چيزي نيست.
خامساً: فرموده‌اند: «ثم لا يخفى ان مثل كلمة هذا أو هو انما وضعت لواقع المفرد المذكر أعني به كل مفهوم كلي أو جزئيّ لا يكون مؤنثاً، لا لمفهومه و إلا فلازمه أن يكون لفظ هذا مرادفاً مع مفهوم المفرد المذكر، مع انه خلاف الضرورة و الوجدان، و على ذلك فيكون الوضع عاماً و الموضوع له خاصاً و قس عليهما غيرهما من أسماء الإشارة و الضمائر».[2] كلمه‌ي «هذا» و يا «هو» وضع شده براي واقعِ مفرد مذكر و نه مفهوم آن. ممكن است بگوييم فرمايش شما حرف درستي است، اما اگر اينگونه است كه بناست كلمه‌ي «هذا» در قبال واقعِ مفرد مذكر به كار برود، پس چرا شما معناي موضوعٌ‌له را به اشاره‌ي‌ خارجيه مقيد مي‌فرماييد؟ مي‌فرماييد كه براي واقعِ مفرد مذكر وضع شده، به اين قيد كه تواماً با يد و رأس هم در خارج به آن اشاره كنيم. چرا چنين قيدي را آورده‌ايد؟ اينكه خلاف فرمايش شما خواهد بود. اگر براي واقعِ مفرد مذكر وضع شده است، وقتي كه «هذا» را مي‌گوييم بايد به آن دلالت كند و ديگر قيد ديگري نياز ندارد.
علاوه بر اين ايشان مي‌فرمايد كه اگر بنا بود كه كلمه‌ي «هذا» و يا «هو» براي واقعِ مفرد مذكر وضع نمي‌شد، بلكه براي مفهوم آن وضع مي‌شد، آنگاه بايد لفظ «هذا» با لفظ «رجل» معادل هم بودند و به جاي هم به كار مي‌رفتند. ما مي‌گوييم مي‌توان به جاي هم به كار برد و اشكالي هم ندارد. در همان مثالي كه گفتيم دو نفر در انتظار ورود فرد سومي بودند، سر فرد پايين است و آهسته به بغل دستي خود مي‌گويد «هذا»، يعني همان كسي است كه منتظر او بوديم و همچنين مي‌تواند بگويد «الرجل». به هر حال كلمه‌ي «هذا» و «الرجل» مي‌توانند به جاي يكديگر بنشينند.
البته در جايي كه امكان اشتباه وجود دارد ممكن است به دست و يا سر اشاره كرد، مثلاً در همين نمونه‌ي بالا اگر چند مرد همزمان وارد شوند، شايد آنجا نياز باشد كه با دست و يا سر اشاره به فرد مورد نظري كه انتظار او را مي‌كشند، بكنند، اما اين نكته به اين معنا نيست كه لفظ «هذا» بر معناي موضوعٌ‌له خود دالّ نيست. اينجا شبيه به شبهه‌ي مصداقيه است، ما در معنا مشكل نداريم و «هذا» معادل «اين» در فارسي است، اما در جايي هم اينگونه مي‌شود، اما اين دليل نمي‌شود كه معنا اصلاً همين است و موضوعٌ‌له مقيد است.
سادساً: هم محقق اصفهاني و هم محقق خويي، هر دو فرموده‌اند كه مسئله خيلي واضح، بديهي و ضروري و وجداني است كه لفظ هذا براي اين معنا و به اين شكل وضع شده است كه توام با استخدام ساير آلات اشاريه استعمال شود. اين دو بزرگوار گفته‌اند كه چنين چيزي ضروري است و انسان بالوجدان اين را مي‌يابد. ما عرض مي‌كنيم اگر چنين چيزي بود كه اينهمه اختلاف نظر پيش نمي‌آيد. اگر اين مسئله ضروري بود و همه در درون خود وجدان مي‌كردند كه معناي لفظ «هذا» همين است كه شما مي‌فرماييد كه ديگر اينهمه اختلاف نبود و همه به نظر شما اذعان مي‌كردند. پس اينهمه اختلاف براي چيست كه گفتيم حدود ده تلقي و نظريه در معناي اسماء اشاريه و نحوه‌ي وضع آنها وجود دارد. اين اختلافات نشان مي‌دهد كه اين مسئله ضروري و وجداني نيست. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo