< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

99/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق یا نسبی بودن معرفت و حقیقت

دیدگاه کانت در حوزه متافیزیک و فلسفه اولی

سخن درباره دیدگاه کانت بود که به نسبیت در معرفت و حقیقت قائل شده است. گفته شد نسبی گرایی کانت را می توان یک نسبی گرایی حداقلی و خفیف دانست. وی اهمیت ویژه ای برای مباحث معرفت شناسی قائل بوده و مبانی ای را در این باره مطرح کرده است. وی بر اساس الگویی که از کپرنیک در نجوم گرفته بود معتقد شد قبل از شناخت عالم و هستی باید به شناخت ذهن پرداخت. کپرنیک بر خلاف نگاه بطلمیوسی که زمین را ثابت می دانست که خورشید بر گرد آن می چرخد، گفت اگر خورشید را ثابت فرض کنیم که زمین به دور آن می چرخد، محاسبات نجومی آسان تر و دقیق تر انجام می گیرد. بعدها بر اساس رصدهایی که صورت گرفت معلوم شد فرضیه وی درست بوده است. در زمان کانت نیز اندیشمندان، عالم واقع را اصل قرار داده و ذهن را بر اساس آن مقایسه می کردند، و لذا این مشکل مطرح می شد که چگونه می توان ثابت کرد که آنچه در ذهن است با واقع مطابقت دارد یا نه؟ کانت گفت ما فرض را برعکس کرده و اصالت را به ذهن و ادراکات داده و سپس بررسی می کنیم آیا عالم واقع با نظام ذهنی ما هماهنگی دارد یا نه؟ وی گفت باید قبل هر چیز به بررسی توانمندی ذهنی خود بپردازیم. وی در این میان مساله نقادی عقل را مطرح کرد.

نکاتی که کانت بیان کرده از این قرار است:

1. اولین مساله ای که کانت مطرح کرد این بود که احکام ذهنی ما دو گونه است: احکام تحلیلی و احکام ترکیبی. گونه اول احکامی است که از تحلیل موضوع به دست می آیند. در مقابل احکام ترکیبی احکامی است که برای به دست آمدن آنها باید چیزی به موضوع ضمیمه شود، مانند اینکه «یک جسم بعد دارد»، یک حکم تحلیلی است اما اینکه «جسم سنگین است» یک حکم ترکیبی است. گونه اول را محمولات من صمیمه و گونه دوم را محمولات بالضمینه گویند.

2. کانت احکام ترکیبی را دو گونه می دانست: احکام اولیه (یا ما قبل تجربی)، و احکام ثانویه (یا ما بعد تجربی).

3. کانت معلومات عقلی را در سه حوزه می دانست:

الف) ریاضیات که مربوط به ذهن بوده و احکامی یقینی و قطعی هستند و در درستی آنها تردیدی وجود ندارد. وی وجه این امر را این می دانست که این احکام ساخته ذهن هستند.

گفته شد در یقینی بودن ریاضیات شکی نیست اما وجهی که وی برای آن بیان کرده نادرست است. ریاضیات مجعولات ذهنی نیستند، بلکه کاشفیت دارند و ذهن در حقیقت آنها را کشف می کند. بله وعاء اینها در عالم ذهن است، مانند معقولات ثانیه منطقی که وعاء آنها در عالم ذهن است و البته در همین جا نیز نفس الامر دارند. وجه یقینی بودن آنها نیز واضح و آشکار بودن آنها است.

ب) گونه دوم معرفت های عقلی، مسائل متافیزیکی یا فلسفه اولی است. کانت می گوید از آنجا که موضوعات این احکام نه ساخته ذهن است و نه قابل تجربه حسی، شناخت آنها برای عقل ممکن نیست. وی معتقد بود عقل انسان نمی تواند در حوزه مسائل متافیزیک وارد شده و به شناخت برسد، و لذا مسائلی که در این باره مطرح شده را خیال بافی می داند.

شهید صدر در کتاب فلسفتنا در این باره می گوید : نکته مهمی که در نظریه کانت آمده این است که وی ادراکات اولیه عقلی را که در ذهن حاصل می شود بیانگر حقایق عینی نمی داند، بلکه آنها را صرفا رابطه هایی می داند که میان ادراکات ذهنی ما پیوند برقرار می کنند. توضیح اینکه ما تصوراتی داریم و تصدیقاتی؛ ابتدا تصوراتی در ذهن شکل می گیرد و بعد برای شکل گیری تصدیقات، قالب هایی پیشنی در ذهن وجود دارد که کانت آنها را مقولات ذهنی می نامد و این تصدیقات براساس آن قالب ها شکل می گیرد، مانند اصل وجود و اصل علیت. وی معتقد است اینها قالب های ذهنی هستند و نقش حکایت گری از عالم واقع ندارند، بلکه کار آنها این است که شرایط را فراهم می کنند تا ما ادراکات تصوری را به هم پیوند داده و در نتیجه به تصدیقاتی دست یابیم. اکنون وقتی ما تصوراتی در مورد مسائل متافیزیک نداریم، تصدیقاتی نیز در این باره نداریم.[1] [2]

ارزیابی

نقدی که بر این بخش از سخن کانت وارد است این است که اگر ما اصول و ادراکات اولیه عقلی را (که آن ها را اصول فطری و ما قبل تجربی می دانیم) بیانگر حقایق عینی ندانیم و آنها را مجعولات و ساخته های ذهن بدانیم که کار آنها تنها ربط دادن تصوراتی است که از طریق حواس به دست می آید، در این صورت دچار بن بست می شویم، زیرا از کجا می توان اثبات کرد که واقعیت هایی مستقل از ما در عالم وجود دارد؟ طبق سخن کانت راه ما برای شناخت از طریق همین قوای ادراکی حسی و قالب های ذهنی است. بنابراین از کجا معلوم است که ماوراء اینها، ما بازائی در عالم واقع وجود دارد. مانند اینکه ما چیزی را حس می کنیم و عمده راه ما از طریق علیت است که می گوییم اگر ما این احساس را داریم چیزی هست که از طریق آن به احساس می رسیم. اکنون شما اصل علیت را حاکی از عالم خارج نمی دانید پس چگونه می توانید اثبات کنید که واقعی در این باره هست؟

این نقد، معروف است که از سوی شوپنهاور بر کانت گرفته شده است و ایراد صحیح و به جایی است. شهید مطهری در این باره می فرماید: «كانت از طرفى در ترتب معلول بر علت در عالم واقع ترديد مى‌كند و از طرف ديگر مى‌گويد: «هر چند ما عوارض و ظواهر را به وسيله حواس خود ادراك مى‌كنيم اما مى‌دانيم كه ظهور ظهور كننده مى‌خواهد، پس قطعاً ذواتى وجود دارند كه اين عوارض مظاهر آنها هستند.»

اينجاست كه ايراد معروف شوپنهاور وارد مى‌شود. وى مى‌گويد: «پس از آنكه به نقادى معلوم كردى كه عليت و معلوليت ساخته ذهن هستند به چه دليل حكم مى‌كنى كه ذواتى در خارج وجود دارند كه علل اين ظهورات مى‌باشند؟»

راستى اگر كسى عليت و معلوليت را ساخته ذهن بداند و ترتب معلول را بر علت در عالم واقع واجب نداند، وجهى ندارد كه به وجود عالم خارج از ذهن كه منشأ تأثيرات حسى است قائل شود».[3]

ادامه بحث که دیدگاه کانت در مورد طبیعیات است انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.


[1] ر.ک: تئوری شناخت در فلسفه ما، شهید صدر، ص128 ؛.
[2] تاریخ فلسفه کاپلستون، ج6، ص246.
[3] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص191.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo