< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

99/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 48 و چهل روایت بر امامت امیرالمومنین (ع)

حدیث 34 از مراجعه 48

در این روایت پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من أراد أن ينظر إلى نوح في عزمه، و إلى آدم في علمه، و إلى إبراهيم في حلمه، و إلى موسى في فطنته، و إلى عيسى في زهده، فلينظر إلى علي بن أبي طالب»[1] : هر کس می خواهد به نوح (ع) بنگرد در عزم و اراده اش و به آدم (ع) بنگرد در علم و دانش اش و به ابراهیم (ع) بنگرد در حلمش و به موسی (ع) بنگرد در اقتدار و صلابتش و به عیسی (ع) بنگرد در زهد و عبادتش، به علی بن ابیطالب (ع) بنگرد. مرحوم شرف الدین در ادامه می فرماید این حدیث را بیهقی در صحیح خود و امام احمد بن حنبل در مسند خویش نقل کرده اند.

ایشان در پاورقی می گوید: ابن ابی الحدید این روایت را از بیهقی و احمد بن حنبل در خبر چهارم از اخباری که در ص 449، جلد دوم شرح نهج البلاغه آمده نقل کرد است.[2] و امام رازی در تفسیر کبیر[3] نقل کرده و از مسلمات موافق و مخالف نقل کرده است. و نیز احمد بن صدیق الغماری در کتاب فتح الملک العلی[4] آورده است. از جمله کسانی که اعتراف به این مطلب کرده که امیرالمومنین (ع) جامع فضایل انبیاء الهی بوده است، ابن عربی است. عبدالوهاب شعرانی در مبحث 32 از کتاب الیواقیت، ص 172 از ابن عربی این مطلب را نقل کرده است.

اشکال

ابومریم اعظمی در مورد نقل این روایت از صحیح بیهقی و مسند احمد بن حنبل گفته است اولا: ابن ابی الحدید یک رافضی است و استناد به سخن وی در بحث با اهل سنت صحیح نیست. ثانیا: استناد به این دو نفر کذب است زیرا نه احمد در کتاب مسند و کتاب های دیگر خود آن را نقل نکرده و نه بیهقی آن را نقل کرده است.[5]

پاسخ

1. اینکه ابومریم، ابن ابی الحدید را رافضی دانسته سخن شگفت آوری است. اگر وی را شیعی می نامید، مطابق برخی کاربردهای شیعه صحیح بود. یکی از کاربردهای شیعه این است که فرد معتقد باشد امیرالمومنین (ع) خلیفه بلافصل پیامبر (ص) و به نص ایشان است. در کاربرد دیگر کسی که معتقد به افضلیت امیرالمومنین (ع) باشد را شیعی می نامند (هر چند آن حضرت را خلیفه چهارم بداند). اما رافضی به کسی گفته می شود که مضافا بر اعتقاد به امامت بلافصل امیرالمومنین (ع)، از خلفا تبری جسته و یا مطاعن آنان را نقل می کند. به این معنا ابن ابی الحدید رافضی نیست.

2. شما که می گویید این حدیث کذب است و احمد بن حنبل و بیهقی آن را نقل نکرده است، دلیل کذب آن چیست؟ اینکه این حدیث در نسخه کنونی مسند احمد و یا آثار بیهقی نیامده است، چگونه می تواند دلیل این مطلب باشد که در گذشته هم نیامده است؟

3. این حدیث را دیگران نیز از بیهقی و احمد بن حنبل نقل کرده اند. مثلا شهاب الدین هندی در کتاب «الهدایه السعداء» از کتاب الصحائف، شمس الدین سمرقندی آن را نقل کرده است. همچنین خطیب خوارزمی در کتاب المناقب، ابن طلحه شافعی در کتاب مطالب السئول، ابن صباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه، میبدی در کتاب شرح دیوان امیرالمومنین (ع) آن را نقل کرده اند. بدخشانی و عجیلی شافعی نیز آن را نقل کرده اند.[6]

4. از اینکه بیهقی ملتزم شده در تصانیف خود حدیثی که علم به صحت آن را ندارد نقل نکند، به دست می آید که اینکه گفته است در صحیح بیهقی این حدیث آمده منظور یک کتاب خاص به نام صحیح نیست، بلکه ذکر آن در آثار وی است. صاحب کتاب المشکات در باره برخی عالمان اهل حدیث از جمله بیهقی گفته است «اذا نصب الحدیث الیهم کانی اسندت الی النبی» یعنی در صحت آن اطمینان دارم. علی بن سلطان قاری، کتاب مشکات را شرح کرده و در توضیح این عبارت گفته است مراد همه احادیثی است که به این افراد نسبت داده است.[7]

جلال الدین سیوطی در نقد ابن جوزی که حدیث را ضعیف دانسته، گفته است این روایت را بیهقی در کتاب الاسماء و صفات آورده و او نیز متلزم شده در نوشته های خود حدیثی که موضوع می داند نقل نکند.[8]

از کسانی که این حدیث را احمد بن حنبل و بیهقی نقل کرده است شهرآشوب مازندرانی در کتاب مناقب آل ابیطالب [9] است.

اشکال

ابومریم اعظمی در اشکال دیگری گفته است اینکه مرحوم شرف الدین استناد به امام رازی را از ارسال مسلمات دانسته است صحیح نیست، زیرا فخرالدین رازی در تفسیر آیه مباهله از یکی از علمای شیعه این حدیث را نقل می کند که او اینگونه می گفت.[10]

پاسخ

این مطلبی که وی درباره نقل از فخر رازی بیان کرده درست است، اما دلیل بر این نیست که رازی آن را مسلم نگرفته است، زیرا رازی بعد از نقل این کلام، نقدی بر این حدیث نگرفته و در رد سخن آن چنین گفته است اجماع بوده است که نبی بر غیر نبی افضل است و چون علی بن ابیطالب نبی نیست پس انبیاء بر ایشان افضل است. نه اینکه بگوید آن حدیث درست نیست. معمولا کسی که در مقام نقد است، ادله ای که اقامه می شود را نیز نقد می کند و اگر سکوت کند، معلوم می شود آن دلیل را درست دانسته اما معتقد است که آن دلیل در مقابل دلیل دیگر حجیت ندارد.

بنابراین از آن جا که رازی در جایی سکوت کرده که جای سکوت نیست، می توان گفت که وی آن را قبول کرده و ارسال مسلم دانسته است. و اینگونه اشکال اعظمی بر شرف الدین وارد نیست.

انشاءالله در جلسه آینده ادامه این مساله را پیگیری می کنیم.

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] المراجعات، امام شرف الدین، ص343.
[2] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص136.
[3] تفسیر کبیر، امام رازی، ج8، ص81.
[4] فتح الملک العلی، ابن صدیق الغماری، ص166.
[5] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص494.
[6] نفحات الازهار، ج19، ص120.
[7] المقرات فی شرح المشکات، علی بن سلطان، ج1، ص27.
[8] اللئالی المصنوعه، سیوطی، ج1، ص12 ؛ نفحات الازهار، ج19، ص120.
[9] مناقب آل ابی طاب، ج3، ص264.
[10] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص497- 498.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo