< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید صمصام الدین قوامی

98/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه‌الاداره / فقه برنامه‌ریزی / پردازش نظریه برنامه‌ریزی / مبانی بینشی / مبنای چهارم هستی‌شناسی / اخبار / توحید مفضل مجلس سوم / اسرارخلقت آسمان‌ها و زمین

 

ب. 3- هستی نظم‌دهنده به معیشت و حیات بشری است تحلیلی بر هستی‌شناسی توحید مفضل به عنوان پایه‌ای بینشی بر ای پردازش نظریه برنامه‌ریزی

به مقدمه‌ای از این کتاب و نیز به فرازهایی از مجلس سوم امام ع با مفضل که ویژه هستی‌شناسی بود اشاره کردیم. نمادهای «نظم حاکم»، «مفید و اثر بخش بودن» و «نظم دهندگی به معیشت و حیات بشری» را برای هستی برجسته نمودیم. همه حکایت از خالقی خلاق و مدبر داشت. آسمان‌ها و زمین و آنچه در آن‌ها است به ویژه خورشید، ماه و ستارگان را به مثابه یک سیستم و منظومه ، به گونه هدف‌مند و روش‌مند و قانون‌مند و به نحو پایدار پردازش نموده است. ذره‌ای باطل در آن راه ندارد. انسان را به منزله یک سلطان و ملک در این هستی قرار داده است. هر چه هست در تسخیر و خدمت اوست. گویا این انسان بهانه خلقت است و باید حیات خود را با اقتباس از هستی تکامل بخشد. از هستی نظم، سازماندهی، برنامه‌ریزی، نظارت و هماهنگی در امور را بیاموزد. این لازمه فکور و شکور بودن اوست. از تعامل خورشید، ماه و ستارگان در پهنه گیتی «مدیریت زمان» را الهام گیرد که چگونه بی‌وقفه و بدون توقف و اختلال دقیق‌تر از ساعت‌های دقیق، سال، ماه، روز، شب و فصول چهار گانه را ایجاد می‌کند تا انسان وقت خود را بشناسد و معیشت و معنویت خود را در چارچوب آن تنظیم نماید. دقیقه‌ای بی‌هدف نباشد. باید برنامه‌ریزی را از خدا یاد گرفت. سبک زندگی را به سبک هستی جورچین نمود. نظم حاکم بر هستنی نشان از ناظم دارد؛ پس انسان هم باید ناظم باشد و به حیات خود نظم دهد. نظم حاکم بر جهان را تصادفی نینگارد و بداند که با اتفاق و تصادف هیچ چیز برپا و برجا نمی‌شود. پس باید برای حیات بشری برنامه‌ریزی کرد.

اول تعیین هدف کرد و سپس راه‌هایی برای تأمین این هدف جستجو نمود، دقیقا مانند هستی که هدف آن معرفت خالق است.[1] مطابق این هدف عظیم و فخیم هستی پایدار آفریده شده است که به هر سوی آن می‌نگری، خالق را می‌بینید و هدف از برنامه‌ریزی بشری و سازمانی هم باید معرفت خالق و سمت‌گیری به سوی او تبارک و تعالی است. باید برنامه‌های زندگی را طوری تدبیر و تنظیم نمود که این هدف را تامین کند و ذره‌ای از آن انحراف نداشته باشد. این میسور نیست مگر با راهنمایی گرفتن از انسان کامل و وحی همراهش و تعالیم فرازمندش تا برنامه تدوین نسخه دوم برنامه تکوین شود و با آهنگ هستی هماهنگ باشد و الا به معرفت خدا نمی‌انجامد. یعنی برنامه‌ای اثربخش تلقی نمی‌گردد. لذا برنامه‌ریزی سازمانی و مدنی به مثابه نقاشی از طبیعت می‌ماند که عینا و بی‌کم و کاست آن را به تصویر می‌کشد و از خود چیزی نمی‌افزاید و کاریکاتور نمی‌کشد. آنچه هست در تابلو و بوم خود منعکس می‌کند. برنامه سازمان عین برنامه هستی باید باشد تا به هدف معرفت خدا و عبودیت او منجر گردد. این میسر نمی‌شود مگر اینکه هستی به خوبی شناخته شود. با نسخه توحید مفضل تا مقیس علیه قرار داده شود و مقیس یعنی برنامه بشری با آن مقایسه گردد. اگر نظام برنامه‌ریزی بشری هماهنگ با نظام برنامه‌ریزی هستی شد، معرفت و عبودیت خالق تامین می‌شود. همه به سمت او که سمت کمال است، تکامل می‌یابند و الا سعادت بشری دور از دسترس قرار می‌گیرد. این یکی از مبانی بینشی ما در نظریه برنامه‌ریزی توحیدی است.


[1] از میان صدها حدیثی که در کتب عرفا آمده، حدیثی که تقریباً در بیشتر کتب عرفانی نقل شده و مربوط به بحث از هدف غایی و فلسفه آفرینش است، حدیث قدسی مشهور کنت کنزاً مخفیاً فأحببتُ أن أعرف فخلقتُ الخلقَ لکی أعرَف است. از نگاه عرفانی، این حدیث بیانگر فلسفه خلقت بوده و رمز آن در توضیح و تفسیر هستی شناسانه آن است. در حقیقت، شاه کلید مباحث آفرینش عرفانی، تبیین این حدیث و مباحث پیرامون آن، نظیر حرکت حبّی، نکاح اسمایی و ظهور کمالات حق تعالی است. و این حدیث در تشریح غایت آفرینش عرفانی نقش بسزایی دارد که در ادامه، ابتدا به رساله هایی که در باب حدیث مزبور به نگارش درآمده، اشاره می شود و سپس با ارائه تفسیری از این حدیث، به غایت آفرینش از آن اشاره می گردد.این حدیث شریف با الفاظ متفاوت در کتب عرفا آمده است؛ از جمله: کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف (فیض کاشانی، 1342، ص33؛ فناری، 1374، ص387؛ حسن زاده آملی، 1378، ص72)؛ کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اُعرف فخلقتَ الخلَق و تعرفتُ الیهم فعرفونی (فیض کاشانی، 1342، ص33)؛ کنتُ کنزاً لم اَعرف فاحببتُ اَن اعرفُ فخلقتُ الخلقَ و تعرفت الیهم فعرفونی (ابن عربی، بی تا، ج2، ص112، 232، و 322؛ ج3، ص267؛ ج4، ص428)؛ کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اُعرف قبل ایجاد العالم و الآدم (انوار، 1337، ص388)؛ کنتُ کنزاً لا اعرف فاردتُ اَن اُعرف فخلقتُ خلقاً و تحببتُ الیهم بالنعم حتی عرفونی فبی عرفونی (ابن دباغ، بی تا، ص123؛ ر.ک: ابن سینا، 1383، ص8)؛ کنتُ کنزاً مخفیاً فاردتُ ان اعرف... (جندی، 1423ق، ص45)؛ کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اَعرف فخلقتُ الخلق فبه عرفونی (حسن زاده آملی، 1378، ص162)؛ و کنتُ کنزاً خفیاً... (موسوی خمینی، 1384، ص14).گرچه این حدیث در کتب اربعه شیعه و صحاح سته اهل سنت به چشم نمی خورد، ولی در عین حال، از مشهورترین احادیث در میان صوفیان و عرفاست، به گونه ای که به سختی می توان اثری عرفانی یافت که این حدیث به گونه ای در آن نقل نشده باشد. در میان محدثان شیعی، شاید عمادالدین طبری (زنده تا سال 698ق که به اذعان سیدمحسن امین، مورد وثوق علما بوده است. ر.ک: امین، 1406ق، ج5، ص212ـ214). اولین کسی باشد که این حدیث را نقل کرده است. وی می گوید:و بعد، بدانکه ناقلان اخبار روایت کرده اند که داود پیغمبر ـ علیه السلام ـ در بعضی مناجات می گفت: ای خدای من، چرا خلق کردی عالم را و آنچه در آن است؟ حق تعالی خطاب کرد که کنتُ کنزاً مخفیاً فأحببتُ أن أعرف؛ یعنی گنجی بودم پنهان؛ دوست داشتم که کمال عظمت من بدانند (طبری آملی، 1376، ص5).اما در میان اهل سنت و عرفا، شاید این حکیم ترمذی (320 ق) باشد که این حدیث قدسی را اولین بار نقل کرده است(حکیم ترمذی، 1426، ص22). همچنین برخی نیز گفته اند: شاید این حدیث در عهدین و در زبور در سؤالات داود نبی علیه السلام و جواب های حق تعالی یافت شود (ر.ک: آملی، 1422ق، ج1، ص324).این حدیث قدسی معروف را گرچه بزرگانی همچون حکیم ترمذی(320 ق)، عین القضاه همدانی(525 ق)، روزبهان بقلی (606 ق)، ابن عربی(638 ق)، عمادالدین طبری (زنده تا 698 ق)، سیدحیدر آملی (788 ق)، محمدباقر مجلسی (1110 ق)، شارحان فصوص الحکم، صدرالمتألهین (1050) و دیگران نقل کرده اند (ر.ک: حکیم ترمذی، 1426، ص22؛ همدانی، 1373، ص90؛ بقلی شیرازی، 1428ق، ص9؛ ابن عربی، بی تا، ج2، ص112؛ طبری آملی، 1376، ص5؛ جندی، 1423ق، ص45؛ قیصری، 1382، ج1، فص ابراهیمی؛ ابن ترکه، 1360، ص304؛ آملی، 1422ق، ج1، ص324؛ مجلسی، 1403ق، ج84، ص198و344؛ صدرالمتألهین، 1981، ج2، ص285؛ ج6، ص301)، اما همان گونه که ابن عربی بیان کرده، این حدیث شریف از نظر نقلی، غیر ثابت است، ولی از نظر کشفی صحیح است (ابن عربی، بی تا، ج2 ص399).بدیع الزمان فروزانفر در احادیث مثنوی چنین می گوید:قال داود علیه السلام یا رب، لماذا خلقتَ الخلق؟ قال: کنتّ کنزاً مخفیاً فأحببتُ اَن اُعرف فخلقتَ الخلق لکی اَعرف، و مؤلف اللولؤ المرصوع درباره آن چنین گفته است: حدیثُ کنتُ کنزاً مخفیاً لا اُعرف فأحببت اَن اُعرف فخلقتُ خلقاً و تعرفتُ الیهم فبی عرفون. قال ابن تیمیه: لیس من کلام النبی صلی الله علیه و آله و سلم و لایعرف له سند صحیح و لا ضعیف، و تبعه الزرکشی و ابن حجر، ولکن معناه صحیح ظاهر و هو بین الصوفیه دائر (فروزانفر، 1376، ص120؛ همو، 1361، ص28).این حدیث مشهور هرچند شاید مستند به متون حدیثی معتبری نباشد و در کتب روایی سند صحیحی برای آن یافت نشود، اما با استناد به آیات قرآن کریم، محتوای آن تأیید می گردد؛ به این صورت که خداوند متعال می فرماید: الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهنّ یتنزّل الأمر بینهنّ لتعلموا أنّ الله علی کل شیء قدیر و انّ الله قد احاط بکل شیء علماً. در این آیه، هدف آفرینش معرفت انسان به قدرت مطلق و علم مطلق الهی بیان شده که هر دو وصف ذات نامتناهی حق تعالی است، و ذات محدود نمی تواند وصف نامحدود داشته باشد. از این رو، غرض آفرینش، که کمال مخلوق با آن تأمین می شود، معرفت حق تعالی است و انسان، که مخاطب اصلی دعوت به معرفت مطلق و شناخت مطلق است، سهم مؤثری در تحقق این هدف دارد.همچنین مقصود از قول خداوند متعال الّا لیعبدون (ذاریات: 56)، معرفت و شناخت است؛ همان گونه که ابن عباس در تفسیر این آیه، عبادت را به معنای معرفت گرفته است (برای توضیح بیشتر، ر.ک: گنابادی، 1408ق، ج4، ص116). آیه دیگری که در تأیید حرکت حبی محل بحث در حدیث کنتُ کنزاً مخفیاً به آن استناد شده آیه یحبّهم و یحبّونه (مائده:54) است که بر اساس این آیه، ابتدا شوق و محبت از طرف حق تعالی و بعد از طرف عبد مطرح است.بنابراین، چنانچه در سند این حدیث قدسی مشهور نقدی باشد با استنادِ مضمون آن به آیات قرآن کریم ـ و حتی برخی از ادعیه، نظیر فرازهایی از دعای جوشن کبیر، مثل یا نفاح یا مرتاح یا شفیق یا رفیق که کلمه مرتاح از روح به معنای نشاط و انبساط است (برای توضیح بیشتر، ر.ک: عابدی، 1374)ـ هرگونه محذور و مشکلی مرتفع می شود و بدین سان، مضمون حدیث درست و پذیرفتنی خواهد بود؛ همان گونه که بزرگان به آن حدیث استناد کرده و آن را تفسیر و تشریح نموه اند و از آن مطالب ناب عرفانی استخراج کرده اند.شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ؛ ج‌5 ؛ ص163و قد ورد الخبر أنه تعالى قال‌: كنت‌ كنزا لا أعرف فأحببت أن أعرو هذا القول ليس بعيدا شرح أصول الكافي (صدرا) ؛ ج‌3 ؛ ص119و اللّه عز اسمه حيث انبأنا عن غاية وجود العالم قال: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ‌، اي ليعرفون، و قوله في الحديث القدسي: كنت‌ كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف، فدلنا على انه الغاية القصوى لوجود العالم معروفا، كما انه الفاعل‌الاعلى لوجوده مكنونا، فلاجل ذاته بنى العالم و نظم النظام لا لشي‌ء آخر، و كما انه الاوّل و الاخر بهذه المعاني التي‌الكشف الوافي في شرح أصول الكافي (للشريف الشيرازي) ؛ ص700كنت‌ كنزا مخفيا فأحببت أن اعرف، 449الشافي في شرح الكافي (للملا خليل القزويني) / ج‌1 / 87 / خطبة الكافي ..... ص : 79(عَلَا فَاسْتَعْلى‌). هذا إلى قوله: (منظر) مذكور في «كتاب الروضة» في خطبة أمير المؤمنين عليه السلام. والمراد بالعلوّ هنا استجماع جميع صفات الكمال والبراءة من كلّ نقص وقبيح، والفاء للتعقيب، والاستعلاء إظهار العلوّ بخلق العالم. وهذا إشارة إلى الحديث القدسي: «كنتُ‌ كنزاً مخفيّاً، فأحببت أن اعرف، فخلقت الخلق كي اعرف».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo