« فهرست دروس
درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

/روش ساختار مند کردن /فقه القضا

 

موضوع: فقه القضا/روش ساختار مند کردن /

 

روش ساختارمند کردن و تبویب علم

 

نکته دیگری که پیش از بیان تبویب علم فقه باید از آن گفتگو شود روش تبویب علم است. چگونه باید یک علم را سامان داده و مسایل آن را گردهم آورد؟ ما روش شناسی تنسیق قضایای علوم و فرآیند تبویب آنها را «منهجیة تنسیق قضایا العلوم و مسیرة بَنْیَوَتِها» نام نهاده ایم. در این نام گذاری واژه بَنْیَوَة را به قیاس با کلماتی مانند عَوْلَمَة و عَلْمَنَة که در عربی معاصر هست ساختیم. بِنْیَوِیَة یا بِنْیَة یعنی ساختار. قهراً در قیاس با واژه های جدید اگر بخواهیم در عربی به مفهوم فرآیند ساختارسازی اشاره کنیم باید در قیاس با واژه های عَلْمَنَة به معنی علمی سازی و سکولار کردن، أسلَمَة به معنی اسلامی سازی و عَوْلَمَة به معنی جهانی سازی از واژه بَنْیَوَة استفاده کنیم. این گونه واژه سازی در ادب کهن عرب نبوده است و ویژه عربی معاصر است. پیش از این پیرامون معیارهای بِنْیَة و ساختار و هندسه برتر علوم سخن گفته و شاخص های ساختار سرآمد را بیان کردیم ولی باید به منهجیة و منطق و روش شناسی ساختاردهی هم به کوتاهی اشاره کنیم. یک دانش، انباشتی از مسائل و قضایای پراکنده است که گرد هم آمده اند. اگر ما بخواهیم یک منهج و روشی را برای تبویب علم طراحی کنیم باید این قضایا و مسائل را دسته بندی و بسامان کنیم. این قضایا و مسائل برای دسته بندی و سامان یافتن به قواعد و ضوابطی نیازمند هستند. برای تبویب یک علم هم چیدمان افقی و طولی مسائل و هم چیده مان عمودی آنها را باید لحاظ کنیم. اینکه در یک علم، نخست کدام مطالب طرح می شوند و پس از آنها کدام مطالب، ترتیب طولی مطالب است. پس از آن هر مطلبی نیازمند به یک طبقه بندی عمقی و عمودی هم است. این را دسته بندی و ترتب می نامیم. پس ما هم به ترتیب مسائل نیازمندیم و هم به ترتب آنها تا از چینش تار و پود آنها یک ساخت و بِنْیَة پدید بیاید. این عملیات بَنْیَوَة است.

 

بایستگی و کارکرد ساختارمندی علم

 

در آغاز باید ببینیم ضرورت و بایستگی ساختارمند کردن و بَنْیَوَة علم چیست و چه کارکردها و دستاوردهایی دارد. از نخستین کارکردها و دستاوردهای ساختارمندی علم تَکَوُّن و پیدایش خود علم است. تا انبوه مسایل یک علم پراکنده هستند علم پدید نمی آید. همچنین پیشرفت یک علم گذشته از دگرگونی مبادی و مؤلفه های رکنی آن یعنی موضوع، مسائل، غایت و منطق علم در گرو ساختارمندی آن علم نیز هست. دگرگونی ساختار علم اگر با منطق درستی انجام پذیرد به دگرگونی علم می انجامد. از این رو ساختارمندی مسائل یک علم افزون بر اینکه لازمه پیدایش آن علم است، لازمه دگرگونی و پیشرفت آن علم نیز هست. . ما مؤلفه های پنجانه علم یعنی مبادی، موضوع، مسایل، منطق و غایت علم را مکونات علم تلقی می کنیم. در خصوص وحدت و تمایز علم یعنی شکل گیری علم و جداشدن انبوهی از مسایل و تبدیل شدن آنها به یک علم و جدا شدنش از علوم دیگر ما نظریه ی تناسق و سازوارگی مؤلفة ها را طرح کرده ایم . سازوارگی مؤلفة ها هنگامی رخ می دهد که ساختار خوبی به این مولفه ها داده باشیم و این مولفه‌ها با هم سازوار و فراخور هم شده باشند. در این صورت مسائل نیز ساختارمند می شوند. همانگونه که برای هر علمی فلسفه ای هست و باید از موضوع و محمولات و روش شناسی و مبادی و غایت هر علمی در فلسفه آن علم گفتگو کرد همین روشمندی درباره تک تک مسائل یک علم هم شایان طرح است. در هر مسأله نیز شما باید بگویید که موضوع و محمول این مسأله چیست؟ منهج و غایت آن کدام است؟ کارکرد و دستاورد و برآیند آن چیست؟ و الا چه ضرورت و بایستگی دارد که این مسأله در این علم بیاید؟ همان مولفه های رکنی که مکون علم هستند در پیکر پرسش های فلسفی پیرامون هر مسأله از مسائل قابل طرح هستند. از این روی بزرگان گفته اند که « کل مسأله عُلَیمة» یعنی هر مسأله ای یک دانشواره و علم کوچک است. لذا تبویب یک علم اهمیتی بی اندازه و پیوندی مهم با مولفه های رکنی علم دارد و مسأله ای به این مهمی نیازمند روش است. این روش غیر از روش علم است. روش علم اسلوب هایی است که یک علم برای حل مسائل خود به کار می گیرد. اما روش دیگری هم هست که روش تَکَوّن و تکامل علم است. پس ما هنگامی که از روش تبویب و یکپارچه سازی علم سخن می گوییم در حال سخن گفتن از روش پیدایش و تکامل آن علم هم هستیم ‌

 

روش تبویب علوم

 

روش تبویب علوم که ما در میان می نهیم افزون بر اینکه منهجة و روش است مسیرة و فرآیند نیز هست. الگوریتم و فرآیند شناسی این گفتار عبارت است از چیدمان و چگونگی کاربست قواعد برای دست یافتن به نتیجه. از این رو ما افزون بر روش و قواعد تنسیق، از فرآیند و الگوریتم نیز سخن می رسانیم. این منهجة و مسیرة را ما بر اساس چهار اصل توضیح می دهیم.

اصل نخست آن است که مشخص کنیم که کدام علم را می خواهیم تنسیق و ساختارمند کنیم؟ در تعریف علم هم باید معلوم کنیم که آیا تعریف ما پسینی است، یعنی در حال تعریف علم موجود و محقق هستیم؟ یا تعریف ما پیشینی است و علم ایده آل و مطلوب را پیشاپیش تعریف می نماییم. یعنی تعریف تاریخی می کنیم یا تعریف منطقی ؟

اصل دوم آن است که سنجه و مناط وحدت و تمایز علم را مشخص کنیم. برخی مانند مرحوم آخوند می گویند این مناط، غایت علم است، مشهور فلاسفه می گویند موضوع علم است، برخی می گویند روش علم است، برخی مانند حضرت امام می گویند به سنخة مسائل علم است، بعضی به نحو مانعة الخلو ملاک را یکی از موارد بالا می دانند. به هر روی یک چیزی باید مایه این وحدت شود. به نگره ما ملاک وحدت و تمایز علوم، تناسق مولفه های رکنی هر علم است. ما می گوییم هنگامی که مولفه های رکنی یک علم فراخور هم بوده و با هم سازوار باشند آن زمان علم پدید می آید لذا وحدت و تمایز علوم به تناسق مولفه های آنها است و صرف وجود مولفه ها یعنی صرف وجود مسائل، موضوع و غایت بسنده و کافی نیست. سنجه و مناط وحدت و تمایز را نیز باید مشخص نماییم. سپس باید بیان کنیم که این تعریف چه استلزامات و دستاوردهایی در مقام تبویب داشته و چه تاثیری بر تبویب ما خواهد گذاشت. کسی مانند آخوند خراسانی می گوید ملاک وحدت و تمایز علوم غایت است. ایشان باید تبیین کنند که نقش غایت در تبویب علوم چیست. بیشتر حکما می گویند ملاک وحدت و تمایز علوم موضوع است. آنها باید مشخص کنند که موضوع چه نقشی در تبویب علوم دارد .

اصل سوم سامان دادن استلزامات و دستاوردهای تعریف، وحدت و تمایز علوم است تا با به کاربستن آنها بسان ابزار و لحاظ کردن تبویب سرآمد برای علم، به ساختن روش تبویب علم بپردازیم. دو گونه دستاورد و استلزام در میان است. نخست دستاوردهای تعریف علم و دوم دستاوردهای ملاک وحدت و تمایز علوم. اینها را ترکیب کرده و تبدیل می کنیم به روش. ولی افزون بر این دو دستاورد یک امر مهم دیگر معیارهای تبویب سرآمد و فرازمند است.

اصل چهارم در این فرآیند آن است که مسائل علم را دسته بندی کرده و سامان دهیم و با یک گونه شناسی موشکافانه، هر سنخ را جدا کرده و سنخ های جدا شده را به صورت روشمند در ذیل باب های متعدد بگذاریم. با این منطق تبویب یک علم پدید می آید.

 

logo