< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

99/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: النواهي/إقتضاء النهي عن الشيء /بحث و تحقیق تکمیلی دربارةی رأی و نظر محقق نائینی - نهی نسبت به جزء و وصف و شرط عبادت -

 

بحث و تحقیق تکمیلی درباره رأی و نظر محقق نائینی

فرمایش محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه را درباره أثر نهی در عبادات بحث کردیم و گفته شد و کامل شد. بحث امروز ما عبارت است از نهی نسبت به جزء عبادت و شرط و وصف عبادت. در این رابطه محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که اگر نهی متعلق به جزء عبادت باشد و آن جزء به دو صورت هست.

تعلق نهی به جزء عبادت و یا شرط و وصف آن

محقق نائینی می فرماید اگر نهی تعلق بگیرد به جزء عبادت به عنوان یک جزء از أجزاء خود عبادت و این تعلق به اعتبار متعلق یعنی به اعتبار خصوصیت جزء به دو صورت است. صورت اول این است که جزء که متعلق نهی است جزئی است با قید وحدت. صورت دوم متعلق نهی جزئی است بدون قید وحدت. منظور از قید وحدت این است که جزئی است در عینن حالی که جزء است از خصوصیت آن جزء این است که فقط همان جزء باشد. تکرار خود آن یا ذکر مشابه آن جا نداشته باشد. از این وضعیت تعبیر می شود به قید وحدت مثل جزئیت سوره در نماز که سورة جزء نماز است با قید وحدت که یک سوره خوانده بشود نه دو یا سه تا سورة. این صورت اول که روشن شد برای شما عزیزان. حال باید حکمش را بین کنیم. اگر نهی تعلق بگیرد به اینگونه از جزء مثلاً نهی شود در صلات از قرائت سورةی عزائم که یک جزء است یعنی یک سورة. در اینصورت نهی دلالت بر فساد دارد. چرا؟ چون مأمورٌبه که عبادت است با وجود نهی در جزء آن، مأمورٌبه ناقص می شود و ناقص مساوی با فاسد یعنی نهی دلالت بر فساد می کند و قید وحدت اینجا این نتیجه را می دهد که همان یک سورة آنجا در عبادت جزء قرار گرفته است و آن یک سورة را که سورة عزائم است اگر مکلف قرائت کند، آن سورة منهیٌ عنه است لذا صلات با جزء منهیٌ عنه می شود صلات غیرمأمورٌ بها و صلات با جزء منهیٌ عنه می شود صلات ناقص یعنی مساوی با فاسد. اگر یک سورةی دیگری را هم اضافه کند از آن سورة رفع ید، سورة دیگری را بخواند طبیعتاً قید وحدت اجازه نمی دهد چون سورة فقط یکی باشد در نماز. اگر دوتا شد از سوی دیگر موجب بطلان و خلاف مأمورٌبه می شود و مأمورٌبه که به آن شکل اصلی و شرعی خودش تحقق پیدا نکند مساوی با فساد هست. این درصورتی است که نهی تعلق بگیرد به سورة با قید وحدت.

اما اگر جزء، جزئی باشد که قید وحدت نداشته باشد مثلاً فرض کنید که نهی شده ات در صلات از اینکه در این وقت صلات یا در حین نماز خواندن اگر کسی وارد بشود مصلّی فرض بفرمایید نباید سلام کند آن هم به عبارت قرآنیة نگوید سلامٌ علیکم. هر چند لفظ قران است . اگر کسی سلام کرد جواب بدهد. اگر اینجوری فرض کردیم این می شود که نهی است از جزء منتهی این جزء قید وحدت ندارد. حالا اگر یک کلام دیگری هم مشابه اش بیاید یا نیاید فرق نمی کند و از آن جهت مساله ای وجود ندارد چون قید وحدتی در کار نیست. اینگونه قرائت مثل سلام علیکم و امثالش مثل این قرائت یا فرض بفرمایید آیه سجده را در بین سجدتین آیه سجده را بخواند در جلسه ای، اینجا هم همان حکم را دارد که منهیٌ عنه انجام شده است در نماز و هیئت و شالکه نماز صدمه دیده است و شده یک نماز ناقص یا نماز فاسدة. بنابراین نهی در عبادت ولو متعلق به جزء آن عبادت باشد هم موجب فساد عبادت می شود. أضف إلی ذلک محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید أضف إلی ذلک که انگونه منهیٌ عنها یا کلام زائده در صلات همه اینها در ماهیت صلات به نحو شرط لا أخذ شده است. یعنی صلاتی که ماهیتش محقق بشود. آن ماهیت صحیح صلات ماهیتی است که به شرط لا نسبت به این منهیٌ عنها باشد. در صورتیکه به شرط لا بود ماهیت، اگر خلاف شرط لا مثلاً یک چیزی مه از آن نهی شده است شرط شده عدمش، آن مورد در صلات بیاید و محقق بشود طبیعتاًماهیت صلات آسیب میبیند و آن صلات، صلاتِ تامة نیست بلکه صلات ناقصة است.[1] [2]

سرنوشت جزء منهیٌ عنه در صلات از 3 صورت بیرون نیست- نظر محقق خراسانی-

در این رابطه باز هم محقق خراسانی اضافه می کند و میفرماید که سرنوشت جزء منهیٌ عنه در صلات از 3 صورت بیرون نیست. 1- یعنی تمامی فروضی و هر شکلی که در نظر بگیریم نسبت به جزء منهیٌ عنه به مانع بر‌می‌خورد و مشکل. به عبارت دیگر جزئی که منهیٌ عنه است قطعاً در نماز در خود ماهیت صلات آسیب وارد می کند و ممکن است آسیب به اشکال مختلفی باشد مثلاً نحوةی اول این است که جزئی که منهیٌ عنه شده است حالت مانع را داشته باشد یعنی مانع است از صحت صلات. مثلاً نهی از لُبس غیر مأکول الحم در صلات. این مانعیت در حقیقت ماهیت صلات را صدمه می زند یعنی اگر مکلفی این مانع را رعایت نکند و در حال نماز أجزاء مأکول اللحم را جزء لباس خود داشته باشد طبیعتاً دلیل مانع صدمه ای به شاکله نماز وارد می کند و مأمورٌ به کامل نیست. به معنای دیگر مأمورٌبه می شوو مامورٌبه ناقص یا فاسد به دلیل وجود مانعی که در آن صلات نفوذ کرده باشد و وجود پیدا کرده باشد بر فرض. برای اینکه خود مانع در حقیقت در یک جمله: مانع یعنی مانع از صحت صلات. تمام. بعد از اینکه این صورت را گفتیم که محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که این نهی که به جزء صلات تعلق میگیرد به 3 نحو ممکن است و در نظر گرفته شود که هر سه نحو نتیجه اش بطلان صلات می شود نحو اول را گفتیم. 2- نحو دوم این است که جزئی که در عبادت هست و مورد نهی قرار گرفته است این جزء در حقیقت برای عبادت می شود یک زیادتیِ در عبادت. جزء هست. منهیٌ عنه هم هست. چرا منهیٌ عنه هست؟ برای اینکه زیادتی غیر مجازی است در عبادت و اگر مکلفی این نهی را مخالفت کند و آن منهیٌ عنه را انجام بدهد میشود جزء کسی که یک زیادتی غیر مجاز و غیرمشروعی را در عبادت انجام داده باشد و طبیعی است که زیادتی غیر مشروع که شرعیتی نداشته باشد در صلات اگر انجام بگیرد موجب فساد عبادت می شود مثل کلامی که در عبادت هر چند ذکر به حساب بیاید ولی کلامی باشد که در نماز به اصطلاح جزئ زیادتی از ماهیت نماز هست مثلاً یک آیه را چندین بار تکرار کند که تکرار چندین بار یک آیه زیادتی می شود هرچند قران است و ذکر است ولی اشکالی دارد برای اینکه مشروعیتش در صلا به عنوان یک زیادتی به ثبت رسیده و اگر کسی نهی را ملتزم نشود عملاً و با نهی مخالفت کند و این زیادتی را انجام دهد موجب فساد نماز خواهد شد.

3- نحوه سوم را محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید در قرائت نماز هر جزئی و هر شرطی آمده است طبیعتاً با دلیل خودش به اثبات رسیده است. چیزی که دلیلی برای شرعیت و جزئیت نداشته باشد اگر در صلات آورده شود طبیعتاً جزء مبطلات هست و فرض ما این است که در اینجا این جزئی که الان انجام میگیرد نهی شده است نه اینکه در تعلق أمر قرار گرفته باشد به عبارت دیگر ر جزئی که صحیح است و شرعیت دارد باید در قلمرو أمر قرار بگیرد. أمر عبادی. اما اگر از نطاق أمر خارج باشد و مضافاً اینکه نهی هم بر ان چیز وارد شده باشد در این صورت جایی برای حکم بر صحت وجود ندارد مثلاً کسی در حال نماز اذکار طولانی که ماهیِ صورت صلات بشود اگر کسی انجام بدهد، همین ماهیِ صورت صلات یعنی صورت شاکله نماز را به هم بزند ولو ذکر هست. ذکری که ماهیِ صورت صلات بشود طبیعتاً جزء مبطلات به حساب خواهد آمد برای اینکه بهم زدن یا اسیب وارد کردن به شاکله و صورت نماز در حقیقت صلات و فاسد و ناقص می کند و خود مستقیماً موجب نقص می شود که نتیجه اس همان است که بگوییم نهی در عبادت از جزء آن عبادت که جزء عبادت باشد طبیعتاً موجب فساد عبادت میشود که یا به صورت جزء عبادت مبطل هست یا به این صورت هست که خود ان جزء هم در عین حالی که جزء هست خودش هم عبادت مستقلی هست و در هر دو صورت موجب فساد و بطلان عبادت می شود. تا اینجا این شرحی که داده شد مربوط میشد به ورود نهی در عبادت از جزء عبادت که گفتیم.

اما شرط و وصف

درباره ورود نهی نسبت به شرط عبادت و نسبت به وصف عبادت. شرط عبادت و وصف عبادت لغتاً قابل تفکیک هست و دوتا تعبیر آمده است. شرط ممکن است مقدمه باشد و مقارن نباشد ولی وصف آن است که مقارن باشد و همزمان با عبادت باشد مثل حالات جهر و اخفات. حالات استقبال و استدبار. اینها از اوصاف است. شرط مثل طهارت مثل غصبیت لباس. اینها می تواند در مقدمه یعنی طهارت قبل از صلات اینها جزء شروط می تواند باشد و اصلا از لحاظ معنای لغوی و حتی معنای فقهی اش شرط و وصف فرق می کند اما محقق نائینی می فرماید که شرط در عبادت برمیگردد به وصف و در حقیقت وصف عبادت می شود. مثلاً شرط طهارت است و طهارت برمیگردد به وصف و می شود صلات مع الطهارة. صلات عن طهورٍ. یک نوع وصف می شود.جون محقق نائینی تعرض فرموده بودند برای شما یادآور شدیم وإلا ضرورت آن چنانی شاید نداشت. اگر نهی تعلق بگیرد به شرط یا وصف، در این رابطه محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه طبق شرحی که داده اند و از کلام ایشان به طور جوهر گیری و آسان سازی این مطلب استفاده می شود که گویا می فرماید اگر نهی در عبادت از شرط آن عبادت به نحوی باشد که آن نهی، نهی از خود عبادت به حساب بیاید یعنی در حقیقت واسطه در ثبوت باشد آن نهی از وصف نهی از یک بدنه عبادت باشد که در تعبیر اطلاق و تقیید گفته میشود نهی از یک حصةی عبادت باشد. در اینصورت می فرماید قطعاً نهی دلالت بر فساد می کند. چرا؟ چون این نهی اسمش نهی از شرط است ولی در واقع نهی از خود عبادت است و بر میگردد که نهی از عبادت و خود شرط در اینجا نقش واسطه در ثبوت را دارد. نهی شده است از این شرط یا از این وصف ازباب مثال نهی شده است که در صلات در حین قرائت در صلات یومیه رباعیه قرائت حمد و سورة باید به صورت جهر نباشد. نهی از جهر شده است. این نهی از اظهار نهی از وصف است ولی این وصف برمیگردد به خود عبادت چون جهر با قرائت که جزء صلات هست قابل تفکیک نیست. یک موجود است. یک عمل است. در حین عبادت. بنابراین نهی از شرطی که، وصفی که به این صورت باشد قطعاً مفسد و مبطل عبادت است برای اینکه این نهی از وصف در واقع نهی ای است از خود عبادت یا در نهایت می رسد به نهی از خود عبادت و بعد می فرماید که اگر نهی از شرط و وصف برنگردد به خود عبادت و نهی ای باشد مقارن و یک چیزی است که در حال نماز است، می شود گفته یک اتصافی است. یک گونه وصفی است ولی ارتباط با، وحدت با جزء و بدنه عبادت ندارد. همزمانی دارد ولی وحدت ماهوی ندارد مثل نهی از نگاه به طرف أجنبیّة در حال صلاة. صلات یک عبادتی است و مامورٌ بها است و نظر به سوی أجنبیة یک عمل منهیٌ عنه است. در حال صلات اگر این عمل انجام بگیرد می شود گفت یک نهی از وصف در حال صلات آمده است که مصلّی الان نباید نگاه بکند به طرف أجنبیة. عدم نگاه به أجنبیة. سوال: این نهی ازوصف چه جوری وصف است. در حقیقت کسی که مشغول نماز است این مصلی است و از باب یک تخلفی در حال نماز به طرف یک نامحرمی که اجنبیه است نگاه می کند. خب یک حرامی مرتکب می شود و یک عبادتی را هم انجام می دهد. این نهی از وصف باشد. چه وصفی است؟ جواب: منظور از وصف هر حالتی که در حین نماز برای مصلی پیش می آید.وصف را به معنای أعم در نظر میگیریم. این نهی از وصف هست ولی نهی ای که به عبادت تعلق ندارد. مکلف منهیٌ عنه است نه عبادت. نگاه به أجنبیه نه مانع است و نه شرط. منتهی یک فعل حامی است. به عبارت دیگر در نحو أول که گفتیم نهی از جزء عبادت است نهی از خود عبادت است یعنی نهی از خود ان جزئ که آن جزء، جزء عبادت است و در نحوه دوم نهی از چیزی است که در ظرف عبادت است. عبادت در حقیقت یک ظرف زمانی برای آن أمر منهیٌ عنه است. نگاه به اجنبیه یک عملی است در ظرف زمانی عبادت و صلات مثلاً. در حقیقت ربطی به صلات ندارد. بنابراین می فرماید در اینصورت که نهی از یک وصف در حال عبادت هست، اگر به صورتی باشد که آن نهی از آن عمل با عبادت ارتباط نداشته باشد نه ارتباط جزئیت و نه ارتباط شرطیت. یک مقارنةی همزمانی داشته باشد. در اینصورت به هیچ وجه نهی به عبادت و صلات نرسیده تا ما بحث کنیم که موجب بطلان آن میشود یا نمی شود. اصلاً با عبادت آن نهی ارتباط برقرار نمی کند. دو أمر متخالف هم زمان هست. خلاصه فرمایش ایشان درباره نهی از جزء و شرط در عبادت همین بود که برایتان گفتم منتهی با تلخیص و اسان سازی منتهی لبِّ مطلب را برایتان گفتم. در نتیجه نهی ای که مربوط بشود به خود عبادت به طور قطع می شود موجب فساد که مأتیُ بها مأمورٌ بها نیست و این که درش بحثی نیست. و نهی ای که تعلق بگیرد به جزء عبادت همان که در عنوان آمد نهی در جزء عبادت هم موجب بطلان عبادت می شود با توضیحی که داده شد. شرط و وصف هم از همین قبیل منتهی با آن دوتا شرحی که برای شما داده شد. در آخر می توانینم به طور کلی بگوییم که نهی در جز عبادت موجب فساد عبادت هست و نهی در عبادت از شرط و وصف عبادت در صورتی که آن وصف ارتباط با عبادت داشته باشد یعنی وصف عبادت و شرط عبادت باشد موجب بطلان هست و اگر نه، نه شرط عبادت هست و نه وصف عبادت هست یک حالی است یک وصفی است که گفته میشود در حقیقت وصفی که برای مکلف در حال صلت پیش می آید. در آن صورت جایی برای حکم به فساد نیست. در حقیقت می توانیم اعلام بکنیم که این فرض از وادی بحث خارج است چرا؟ چون بحث ما اینجاست که نهی به وصف و شرطی تعلق بگیرد که آن وصف و شرط ارتباطی با عبادت داشته باشد. اگر وصفی است که مثلاً در مثال گفتیم به سه نظر در أجنبیه در حال صلات ارتباطی به صلات ندارد از بحث ما خارج است. جای بحث نیست و أصلاً در این مساله نباید مورد بحث قرار بگیرد. در جزء و شرط گفته شد همین بود ولیکن این مقتضای اصل عملی هست. اصل عملی یعنی أصالت الفساد که اصالت الفساد در عبادت هم می آید به عنوان أصل عدم تحقق عبادت به تمامه و کماله. اما اگر در وادی اصل لفظی قرار بگیریم در وادی اصل لفظی برویم ببینیم که نصوص درباره عبادات مخصوصاً درباره صلات مثلاً چیزی را که جزء صلات نباشد اگر در صلات وارد بکند اضافه بشود چه حکم دارد؟ در این رابطه یک استثنا یا یک تبصره ای وجود دارد که آن تبصره أثر عملی دارد و آن این است که در خود صلات قرائت قرآن و ذکرالله که به عنوان ذکر باشد در صلات این دوتا مورد جایز هست لذا در سجده سهو کلام بیجا موجب سجده سهو می شود اما اگر کلام به صورت قرآن یا الفاظ قرآن یا به صورت ذکرالله باشد موجب سجده سهو هم نمی شود. این دو مورد که استثنی بود گفتم منتهی یک خصوصیتی دارد که آن این است که موجب إمحاء صورت صلات نشود. ماهیت صلات را به هم نریزد. در این صورت ذکرالله و قرائت قران موجب بطلان صلات نمیشود. این یک تبصره بود دربرابر آن تعریفی که محقق نائینی فرمودند که ماهیت صلات با همین اجزایی که از سوی شرع مثلاً توسط صحیحه حماد که صلات را کاملِ کامل بیان کرد بعد فرمود یا حماد هکذا صلِّ. آن صلاتی که با آن شالکه شرعیتش به ثبت رسید گفته می شود که نسبت به اجزاء و شرائط دیگر به شرط لا هست. شرط لا یعنی چیز دیگری اضافه بر این شرائط و أجزاء در صلات راه ندارد. در این فرض فقط دو مورد را گفتیم. استثنی شد قرائت قران و ذکر الله. بعضی از موارد دیگر هم استثنی شده است اگر در صورت جهل و نسیان باشد. مثلاً درباره حدیث لاتعاد که بعد از بیان آن 5 موردی که در قاعده آمده است اگر چیز دیگری سهواً نسیان بشود و یا جهلاً ، براساس قاعده اشکالی برای صحت صلات ایجاد نمی کند. مثلاً اگر کسی سهواً یا جهلاً یا براساس عجله سوره را در نماز نخوانده است منتهی عمداً نبود، در اینصورت می فرماید که حدیث لاتُعاد که اگر کسی سوره را مِن غیر عمدٍ در نماز قرائت نکند نمازش درست است و إعادة نمی شود. چرا؟ اینها براساس قواعدی است. قواعد إمتنانیّة است برخلاف أصل است. أصل همان است که گفتیم أصالت الفساد بود. در برابر هر زیادتی و در برابر هر نقیصه. چونکه ماهیت صلات ماهیت بشرط لا هست. قواعد می تواند و همینطور قاعده تجاوز و قاعده فراغ که اگر چنانچه یک جزءای را در وسط صلات درست نتوانست انجام بدهد یا ازش فوت شد یا نقصی ایراد شد، جزء ای در وسط صلات، براساس قاعده تجاوز از محل اگر تجاوز به عمل آمده باشد حمل بر صحت می شود و همینطور بعد از فراق اگر یک جزئی از أجزاء صلات بدون عمد نقص بردارد براساس قاعده فراغ آن صلات یا آن عبادت حکم به صحت می شود و آن نقصی که وارد شده است ایراد اشکال نمی کند. بنابراین ما أصل را که درباره عبادت گفتیم أصل عملی بود یعنی أصالت الفساد همانطوری هم که درباره معاملات انشالله برسیم أصالت الفساد را بیشتر و کاملتر بیان کنیم انشالله اما براساس قواعدی که در باب عبادات و در باب مثلاً صلات و حج آمده است این قواعد که قبلاً هم اشاره شد حکومت دارد براساس قواعد ممکن است یک صلاتی که سهواً نقص دیده باشد هم محکوم به صحت اعلام بشود. بحث ما درباره دلالت نهی در عبادت بر فساد تا اینجا کامل شد.[3] [4]

مورد دوم بحث ما درباره نهی در معامله فردا بحث کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo