< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

1400/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ثبات یا نسبی بودن معرفت و حقیقت

دیدگاه کانت در مورد مفاهیم ریاضی

موضوع بحث بررسی دیدگاه کانت در مورد مطلق یا نسبی بودن معرفت است. وی قلمرو معرفت انسان را به سه حوزه تقسیم کرده است: ریاضیات، متافیزیک و طبیعیات. در مورد ریاضیات عقیده وی بر این است که این گزاره ها ترکیبی اند، زیرا احکام ریاضی مربوط به موضوعاتی است که در ذهن انسان تحقق دارند و چون چنین است یقینی اند و نسبیت در مورد آنها راه ندارد. مثلا ذهن اموری مانند دایره و مربع را تصویر کرده و احکامی را برای آنها در نظر می گیرد. چون این موضوعات و مفاهیم ساخته ذهن هستند، تردید ناپذیر و ثابت اند. ایشان احکام ریاضی را از فطریات عقلی می داند.

ارزیابی

در مورد اینکه مفاهیم ریاضی، تصور ذهن بوده و برگرفته از حواس نیستند، سخن کانت پذیرفته شده است. البته این به این معنا نیست که از ابتدا انسان اینها را واجد بوده است، بلکه انسان در آغاز به تعبیر شهید مطهری اصلا ذهن ندارد و ذهن تدریجا برای او حاصل می شود.

این مطلب نیز که قضایای ریاضی، احکامی یقینی، ثابت و مطلق اند سخنی نیست، اما اینکه کانت می گوید ذهن اینها را می سازد و نفس الامری غیر از آن ندارند، قابل قبول نیست. مرحوم شهید صدر در نقد این مطلب گفته است: در اینجا نیز کار ذهن کاشفیت است نه ساختن. برای مثال گزاره های منطق را می توان نام برد که معقولات مربوط به عالم ذهن هستند مانند مفهوم قضیه و قیاس. وقتی می گوییم انسان کلی است یا نوع است، این کلیت و نوعیت مربوط به عالم ذهن است و اگر تصوری از سوی ذهن صورت نگیرد، چیزی به نام کلی یا نوع وجود نخواهد داشت. اما در مورد مفاهیم ریاضی هر چند وعاء و ظرف آنها ذهن است اما اگر ذهن آنها را اعتبار نکند اینها واقعیت دارند. بنابراین به عنوان مثال احکام خاص دایره و مثلث، ساخته ذهن نیست بلکه مربوط به نفس الامر و واقعیت اینها است، به ویژه اینکه در مواردی اینها بر اشیاء خارجی هم منطبق می شود. این نقد را شهید صدر در کتاب «فلسفتنا» وارد کرده است. این کتاب دو بخش است، بخشی معرفت شناسی و بخشی مباحث فلسفی است.

کانت در احکام ریاضی به نسبیت قائل نیست و احکام آن را فرازمانی و فرامکانی می داند. او احکام ریاضی را ترکیبی و نه تحلیلی می داند، آن هم احکام ترکیبی اولی یعنی احکامی که قائم به تجربه نیستند.

دیدگاه کانت در مورد مفاهیم متافیزیکی

قلمرو دوم معرفت از نظر کانت، مسائل متافیزیکی است. از نظر وی این مسائل نه از جنس احکام ترکیبی اولی هستند و نه احکام ترکیبی ثانوی، زیرا برخلاف ریاضیات مربوط به وعاء ذهن نیستند و ترکیبی ثانویه هم نیستند زیرا احکام ثانوی احکامی است که مرتبط بر مشاهده حسی و تجربی است در حالی که احکام متافیزیکی از حوزه حس و تجربه خارج است. بنابراین طبق دیدگاه وی این احکام از حوزه شناخت عقل نظری خارج است، زیرا آنچه عقل می خواهد بشناسد یا احکام اولیه است که محمولات از موضوعات انتزاع می شوند یا احکام ترکیبی اولی هستند یعنی مربوط به عالم ذهن و ما قبل تجربی هستند (مانند ریاضیات) یا احکام ترکیبی ثانوی هستند که مرتبط بر حس هستند. اما متافیزیک جزء هیچ کدام از این گونه ها نیست. نتیجه این می شود که متافیزیک که از نظر امثال دکارت یقینی بودند، از نظر کانت ارزش آنها در حد صفر کاهش پیدا می کنند. در نظر او اصلا اینها علم به شمار نیامده و متعلق معرفت قرار نمی گیرند.[1]

در نظریه کانت یک نکته برجسته است و آن اینکه ادراکات اولی عقلی بیانگر حقایق عینی نیستند و از واقعیتی بیرون ذهن حکایت نمی کنند بلکه اینکه میان تصوراتی که ما داریم پیوند ایجاد می کنند و تجربیاتی که حس می کنیم و به ذهن ما می آید، توسط احکام اولیه قالب ریزی شده و برای ما قابل فهم می شوند.

نقد و ارزیابی

اگر برای احکام عقلی نقش واقع نمایی از عالم عین را قائل نباشیم در مورد اثبات عالم طبیعت و واقعیت های محسوس هم دچار مشکل می شویم، زیرا اثبات واقعیت داشتن آنها بر اساس این است که ما دارای ادراکات حسی هستیم. این ادراکات چگونه برای ما حاصل شده است؟ سبب این پدیدارها چیست؟ اگر می گویید منشا خارجی دارد، پس اشیائی وجود دارند که ما آنها را حس می کنیم. در کتاب «سیر حکمت در اروپا» در این باره چنین آمده است: «محسوسات و تجربیات یعنی عوارضی که من موضوع تعقل می دانم دلالت دارد که ذواتی هست و این عوارض ظهورات آنها می باشند زیرا ظهور، ظهور کننده می خواهد».[2]

شوپنهاور خطاب با کانت می گوید: پس از اینکه به نقادی معلوم کردی که علیت و معلولیت ساخته ذهن هستند و کاشف از واقعیت عینی نیستند به چه دلیل حکم می کنی که ذواتی در خارج وجود دارند که علل این ظهورات می باشند؟ شهید مطهری بعد از نقل این مطلب می گوید: نقد شوپنهاور وارد است، زیرا اگر کسی علیت و معلولیت را ساخته ذهن بداند و ترتب معلول بر علت را در عالم واقع لازم نداند وجهی ندارد که به وجود عالم خارج از ذهن قائل شود.[3]

بنابراین باید پذیرفت که اصول عقلی که ترکیبی و اولی هستند تنها و تنها مربوط به عالم ذهن نیستند بلکه نقش کاشفیت داشته و ناظر به عالم عین هستند. تا اینجا معلوم شد که در حوزه ریاضیات کانت معتقد است، احکام یقینی و ثابت وجود دارد، اما در حوزه متافیزیک کانت معتقد است احکام این حوزه قابل شناخت نیست و از طریق عقل نظری نمی تواند وارد شناخت در اینجا شویم، زیرا احکام عقلی که ما می توانیم بر اساس آنها عالم متافیزیک را بشناسیم نقش حکایت گری از عالم خارج را ندارند بلکه نقش آنها تنها پیوند و رابطه ایجاد کردن میان مفاهیم و تصوراتی است که از طریق عالم طبیعت برای ما حاصل شده است.

دیدگاه کانت در مورد طبیعیات

موضوع علوم طبیعی ظواهر و عوارض ماده است نه ذات و جوهر ماده. احکام اینجا احکام ترکیبی ثانوی است یعنی ماقبل حس نیستند بلکه احکام آنها متفرع بر حس و تجربه است. ما تنها ظواهر ماده را می شناسیم. در نگاه کانت معرفت های ما در حوزه طبیعیات از دو عنصر تشکیل می شود: عنصر تجربی و عنصر عقلی. عنصر تجربی همان است که از طریق حواس برای ما حاصل می شود. این داده ها در قالب زمان و مکان صورت می گیرد. کار عنصر عقلی نیز ایجاد ارتباط میان دانسته های حسی است و به صورت قالب هایی برای داده های حسی عمل می کند. نتیجه اینکه بدون قالب زمان و مکان که ذهنی و پیشینی هستند تصورات حاصل نمی شود و بدون قالب های مانند علیت و معلولیت احکام ذهنی نسبت به پدیده های طبیعی حاصل نمی شود.

آنچه بیان شد اجمال مساله است ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] ر.ک: تاریخ فلسفه کاپلستون، ج6، ص246 ؛ تئوری شناخت در فلسفه ما، شهید صدر، ص128.
[2] سیر حکمت در اروپا، ج2، ص482.
[3] اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1، ص126.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo