< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید صمصام الدین قوامی

98/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه‌الاداره / فقه برنامه‌ریزی / پردازش نظریه برنامه‌ریزی / مبانی بینشی / مبنای چهارم هستی شناسی / اخبار / خطبه اشباح

 

جمع بندینکته سوم: «وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَ لَمْ يَقْصُرْ دُونَ الِانْتِهَاءِ إِلَى غَايَتِهِ، وَ لَمْ يَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالْمُضِيِّ عَلَى إِرَادَتِهِ»

«و به سوى كمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نكند. و در نيل به كمالش قصور نورزد يا اگر او را به كارى مأمور سازد دشوارش نپندارد»

در این عبارت به «هوشمندی خلقت» که مقارن و مرادف «هدایت تکوینی» است، اشاره دارد. یعنی طوری می‌آفریند که مخلوق راه خود را به سمت کمال وجودی‌اش به راحتی طی نماید. مانند این که کوک شده باشد. البته کوکی دائم و پویا. شبیه دستگاه‌های هوشمندی که بشر طراحی و ساخت آن را انجام می‌دهد و روز به روز شاهد هوشمندی کامل‌تری در پدیده‌های بشری هستیم. هنوز تا هوشمندی موجود در خلقت فاصله دارد.

هوشمندی در برنامه‌ریزی به این معنا است که همه امور طوری طراحی شوند که راه‌یابی به اهداف آنها آسان و بی دردسر گردد. یعنی در مقام اجرا «کمال‌جویی آسان» در همه اشیاء مشهود و میسور باشد. برنامه‌ریز نباید «اجرای سخت» و دارای دست‌انداز را برای مجریان به ارث بگذارد و نشاید که مجاری امور را در مسیری کور و دور وانهد بلکه باید چشم انداز هر امری را کمال آن قرار دهد که در یک تکاپوی بی‌پایان به آن سمت متوجه باشند تا این قاعده وحیانی در هر مورد تحقق یابد: «وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها» [1] [2] [3] [4] یعنی برای هر شبئ یک وجهه و قبله و طریقه طراحی شده است که «هوشمندانه» به سوی آن متوجه است و در آن مسیر سبقت می‌گیرد. خیر و صلاح او در همین است. هیچ مخلوقی بی‌وجهه نیست و نباید باشد. نیز نباید توجه به آن وجهه را در هیچ لحظه از دست بدهد. ما از این فرآیند به هوشمندی پدیده‌ها یاد می‌کنیم که از این فراز عالی خطبه اشباح کاملا قابل استنباط است. این هوشمندی در تمامی برنامه‌ریزی‌های تشریعی باید لحاظ شود و الا برنامه‌ای مقتبس از هستی هوشمند نیست هوشمندی تشریعی و تکوینی باید منطبق باشند.

«وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَ لَمْ يَقْصُرْ دُونَ الِانْتِهَاءِ إِلَى غَايَتِهِ، وَ لَمْ يَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالْمُضِيِّ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا صَدَرَتِ الْأُمُورُ عَنْ مَشِيئَتِهِ الْمُنْشِئُ أَصْنَافَ الْأَشْيَاءِ بِلَا رَوِيَّةِ فِكْرٍ آلَ إِلَيْهَا وَ لَا قَرِيحَةِ غَرِيزَةٍ أَضْمَرَ عَلَيْهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ أَفَادَهَا مِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ وَ لَا شَرِيكٍ أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الْأُمُورِ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ وَ أَجَابَ إِلَى دَعْوَتِهِ لَمْ يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ الْمُبْطِئِ وَ لَا أَنَاةُ الْمُتَلَكِّئِ، فَأَقَامَ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَوَدَهَا وَ نَهَجَ حُدُودَهَا وَ لَاءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضَادِّهَا وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَا وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَاتٍ فِي الْحُدُودِ وَ الْأَقْدَارِ وَ الْغَرَائِزِ وَ الْهَيْئَاتِ، بَدَايَا خَلَائِقَ أَحْكَمَ صُنْعَهَا وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا).[5]

في صفة السماء: وَ نَظَمَ بِلَا تَعْلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا، وَ وَشَّجَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَزْوَاجِهَا وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ وَ الصَّاعِدِينَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا، وَ فَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا وَ أَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تُمُورَ فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ، وَ أَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ، وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَ قَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ وَ الْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَكَهَا وَ نَاطَ بِهَا زِينَتَهَا مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَ مَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَ رَمَى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَ أَجْرَاهَا عَلَى أَذْلَالِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا وَ مَسِيرِ سَائِرِهَا وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا.[6]

فی صفه الملائکه :

ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْكَانِ سَمَاوَاتِهِ وَ عِمَارَةِ الصَّفِيحِ الْأَعْلَى مِنْ مَلَكُوتِهِ خَلْقاً بَدِيعاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ مَلَأَ بِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا وَ حَشَا بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا، وَ بَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْكَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدُسِ وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ‌ وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ، وَ وَرَاءَ ذَلِكَ الرَّجِيجِ الَّذِي تَسْتَكُّ مِنْهُ الْأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ الْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا، وَ أَنْشَأَهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ "أُولِي أَجْنِحَةٍ" تُسَبِّحُ جَلَالَ عِزَّتِهِ لَا يَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِي الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ وَ لَا يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ يَخْلُقُونَ شَيْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ "بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ"، جَعَلَهُمُ اللَّهُ فِيمَا هُنَالِكَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْيِهِ، وَ حَمَّلَهُمْ إِلَى الْمُرْسَلِينَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَيْبِ الشُّبُهَاتِ فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِيلِ مَرْضَاتِهِ، وَ أَمَدَّهُمْ بِفَوَائِدِ الْمَعُونَةِ، وَ أَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ السَّكِينَةِ، وَ فَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلًا إِلَى تَمَاجِيدِهِ، وَ نَصَبَ لَهُمْ مَنَاراً وَاضِحَةً عَلَى أَعْلَامِ تَوْحِيدِهِ.[7]


[1] (وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) كلمه (وجهة) بمعناى چيزيست كه آدمى رو به آن مى‌كند، مانند قبله، كه آن نيز بمعناى چيزى است كه انسان متوجه آن ميشود، در اين آيه بيان سابق را خلاصه نموده عبارت اخرايى مى‌آورد، تا مردم را هدايت كند، به اينكه مسئله قبله را تعقيب نكنند، و بيش از اين در باره آن بگو مگو راه نيندازند، و معنايش اين است كه هر قوم براى خود قبله‌اى دارند، كه بر حسب اقتضاى مصالحشان برايشان تشريع شده است.خلاصه، قبله يك امر قراردادى و اعتبارى است، نه يك امر تكوينى ذاتى، تا تغيير و تحول نپذيرد، با اين حال، ديگر بحث كردن و مشاجره براه انداختن در باره آن فائده‌اى براى شما ندارد، اين حرف‌ها را بگذاريد، و بدنبال خيرات شتاب بگيريد، و از يكديگر سبقت جوييد كه خداى تعالى همگى شما را در روزى كه شكى در آن نيست جمع مى‌كند، و لو هر جا كه بوده باشيد. كه خدا بر هر چيزى توانا است.اين را هم بايد دانست كه آيه مورد بحث همانطور كه با مسئله قبله انطباق دارد، چون در وسط آيات قبله قرار گرفته، همچنين ميتواند با يك مسئله تكوينى منطبق باشد، و بخواهد از قضاء و قدرى كه براى هر كسى از ازل تقدير شده خبر دهد، و جمله‌ (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) بخواهد بفهماند: كه احكام و آداب براى رسيدن به همان مقدرات تشريع شده، كه انشاء اللَّه در بحثى كه پيرامون خصوص قضاء و قدر خواهيم داشت، بيان مفصل آن مى‌آيد.
[4] وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ (148)[ترجمه‌].
[5] براى هر چه آفريد اندازه و مقدارى معين كرد و آن را نيك استوار نمود و به لطف خويش منظم ساخت. و به سوى كمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نكند. و در نيل به كمالش قصور نورزد يا اگر او را به كارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنين باشد، كه همه اشياء به مشيت و اراده او به وجود آمده اند. خداوندى كه اصناف موجودات را بيافريد، بى تأمل و انديشه اى كه به كار دارد و بى آنكه پيش از آفريدن آنها از طبيعت و غريزه اى كه در وجودش نهفته باشد يارى گيرد. و بدون تجربتى كه با گذشت زمان حاصل كرده باشد و بدون شريكى، كه در ايجاد آن همه شگفتيها، ياريش نموده باشد. پس به امر او آفريده اش خلقت تمام يافت و به عبوديت او معترف شد و به دعوتش گردن نهاد. در برابر فرمان او هيچ موجودى نبود كه كندى و درنگ كند يا فرمانش را به تأخير اندازد. آن گاه هر كجى را كه در اشياء بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشكار ساخت و به قدرت خود ميان اضداد، التيام و هماهنگى پديد آورد و ميان ارواح، كه از عالم نورند و اجسام، كه از جهان ظلمانى هستند، پيوند نهاد. موجودات را به جنسهايى مختلف در حد و اندازه و غريزه ها و هيئتهاى گونه گون قرار داد. مصنوعات و مخلوقاتى كه آفرينش آنها را بر قانون حكمت استوارى بخشيد و سرشت آنها را به همان گونه، كه اراده كرده بود، ابداع نمود و جامه خلقت پوشانيدلَمْ يَسْتَصْعِبْ: سرپيچى نكرد. غَرِيزَة: طبيعت، يعنى خداوند مانند مخلوقات داراى غريزه و طبيعتى نيست كه از ناحيه آن به انجام كارى اقدام كند. افَادِهَا: آن را بدست آورد. الرَّيْثُ: در كارى اهمال كردن. الَانَاة: درنگ كردن، تأنى كردن. المُتَلَكِّىء: تعلل كننده.الَاوَد: اعوجاج، كجى. نَهَجَ: معين كرد، رسم نمود. قَرَائِنُهَا: جمع «قرينة» مقصود از قرائن در اينجا روحها و جانها است كه همنشين جسم هستند. الغَرَائِز: جمع «غريزه»، طبايع. بَدَايَا: جمع «بديء»، مصنوعات، آفريده ها، بديع و نو.
[6] ميان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمانها، بى آويزه اى، نظمى برقرار ساخت و شكافهاى آنها را به هم آورد و ميان هر يك و جفتش پيوند نهاد. و صعوبت فرا رفتن به آسمانها و فرود آمدن از آنها را براى فرشتگانى كه فرود مى آيند يا اعمال آفريدگان را فرا مى برند، سهل و آسان نمود. آسمان را، كه دود بود، فراخواند، آسمان مطيع و منقاد بود. هر جزء آن ديگر جزء را نگه داشت. و آن را كه يكپارچه و بسته بود از هم بگشود و شهابهاى درخشان را نگهبان آن شكافها فرمود و آن را به يد قدرت خود از لرزش و جنبش در فضا نگه داشت و مقرر فرمود كه تسليم امر او باشد. خورشيدش را آيت درخشان روز گردانيد كه در پرتو آن هر چيز را توان ديد. و ماه آيت ديگرى است، كه نورش ظلمت شب را بزدايد و آنها را در مدار خود به گردش در آورد تا از گردش آنها شب و روز شناخته آيند و شمار سالها و حساب كارها معين گردد. سپس در فضاى آسمان فلك را معلق بداشت و به مرواريد ستارگان و چراغ تابناك اخترانش بياراست و راه شيطان را، كه دزدانه گوش مى داد، با شهابهاى ثاقب بربست. آن گاه ستارگان را فرمانبردار و مسخّر گردانيد. كه پاره اى، همچنان، برجاى ثابت اند و پاره اى در حركت. برخى در اوج و برخى در حضيض. بعضى سعد و بعضى نحس. رَهَوَات: جمع «رهوة»، مكانهاى مرتفع و بلند و نيز به مكانهاى پست و پائين گفته ميشود. الفُرَج: جمع «فرجة»، مكانهاى خالى و تهى، شكافها و گشادگيهاى ميان دو چيز. لَاحَمَ: بهم پيوست. الصُدوُع: جمع «صدع»، شكافها. وَشَّجَ: پيوند داد، ارتباط ايجاد كرد، «وشّج محمله» يعنى محمل را مانند تور بافت تا چيزى از آن نيفتد. ازْوَاجَها: مانندهايش (از اجرام ديگر). الهَابِطِينَ: فرود آيندگان. الصَاعِدِينَ: بالا روندگان. الحُزُونَة: سختى و صعوبت. الَاشْرَاج: جمع «شرج»، دستگيره مانند دسته كوزه و دلو و غيره. صَوَامِت ابْوَاب: درهاى بسته شده. الرَصَد: نگهبان. الشُهُبُ الثَّوَاقِبِ: ستارگان پر نور. النِّقَاب: جمع «نقب»، شكافها، سوراخها. امْسَكَهَا مِنْ انْ تَمُور: از نوسان و حركت نگاهش داشت. بِاَيْدِهِ: با قدرتش. مُبْصِرَةً: روشنى بخش. مَمْحُوَّةً: محو شده، يعنى نور ماه گاهى در قسمتى از شب و گاهى در تمام شب محو ميشود. مَنَاقِل: جمع «مِنْقَلَة»، وسيله هاى نقل و انتقال، مقصود وضعيت خاص خورشيد و ماه است كه موجب حركت آنها در مدارشان ميشود. الفَلَك: مدار. نَاطَ بِهَا: آن را آويزان كرد، معلق كرد. دَرَارِىّ: جمع «درّىّ»، ستارگان روشن و درخشان. اذْلَال: جمع «ذلّ»، راههاى صاف و هموار.رَهوات: جمع رهوه: مكان بلند و بالا فُرَج: جمع فرجة: شكاف، فاصله ميان دو چيز، محل خالى. وَشّج: متصل نمود، بهم پيچيد هابِط: فرود آينده صاعِد: بالا رونده أشراج: جمع شرج: گيره ظرف، دستگيره شُهُب: جمع شهاب: آتش پاره آسمانى نِقاب: جمع نقب: شكاف، سوراخ تَمور: باضطراب و حركت در آيد خَرق: شكاف و پاره مَناقل: جمع منقل: محل انتقال ناطَ: بست، آويزان نمود دَرارىّ: جمع درمُسترقى السمع: دزدكى گوش دهندگان.
[7] آن گاه خداى تعالى براى زيستن در آسمانهايش و، معمور ساختن آسمان برين، خلقى بديع، يعنى ملايكه را آفريد. و راههاى گشاده آسمان را از آنان بينباشت. و فضاهاى گشاده آسمان را به آنان پر نمود. آواز تسبيح آنان در فضاى قدس الهى و آن سوى حجابها و پرده سراهاى مجد و عظمت، طنين افكند. و فراسوى اين آوازهايى كه گوش را كر مى كنند، انوارى است كه ديده ها را طاقت نگريستن در آنها نيست، پس خيره در جاى خود بماند كه پاى از حد خود فراتر نهادن نتواند. ملايكه را خداى سبحان به صورتها و اندازه هاى گونه گون بيافريد. بالهايى دارند و، تسبيح گويان، عظمت و عزّت او را مى ستايند. آنان هيچيك از آفريدگان خداى تعالى را به خود نسبت نمى دهند و مدعى چيزى كه تنها خداى تعالى توان آفريدنش را دارد نخواهند بود. «بندگانى بزرگوارند كه در سخن بر او پيشى نگيرند و به فرمان او كار مى كنند.» آنها را در درجت و منزلتى كه دارند، امينان وحى خويش گردانيد و ودايع اوامر و نواهى خود بر دوش آنها نهاد تا به پيامبرانش برسانند. ملايكه ها را از آلايش ترديدها و شبهه ها دور نگه داشت و از ايشان كسى نيست كه بخواهد بر خلاف رضاى او كارى كند. آنان را يارى نمود و دلهايشان به تواضع آشنا ساخت و خشوع و آرامش بخشيد. اداى حمد و سپاس خود بر آنان آسان گردانيد و برايشان نشانه هاى روشن برپاى داشت كه راه يكتاپرستى او بيابند.الصَّفح: آسمان. الَاجْوَاء: جوّها. الزَّجَل: بلند كردن صدا، آواز و فرياد. الحَظَائِر: جمع «حظيرة»، در اصل به محلى گفته ميشود كه براى حفظ گوسفندان و يا شتران از سرما و طوفان ساخته ميشود و در اينجا كنايه از مقامات ارواح مقدسه است. القُدْس: پاك، پاكى. السُتُرَات: جمع «سترة»، پوششها، هر چيزى كه با آن مى پوشانند. سُرَادِقَات: جمع «سرادق»، سراپردهها. الرَّجِيج: زلزله، لرزش. تَسْتَكّ: كر ميشود. سُبَحَاتُ نُورٍ: طبقات و شعاعهاى نور، اصل «سبحات» بمعنى انوار است. خَاسِئَة: دفع شده، مطرود، يعنى شعاعهاى نور آنها را دفع ميكند. الِاخْبَات: خضوع و خشوع. ذُلُل: جمع «ذلول»، رام، ضد صعب. المَنَار: علامت راهنمائى. الَاعْلَام: جمع «علم»، نشانه هاى راه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo