< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1402/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 58 بررسی دلالت حدیث غدیر

یادی از علامه طباطبایی و روش ایشان

علامه طباطبایی شخصیت بزرگی بودند که هم در حوزه منقول و هم معقول جامعیت داشتند. ایشان در عین حالی که فیلسوف توانمندی بودند، فقیه برجسته ای نیز به شمار می رفتند، علاوه بر اینکه به علوم دیگری همچون علوم غریبه هم مطلع بودند. ایشان خود می فرموند: وقتی قم آمدم تحقیق کردیم و دیدم در عرصه معقول و تفسیر جای خالی قابل توجهی وجود دارد و لذا به این مباحث پرداختم. این در حالی بود که ایشان اگر به درس فقه و اصول می پرداختنند جایگاه اول را داشتند.

مرحوم علامه هم در حوزه معقول و هم تفسیر دارای نوآوری بودند. در معقول کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم از ایشان به یادگار مانده که بدیع و دارای شیوه ای بی نظیر است.

نکته مهم اینکه علامه هدف مند کار انجام می کردند و نمی خواستند که صرفا یک کار علمی در کنار کارهای دیگر انجام داده باشند. در آن زمان ماتریالسیم خیلی فعال و شبهات آنها خیلی مطرح بود. کمونیست ها و توده ای ها می گفتند روش انقلابی از آن ما است و روش اسلامی، روش انقلابی نیست. آنان با سخنان جذاب خود توانسته بودند در میان جوانان جا باز کنند و عقاید خویش را در میان آنان ترویج کنند. اینان تئوریست هایی مانند احسان تبری داشتند. همچنین در آن زمان مباحث شک گرایی در غرب مطرح شده بود و افکار آنان در دانشگاه های ما نیز سرایت کرده بود. به همین خاطر مرحوم علامه وارد این کارزار مشکل و دفاع از دین و پاسخ به شبهات شدند.

در آن زمان در زمینه علم فلسفه، یک متن درسی مناسب نبود و کتاب های دیگر مفصل بودند. ایشان برای حل این مشکل کتاب بدایه الحکمه و نهایه الحکمه را نوشتند، اما از همه مهم تر کار تفسیری ایشان بود که لطف الهی در حق ایشان بود. «المیزان» تفسیری بی نظیر است که مرحوم علامه طی 20 سال زحمت آن را نوشتند. ما کتابی به این صورت در میان شیعه نداشتیم و جای آن خالی بود. سبک مرحوم علامه در این اثر مهم، تفسیر قرآن به قرآن است، به همین خاطر تفسیر ایشان هم تفسیر ترتیبی و هم تفسیر موضوعی است. ایشان در این تفسیر به روایات نیز پرداخته اند اما آنها را به صورت مجزا بحث کرده است.

شهید مطهری می فرماید: کمتر مساله و مشکلی است که با آن برخورد کرده بودم اما در المیزان حل آن را نیافته باشم. مرحوم علامه هر چه بلد بود از اخلاق و عرفان و فلسفه همه را در خدمت قرآن قرار دادند. و این نکته مهمی برای ما طلاب است. خواندن علم فلسفه لازم و ضروری است و فرد را در پاسخ به شبهات و نیز فهم برخی معارف قرآنی و روایی توانمند می کند، اما اینکه خیلی در مورد جزئیات این علم کار شود دیگر لازم نیست. چه خوب است که دستاورهای معرفتی در خدمت قرآن و روایت قرار گیرد. این همان روشی است که مرحوم علامه در پیش گرفتند.

 

دیدگاه برخی از بزرگان درباره مرحوم علامه

1. حضرت آیت الله بهجت که از دوستان صمیمی علامه طباطبایی بودند، می‌فرمودند: «ما ایامی که در نجف در کنار هم درس می‌خواندیم، شاهد بودم که علامه طباطبایی فعالیت وسیعی را در دانش فقه و اصول کرده بودند لکن وقتی وارد ایران شدند، با فعالیت گسترده گروه‌های الحادی و گروه‌های مخالف مکاتب توحیدی مواجه شدند، به همین دلیل فعالیت‌های فقهی و تدریس در دروس فقه را رها کردند و به‌سمت فلسفه و قرآن آمدند. من شهادت می‌دهم که فقه ایشان قوی‌تر از فلسفه ایشان بود اما با این حال به‌دلیل حساسیتی که در آن برهه وجود داشت، فلسفه را انتخاب کردند.»

2. مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی(ره) درباره ایشان می فرمود: «اگر کسی علمیت و پایه دانش علامه طباطبائی را داشت، ادعاهای چنان و چنان می کرد، اما ایشان دم نمی زند.». «در عالم تشیع، کسی به جامعیت آیةالله طباطبائی، یا بی نظیر است یا کم نظیر.»

4. مرحوم آیةالله علی معصومی(ره) ( مشهور به آخوند همدانی) نیز می فرمود: «من مردی بی هواتر از این مرد (علامه طباطبائی) ندیدم». «ما همواره علامه طباطبائی را در سکوت می دیدیم تا آن که شبی در خارج شهر مقدس مشهد، در محلی که همواره آیةالله میلانی و عده ای دیگر با علامه طباطبائی بودیم. به مناسبت، مسأله ای پیش آمد و آیةالله طباطبائی دو ساعت تمام بیاناتی فرمودند و به طور مفصل نکاتی گفتند». پس از پایان سخنانشان، عرض کردم: «من در اعمال ـ به ظاهر ـ شب جمعه خوانده بودم که هر کس فلان عمل را انجام دهد، خداوند به وی گنجی عنایت می فرماید یا از مال یا از علم. من چون مال نمی خواستم، آن عمل را به جا آوردم تا خداوند گنج علم را نصیب من گرداند. لله الحمد والشکر، امشب به آن مراد رسیدم و گنج علم را پیدا کردم».

 

مراجعه 58 ، دلالت حدیث غدیر بر امامت و رهبری

در این مراجعه شیخ سلیم بعد از اینکه امام شرف الدین حدیث غدیر را از جهت سند ثابت کردند و بیان داشت که این حدیث متواتر است و جای شک و شبهه ای در آن نیست، گفت: این حدیث را تاویل کرده و کلمه مولا در آن را حمل بر معنای ناصر و محب می کنیم. خاصیت این کار این است که سلف صالح، کرامتشان حفظ می شود و بر خلاف روش خلفا عمل نشده است. شاهد این تاویل هم یکی سفر امیرالمومنین (ع) به یمن و شکایت عده از ایشان نزد پیامبر (ص) بود. موید دیگر این است که در ادامه خطبه سخن از عترت هم به میان آمده و توصیه به مودت و محبت اهل بیت (ع) شده است و این نشان می دهد که در خصوص امیرالمومنین (ع) نیست.

امام شرف الدین در جواب ایشان 15 شاهد ذکر می کنند تا نشان دهند عقل منصف قانع نمی شود که مساله در حدیث صرف محبت و نصرت باشد و اینکه نسبت دادن این به شخصیت پیامبر گرامی اسلام (ص)، باعث زیر سوال رفتن ایشان می شود.

در مورد سفر یمن هم مرحوم شرف الدین می فرماید امیرالمومنین (ع) دو سفر به یمن داشتند و این شکایت مربوط به سفر اول است که غیر از غدیر خم بوده است. البته گفته شد در کتاب سیره نبویه، داستان سفر یمن و توزیع پارچه ها و لباس های در میان کاروان و شکایت نزد پیامبر اکرم (ص) در حجه الوداع آمده است، اما همان طور که گفته شد پیامبر (ص) در همان لحظه جواب آنان را دادند.

نکته دیگر اینکه همان طور که عبدالجبار معتزلی به خوبی اشاره کرده است، بر فرض که انگیزه پیامبر خدا (ص) از این خطبه جریان شکایت از سفر یمن بوده باشد، اما دلیل بر این نیست که آن خطبه تنها مربوط به این جریان بوده باشد، و این طبق قاعده معروف «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» است. به همین خاطر است که شان نزول هایی که درباره آیات قرآن بیان شده اگر دلالت آنها تام باشد باعث تخصیص آیه به آن مورد نمی شود. عبدالجبار می گوید آنچه در حدیث غدیر مهم است این است که ببینیم آیا کلمه مولا دلالت بر ولایت و زعامت دارد یا نه و الا انگیزه از بیان آن هر چه می خواهد باشد. بنابراین اولا فرد حکیم یک مطلب که مربوط به تعداد کمی است را در یک جمع جمع وسیع بیان نمی کند، ثانیا بر فرض که قرینه سفر یمن اگر بپذیریم در حد انگیزه می باشد اما مورد مخصص نیست.

شیعه معتقد است که کلمه مولا هم بر معنای زعامت و رهبری و هم محبت و نصرت دلالت می کند به این صورت که به دلالت مطالبی دلالت بر زعامت و به دلالت التزامی که مربوط به شان و جایگاه امامت در میان مردم است، دلالت بر محبت و نصرت دارد.

امام شرف الدین در ادامه می فرماید: « على أن لفظ الحديث لا يتبادر إلى الأذهان منه إلّا ما قلناه، فليكن سببه مهما كان، فإن الألفاظ إنما تحمل على ما يتبادر إلى الأفهام منها، و لا يلتفت إلى أسبابها كما لا يخفى.

و أما ذكر أهل بيته في حديث الغدير، فإنه من مؤيدات المعنى الذي قلناه، حيث قرنهم بمحكم الكتاب، و جعلهم قدوة لأولى الألباب، فقال: «إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا، كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي»، و إنما فعل ذلك لتعلم الأمة أن لا مرجع بعد نبيها إلّا إليهما، و لا معوّل لها من بعده إلّا عليهما، و حسبك في وجوب اتّباع الأئمة من العترة الطاهرة اقترانهم بكتاب اللّه عزّ و جلّ الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، فكما لا يجوز الرجوع إلى كتاب يخالف في حكمه كتاب اللّه سبحانه و تعالى، لا يجوز الرجوع إلى إمام يخالف في حكمه أئمة العترة «3» و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «إنهما لن ينقضيا أو لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض» دليل على أن الأرض لن تخلو بعده من إمام منهم، هو عدل الكتاب، و من تدبر الحديث وجده يرمي إلى حصر الخلافة في أئمة العترة الطاهرة، و يؤيد ذلك ما أخرجه الإمام أحمد في مسنده «4» عن زيد بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «إني تارك فيكم خليفتين، كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض، و عترتي أهل بيتي، فإنهما لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض ... الخ» «1». و هذا نص في خلافة أئمة العترة عليهم السّلام. و أنت تعلم أن النص على وجوب اتّباع العترة، نص على وجوب اتباع «عليّ»، إذ هو سيد العترة لا يدافع، و إمامها لا ينازع، فحديث الغدير و أمثاله».

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo