< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

  بحث درباره جرح و تعديل بود كه بحث كرديم و كامل شد . آنچه كه باقي مانده است در اين قسمت از بحث ، دو تا مطلب است : 1. قواعد الحديث 2. تعادل و تراجيح ، امروز ان شاء‌الله بحث قواعد الحديث را يادآور مي شويم بعد از آن بحث تعادل و تراجيح ؛
 شمارش قواعد رجاليه (قواعد حديث)
 درباره قواعد رجاليه آنچه از كلمات و اقوال فقهاء استفاده مي شود حدود يازده مورد قواعد اعلام شده است:
 قاعده : اخذ به ظاهر روايت
 مورد اول عبارت است از اخذ به ظاهر روايت ؛ اين علاوه بر اينكه يك قاعده رجالي هست در عين حال يك اصل از اصول لفظيه است كه اصل لفظي در حقيقت اصل عقلائي است و بسترش نصوص شرعيه و كتاب و سنت است كه همان اصاله الظهور است با خصوصياتي كه ظهور در حدي باشد كه اهل محاوره يا اهل فن و اهل فقه ، از آن عبارات حديث يك معنا را فهميده باشد ، اين معيار ظهور است ، اگر اختلاف در فهم وجود داشت، ظهور زير سوال مي رود . اما احتمال خلاف در حد احتمال ضعيف صدمه اي به ظاهر وارد نمي كند، شما از يك روايت چيزي را مي فهميد و فقها هم اين را فهميده اند .
 تشخيص ظهور كار كيست ؟
 فهم فقها از باب فهم خبرگان است در حقيقت و مورد وثوق و اطمينان محقق و متتبع مي شود، جمعي از فقها از ظواهر يك روايت اگر يك معنا را بفهمند ،‌اين مي شود ظهور و ظهوري است كه در اصطلاح هر چند مي گوييم ظهور عرفي ولي حقيقتش اين است كه اين ظهور عرفي نيست ، ظهوري است عند اهل الخبره است ؛ فهم روايات و بافت روايات ، بافت دقيقي است و براي هر كس نيست، ظهور عرفي اين است كه هر كسي كه مثلا لغت عربي را آشنا باشد معنا را از روايت بفهمد ؛ نخير اينچنين چيزي نيست. روايات از متوني است كه تخصص مي خواهد و ظهورش هم عند اهل الخبره است و اما احتمال خلاف كه ضعيف باشد از ديد عقلا قابل اعتبار نيست و الا هر ظهوري احتمال خلاف دارد ، به احتمال خلاف ظاهر اعتنا نمي شود و الا اختلال نظام به وجود مي آيد.
 سوال و جواب : ظهور كالنص اصطلاح صاحب جواهر است ، ظهور اين است كه لفظ در يك معنا ظاهر است ولي احتمال خلاف وجود دارد ، نص آن است كه احتمال خلاف وجود ندارد، مثلا شما اگر بگوييد كه آقا عالم است ، ظاهر نص اين است كه عالم است ولي احتمال خلاف هم وجود دارد كه اين را تسامحا عالم مي گوييد يا احتراما يا اينكه در آينده عالم مي شود ، اين ظاهر است . نص اين است كه من دو جلد كتاب كفايه الاصول دارم ، اين در اين مطلب نص است خلاف ظاهر نيست. اما يك وقت ظهور مثل نص است كالنص است،‌نزديك به نص است به اين معنا كه احتمال خلافش خيلي ضعيف باشد مثلا در آن شخصي كه مي گوييد عالم است ، از وجناتش هم پيداست كه عالم است‌، پس آن كه احترامش مي كنيد و مي گوييد عالمي است ، احترام شما هر چند ظاهر است ولي كالنص است و احتمال خلافش پايين است.
 قاعده اصاله التحقيق (يعني عدم تقليد در بيان وثاقت راوي)
 قاعده دوم : اصاله التحقيق ؛ درباره شناسايي راوي و روايت قاعده تحقيق است نه تقليد؛ تقليد جائز نيست و راه ندارد ؛ براي اينكه 1. موضوعات است 2. تحقيقي است ؛ در موضوعاتي كه تحقيقي باشد ، تقليد جائز نيست در صورتي كه علم حاصل نشود، اما اگر علم حاصل بشود آن ديگر از باب علم اعتبار دارد مثلا شما در كتاب معجم رجال آقاي خويي كه مي فرمايد صحيحه عبدالله بن سنان يا مي فرمايد احمد بن محمد بن عيسي اشعري از ثقات و اجلاست، اين اعتماد شما اگر موجب علم بشود، از باب علم اعتبار دارد يا اطمينان ، اما اگر طبق قاعده باشد تقليد و اعتماد به كس ديگر جائز نيست و بايد خودتان تحقيق كنيد لذا يكي از اشكالاتي كه بر بعضي از محققين گرفته مي شود اين است كه روايت صحيحه مي گويند يا مرسله مي گويند يا معتبره مي گويند، از كتب محققين جمع مي كنند و مي گويند صحيحه ، نوشته اش اشكال ندارد ، ولي آن صحيحه كه مي گويد بايد براي خودش ثابت شود. اولين وظيفه وجداني محقق اين است كه شخصا بايد تحقيق كنيد و ثانيا خلاف اصل است ، اصل اين است كه خود شخص بايد به دست بياورد چون كار اجتهادي است نه كار تقليدي . قاعده سوم :
 فرق حجيت قول خبره و اصاله التحقيق
 سوال و جواب بايد اين دو مطلب از هم جدا كنيم، يكي حجيت قول خبره و يكي هم اصاله التحقيق ، يك مرتبه شخصي مجتهد است مثال آقاي خويي ، او يك حديث را صحيحه اعلام مي كند به عنوان يك محقق ، او اهل خبره نيست. اهل خبره عده اي از كارشناسان درباره يك مطلبي كه نظر بدهند كه عده هم در حد قابل توجه ، اين راي يا قول اهل خبره از ديد عقلائي هم باعث اطمينان مي شود كه جمعي است و از لحاظ شرعي كه حجت و اعتبار دارد كه يكي از قواعد فقهي حجيت قول اهل خبره است و اما اينجا كه گفتيم يك فرد و يك محقق تحقيق كرده و او ممكن است عن اجتهاد تحقيق كرده و آن اجتهادش براي خودش حجت است؛ چون در بحث اجتهادي تقليد نمي توانيم بكنيم در احكام مي توانيم تقليد كنيم.
 سوال و جواب اعتبار قول موثق وادي جدا دارد ، اعتبار موثق به جهت قرب زماني و خبرويت كه او خبير است و از تابعين است و داراي احتياط و تبحر است و حجيت توثيقشان مورد تسالم اصحاب است.
 قاعده شك در اعتبار
  قاعده سوم از قواعد رجال: قاعده شك در اعتبار يا لزوم احراز اعتبار ؛ شما هر روايتي را كه مي خواهيد دليل فقهي قرار بدهيد، بايد اعتبارش را احراز كنيد،‌ اگر اعتبارش احراز نشود، شك در اعتبار مساوي با عدم اعتبار است منتها يك نكته دارد كه شك در حجيت در اصول مساوي با عدم حجيت است كه به نام سيد الاستاد ثبت شده ولي قبلا هم بوده در اصول .
 بحثي در غير معتبر و كم اعتبار بودن روايت
 گفته ايم كه شك در اعتبار كه مي كنيم در حقيقت شك در اعتبار كامل است ، اعتبار درجات دارد كه بعضي از رجالين در وادي رأي يا بعض اهل مطالعه در وادي نظر به يك اشتباه برمي خورد ؛ روايت اگر اعتبارش كامل نبود، مي گويد ديگر روايت نيست و اعتبار ندارد؛ نخير اينچنين نيست، اعتبار درجات دارد.
 مراحل اعتبار روايت
 در جوامع معتبر روايي بودن روايت يك اعتبار است. صاحب وسائل مي فرمايد تمام روايات كتب اربعه معتبر است. و فقهايي كه اشكال مي كنند درباره اعتبار روايات موجود در كتب اربعه يا روايات وسائل ، اشكالشان اين است كه اعتبار روايت كامل نيست نه اينكه اصلا باطل است لذا تمامي روايات كتب اربعه طبق تصريح مؤلفينشان مشايخ ثلاث اعلام كرده اند كه روايات كتاب ما روايت معتبر است كه اين يك نكته تلقي خيلي بدي است؛ وهابي ها كتاب نوشته اند كه كافي شان غلط درآمد كه در كافي تصريح شده است كه روايات ضعيف وجود دارد و خودشان گفته اند، بله كه گفته ايم ولي تو معناي ضعيف را نمي فهمي؛ ضعيف مساوي با باطل و جعلي نيست، ضعيف معنايش اين است كه ما اعتبارش را نتوانستيم ثابت كنيم.
 سوال و جواب روايت اگر از اعتبار كامل برخوردار بود، مستند حكم مي شود اما اگر از اعتبار كامل برخوردار نبود، به عنوان مويد از آن استفاده مي كنيم. اگر يك روايتي كه مرسل هست و در كتب اربعه هم ذكر شده ، سند حكم نمي شود و مويد هم نمي شود چون مويد نياز دارد به دليل ، منتها در مثل چنين مواردي ما آن فتاوا را مي گوييم احتياط .
 قاعده ترك اطلاق برابر بي اعتباري روايت نيست
 قاعده چهارم : مخالفت اطلاق روايت مخالفت اصل روايت نيست به عبارت ديگر ترك اطلاق ترك روايت نيست.
 بيان شيخ انصاري با عبارت ديگر
 در مكاسب هم هست كه گفتيم نص يا روايت اگر مخالفت با كتاب داشته باشد، بايد تركش كنيم ؛ چون مخالفت كتاب مي شود ،‌ايشان فرمود كه مخالفت با ظاهر يعني با اطلاق و مخالفت با اطلاق مخالف با كتاب نيست كه نكته رجالي است ؛ مخالفت با ظاهر كتاب يعني مخالفت اطلاق كتاب كه مخالفت با كتاب نيست بنابراين ترك اطلاق ، ترك روايت نيست و روايت معتبر است .
 قاعده تسامح در ادله سنن
 قاعده پنجم : مرحوم شهيد در وجيزه به اين قاعده اشاره مي كند و آن عبارت است از قاعده تسامح در ادله سنن ؛ قاعده تسامح در ادله سنن معنايش را اينگونه اگر گفته شود كه رواياتي را كه دلالت دارند بر حكم استحبابي به آن روايات سخت نمي گيريم و ضعيف هم باشد ، عيب ندارد ، روايت ضعيف است اما مدلولش حكم استحبابي است ، ما مي گوييم همان خبر ضعيف در باب مستحبات كافي است .
 فرق لا حجت را حجت قرار دادن با موضوع قرار دادن خبر ضعيف براي خبر ضعيف
 سوال اين است كه شما لا حجت را حجت اعلام مي كنيد كه نمي شود ، جوابش اين است كه لا حجت را حجت اعلام نمي كنيم، خبر ضعيف را موضوع قرار مي دهيم براي روايات معتبره كه آن روايات معتبره عبارت اند از اخبار من بلغ ، از جمله آن روايات معتبره صحيحه هشام بن سالم است ، آنجا در متن روايت در كافي هست كه عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ‌ سَمِعَ‌ شَيْئاً مِنَ‌ الثَّوَابِ‌ عَلَى شَيْ‌ءٍ فَصَنَعَهُ كَانَ لَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى مَا بَلَغَهُ. ، مضمون روايت اين است كه اگر كسي بربخورد به روايتي كه ثوابي اعلام بكند نسبت به عملي ، شما اگر طبق آن روايت به اميد به دست آوردن ثواب به مقتضاي آن روايت عمل كنيد، شما ثواب به دست مي آوريد هر چند در واقع آن روايت صادر نشده باشد؛ چون صحيحه معتبر هست و روايات ديگر هم در اين باب آمده ، روايات معتبره خبر ضعيف را موضوع قرار مي دهد براي قاعده تسامح ؛ در قاعده تسامح خبر ضعيف موضوع قرار مي گيرد نه اينكه خبر ضعيف حجت قرار بگيرد، پس در قاعده تسامح هم اعتماد بر خبر ضعيف نيست ، اعتماد ما بر اخبار معتبر است كه آن گفته در مورد مستحبات اينگونه عمل كنيد
 مويدات قاعده تسامح در ادله سنن
 و مويداتي هم دارد كه باب مستحبات واسع است و الزامي در كار نيست و اميد ثواب است و صبغه عبوديت دارد و مشهور بلكه مورد اجماع متقدمين است ، هرچند سيد الاستاد اشكال مي كند وليكن پس از اشكال يك تبصره هايي دارد كه در عمل معتقد به تسامح مي شود؛ مي گويد قاعده تسامح اساسي ندارد مگر مواردي كه ثابت شده باشد كه همان موارد كه ثابت شده همان موارد تسامح است در عمل، ما هم جايي را نمي گوييم كه ثابت نشده باشد.
 نكته اخلاقي
 سيد الشهداء سلام الله تعالي عليه مي فرمايد: أُوصِيكُمْ‌ بِتَقْوَى‌ اللَّهِ‌ فَإِنَ‌ اللَّهَ‌ قَدْ ضَمِنَ‌ لِمَنِ اتَّقَاهُ أَنْ يُحَوِّلَهُ عَمَّا يَكْرَهُ إِلَى مَا يُحِبُ‌ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب مي فرمايد توصيه مي كند شما را به تقوي خدا ، يك وقتي مي گفتم براي بعضي عزيزان كه بياييد دنبال بيمه الهي برويد براي همه چيز كه قد ضمن لمن اتقاه بيمه الهي تقواست . تقوا هم فقط انجام واجبات و ترك محرمات است. مصلحت انديش هم اگر آدم باشد، تقوا يعني پايبندي به واجبات و محرمات اولين اثري دارد آرامش روحي دارد و آرامش اعصاب دارد و سلامت جسم و بعد طول عمر . اين تقوا تجربه هم شده است؛ مراجع تقليد اعمارشان 90 يا 110 كه اينها اتقياء هستند. شما تقوا داشته باشيد‌، آنچه كه دوست داريد و مشروع است بدون اراده و با سير طبيعي در اختيار شما قرار مي گيرد و آنچه كه ناگوار است به طور طبيعي از مسير راهتان رفع مي شود و يرزقه من حيث لا يحتسب ؛ مي دانيم كسي كه تقواي الهي را رعايت كند از نظر ارتزاق هيچ گاه به مشكل برنمي خورد. سوالي هست كه چرا قيام سيد الشهداء اصلا فراموش نمي شود ، تعبدي مي گوييم نور خداست و اجتماعي كه شيعيان دلباخته هستند و آن را حفظ كرده اند؛ اينها نيست. چرا قيام سيد الشهداء فراموش نمي شود؟ براي اينكه سيد الشهداء يك تصرف عميق عملي در عمق فطرت مردم انجام داده است. اين فطرت ديگر از بين نمي رود و هميشه هست. چه كسي مي تواند در تمام آن گرفتاري ها و آن مصائب با كمال آرامش بگويد الهي رضا بقضائك و با تمام مشكلات و رنج ها و عواطفي كه عاطفه فرزندي و پدري كه چيزي است كه تصور بكند ؛وقتي كه آدم مي بيند بچه ها دم تيغ قرار مي گيرند، راه فرار وتسليم هم هست ، كسي كه براي خدا از تمام اين عواطف دست بردارد، عمق فطرت آدم را تصرف مي كند، جذب مي كند و نفوذ مي كند. لذا در آفريقا از تبليغات حوزه رفته بودند گفتند كه رفتيم جايي كه پرچم سيد الشهداء به انگليسي هست ، وارد شديم و نشستيم ‌، ‌وقت نماز شد گفتيم كه قبله كجاست و در چه طرفي هست، گفت قبله چيست و نماز چيست؟ گفت ما از اين چيزها خبر نداريم اما امام حسين را مي شناسيم. لذا اين حرف كه مي گويند كل ارض كربلا و كل يوم عاشورا از اساس غلط است ؛ ليس ارض كارض كربلا ، لا يوم كيومك يا اباعبدالله. پيامبر كه مي فرمايد تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ؛ استمرار دين گره خورده به استمرار معجزه هايش هست، معجزه دين اسلام دو چيز است : قرآن و عترت است. سيد الشهداء معجزه هست؛ بشر آدمي نمي تواند آنگونه قيام كند. كسي مي تواند در آن شرائط خاص كه اهل بلاغت گفته اند كه سيد الشهداء كه اين جمله مي گويد ، از نظر رواني يك ذره اضطراب ندارد؛ ان الدعي و ابن الدعي قد ركزني بين السله و الذله هيهات منا الذله ، كسي نمي تواند در آن شرائط اينگونه حرف بزند. معجزه اي كه تا ابد خواهد ماند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo