< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /تقسیمات واجب

 

تقبل الله اعمالکم. عزیزان توفیقی است که درس ها شروع شد یعنی طلبه فاضل حوزوی سنتی وقت درس مثل ماهی داخل آب و یا پرنده توی هواست. تعطیلی یعنی اینکه آب را از ماهی گرفته و یا اینکه هوا از پرنده گرفته شود. تعطیلی یعنی اینکه ماهی از آب گرفته شود و پرنده از پرواز بازماند. حالت طلبه در درس حالت پرواز یک پرنده است. خداوند توفیق داد که بعضی از شما طلاب عزیز شرفیاب شدید که واقعاً این توفیق بزرگ نصیب شما شد. زیارت اربعین در اصل هم معلوم بود. در نصوص هم جایگاهی داشت ولی الان دیگر یک معجزه تاریخ است. با هیچ معادله ای تطبیق نمی کند. دقیقاً میزبانان پذیرایی از زوّار و خود زوّار و خود آن حال و هوا دقیقاً حال و هوای این دنیا نیست. یک دنیای دیگری است. آدم با چشم بصیرت که می نگرد حالات تغییر می کند. آدم تغییر می کند. بعضی از آن موکب دارا میگفتند ما در ایام اربعین اینطوری هستیم و الا بعد از اربعین همیشه دعوا داریم. سِلمِ سِلمِ سِلم. یک مورد خلاف ادب و اخلاق نیست. با نقدِ جان از جان و مال سرمایه می گذارند. چه چیزی است این؟ تجربه است نه، علم است نه، احساس است نه، چه چیزی است؟ عشق است عشق از کجا میاد؟ عشق از فطرت میاد. فطرت ولایت می‌طلبد و اربعین انگشت گذاشته است روی آن جلوه فطرت آدمی. آن روزها می شود یک تجلی عشق که با تمام وجود آدم در آن مسیر است. به زبان یک چیزهایی می گوید ولی اگر جواب درست هم بپرسید می‌گوید هدفی نمیدونم. دل می برد ما را. عشق است خدا قبول کند خدا توفیق بدهد. در دنیا امروز حقانیت مذهب اهل بیت از عظمای اربعین پیداست که هیچ توجیهی توضیح و توجیه ندارد جز یک آیت الهی یک جذبه عشق به سیدالشهدا علیه السلام که در یک بیتی دارد که می فرماید: با خدا متصل و نامتناهی است حسین / به ابوالفضل قسم عشق الهیست حسین/ شادی روح سیدالشهدا هم صلواتی ختم بفرمایید.

بحث مقدمةی واجب

اما بحث امروز سلام اما بحث ما در در جریان هستید و انشاالله مطالعه دارید. بحث مقدمه واجب گفتیم که بحث مقدمه واجب سه مرحله دارد: 1- یک تعریف که بحث شد ۲ تقسیمات 3- ادله اثبات مطلوب.

سه مرحله کلی دارد تعریف که بحث شد تقسیمات را هم بحث کردیم رسیدیم به اقسام واجب که گویا تقسیمات مقدمه واجب هم با تقسیمات واجب در ارتباط است.

تقسیمات واجب

تقسیم اول را گفتیم که واجب منقسم میشود به دو قسم اصلی که عبارت است از مطلق و مشروط. در همین رابطه معلق را هم برای شما تعریف کردم. در این بحث در بحث از واجب مطلق و مشروط بحث حقیقت و مجاز را به میان آورده اند.

بحث حقیقت و مجاز در مورد واجب مطلق و مشروطکلام شیخ بهائی

مرحوم شیخ بهایی علامه ‌دهر خودش قدس الله نفسه الزکیه در کتاب زبدة الاصول که یک کتاب مختصر اصولی است عمده مطالب کلیات مطالب اصول را دارد. در آنجا می فرماید که واجب به طور مطلق یا به عبارتی دیگر لفظ واجب حقیقت است در واجب مطلق، و مجاز است در واجب مشروط. چرا؟ برای این که مقتضای اطلاق وجوب مطلق است و مشروط و تحقق شرط خلاف اطلاق است و این حقیقت از خود هیئت أمر استفاده می‌شود که هیئت أمری که دلالت دارد بر وجوب یک شی، مقتضای اطلاق اش این است که آن شیء واجب واجب مطلق باشد واجب مشروط می‌شود مجاز از باب قرینه أوول که بالاخره واجب مطلق میرود به سوی مشروط. این خلاصه فرمایش ایشان

کلام شیخ انصاری در رد کلام شیخ بهائی

شیخ انصاری الله نفسه الزکیه می فرماید که آنچه را که فقیه بهایی شیخ بهایی فرموده است قابل التزام نیست. واجب حقیقت در واجب مطلق و مجاز‌در واجب مشروط نیست بلکه واجب به اعتبار جعل شرع دارای دو قسم است و در هر دو قسم حقیقت است طبق جعل شرعی. إحیاناً با جمعی تقادیر جعل می‌شود واجب مطلق. و احیاناً به تقدیر خاصی جعل می‌شود، می‌شود واجب مشروط. إکرام زید یوم الجمة فی المدرسة می شود واجب مشروط. إکرام زید اطلاقاً می شود واجب مطلق. هر دو قسم حقیقت است اما هیئت أمر قابل تقیید نیست. از اینجا فهمیده می‌شود که قید واجب از کجا آمده است. از اینجا شروع می‌کند به این بحث. می‌فرماید که براساس فرمایش شیخ بهایی که هیئت أمر مقتضای اطلاق ش این باشد یا بگوییم هیئت امر حقیقت در طلب بر وجه اطلاق باشد و مجاز در واجب مشروط باشد این مطلب قابل التزام نیست. چرا؟ برای اینکه هیئت أمر موضوعة شده است یعنی وضع شده است. إنّ هيئة الأمر موضوعة ـ بالوضع النوعي العامّ والموضوع له الخاصّ ـ لخصوصيّات أفراد الطلب والإرادة الحتميّة الإلزاميّة. می فرماید که هیئت أمر همان که مشهور می گویند وضع عام و موضوع له خاص. وقتی چنین بود تعلق می گیرد به خصوصیات افراد طلب. خصوصیات افراد طلب اختلاف ذاتی ندارد و اثری که دارد این است که تعدد ایجاد می کند. این طلب، آن طلب، طلب سومی، این یکی، آن یکی، دیگری، اما عنوان واحدی دارد. عنوان واحدش فقط خود طلب است. یجمعها عنوان الواحدٌ هو الطلب. بعد می فرماید پس از آنکه معلوم شد که معنای درست هیئت این است که دلالت کند بر خصوصیات طلب. همینقدر را که فهمیدید، خود طلب یک أمر نفسانی وحدانی است. حال نتیجه را روی این مقدمه استوار می کنیم. می گوییم پس از این آن حرفی که گفته می شود دیگر اساس ندارد که هیئت قابل تقیید هست. نه خیر. هییت قابل تقیید نیست. می فرماید: وبعد ما فرضنا من أنّ المعنى المقصود بالهيئة هو خصوصيّات الطلب وأفراده فلا وجه لأن يقال : إن الهيئة مطلقة أو مقيّدة ، بل المطلق والمقيّد هو الفعل الذي تعلّق به الطلب. معنای هیئت را که خوب شرح دادیم دیگر وصف مطلق و تقیید روی این هیئت به ایم معنا جا ندارد. در تتمه می فرماید که قید یا شرط که در واجب مشروط هست این شرط رجوع می کند به مطلوب که این مطلوب الان بر جمیع تقادیر مطلوب هست یا بر تقدیر خاص. پس قید برمیگردد به مادة. أنّ الشرط أيضا من الامور الراجعة إلى المطلوب فإنّ الفعل تارة : يكون متعلّقا للطلب على جميع تقاديره ـ من قيام عمرو وقعود بكر وحياة زيد وموت خالد ونحو ذلك ـ وتارة : يكون متعلّقا للطلب على تقدير خاصّ ؛ فلا اختلاف في حقيقة الطلب ، كما لا اختلاف فيها عند اختلاف سائر قيود الفعل من الزمان والمكان. شد قید، قید مادة نه قید هیئت. این تمام فرمایش شیخ انصاری بود در جهت رد بر کلام شیخ بهائی.[1] از کلام شیخ انصاری این بیان استفاده شد که حقیقت و مجازی نیست از زاویه دلالت هیئت و خود واجب که از سوی شرع جعل میشود یکمرتبه به جمیع تقادیر و مرتبه دیگر به تقدیر خاص، در هر دو سر معنای حقیقی دارد. مطلق حقیقی باشد و مشروط مجازی باشد معنا ندارد. این مطلب اینجا تمام شد یک نکته بیرون آمد آیا قید، قید هیئت باشد درست است یا قید ماده باشد درست است؟

کلام محقق خراسانی در جهت قید مادة بودن یا قید هیئت بودن

محقق خراسانی صاحب کفایة قدس الله نفسه الزکیه که کفایه را که می نویسد ناظر بر کتاب شیخ هست. ناظر بر مطارح و رسائل. بعضی از جمله های کفایة عین مطالبی هست که در مطارح است. بعضی از جمله ها هم از آنجا گرفته شده است. محقق خراسانی بعد از آن که می بیند شیخ در بحث شان قید را به سمت و سوی ماده سوق میدهد نه به سمت و سوی هیئت برایش این فرمایش شیخ منشاء یک مطلبی شود که عنوان می کند در ادامه بحث از واجب مطلق و مشروط می فرماید ثم إن الشرط قید للهیئة لا للمادة. منشاء این بحث عبارت از این است که قید در جمله ای که دارای قید باشد مربوط به هیئت می‌شود یا مربوط به ماده؟ این بحث را شروع می‌کند بحث نسبتاً دقیق منشأ اش را فهمید که کجا بود.

اما شرح مسئله

منظور از هیئت و قید هیئت این است که هیئت یعنی در جمله از جمله ای که صیغه أمر آمده باشد أکرم زیداً إن جاءک. در این صورت أکرم هیئت است. إن جاءک، مجی قید است. مجی قید هیئت می‌شود یعنی قید أکرم؟ یا نه مجی قید فعل می شود؟ که ماده فعل است. فعل واجب یعنی اکرام. خود أکرم هیئت و إکرام ماده. مفاد هیئت وجوب است و مفاد ماده واجب. اگر قید به هیئت برگردد میشود قید وجوب. اگر به ماده برگردد میشود قید واجب. شرح را کامل دادم. پس از آنکه عنوان شرح داده شد الان وارد اصل بحث بشویم مطلب معلوم شد. در این رابطه استادناالعلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرمایند یک جمله شرطیه که از سوی جاعل جعل بشود دارای سه وجه هستش. 1- وجه اول این است که گفته می‌شود که شرط هست برای نسبت بعثیه که نسبت بعثیة یعنی نسبت طلبیة. که مفاد هیئت می شود که این قول 1-یک قول مشهور است 2-دو قول بدیع و بیان است و قول تفتازانی است. 1- چنان که جواهرالبلاغه در بحث شرط و مشروط قولی را از سکاکی نقل می کنند جواهر البلاغه آمده است که سکاکی گفته است که در جمله شرطیه، شرط قید هست برای مسندٌ فیه. این را که با اجمال گفته است.[2] توضیح بدهیم برمی گردد قید می‌شود قید نسبت طلبیه که همان قید هیئت است و این رای مشهور و رأی فضلای ادب و بلاغت و رأی محقق محقق خراسانی و رأی محقق نایینی است. این از لحاظ بحث اجمالی بود.2- قول دوم یا وجه دوم گفته می‌شود که قید یعنی شرط در جمله شرطیة قید هست برای موضوع جزاء که موضوع جزاء می‌شود إکرام، قید می‌شود برای إکرام، قید واجب. قید می شود قید ماده، قید واجب، قید موضوع جزاء. سه اصطلاح یک معنا و مفهوم دارد. این قول ، قول غیر مشهور است که منسوب است به شیخ انصاری که متنی از ایشان گفته شد. 3- وجه سومی هم گفته شد است وجه سوم می‌فرماید قید برای نسبت و قید برای موضوع جزاء که در حقیقت یک کلی‌گویی یا به عبارت دیگر برمی‌گردد به وجه اول که قید هیئت بشود.

کلام محقق خراسانی و مختار ایشان و نقد ادله شیخ انصاری

بنابراین ما اقوال را فهمیدیم پس از آنکه اقوال را فهمیدیم محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه إختیار میکند قول اول و مشهور را. که چه بود؟ که قید، قید هیئت و وجوب است. وجوب مشروط است و واجب فعلی است مقید نیست. دلیلی که اقامه می‌کند در حقیقت ردی است بر ادله شیخ انصاری. محقق خراسانی از بیانات شیخ انصاری دو دلیل انتخاب و استخراج کرده است برداشت فرموده است که عنوان کرده است که برداشت ایشان هم برداشت محققان بوده است. ظاهر عبارت مطارح مشکل است که ان برداشت را اعلام کند. ما که نمی‌توانیم جسارت بکنیم. متن مطارح را با دلیلش برای شما گفته شد چند بار هم گشتم که دقت کامل بشود دو تا دلیل استخراج می‌کند دلیل اول ایشان تا حدودی با متن مطارح می خورد. دلیل اول این است که گویا شیخ انصاری می‌فرماید که هیئت به طور کل معنای حرفی است معنای حرفی در اصطلاح اصول یعنی معنای جزئی. قابلیت تقیید ندارد. پس از آنکه قابلیت تقیید نداشت طبیعتاً هیئت تقیید نمی شود و ماده قابلیت تقیید را داشته باشد. دلیل اول هیئت، معنای حرفی قابلیت تقیید ندارد تمام. سلبی. دلیل دوم ایجابی. می فرماید که مادة بیان یعنی إکرام و واجب قابلیت دارد. چرا؟ برای اینکه مادة إکرام لباً قابلیت تقیید دارد. منظور از این لبّ دلیل لبی نیست منظور از این لب لبِّ مطلب نیست. بلکه منظور از این لبّ مقام ثبوت است. که میفرماید در مقام ثبوت مولا یک عملی را که تصور می کند که یک واجبی باشد مثلا إکرام. إکرام عالم واجب باشد این واجب را در مقام ثبوت مشخص می‌کند یا علی جمیع تقادیر یا علی التقدیر الخاصٍ. اطلاق و تقیید در مقام ثبوت نسبت به ماده جا دارد نه نسبت به هیئت. این دو دلیل برای اثبات مطلوب شیخ انصاری از سوی محقق خراسانی در کفایة الاصول با اختصار و آسان سازی.

پس از اینکه این دو دلیل را بیان می فرماید به نقد و رد به این دو دلیل اشاره می کند و می فرماید که اما دلیل اول که فرموده باشد هیئت قابل تقیید نیست معنای حرفیست قلنا تقدم منّا که معنای حرفی عین معنای اسمی است. آن حرفی که گفته شده بود که معنای حرفی وضع عام و موضوع له خاص است اساس ندارد. درست مِن و ابتدا هر دو به یک معنا هستند. هر دو دلالتش بر معنایش درست و کامل است. بدون هیچ اشکالی وضع و موضوعٌ له مثل هم اند. وضع عام و موضوعٌ له عام. فرق در این است که یک مشخصاتی برای حرف از باب شرط الوضع بتعبیر علامه شیخ صدرا از باب شرط الوضع یک مشخصاتی برای حروف در نظر گرفته شده است و یک مشخصاتی برای أسماء. مشخصاتی که برای حروف هست این است که حرف دلالت کند بر معنای خودش به عنوان آلیت به نحو آلی، آلیت، آلةً لغیرة. مِن، برای اینکه بیان کند ابتداییت برای غیر خودش. اما کلمه ابتدا که اسم است. همان ابتدا و همان معناست منتها لحاظ شده است. مشخصه اش این است که دلالت کند بر معنایش به نحو استقلال با وصف استقلالیت. استقلالیت و آلیت جزء معنا نیست. مشخصات استعمال است که مشخصات استعمال اگر بازهم خواستید تکمله بزنید و بگویید شرط الوضع هست. تمام. بنابراین اشکال از اساس منتفی است. اشکال چه بود؟ هیئت معنای حرفی است معنای حرفی جزئی است. قابلیت تقیید نیست. نه خیر. هیئت معنای حرفی است و معنای حرفی هم وضع عام و موضوعٌ له عام است. جزئی نیست. این جواب اول.

جواب دوم می‌فرماید که اولاً و ثانیاً. لو سلّمنا. اگرتسلیم بشویم که بگوییم حرف وضع عام و موضوع له خاص است و جزئی است. این حرف را اگر بزنیم یادتان نرود که شما که کفایة درس می دهید یا مطالعه می کنید این جواب دوم پیچ بسیار تندی هست که محققین از محشین ها هم چند نظر مخالف اعلام کردند. من نظر علامه را می گویم که آن مورد استاندارد هست. نظر محققین دیگر را نمی گویم که اذیت نشوید. این مطلب آسان باشد علامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که منظور از این جواب دوم این است که اگر فرض کردیم حرف معنای جزئی بود، باز هم قابلیت تقیید دارد. چرا؟ برای اینکه این هیئت یعنی طلب یعنی إنشای طلب که اینجا هست. این إنشای طلب قبل از استعمال در ذهن منشی و إنشاء کننده یک عنوان کلی است و بعد از استعمال چه میشود؟ تحقق خارجی و خصوصیات پیدا می کند. می شود جزئی. و همین که در ابتدا عنوان کلی داشت قابلیت تقیید دارد. می‌فرماید به عبارت دیگر: مُنشَأ یعنی خود طلب. إنشاء طلب. این مُنشَأ که طلب باشد. این مُنشأ قبل از إنشاء کلی هست قابل تقیید است. بعد از إنشاء جزئی می شود و بعد از إنشاء که جزئی بشود ما به او کار نداریم. قبل از إنشاء که کلی بود می‌توانیم بگوییم قابلیت برای تقیید دارد. مطلب را گرفتیم با بیان علامه مرحوم شیخ صدرا. متن یک اغلاق هایی دارد که شما به متن نگاه نکنید. شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه که قدرتش به اندازه خود صاحب کفایة که اگر بالاتر نباشد کمتر نیست. جواب دوم را خودم از شیخ صدرا گرفتم. دیگر به کفایة نگاه نکنید اگر هر قدر هم نگاه کنید به سادگی عبارت را نمی توانید حل کنید. اما دلیل دوم دلیل دوم هم پیچ دارد. أصلش پیچ دارد ولی این بنده حقیر به کَرَم مولا و کریمه آل البیت و أهل بیت علیهم السلام و به لطف خداوند متعال برای شما آسان سازی اش می کنم که شما به مشکل برنخورید به حول و قوه الهی یا الله.

اما دلیل دوم را فرمودند که مادة قابلیت تقیید و اطلاق دارد لباً. می فرماید که دراین رابطه باید توجه کنید و آن توجه این است که خود جاعل یا مولا در مقام جعل قطعاً خود طلب را که إنشاء می کند نسبت به خود طلب عنایتی دارد. آنجا إجمال نیست. إجمال در مقام ثبوت نیست. إهمال در مقام ثبوت نیست. نسبت به خود طلب عنایت دارد. به اینصورت که می فرماید این طلب، طلب خاصی باشد من حیث الفاعلِ و المفعولِ و المکانِ و الزمان یا نه، طلبی باشد علی الإطلاق. نسبت به خود طلب عنایت دارد. پس چه؟ پس می بینیم که علی التحقیق وجداناً خود طلب عندالجعل قابلیت و مورد تعیین قرار گرفته است که ین طلب، طلب مطلق است یا طلب مقید. این یک أمر وجدانی است. بنابراین جواب این شد که مادّة تنها این قابلیت را ندارد. هیئت هم این قابلیت دارد. جواب در این حد شد.

 


[2] جواهر البلاغه في المعاني والبيان والبديع، الهاشمي، أحمد، ج1، ص178.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo