< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

99/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو شناخت در معرفت شناسی

قلمرو شناخت

مساله ای که در گفتار پیشین مطرح شد مربوط به قلمرو معرفت و شناخت انسان بود. گفته شد قلمرو شناخت تابعی از اعتقاد و باور او به ابزار و راههای شناخت و کسب معرفت است. بر این اساس در این باره سه دیدگاه مطرح شده است: اولین دیدگاه از آن عقل گرایان بود که هم در جهان اسلام و هم جهان مسیحیت و نیز قرون وسطی طرفداران زیادی داشته است. از نظر آنان قلمرو انسان گسترده بوده و محدود به حوزه طبیعت و عالم محسوسات نیست، بلکه ماوراء طبیعت را نیز شامل می شود. البته اینان معتقدند به خاطر محدودیت هایی که در ساختار وجودی انسان وجود دارد، در مواردی ناتوان از شناخت است، مانند شناخت کنه و ذات الهی. امیرالمومنین (ع) در این باره می فرماید: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»: خدای متعال عقول بشر را از حد و کنه ذات خودش آگاه نکرده است (به تعبیر دیگر معرفت محیط به آنها عطا نکرده است و این امر مقتضای خلقت آنان است)، اما آنها را از معرفتی که واجب است و در توان آنان است، محجوب نکرده است.

بر اساس این دیدگاه در مورد موجودات عالم طبیعت نیز، شناخت ذوات آنها برای انسان مشکل و نادر الوصول است، لذا گفته اند تعریف هایی که ما از اشیا داریم، تعریف های به حد نیست (که به جنس و فصل اشیا راه پیدا کنیم)، بلکه تعریف به رسم است.[1] از باب نمونه مرحوم صدرالمتالهین در تعریف فلسفه گفته است: فلسفه علم به حقایق موجودات به مقدار وسع انسانی است.[2]

به هر حال از نظر عقل گرایان، قلمرو شناخت انسان به عالم طبیعت محدود نیست و شامل امور متافیزیک نیز می شود، هر چند در بخش هایی نیز محدودیت هایی دارد.

دیدگاه دیگر از آن تجربه گرایان است. آنان چون ابزار معرفت را حواس و طریق آن را تجربه می دانند، قلمرو شناخت را محدود به عالم طبیعت و محسوسات می دانند، زیرا عالم ماوراء طبیعت از طریق قوای حسی قابل مطالعه نیست. البته گفته شد برخی از تجربه گرایان مانند جان لاک، به وجود خداوند معتقد بوده و از این نظر در تجربه گرایی موضع معتدلی را انتخاب کرده اند. وی فطریات در حوزه تصورات را منکر بوده و معتقد است همه مفاهیم و تصورات از راه حواس حاصل می شوند و پسینی هستند اما در تصدیقات به اصول ماقبل تجربی و عقلی مانند اصل تناقض و اصل علیت معتقد است.

برخی دیگر از تجربه گرایان مانند دیوید هیوم، قلمرو شناخت را منحصر در محسوسات می دانند. در مورد کانت نیز گفته شد او هر چند به اصول عقلی معتقد است اما در زمینه عقل نظری معتقد است عقل نظری نمی تواند ماوراء طبیعت را بشناسد و توانایی آن تنها در شناخت عالم طبیعت آن هم در خصوص فنومن ها و ظواهر اشیا است.

نقدی که بر تجربه گرایی امثال هیوم که به هیچ اصل عقلانی قائل نیست، وارد شد این بود که نظریه وی با بن بست مواجه است، زیرا بدون اعتقاد به اصل علیت و تناقض اساسا راهی برای شناخت وجود ندارد.

دیدگاه پوزیتویست در قلمرو شناخت

پوزیتویست یک نوع تجربه گرایی اما از نوع افراطی آن است. بنیان گزار این تفکر، آگوست کنت (م 1857 م) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی است. پل فولیکه درباره این تفکر گفته است: «به موجب این مذهب، ساختمان نفسانی و عقلانی انسان چنان است که نمی تواند از حدود تجربه حسی تجاوز کند. در نظر کنت، وجدانیات یعنی معلومات بدست آمده از حس باطن امور واهی و بی اساس است و در تاسیس یک فلسفه علمی فایده ای بر آنها مترتب نیست».[3] پل فولکیه معتقد است آگوست کنت گرچه شناخت های خارج از قلمرو حس و تجربه حسی را فاقد ارزش و اعتبار علمی می دانست، اما پیروان او وجود هر چیزی که در حوزه حس و تجربه نباشد را منکر شدند. وی می گوید: «این نکته را باید متذکر شویم که بر خلاف کسانی که پس از آگوست کنت در مذهب تحصلی (پوزیتویست) او رفته و به تایید او پرداخته اند، وی قائل به این نبود که هیچ امری ورای تجربه ثبوت نتواند داشت، هر چند این امر ورای تجربه در نظر او متعلق شناسایی عقلی ما قرار نتواند گرفت، لیکن پس از آگوست کنت برخی از طرفداران مذهب تحصلی به مطلق ثبوت امری ورای تجربه پرداخته اند».[4]

وی در ادامه گفته است: «پوزیتویست ها در علیت همان دیدگاه هیوم را برگزیده اند و واقعیت عینی آن را منکر شده اند. بر این اساس علیت وصف خارجی اشیا نیست، بلکه یک نوع تداعی معانی است و انسان به اشتباه گمان می کند که وصف اشیا است. آنچه در خارج مشاهده می کنیم جز تقارن مکانی و تعاقب زمانی اشیا نیست. بنابراین تفکر پوزیتویستی باید به همین مشهودات اکتفا کند و از جستجوی بی حاصل علل پدیدارهای دست بردارد». [5]

ارزیابی

همان نقدی که بر تجربه گرایی وارد شد بر تفکر پوزیتویست هم وارد است، زیرا این دیدگاه نیز همان تجربه گرایی اما به صورت افراطی است. نقدهای دیگر این تفکر از این قرار است:

    1. این دیدگاه یک نظریه خودکش و خودبرانداز است، زیرا این گزاره ای که به عنوان شالوده آن به شمار می آید، خود حکمی تجربی نیست بلکه عقلی است.

    2. مسائل ریاضی را نمی توان منکر شد، در حالی که مفاهیم و اصول آن عقلی است و این دلیل نادرستی اندیشه پوزیتویست است.[6]

    3. اینان به صورت جزم حکم به انکار ماوراء طبیعت می کنند، در حالی که این حکم، یک حکم عقلی است.

    4. اشکال دیگر این نظریه این است که مسائل ماوراء طبیعت از مسائلی نیست که مورد سهل انگاری قرار گیرد. این مسائل ما را رها نمی کنند. انسان فطرتا می خواهد بداند از کجا آمده و چه هست و به کجا خواهد رفت؟ یا درباره خود عالم برخی از این سوال ها مطرح است که از طریق شواهد حسی نمی توان به آنها جوابی داد.

بنابراین در باب قلمرو معرفت دیدگاه صحیح از آن عقل گرایان است که هم وجه ایجابی و هم وجه سلبی دارد. وجه ایجابی آن گستردگی قلمرو معرفت و محدود نبودن آن به مادیات و محسوسات است، و وجه سلبی آن پذیرش محدودیت هایی برای قوای ادراکی انسان است به گونه ای که انسان لاجرم از شناخت برخی امور محروم است.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[2] الاسفار، صدرالمتالهین، ج1، ص20.
[3] فلسفه عمومی، پل فولکیه، ج1، ص149.
[4] فلسفه عمومی، پل فولکیه، ج1، ص156.
[5] فلسفه عمومی، پل فولکیه، ص156- 160.
[6] آموزش فلسفه، آیت الله مصباح، ج1، ص214- 215.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo