< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1402/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 57 و مراجعه 58

ادامه بررسی جریان حارث بن نعمان

سخن درباره قضیه حارث بن نعمان است که بعد از جریان غدیر درخواست عذاب کرد و سنگی از آسمان بر وی فرود آمد و به هلاکت رسید. گفته شد این قضیه از سوی ابن تیمیه مورد انکار قرار گرفته و اشکالاتی را در مورد آن بیان کرده است. در جلسه گذشته برخی از این اشکالات بیان شد. از جمله دیگر اشکالات وی این است که حارث مسلمان بوده و عذاب بر مسلمان نازل نمی شود.

پاسخ این اشکال روشن است زیرا اولا درست است که حارث مسلمان بود، اما مرتد شد. ثانیا اینکه می گویید هیچ مسلمانی مستوجب عذاب نمی شود نادرست است، زیرا مواردی داریم که مسلمانی مورد نفرین پیامبر (ص) قرار گرفته و معذب شده است. در صحیح مسلم آمده است فردی نزد پیامبر اکرم (ص) با دست چپ غذا می خورد. آن حضرت وی را از این کار مکروه نهی کردند اما آن فرد به دروغ گفت نمی توانم. پیامبر (ص) فرمود: دیگر نخواهی توانست، و از آن به بعد دیگر نتوانست با دست راست غذا بخورد.

اشکال دیگر ابن تیمیه این است که گفته است اگر این واقعه رخ می داد باید مانند قضیه اصحاب فیل مشهور می شد، در حالی که این قضیه نقل مشهور و متواتری ندارد، علاوه بر اینکه سند آن منکر است.[1]

نقد این اشکال آن است که اولا مقایسه قضیه حارث با اصحاب فیلی مقایسه ای نادرست است، زیرا اصحاب فیل سپاهی عظیم بودند و با عذابی گسترده مواجه شدند، اما قضیه حارث گستاخی یک نفر در مقابل پیامبر خدا (ص) بود که مستوجب عذاب شد. ثانیا این قضیه از سوی عالمان اهل سنت متعدد نقل شده و علامه امینی نام 30 نفر از آنان را می برد. این نقل ها به دو نفر می رسد: حذیفه بن یمان و سفیان بن عیینه. در میان این نقل ها، برخی از نظر سند معتبر است.

اشکال دیگر این تیمیه این است که حارث اگر از اصحاب می بود باید از وی ذکری در میان کتب به میان می آمد اما نامی از وی برده نشده است، مثلا کتاب الاستیعاب، ابن عبدالبر و دیگران از وی نام نبرده اند.[2]

جواب این اشکال آن است که اولا علت نام نبردن از وی در این کتابها آن است که وی را صحابی نمی دانستند، چرا که صحابی کسی است که پیامبر را دیده باشد و تا هنگام مرگ بر اسلام خود باقی مانده باشد؛ ثانیا کتاب هایی که در باره صحابه نوشته شده مشتمل بر همه صحابه نیستند بلکه تعدادی را که می دانستند نقل کرده اند. ابن حجر عسقلانی در مقدمه کتاب «الاصابه» که برای صحابه نوشته می گوید: درباره صحابه کتاب های مختلفی نوشته است و من می خواهم کتابی را بنویسم و در آن صحابه ای که دیگران ذکر نکرده اند را نام برم. وی بعد می گوید اما اینها هم یک دهم صحابه هم نمی شود، زیرا به قول ابوزرعه پیامبر از دنیا رفتند و بینش از 100 هزار مرد و زن ایشان را دیده و سخنان وی را نقل کرده اند.[3]

ما حصل بحث درباره سند حدیث غدیر این شد که سند آن معتبر است و جای هیچ گونه خدشه ای در آن نیست. این امر به گونه ای است که حتی امثال ابومریم اعظمی و فیصل نور نویسده کتاب الامامه و النص که تلاش زیادی بر اشکال بر شیعه می کنند درباره سند این حدیث خدشه ای نکرده اند.

 

مراجعه 57: سخن شیخ سلیم درباره دلالت حدیث غدیر

شیخ سلیم در مراجعه 57 می گوید:

1- حمل الصحابة على الصحة يستوجب تأويل حديث الغدير، متواترا كان أو غير متواتر، و لذا قال أهل السنّة: لفظ المولى يستعمل في معان متعددة ورد بها القرآن العظيم، فتارة يكون بمعنى الأولى، كقوله تعالى مخاطبا للكفار: ﴿مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ﴾ «1» أي أولى بكم، و تارة بمعنى الناصر، كقوله عز اسمه: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‌ لَهُمْ﴾ «2» و بمعنى الوارث، كقوله سبحانه: ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ «3» أي ورثة بمعنى العصبة، نحو قوله عز و جل: ﴿وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي﴾ «4» و بمعنى الصديق ﴿يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً﴾ «5»، و كذلك لفظ الولي يجي‌ء بمعنى الأولى بالتصرف كقولنا: فلان ولي القاصر، و بمعنى الناصر و المحبوب، قالوا: فلعل معنى الحديث من كنت ناصره، أو صديقه، أو حبيبه، فإن عليا كذلك، و هذا المعنى يوافق كرامة السلف الصالح و إمامة الخلفاء الثلاثة رضي اللّه عنهم أجمعين.[4]

درست است که حدیث غدیر از حیث سند معتبر است اما متن آن بر خلافت و امامت علی ابن ابیطالب (ع) دلالت نمی کند. کلمه «مولا» در معانی متعددی به کار رفته است و این کاربردها در قرآن به کار رفته است: یکی به معنای اولی و سزاوار است کما اینکه قرآن می فرماید: ﴿هی مولاکم﴾، یعنی کافران جایگاهشان آتش است و این سراوارتر به آنان است. معنای دیگر مولا ناصر است «ذلک بان الله مولی»: خداوند ناصر مومنان است و کافران مولایی ندارند. معنای دیگر، وارث است «و لکل جعلنا موالی». همچنین به معنای عصبه هم به کار رفته است. عصبه جماعتی را گویند که صاحب قدرت بوده و همدیگر را پشتیبانی می کنند. کلمه «ولی» نیز کاربرهای مختلفی دارد. گاه به معنای دوست و گاه یاری دهنده و محبوب و گاه اولی بالتصرف آمده است.

اهل سنت می گویند معنای حدیث این است که پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس که من ناصر، دوست و حبیب او هستم علی بن ابی طالب (ع) چنین است. این معنا با کرامت سلف صالح و نیز امامت خلفای سه گانه سازگار است .

شیخ سلیم در ادامه چند شاهد بر این معنا ذکر می کند:

2- و ربما جعلوا القرينة على إرادته من الحديث، أن بعض من كان مع علي في اليمن رأى منه شدة في ذات اللّه، فتكلم فيه و نال منه، و بسبب ذلك قام النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يوم الغدير بما قام فيه من الثناء على الإمام، و أشاد بفضله تنبيها على جلالة قدره، و ردّا على من تحامل عليه، و يرشد لذلك أنه أشاد في خطابه بعلي خاصة، فقال: «من كنت وليه فعلي وليه»، و بأهل البيت عامة، فقال: «إني تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه، و عترتي أهل بيتي» «1» فكان كالوصية لهم بحفظه في علي بخصوصه، و في أهل بيته عموما، و قالوا: و ليس فيها عهد بخلافة، و لا دلالة على إمامة، و السلام.

وی می گوید: کسانی که با امیرالمومنین (ع) به یمن رفتند از رفتار تندی که امیرالمومنین (ع) نسبت به کار آنها داشت ناراحت شدند و نزد پیامبر (ص) شکایت کردند و به سبب این امر آن حضرت روز غدیر مردم را جمع کرد و جایگاه علی (ع) را بیان کرد تا کسانی که شکایت می کنند را رد کند. شاهد دیگر اینکه در خطابه ای که پیامبر (ص) در غدیر انجام دادند هم راجع به مدح امیرالمومنین (ع) سخن گفته و هم درباره مدح اهل بیت (ع) سخن به میان آورده اند که حدیث ثقلین است. گویا پیامبر (ص) به مردم سفارش آنها را می کنند و لذا دیگر در این حدیث مساله خلافت و امامت علی بن ابی طالب (ع) را بیان نمی کند.

 

مراجعه 58

امام شرف الدین در پاسخ شیخ سلیم می فرماید:

1- أنا أعلم بأن قلوبكم لا تطمئن بما ذكرتموه، و نفوسكم لا تركن إليه؛ و أنكم تقدّرون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في حكمته البالغة، و عصمته الواجبة، و نبوته الخاتمة، و أنه سيّد الحكماء و خاتم الأنبياء ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌﴾ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى﴾﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى﴾‌ «2» فلو سألكم فلاسفة الأغيار عما كان منه يوم غدير خم، فقال: لما ذا منع تلك الألوف المؤلفة يومئذ عن المسير؟ و على م حبسهم في تلك الرمضاء بهجير؟ و فيم اهتم بإرجاع من تقدم منهم و إلحاق من تأخر؟

و لم أنزلهم جميعا في ذلك العراء على غير كلأ و لا ماء؟ ثم خطبهم عن اللّه عزّ و جلّ في ذلك المكان الذي منه يتفرقون، ليبلّغ الشاهد منهم الغائب، و ما المقتضي لنعي نفسه إليهم في مستهل خطابه؟ إذ قال: «يوشك أن يأتيني رسول‌ ربي فأجيب، و إني مسئول، و إنكم مسئولون»، و أي أمر يسأل النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عن تبليغه؟ و تسأل الأمة عن طاعتها فيه، و لما ذا سألهم فقال: «أ لستم تشهدون أن لا إله إلّا اللّه و أن محمدا عبده و رسوله، و أن جنته حق، و أن ناره حق، و أن الموت حق و أن البعث حق بعد الموت، و أن الساعة آتية لا ريب فيها، و أن اللّه يبعث من في القبور»، قالوا: بلى نشهد بذلك، و لما ذا أخذ حينئذ على سبيل الفور بيد علي فرفعها إليه حتى بان بياض إبطيه؟ فقال: «يا أيها الناس إن اللّه مولاي، و أنا مولى المؤمنين»، و لما ذا فسّر كلمته- و أنا مولى المؤمنين- بقوله:

«و انا اولى بهم من أنفسهم»؟ و لما ذا قال بعد هذا التفسير: «فمن كنت مولاه، فهذا مولاه، أو من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله»، و لم خصه بهذه الدعوات التي لا يليق لها إلّا أئمة الحق، و خلفاء الصدق، و لما ذا أشهدهم من قبل، فقال: «أ لست أولى بكم من أنفسكم؟» فقالوا، بلى. فقال: «من كنت مولاه، فعلي مولاه، أو من كنت وليه، فعلي وليه»، و لما ذا قرن العترة بالكتاب؟ و جعلها قدوة لأولي الألباب إلى يوم الحساب؟ و فيم هذا الاهتمام العظيم من هذا النبي الحكيم؟ و ما المهمة التي احتاجت إلى هذه المقدمات كلها؟ و ما الغاية التي توخّاها في هذا الموقف المشهود؟ و ما الشي‌ء الذي أمره اللّه تعالى بتبليغه إذ قال عزّ من قائل: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ «1» و أي مهمة استوجبت من اللّه هذا التأكيد؟ و اقتضت الحضّ على تبليغها بما يشبه التهديد؟ و أي أمر يخشى النبي الفتنة بتبليغه؟ و يحتاج إلى عصمة اللّه من أذى المنافقين ببيانه؟ أ كنتم- بجدك لو سألكم عن هذا كله- تجيبونه بأن اللّه عزّ و جلّ و رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إنما أراد بيان نصرة «عليّ» للمسلمين، و صداقته لهم ليس إلّا، ما أراكم ترتضون هذا الجواب، و لا أتوهم أنكم ترون مضمونه جائزا على ربّ الأرباب، و لا على سيد الحكماء و خاتم الرسل و الأنبياء، و أنتم أجلّ من أن تجوزوا عليه أن يصرف هممه كلها، و عزائمه بأسرها، إلى تبيين شي‌ء بيّن لا يحتاج إلى بيان، و توضيح أمر واضح بحكم الوجدان و العيان، و لا شك أنكم تنزهون أفعاله و أقواله عن أن تزدري بها العقلاء، أو ينتقدها الفلاسفة و الحكماء، بل لا ريب في أنكم تعرفون مكانة قوله و فعله من الحكمة و العصمة، و قد قال اللّه تعالى: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾ ﴿ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ﴾ ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾ ﴿وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ﴾ «1» فيهتم بتوضيح الواضحات، و تبيين ما هو بحكم البديهيات؛ و يقدّم لتوضيح هذا الواضح مقدمات أجنبية لا ربط له بها و لا دخل لها فيه، تعالى اللّه عن ذلك و رسوله علوا كبيرا.»[5]

امام شرف الدین می فرماید: من می دانم که قلب شما به این مطلب اذعان ندارد. از شما سوال می کنم شما پیامبر (ص) را چگونه آدمی می دانید؟ او در اوج حکمت و دارای صفت عصمت و خاتم الانبیا بودند که جز از وحی سخن نمی گفتند. اکنون با توجه به این شخصیت ممتاز آن حضرت سوالاتی را از تو می پرسم:

(امروزه مباحثی با نام هرموتیک مطرح است که در فهم متن و رفتار و گفتار شخص مهم است. برای فهمیدن یک اثر و گفتار و شخصی راهش چیست؟ یک دیدگاه معروف آن است که شخصیت و جهان بینی صاحب اثر را بشناسیم. این گونه می توانیم اثر و متن را به درستی بفهمیم کما اینکه قرآن می فرماید: ﴿قل کل یعمل علی شاکلته﴾. امام شرف الدین در اینجا اینگونه وارد بحث می شوند).

اگر فلاسفه غیر مسلمان از شما سوال کنند که این چه کاری بوده است که پیامبر شما انجام داده است. مردم را در آن وضعیت دشوار جمع کرد و یک سخن واضحی را گفته است که هر کس من دوست او هستم علی (ع) دوست اوست. آیا اگر چنین باشد نمی گویند که پیامبر (ص) کاری غیر حکیمانه و کودکانه انجام داده است؟

1. چرا این هزاران نفر را در آن زمان گرم و زیر آفتاب داغ نگاه داشت؟
2. چرا فرمود به آنها که رفته اند بگویید برگردند و صبر کنیم آنان که نرسیده اند برسند؟
3. چرا در آن بیابان بدون آب و علف آنان را جمع کرد و برای آنان سخنرانی کرد؟
4. این چه مساله مهمی بوده که فرمود کسانی که شاهد هستند به غایبان برسانند؟
5. چرا پیامبر (ص) فرمود من به آخر عمرم نزدیک می شوم (رهبر اگر درباره مرگ خود سخن می گوید علی القاعده درباره وضعیت بعد از خود سخن می گوید).
6. اینکه فرمود من مسئول هستم و شما مسئول هستید چه معنایی را قصد کردند؟ روز قیامت چه چیزی از ایشان می پرسند و از امت چه پرسیده می شود؟
7. چرا از توحید و نبوت و مساله مرگ و بعث و معاد از مردم اقرار گرفتند؟
8 . چرا بعد از این اقرار ها بدون درنگ دست علی ابن ابی طالب (ع) را بالا بردند تا جایی که سفیدی زیر بغل آن حضرت نمایان شد و فرمود هرکس من مولای او هستم، این علی مولای اوست.
9. چرا فرمود من اولی به مومنین از خودشان هستم؟
10. چرا دعاهایی را پیامبر بعد از این حدیث خواندند، دعاهایی که جز بر خلفای حق خوانده نمی شود؟

(برخی از علمای اهل سنت گفته اند دعای حضرت بعد از فقره من کنت مولا، شاهد بر معنای دوستی است. علامه امینی می فرماید اتفاقا این دعا یکی از شواهدی است که نشان می دهد معنای مولا، امام است، زیرا بیان گر این است که فرد جایگاهی دارد که عده ای او را یاری و برخی با او مخالفت می کنند).

11. چرا پیامبر (ص) عترت را در کنار کتاب قرار داد و فرمود: انی تاریک فیکم الثقلین و آنان را تا قیامت الگو و پیشوا قرار دادند؟
12. این اهتمام از پیامبر (ص) برای چه بوده است که با این همه مقدمات بیان شده است؟
13. معنای آیه تبلیغ که فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» چیست؟ این چه مطلبی بوده که خداوند پیامبر را تحریک می کند که آن را بیان کند و سپس در صورت نگفتن تهدید می کند؟
14. پیامبر از چه چیزی نگران بودند که خداوند فرمود: نگران نباش و ما تو را از منافقین حفظ می کنیم؟

امام شرف الدین بعد می فرماید: اگر این سوالات را یک فیلسوف غیر مسلمان از شما بپرسد، شما چه جوابی می دهید؟ آیا اگر بگویید هدف پیامبر (ص) از همه این کارها این بود که بگوید علی (ع) ناصر و دوست مسلمانان است؟ آیا درست است که بگوییم پیامبر (ص) آن دستورات را دادند و مردم را آن همه معطل کردند و تنها یک کلمه واضح و روشن را گفتند که علی دوست شما است؟ شما پیامبر را منزه می دانید که دیگران او را مسخره کنند. پیامبری که اینگونه خداوند او را توضیح می دهد یک مطلب واضع را بیان کند ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾ ﴿ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ﴾ ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾ ﴿وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ﴾. آیا آن فیلسوف نمی گوید که این کار او با این همه مقدمات حکیمانه نبوده است؟

 

دو عنصر مهم در تبلیغ: اقناع فکری و نفوذ عاطفی

سید شرف الدین دو عنصر مهم را در تبلیغ مورد نظر داشتند: یکی فکر و ادراک بود که فرد را از نظر عقلی اقناع کنند و دیگری نفوذ در دل از نظر عاطفی بود. اگر فقط عقلانی بگویند خسته کننده است و فایده ای ندارد، و اگر تنها عاطفی هم باشد زود گذر است. ایشان این دو عنصر را با هم داشتند. هرگز به سراغ فحاشی و بی ادبی نرفتند و به سخنان سست هم استناد نمی کنند. باید حرف را محکم گفت. دفاع نکردن بهتر است از دفاع ضعیف. حتما در موضع دفاع از دین که می خواهید وارد شوید قوی باشید، یکی دیگر اینکه محترمانه سخن بگویید.

بیان خاطره: یکی از علمای اهل سنت که گاه در همایش تقریب مذاهب در زاهدان شرکت می کرد، مولوی محمد علی سربازی بود که خود رییس حوزه علمیه بود. یک روزی بحث رویت الله مطرح شد که اهل سنت می گویند مومنین خداوند را در قیامت مانند ماه شب چهارده می بینند. این مولوی در توضیح آن گفته بود نباید دنیا را با آخرت قیاس کنیم و اگر اینجا خدا را نمی بینیم بگوییم که در آنجا هم دیده نمی شود. من در پاسخ به ایشان به صورت مودبانه ابتدا در بحث کمکش کردم و گفتم: شما درست می گویید که در آنجا چشم انسان با چشم انسان در دنیا فرق می کند ﴿فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد﴾. بعد گفتم اما یک سوالی از حضرتعالی دارم، که اگر بگویید مساله حل شود. چشم ما در قیامت با اینجا فرق می کند، اگر خدای قیامت با خدای دنیا هم فرق بکند کار تمام است. اگر فرق نکند و جسم نباشد و جهت نداشته باشد در این صورت خواه چشم انسان قوی باشد یا نه نمی تواند او را ببیند. وقتی این سخن را گفتم ماند که سخن بگویید. این روش بهتر است یا با عصبانیت سخن بگوییم؟

نمونه دیگر بحث در مورد مساله بدا بود. من گفتم امام صادق (ع) در مورد مساله بدا فرمودند بدا را اگر کسی منکر شود سخن یهود را گفته است، بعد آن حضرت به این آیه استناد فرمودند: ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاء﴾ [6] . بنابراین بدا هست و دست خداوند بسته نیست. مولوی به من اشکال کرد که این تفسیری که جعفر الصادق (ع) از بدا کرده چه تفسیری است؟ چون در آیه مساله انفاق را بیان کرده اما حضرت مساله را به همه امور سرایت داده اند؟ خداوند در این مسائل به انسان کمک می کند. یک مرتبه به ذهنم آمد و گفتم تفسیر آیه به آیه است کما اینکه بدرالدین زرکشی گفته است: بهترین روش تفسیر این است که آیه را با آیه تفسیر کنیم. امام صادق (ع) در ذیل کلام خود به این آیه استناد فرمودند: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب‌﴾ [7] . آنجا مساله عام است و بحث انفاق یک مصداق آن است. ام الکتاب تغییر ناپذیر است اما در کتاب محو و اثبات تغییر رخ می دهد.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.


[1] منهاج السنه، ابن تیمیه، ج7، ص27.
[2] منهاج السنه، ابن تیمیه، ج7، ص27.
[3] الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص4.
[4] المراجعات، امام شرف الدین، ص403.
[5] المراجعات، امام شرف الدین، ص405- 407.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo