97/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
/ /فقه القضا
موضوع: فقه القضا/ /
موضوع فقه القضاء
پس از بیان مبادی نظری فقه القضاء که نخستین مولفه از مولفه های رکنی فقه القضاء بود باید به مولفه های دیگر یعنی موضوع، منهج، مسایل و غایت فقه القضاء بپردازیم. گفتیم که ما فقه القضاء را نه به عنوان یک کتاب فقهی بلکه به مثابه یک دستگاه می نگریم. یا یک دستگاه معرفتی به نام علم فقه القضاء و یا یک دستگاه سیاسی و مدیریتی که قوه ای از قوای حکومت و یکی از ارکان نظام سیاسی خواهد بود. اگر ما بخواهیم بدانیم که موضوع فقه القضاء چیست باید با یکی از این دو فرض مسأله را بررسی کنیم و اگر جز این باشد چندان جا ندارد که بگوییم فقه القضاء موضوع دارد. چون اگر فقه القضاء را بر ابواب پراکنده ای که اینک در فقه هست اطلاق کنیم این ابواب به سبب پراکندگی، هر کدام موضوع جدایی خواهند داشت و یک دستگاه نبوده و یک سامانه به شمار نمی آیند. در این صورت یا باید هر یک از آن ابواب را یک علم به شمار بیاوریم و یا باید فقه القضاء را یک نظام کلان بدانیم که در ذیل آن نظام های خردی قرار دارند.
موضوع علم نزد حکما آن چیزی است که در هر علم از اعراض ذاتی آن گفتگو می شود. این گفتگو در قالب مسائل علم انجام می شود. از این رو شناخت مسائل یک علم ما را در شناخت موضوع آن علم یاری می کند. اما بر وارون حکما، موضوع علم نزد بزرگان دانش اصول آن چیزی است که محور گفتگوهای آن علم است. این تعریفی است که علامه حلی در کتاب الجوهر النضید فرموده اند و برخی از بزرگان مانند آیه الله سیستانی نیز همین نظر را پسندیده اند. از جمله نیازهای ما به بحث از موضوع علم، نمایاندن ملاک وحدت و تمایز علوم است. چرا که به نگره برخی از بزرگان، یک انبوهه از قضایا هنگامی علم خوانده می شوند که موضوع واحدی داشته باشند و مسائل آن علم برگرد آن موضوع بگردند. در این صورت طبعآ علم به موضوع نیاز خواهد داشت چرا که نبودن موضوع برابر با از میان رفتن علم خواهد بود. هنگامی که علم بودگی انبوهی از قضایا در گرو موضوع واحد است پس اگر آن موضوع نباشد علمی هم در کار نخواهد بود. و اگر کسی بگوید که «لیس العلم الا مسائله» و این مسایل یک علم است که علم را می سازد چه موضوع علم را مفهومی کلی و موضوعات مسائل علم را جزئیات آن بدانیم و چه موضوع علم را یک کل و موضوعات مسائل را اجزاء آن بدانیم به هر روی داشتن موضوع برای علم بایسته و واجب می شود. نگره مختار ما در وحدت و تمایز علوم نگره تناسق است. یعنی اگر مولفه های رکنی یک علم که مبادی، موضوع، غایت، منهج و مسایل آن است با هم سازواری و تناسق داشته باشند می توان آن مجموعه و انبوهه قضایا را یک علم دانست. بر اساس این نظریه که نگره مختار است نیز علم به موضوع نیاز خواهد داشت چرا که موضوع یکی از مولفه های رکنی است.