< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1402/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 56 حدیث غدیر / بررسی اشکالات سندی/

روایتی از امام حسن عسکری (ع)

امام حسن عسکری (ع) در کتاب احتجاج می فرمایند: « أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَيْهِ وَ لَا يَدْرِي كَيْفَ حُكْمُهُ فِيمَا يُبْتَلَى بِهِ مِنْ شَرَائِعِ دِينِهِ أَلَا فَمَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا عَالِماً بِعُلُومِنَا وَ هَذَا الْجَاهِلُ بِشَرِيعَتِنَا- الْمُنْقَطِعُ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا يَتِيمٌ فِي حَجْرِهِ أَلَا فَمَنْ هَدَاهُ وَ أَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَرِيعَتَنَا كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى‌»[1] : «ناگوارتر از يتيمى فرد بى‌مادر و پدر، يتيمى آن كسى است كه از امامش دور افتاده، و توان وصول به او را ندارد، و پاسخ مسائل مورد نيازش را نمى‌داند، پس بدانيد كه شيعه ما داناى به علوم ماست، و افرادى كه- به دليل عدم ديدار- از علم ما بى‌خبر مانده‌اند همچون يتيمى در كنف حمايت ايشانند. بدانيد جايگاه كسى كه هدايت و ارشاد نموده و دستورات و شرائع ما را تعليم مى‌كند همراه ما در گروه انبياء در اعلى علّيين خواهد بود.

 

اشکال هشتم بر حدیث غدیر

موضوع بحث بررسی اشکالاتی بود که برخی علمان اهل سنت نسبت به سند این روایت وارد کرده اند. تعدادی از این اشکالات در جلسه گذشته بیان و بررسی شد.

اشکال دیگری که مطرح شده چنین است که در صحیح بخاری[2] ، باب مناقب قریش این روایت آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: غیر از خدا و من هیچ کس مولای قریش نیست و ولایت بر آنان ندارد. گفته شده این روایت با حدیث غدیر در تعارض است.

پاسخ

1. نکته اول اینکه حدیث غدیر از طریق فریقین روایت شده و متواتر و صحیح است، اما حدیثی که در این اشکال به آن استناد شده تنها از طریق اهل سنت نقل شده است و لذا اگر کسی در مقام احتجاج با شیعیان به آن استناد کند مقبول نیست.

2. قبل از بررسی دلالی این روایت ابتدا باید از نظر وزن سندی سنجیده شود، چرا که اگر حدیثی متواتر و مشهور است و حدیث دیگر که مقابل آن است خبر واحد است، نمی تواند از نظر سندی در مقابل آن عرض اندام کند.

3. نکته دیگر اینکه راوی حدیث ولایت بر قریش، ابوهریزه است، و ابوهریره حدیث غدیر را هم روایت کرده است. علامه امینی در الغدیر از 110 صحابی نام می برد که حدیث غدیر را روایت کرده اند که اولین آنها ابوهریره است[3] . اکنون با وجود این تعارض حدیث ابوهریره ساقط می شود اما احادیثی که از صحابی دیگر نقل شده است به قوت خود باقی است.

4. از جهت دلالی تناقضی میان ولایت خداوند و ولایت پیامبر اکرم (ص) نیستف چرا که مولویت پیامبر (ص) در طول مولویت الهی است. مولویت خدای متعال ویژگی دارد که حتی پیامبر هم آن را ندارد، و آن این است که ولایت الهی بالذات است و بالاذن نیست.

معنای این روایت آن است که ولایت پیامبر، تا وقتی که ایشان در میان قریش هستند باقی است و کسی در عرض ایشان ولایت بر قریش ندارد. بعد از نبی مساله دیگری است و ولایتی که شیعه سخن از آن می زند مربوط به ولایت امیرالمومنین (ع) بعد از نبی (ص) است.

اگر این وجه جمع را نگویید، شما هم راجع به ابوبکر و عمر و عثمان دچار مشکل می شوید، زیرا به عقیده شما آنها هم صاحب ولایت، یعنی واجب الاطاعه بودند. خب شیعیان نیز چیزی غیر از این نمی گویند که امیرالمومنین (ع) خلیفه و امام مسلمین بعد از رسول الله (ص) بودند.

 

بررسی جریان حارث بن نعمان فهری

امام شرف الدین برای اینکه بیان کند در تواتر حدیث غدیر نباید تردید داشت، قرائن و شواهدی را بیان کردند که یکی از آنها جریان حارث بن نعمان فهری بود که عذاب بر او نازل شد. علمای شیعه از این جریان دو استفاده کرده اند: یکی اثبات مشهور بودن قضیه غدیر است و دیگری به لحاظ مدلول است که دلالت می کند کلمه مولی به معنای دوست و محب نبوده است، زیرا حارث بن نعمان گفت پسر عمویت را بر ما مسلط کرده ای .

ابن تیمه در کتاب منهاج السنه[4] این جریان را نقد کرده و چند اشکال بر آن گرفته است.

 

شخصیت شناسی ابن تیمیه

ابن تیمیه شخصیت عجیبی داشتند و چیزهای واضحی را به ضرس قاطع رد می کند. صائب عبد الحمید کتابی جالبی را درباره ابن تیمه نوشته و نام آن را «ابن تیمیه، حیاته – عقائده» گذاشته است. وی در این کتاب می گوید:

ابن تیمه آدم جسوری است و با حدیث نبوی به گونه ای رفتار کرده است که کسی تا کنون این گونه رفتار نکرده است . روش او این بوده که به جای روشن گری، بر ابهام در ذهن مخاطب افزوده است. اگر عبارات وی را بخوانید خودتان به مطلب من پی می برید. این نویسنده بعد نمونه هایی را ذکر می کند.

1. وقتی از ابن تیمه درباره تفاسیر قرآن سوال شد که کدام بهتر است، گفت بهترین آنها تفسیر جریر طبری است که اقوال سلف را با سندهای محکم نقل می کند و بدعتی در آن نیست و از افراد متهم مثل مقاتل و کلبی حدیثی را نقل نمی کنند. اما همین ابن تیمیه در کتاب خود با نام «المقدمه فی اصول التفسیر» یک سری احادیث را نقل کرده و بعد گفته این احادیث جعلی هستند و از جمله آنها این روایت است که ذیل آیه «انما انت منذر و لکل قوم هاد» آمده است که مراد علی بن ابیطالب (ع) است. این در حالی است که طبری آن را در تفسیر خود آورده است.

2. ابن تیمیه نسبت به این روایت که ذیل آیه «و تعیها اذن اعیه» آمده و بیان داشته مراد امیرالمومنین (ع) است (یعنی آن حضرت است که همه حقایقی که پیامبر را آورده را ضبط و حفظ فرموده است)، گفته است این روایت جعلی و کذب است. این در حالی است که طبری این حدیث را از سه طریق در تفسیر خود آورده است

3. ابن تیمیه در مورد حدیث خاتم بخشی امیرالمومنین (ع) که ذیل آیه ولایت بیان شده می گوید: این حدیث به اتفاق اهل علم، موضوع است[5] . ابن تیمه توجه ندارد که طبری این حدیث را از 5 طریق نقل کرده است.[6] حدیث خاتم بخشی امیرالمومنین (ع) در رکوع نماز را بزرگانی همچون زمخشری، واحدی، بیضاوی، بغوی، آلوسی و شوکانی نقل کرده اند. شوکانی بعد از ذکر حدیث از ابن عباس نقل می کند که آن درباره امیرالومنین (ع) نقل شده است. وی بعد می گوید: غالب محدیثین گفته اند که این حدیث درباره امیرالمومنین (ع) آمده است. احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و جزری نیز در جامع الاصول آن را نقل کرده اند، و هیچ کدام جرحی بر آن وارد نکرده اند.

نویسنده کتاب ابن تیمیه سپس می گوید: ابن قیم جوزی که مرید و مروج افکار او بوده در جایی می گوید: این تیمیه خیلی فرد فطن و حاضر جوابی بود. یک موقع بحثی میان شیخ و قومی در گرفت و آنها حدیث گفتند اما ابن تیمیه آن را قبول نکرد. وقتی آنها کتابی که حدیث در آن بود را آوردند، ابن تیمیه آن کتاب را گرفت و روی زمین انداخت. به او گفتند این کتاب حدیثی را چرا دور می اندازی، جواب داد حضرت موسی (ع) مهم تر بود یا الواح، در اینجا هم من مهمتر هستیم یا این کتاب!

علامه امینی می گوید: ابن تیمیه روشش این بود که ضروریات را انکار و افراد را تفکیر می کرد. برای تو کافی است سخن شوکانی که در کتاب خویش تصریح کرده است که ابن تیمیه کافر و اهل بدعت است، و اگر کسی نزد من بگوید ابن تیمیه شیخ الاسلام است من خود او را نیز کافر می دانم.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.


[1] الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص16.
[2] صحیح بخاری، ج2، ص265، ح3504.
[3] الغدیر، علامه امینی، ج1، ص41-42.
[4] منهاج السنه، ج7، ص26.
[5] المقدمه فی اصول التفسیر، ابن تیمیه، ص31.
[6] تفسیر طبری، ج6، ص186.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo