< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: رابطه نقش آفرینی خداوند با نظام علی و معلولی طبیعت
 نقد آقای بولتمان در مورد اندیشه اسطوره زدایی
 در جلسه قبل چند نقد بر دیدگاه آقای بولتمان بیان شد. نقد دیگری که متوجه وی است در مورد دیدگاه وی در خصوص اسطوره زدایی از آموزه های دینی است. وی معتقد است همه آنچه در متون دینی بکار رفته، جنبه نمادین و سمبلیک دارد و باید از آنها اسطوره زدایی نمود . مقصود وی از اسطوره بودن متون دینی آن است که بیان آنها متناسب با فهم انسان گذشته طراحی و قالب ریزی شده است و در نتیجه نمی تواند برای بشر امروز کارآمد باشد. لذا چاره ای نیست مگر آنکه از ظواهر آنها عبور کرده و به دنبال قصد اساسی باشیم و آن را محور قرار دهیم. این دیدگاه توسط برخی روشنفکران دینی در دنیای اسلام نیز مطرح شده است . مقیاسی که بولتمان برای این اسطوره زدایی بیان می کند ، انسان و هستی روحی و درونی وی است. این سخن بر پایه اندیشه اگزیستانسی است که کانون آن متوجه درون انسان است و مفاهیم کلیدی آن عبارت است از امید ، انتخاب ، شور و نشاط و مانند آن .
 دو نکته در مورد اندیشه آقای بولتمان
 1- اصل این سخن که زبان دین، به صورت گسترده سمبلیک و نمادین است ، سخنی غیر قابل قبول است. بله نمادین بودن دین به صورت بالجمله قابل پذیرش است. آیا به عنوان نمونه می توان گفت که همه گزاره های دینی در مورد ذات خدای متعال و صفات و افعال ایشان سمبلیک و غیر حقیقی است؟ آیا می توان گفت این گزاره ها معرفت بخش نبوده و توصیف حقیقی از خداوند به ما نمی دهند؟ مسلما خیر؛ زیرا اساس ایمان، به اعتقاد به خداوند به عنوان موجودی حقیقی و واقعی باز می گردد . اینگونه نیست که اعتقاد به خداوند و صفات وی صرفا تلقی مومنان و برخواسته از خیال و توهم آنان باشد . وقتی گفته می شود « الله تعالی موجود » و یا گفته می شود « الله تعالی عالم و قادر » کشف از معنایی حقیقی و واقعی دارد و اموری مجازی و اسطوره ای نیست. اگر بخواهیم بر اساس دیدگاه آقای بولتمان همه گزاره های دینی را نمادین و غیر واقعی بدانیم، سخنی گفته ایم که شالوده دین را از بین خواهد برد. در حقیقت آقای بولتمان فرمولی را برای فهم دین ارائه می دهد که شالوده و اصل آن را از بین می برد.
 روش جمع اثبات و نفی در اسناد صفات الهی
 البته ما یک مطلب را قبول داریم و آن منزه و متعالی دانستن خداوند است. ما باید همه گزاره هایی که در مورد خداوند به کار می رود را با مقیاس تنزیه و تعالی او در نظر بگیریم. نتیجه آن می شود که همان طور که علامه طباطبایی نیز فرمودند روش صحیح در خداشناسی الجمع بین الاثبات و النفی است. زیرا اگر تنها معتقد به اثبات باشیم تشبیه لازم می آید و اگر تنها معتقد به نفی باشیم تعطیل صفات الهی لازم می آید . پس روش صحیح آن است که وقتی گفته می شود الله تعالی موجود، مراد آن است که خدای متعال دارای وجود است اما نه مانند وجود سایر موجودات، وجود او منزه از محدودیت و نقص است . نتیجه این سلب نواقص، اثبات می شود، یعنی بازگشت صفات سلبه به سلب النقص است و سلب السلب، اثبات را به همراه دارد . مرحوم حاجی سبزواری نیز در این باره می گوید:
 « و وصفه السلبي سلب السلب جا في سلب الاحتياج كلا أدرجا » [1]
 این بر خلاف سخن آقای بولتمان است . وی می گوید همه گزاره های دینی از جمله آنچه مربوط به خداوند است نمادین بوده و از واقعیتی حکایت نمی کند. در صورتی که گفته شد این گزاره ها بیان واقع را می کند اما با مقیاس سلب سنجیده می شود .
 2- نکته دیگر در مورد کلام آقای بولتمان اینکه ، صفات الهی دو گونه است: صفات خبریه ( متشابهات صفات )‌و صفات ذاتیه . مقصود از صفات خبریه ، صفاتی است که لولا الخبر السماوی، لم نقل له تعالی مانند صفاتی همچون وجه داشتن الهی « فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‌ » [2] ، ید « يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِ » [3] ، استیلای بر عرش « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌ » [4] و مجی « وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا » [5] . برخلاف صفات ذاتیه که عقل انسان آنها را برای خداوند ثابت می داند مانند صفت علم ، قدرت ، اراده ، حی .
 در مورد صفات خبریه با آقای بولتمان در اینکه معنای ظاهری آنها مراد نیست هم عقیده هستیم. لذا می گوییم آنجا که فرموده است «ید الله فوق ایدیهم » مراد از ید عضو خاص نیست بلکه غرض دیگری مد نظر است که ید نماد و رمزی از آن است . بر خلاف صفات ذاتیه که مراد از آنها، معنای ظاهری صفات است مانند علم . در مورد این صفات دیگر لازم نیست آنها را نمادین معنا کنیم. مثلا علم به معنای انکشاف و حضور است وقتی می گوییم خداوند متعال عالم است یعنی همه چیز برای ایشان حاضر است . در مورد انسان نیز وقتی صفت علم بکار می رود همین معنای انکشاف فهمیده می شود منتهی می گوییم خدای متعال علم الهی منزه از نواقص سایر موجودات است. بنابراین در اینجا دو حرف است که با هم متفاوت است. یکی اینکه از ابتدا معنایی را تاویل کنیم و آن را رمزی بو نمادین بدانیم و دیگر اینکه ابتدا صفتی را ثابت بدانیم سپس آن را از نواقص تنزیه نماییم. در مورد صفات خبریه، در همان ابتدا، معنا را تاویل می کنیم و مثلا معنای عرش را به معنای تدبیر عالم می گیریم بر خلاف صفات ذاتیه مانند علم که همان معنای ظاهری را حمل می کنیم منتهی نواقص امکانی را نفی می کنیم .
 نقد مقیاس و معیار اسطوره زدایی
 بنابراین می توان گفت سخن آقای بولتمان در مورد برخی از گزاره های دینی مانند صفات خبریه صحیح است. اما آیا مقیاسی که وی برای تاویل بیان می کند نیز اینگونه است؟ وی می گوید مقیاس تاویل و اسطوره زدایی هستی ذهنی و روحی انسان است .و مقصود از گزاره های دینی این است که انسان تلقی خویش را تغییر دهد و با دید دیگری به جهان و زندگی نگاه کند. در حقیقت این گزاره های افسانه های مفیدی که مضامینی مانند وفاداری ، احساس امیدواری، ‌تلاش، شور و جذبه را از طریق افسانه ها منتقل می کنند. این آموزه ها هر چند خودشان اموری عینی و واقعی نیستند و غرض از بیان آنها در دین معرفت افزایی نسبت اما انسان با ایمان می تواند با الهام گرفتن از آنها زندگی خاص و متعالی را برگزیند.
 اما این معیار قابل قبول نیست. زبان دین، معرفت بخش است و از امور واقعی حکایت می کند. وقتی عنوان ید بر خداوند اطلاق می شود دارای معنای رمزی و نمادین است که از صفتی در خداوند حکایت می کند نه اینکه صرفا تلقی در انسان باشد. البته با داشتن این اعتقاد حقیقی متحول نیز می شویم. قرآن کریم نیز تاکید می کند آنچه به عنوان قصه و داستان در آن بیان شده بر خلاف افسانه ها و حکایت های ساختگی بوده و حق و واقعی است « إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ » [6] قرآن تاکید می کند که اینها حق است و بافتنی نیست البته قصد آنها تغییر انسان و عبرت است « لَقَدْ كانَ في‌ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْباب » [7] این نگاه زیبای قرآن است در حالی که آقای بولتمان خراب اندیشیده است.
 همه صفات الهی اینگونه است که اگر ما به آنها اعتقاد پیدا کنیم سازنده است. بنابراین باید سخن آقای بولتمان در این باره را باید تصحیح نمود. گزاره های دینی در همه حوزه ها اعم از خداشناسی ، معاد ، انسان ، جامعه و غیره دارای زبان معرفت بخش است و ناظر به واقع است. اگر قصص است، حق است و اگر ناظر به جامعه است ، بیان سنت های قطعی می کند. همچنین تمام آموزه های دینی می خواهد هدایت گر انسان و انسان ساز باشد و انسان تربیت را تربیت کند. به تعبیر قرآن، آموزه های دینی برای آن است که انسان خلیفه الله شود ، دستگاه شریعت، نبوت و غیره همه برای برای تربیت و تعالی انسان است.
 پس این حرف اگزیستانسیالیسم که دین می خواهد بعد زندگی انسان را اصلاح کند صحیح است . اما این بعد صحیح، بر پایه محکمی بنا نشده است و اشکال کار همین است .
 آقای کارین براون در کتاب فلسفه و ایمان مسیحی بعد از بیان نظریه آقای بولتمان، نقد هایی را بر وی بیان می کند و می گوید « نباید تصور کرد که می توان تمام انجیل را در فلسفه هستی گرایانه جا داد. البته در کتاب مقدس قسمت زیادی وجود دارد که انسان را بی واسطه با خودش روبرو می سازد [ برخی از آموزه های دینی ، مستقیما حالات درونی انسان را بیان می کند مانند اینکه قرآن کریم می فرماید « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » [8] و یا می فرماید « اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً » [9] در اینها مستقیما انسان و حالات درونی او مد نظر است ] و او را درباره مفهوم هستی به تفکر وا می دارد . اگر چه لازم است کتاب مقدس را با توجه به شرایط جدید زندگی تفسیر نماییم ولی به هیچ وجه امکان ندارد مطالب مربوطه به بهشت و دوزخ و داوری و کفاره و نجات را بقدری بی اهمیت جلوه دهیم که آنها تنها وسیله ای برای شناخت انسان باشد [ این تفکرات در دنیای اسلام نیز بعضا مطرح است. برخی گفته اند بهشت و جهنم واقعا وجود ندارد بلکه مراد از بیان آنها در دین این است تا ما در زندگی، مراقب رفتار خویش باشیم . این افراد گاه به عنوان تصوف و عرفان به خاکی زده و این آموزه ها را خراب کرده اند و گاه به عنوان روشنفکری و گاه با عقل فلسفی . در حالی که نه عرفان صحیح و نه روشنفکری درست و نه عقل فلسفی با این آموزه ها منافاتی ندارد ] این ملاحظات، ما را به موضوع حیاتی روش برخورد با عقاید دینی مخصوصا رابطه عقل و ایمان رهنمون می کند[در اینجا آقای براون سخن دقیق و مهمی را مطرح می کنند . اینکه از اول کیل و پیمانه ای درست کنیم و بخواهیم آموزه های دینی را مطابق آن معنا کنیم ، روش و شیوه ای نادرست است ] » [10]
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] شرخ منظومه ، ج 3 ، ص 545
[2] بقره ، 115
[3] فتح ، 10
[4] طه ، 5
[5] فجر ، 22
[6] آل عمران ، 62
[7] یوسف ، 111
[8] رعد ،
[9] انفال ، 2
[10] فلسفه و ایمان مسیحی ،ص 193 و 194

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo