< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

99/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 48 و چهل روایت بر امامت امیرالمومنین (ع)

حدیث 33 از مراجعه 48

در این روایت پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مكتوب على ساق العرش: لا إله إلّا اللّه محمد رسول اللّه أيّدته بعلي، و نصرته بعلي»[1] : بر ساق عرش نوشته شده است: جز الله تبارک و تعالی خدایی نیست؛ محمد (ص) رسول خدا است و او را به واسطه علی (ع) تایید و یاری کرده است. امام شرف الدین این روایت را از کنزالعمال نقل کرده است.[2] در کنزالعمال این روایت از المعجم الکبیر طبرانی و ابن عساکر با سند خود از ابی الحمراء روایت شده است.

در سند این روایت که طبرانی نقل کرده عمر بن ثابت آمده که در کتب رجال اهل سنت تضعیف شده است.[3] این حدیث از طرق مختلفی دیگری از انس بن مالک، جابر بن عبدالله انصاری و ابوهریره هم روایت شده است.[4] البته سند این روایات هم مورد مناقشه و اشکال قرار گرفته است و ابومریم اعظمی آنها را نقل کرده است.[5]

در برخی از این روایات، حدیث مزبور بر آیه «هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنين‌»[6] تطبیق داده و گفته شده مقصود از مومنین در این آیه علی (ع) است.[7]

این روایت در منابع شیعه از عده ای از صحابه مانند انس و ابوهریره نقل شده است.[8] علامه حلی در کتاب منهاج الکرامه[9] به آیه شریفه 62 سوره انفال با ضمیمه روایت ابوالحمراء، بر امامت امیرالمومنین (ع) استناد کرده است.

اشکال

ابن تیمیه که کتاب منهاج السنه را در رد کتاب منهاج الکرامه نوشته است، متعرض این حدیث شده و استدلال علامه را سندا و دلالتا نقد کرده است. در مورد بحث سندی گفته شد طبق رجال اهل سنت، سند این روایت دارای مشکل است و به تنهایی نمی تواند مورد استدلال قرار گیرد. ابن تیمه در مورد متن حدیث گفته است این حدیث مخالف صریح قرآن است، زیرا در آیه 62 انفال تصریح شده است که خداوند پیامبر (ص) را با نصرت و مومنین مورد تایید قرار داده است. در آیه بعد نیز آمده است: «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ»، از لفظ جمع استفاده شده و مراد از آن مومنین است نه یک نفر. تاریخ اسلام نیز نشان می دهد که چه تعداد از افراد توسط امیرالمومنین (ع)، اسلام آورده اند و چه تعداد از دشمنان توسط وی کشته شده اند. لذا منحصر کردن این نصرت به وی با واقعیت های تاریخ اسلام سازگاری ندارد.[10] ابومریم اعظمی نیز همین اشکال را نقل کرده است.[11]

ارزیابی

در مورد اشکالی که به متن حدیث گفته شده می گوییم:

1. اگر مراد از روایت، تفسیر مومنین به امیرالمومنین (ع) است، این تفسیر نادرست است. و اگر تطبیق کنیم دو گونه است: اگر به صورت حصر حقیقی باشد به این معنا که مصداق آن را منحصر در آن حضرت بدانیم، باز نادرست است. اما اگر آن را به صورت حصر اضافی بدانیم یعنی بگوییم آن مومنی که در بالاترین درجه ایمان بوده است و آن مومنی که بیشترین نصرت و یاری را به پیامبر اکرم (ص) (متناسب با شخصیت آن حضرت) رسانیده است امیرالمومنین (ع) می باشد، تفسیر درستی است که با جایی معارضه ندارد.

ابن تیمیه در مورد حدیث مدینه العلم نیز شبیه همین اشکال را مطرح کرده بود که لازمه حدیث این است که علوم پیامبر (ص) تنها توسط امیرالمومنین (ع) به دیگران رسیده باشد در حالی که این بر خلاف واقعیت های تاریخی است. در آنجا نیز در جواب گفته شد مراد از حدیث این است که باب علم بودن پیامبر (ص) به صورت کامل و جامع، امیرالمومنین (ع) است و این منافاتی با نقل علوم پیامبر (ص) توسط دیگران ندارد. در بحث ما نیز قضیه از همین قرار است و این تعبیری عقلایی است. مثلا اگر کسی بگوید جمیل یعنی یوسف (ع)، اگر سوال کنیم آیا مراد شما تفسیر جمیل است؟ و آیا هیچ انسان جمیل دیگری غیر از یوسف (ع) وجود ندارد؟ پاسخ می دهد نه، بلکه مراد من این است که مصداق کامل زیبایی در میان انسان ها یوسف (ع) بود. اصولا گاهی به جای حمل مشتق، مبدا اشتقاق را حمل می کنند، مثلا به جای اینکه بگوید زید عادل است می گوید زید عدل است تا مبالغه بیشتری را برسانند.

در اینجا نیز وقتی گفته شده مراد از نصرت توسط مومنین، یعنی امیرالمومنین (ع)، چند احتمال وجود دارد:

1. آیا مومنین به امیرالمومنین (ع) تفسیر و معنا شده است؟ خیر

2. آیا مصداق منحصر مومنین تنها امیرالمومنین (ع) دانسته شده و بقیه غیر مومن هستند؟ خیر

3. آیا مراد این است که کامل ترین مصداق مومن بعد از پیامبر اکرم (ص)، امیرالمومنین (ع) است؟ آری. این معنا هیچ مشکلی هم ندارد.

نکته دیگر اینکه در برخی روایات این آیه به انصار تفسیر شده است و این امر تعارضی ندارد (تعارض آن جا است که حصر حقیقی باشد). پس هم عموم مومنین مورد نظر است و هم انصار مورد نظر است و هم امیرالمومنین (ع). قرآن کریم درباره نصرت انصار می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض‌»[12] . در این آیه از مهاجرین با عنوان مجاهدین، و از انصار با عنوان یاری دهندگان یاد شده است. اکنون آیا معنای آیه این است که تنها مهاجرین جهاد کردند و انصار و دیگران جهاد نکردند؟ و آیا تنها انصار یاری رساندند و مهاجرین این کار را نکردند؟ روشن است که پاسخ منفی است. معنای صحیح آیه این است که جمیع مومنین جهاد و نصرت کردند اما برخی در این میان شاخص بودند. جهاد مهاجرین و نصرت انصار است. این یک حصر اضافی است نه حصر حقیقی.

2. ابن تیمیه گفته است این روایت با واقعیت های تاریخی منافات دارد. در این باره می گوییم ما نیز نمی گوییم که همه کسانی که ایمان آوردند، ایمانشان به واسطه مستقیم امیرالمومنین (ع) بوده است بلکه مراد این است که در موقعیت هایی آن حضرت کارهایی انجام داده است که بی نظیر است و مانندی ندارد. مثلا در لیله المبیت چه کسی در جای پیامبر اکرم (ص) خوابید و جان ایشان را حفظ کرد؟ در جنگ های حساس و سرنوشت ساز مانند جنگ بدر، برجسته ترین نقش از آن امیرالمومنین (ع) بود. در جنگ احد شاخص ترین فرد در یاری پیامبر (ص) آن حضرت بود. در جنگ احزاب کشتن عمر بن عبدود که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «برز الایمان کله الی الشرک کله»، توسط امیرالمومنین (ع) بود. در قضیه جنگ خیبر و حدیث الرایه که بزرگان از صحابه به این فضیلت غبطه خورده اند، فتح خیبر توسط ایشان انجام شد. یا در قضیه تبوک هر چند امیرالمومنین (ع) در مدینه باقی ماند، اما پیامبر اکرم (ص) فرمود از میان من و تو یکی باید در مدینه بماند تا توطئه کودتای منافقین را خنثی کند و دیگری برود. این روایات نشان می دهد که امیرالمومنین (ع) در جریان های فراوان و حساس به یاری پیامبر (ص) پرداختند.

آنچه بیان شد در مورد نصرت ظاهری و جسمانی امیرالمومنین (ع) بود در قضایای معنوی نیز این امیرالمومنین (ع) بود که یاری رسان آن حضرت بود. مانند آیه مباهله که یاری رساندن در دعا کردن به جهت لطائف روح و خلوص و طهارت باطنی آن حضرت بود. بنابراین روایت مورد بحث نه با آیه شریفه و نه با واقعیت های تاریخی منافات دارد علاوه بر اینکه این واقعیت ها به عنوان موید صحت متن حدیث به شمار می آید.

ادامه بحث را انشاءالله در جلسه آینده دنبال کنید

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] المراجعات، امام شرف الدین، ص342- 343.
[2] کنزالعمال، متقی هندی، ج11، ص624 ؛ مجمع الزوائد، نورالدین هیثمی، ج9، ص121.
[3] تهذیب التهذیب، ج6، ص121- 122 ؛ تقریب التهدیب، ص436.
[4] شواهد التنزبل، حاکم حسکانی، ج1، ص223- 228.
[5] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص492- 493.
[7] شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص224 ؛ الدر المنثور، ج4، ص91.
[8] تفسیر البرهان، ج2، ص91- 92.
[9] منهاج الکرامه، علامه حلی، ص161.
[10] منهاج السنه، ابن تیمیه، ج7، ص108.
[11] الحجج الدامغات، ج1ص493.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo