< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق درباره فصل بودن ناطق برای انسان

محقق خراسانی فرمودند ناطق فصل نیست بلکه خاصه است عرض خاص و خاصه می شود که برای شناسایی ذات می تواند تا حدودی ایفای نقش کند اما به عنوان یک فصل مقوم که ذاتی و فصل حقیقی انسان باشد نیست برای اینکه فصل حقیقی انسان را فقط خالق انسان می داند و بس. موید این مطلب این است که از نظر علم دانشمندی از فرانسه معروف و مشهور کتابی نوشته است انسان موجود ناشناخته. اگر فصل حقیقی باشد که انسان شناخته شده است. بنابراین این فصل حقیقی نیست لذا انسان موجود ناشناخته است. به حیوان ناطق که ترجمه می کنیم می بینیم که از این تعریف فراتر می رود از حیوان ناطق یک چیز دیگری هم می شود برتر هم هست. چه هست و چه باشد و چه می شود؟ یک حیوان و یک ناطق این همه تکامل را به دست بیاورد. درباره تکامل انسان و رسیدن به مقام قرب که عبد صالح می شود و ابرار می شود و مقربین می شود اینها حیوان ناطق نمی تواند باشد که مولانا می گوید بار دیگر از ملک پرّان شوم آنچه در وهم ناید آن شوم. بنابراین این فصل انسان حیوان ناطق نیست بعدا ان شاء الله در تکمیل می گوییم که این حرفی که گفته اند رد نمی کنیم گوشه ای از کار را در نظر گرفته است. بنابراین فصل حقیقی انسان قابل شناسایی نیست.

 

حیوان ناطق فصل مشهوری است و فصل حقیقی نیست

یک مطلبی را اینجا در همین اوائل اصول که در بیان محقق خراسانی این مطلب تکرار می شود که حیوان ناطق فصل مشهوری است فصل حقیقی نیست و فصل حقیقی انسان را غیر از خدا کسی نمی داند. این مطلب را که ایشان تکرار می کند اولین بار اینجا گفته می شود که اینجا قضیه اش را کامل کنیم. پس از که با این توضیح مختصر توجه کردید که شناسایی انسان کامل نیست یکی از مویدات بر این مطلب که حیوان ناطق یا ناطق فصل حقیقی نیست این است که انسان به وسیله وصف ناطق معرفی کامل نمی شود که گفتم از سوی علم آمده است که انسان موجود ناشناخته است. و پس بنابراین از علم ما استفاده می کنیم با علم که مخالف نیستیم و علم علم است و آن دانشمندی است که می گوید انسان موجود ناشناخته. پس به این نتیجه رسیدیم که فصل حقیقی انسان هنوز در اختیار اهل منطق نیست درست است اما خود این فصل نقشی دارد که در ادامه بحث ان شاء الله بگوییم به عنوان جواب یک اشکال. اما سوال این است که آیا فصل حقیقی برای انسان اصلا بیان نشده است یا بیان شده و برجسته نشده یا بیان شده و در غربت خاصی محفوظ مانده و اعلان نشده؟ در این رابطه به این نکته توجه کنیم که گفته شد فصل حقیقی انسان را باید خالق انسان بیان کند و ما الحمد لله در مکتب اسلام و مذهب اهل بیت می دانیم بیان الهی برای بشر رسیده و طریق بیان الهی قرآن و عترت است. پس تا اینجا می بینیم که از طریق قرآن و عترت ممکن است فصل واقعی و حقیقی انسان بیان بشود. این کاری است ممکن پس در مقام ثبوت بحث می کنیم که امکان دارد و مقام ثبوت مطلب مثبت است که تعریف انسان از طریق قرآن و عترت برسد. اما در مقام اثبات ببینیم از قرآن و عترت می توانیم تعریف انسان را به دست بیاوریم به طور کامل، جواب با تمام قاطعیت قطعا می توانیم و از طریق قرآن و عترت انسان معرفی شده است به طور کامل. کسانی که در این راه کاری کرده اند و در سایه راه می روند و با چراغ خاموش حرکت می کنند هستند که کار کردند مثلا شما علامه شیخ صدرا را از زبان من شنیدید علامه دهر بوده و هست. هستند کسانی که با چراغ خاموش راه می روند و این کار را کردند.

 

فصل انسان از طریق قرآن و عترت

کاری که انجام شده است نتیجه این اعلام می شود که انسان جنس و فصل مادی دارد و جنس و فصل حقیقی و روحی دارد. اهل منطق که جنس و فصل برای انسان گفته اند به اعتبار جنبه حیوانیت انسان یعنی زنده جان بودن انسان تعریف کرده اند و تعریف از این زاویه خوب است انسان حیوان هست بله زنده جان است. خصوصیتی که مایز می شود بین انسان و سائر حیوانات ناطق بودنش است این درست است. فقط از بعد حیوانیت تعریف کرده است این تعریف خوبی است اما تعریف انسان به طور کامل نیست. چون حقیقت انسان نفس ناطقه اوست. حقیقت انسان روح اوست. حیوان ناطق نفس ناطقه را نمی تواند معرف باشد. و اما در نصوص در خود قرآن بیاناتی هست که انسان را تعریف می کند تعریفش کامل است. از بیانات قرآن و نصوص استفاده می شود که جنس و فصل انسان یعنی نه به آن معنای منطقی جنس و فصل یعنی مقوم حقیقت انسان که در منطق هم جنس و فصل را مقوم اعلام می کنند.

 

فصل انسان عبارت است از معرفت و تربیت

از نصوص کتاب و سنت استفاده می شود که جنس و فصل به عنوان مقوم برای انسان دو چیز دیگری است عبارت است از معرفت و تربیت. معرفت مقوم انسانی است یک آدم بدون معرفت صحت سلب دارد و یک آدم بدون تربیت صحت سلب دارد کالانعام می شود. آن چیزی که از حیوانات حقیقتاً انسان را جدا می کند معرفت و تربیت است. این دو نکته را که گرفتیم از کجا استفاده می شود که معرفت مقوم انسانی است؟ لذا در بیان ها اگر نستجیر بالله کسی به کسی بگوید بی معرفت یک فحش خیلی بدی است. و همین طور اگر کسی به کسی نستجیر بالله بگوید بی تربیت یعنی «انت لیس بانسان» این صحت سلبش معلوم است. بنابراین معرفی اصلی انسان تا حالا گفتیم معرفی روح انسان است که باید انسان را به عنوان یک موجود مجرد افتاده در قالب بدن یک زندان مانوس که بدن مانوسی است وقتی که آزاد بشود آدم می فهمد که چقدر آزادی خوب است. کسانی که در حالت کما رفتند یک مقدار آزاد شدند براساس تحقیقات بعد آن خودکشی کردند گفتند ما دیدیم چقدر آزادی بود. البته آزادی موقت آزادی احساس می شود تا نرفته به برزخ آنجا که رفت دیگر راه برگشت ندارد و دیگر فرق می کند. بنابراین پس از اینکه حقیقت انسان همان موجود مجردی است که در قالب روح یک نوع زندانی است آخر قفس دریده و مرغش پریدگی است. همین زندان موقت مانوسی است که خداوند برای نظام زندگی یک حالت آرامشی قرار داده، داخل بدن فکر می کند حیات است آزادی است. آمده اند در تحقیقات اعلام کرده اند که مقوم دو تاست معرفت و تربیت برگرفته از آیات قرآن. در اینجا بعد از که به آیات قران مراجعه می کنیم گفته می شود که در قرآن جنبه مادی نه حیوانی انسان هم تعریف شده است و در قرآن انسان به عنوان حیوان تعریف نشده است جنبه مادی انسان هم تعریف شده است و جنبه حقیقی انسان هم تعریف شده است.

 

اما جنبه مادی انسان

اما جنبه مادی انسان که تعریف شده است خداوند در قرآن می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[1] جنبه مادی عالم خلق است جنبه اصلی و حقیقی عالم امر است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» این تعریف انسان است این تعریف جنبه مادی انسان است تعریف کاملی است. دنیای امروز تحقیقاتی که تا حدود زیادی که ما تحقیقات علمی را قبول داریم آمده است که زیباترین ساختار و عالی ترین شاکله همین هیکل انسان است به این زیبایی هیچ پدیده ای ساخته نشده است احسن تقویم بهتر ساختار. پس از لحاظ مادی این خیلی بحث دارد ولی الان به همین اجمال اکتفاء می کنیم که انسان تعریف شده در قرآن که احسن تقویم است. اما درباره معرفت اصلی انسان که خود انسان را به عنوان یک انسان کامل یک انسان درست بشناسیم که انسان باشد ظاهرش و باطنش نباشد که ظاهرش انسان و باطنش حیوان باشد. ظاهر و باطنش انسان باشد کیست؟ «وَالْعَصْرِإِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[2] ایمان معرفت است و عمل صالح در رابطه اجتماعی و مدنی تربیت است. آن انسانی که خسارت نکرده انسان است چه انسانی است؟ ایمان دارد و عمل صالح دارد. این تعریف انسان است لذا در زیارت جامعه کبیره تعبیر به شکل خلاصه آمده «مومن صالح» انسان چه کسی است؟ «مومن صالح»، مومن است یعنی معرفت دارد و صالح یعنی کسی که عمل صالح انجام بدهد می شود صالح. پس تعریف حقیقی انسان از منظر قرآن «مومن صالح» اگر مومن نیست معرفت ندارد انسان نیست اگر صالح نیست عمل صالح ندارد عملاً انسان نیست. تعریف منطقی اگر می کنید عوض اینکه بگویید «الانسان حیوان ناطق» بگوییم «الانسان مومن صالح» که در فراز زیارت جامعه آمده است.

 

شاهدی از کتاب صحیفه سجادیه

یک شاهد دیگری از کتاب صحیفه سجادیه که در خطبه آن مولانا امام سجاد سلام الله تعالی علیه می فرماید: «و الحمد لله الذی لو حبس عن عباده معرفه حمده علی ما ابلاهم من مننه المتتابعه و اسبغ علیهم من نعمه المتظافره» تا می رسد اینجا که گوید شکر خدا که به ما خدا معرفت داده معرفت به معنای «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ[3] و ما بنا من نعمه فمنک» امام سجاد می فرماید: اگر کسی این معرفت را نداشته باشد خارج از معرفت باشد «ولو کانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیه الی حد البهیمیه فکانوا کما وصف فی محکم کتابه إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا و الحمد لله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شکره و فتح لنا من ابواب العلم بربوبیته» همه معرفت است. بنابراین حمد خدا که ما را معرفت داد که انسان باشیم که معرفت شد مقوم انسانی. اگر معرفت نبود «لخرجوا من حدود الانسانیه الی البهیمیه». این امام سجاد سلام الله تعالی با این صحیفه سجادیه که قرآن صاعد است و قرآن نازل به تعبیر حاج شیخ موسس حوزه قرآن نازل کتاب الله الکریم است و قرآن صاعد دعاست کتاب اصلی دعا صحیفه سجادیه است. پس از که شناختیم مرحله فوق تخصصی بحث ما این بود که اصول تا اینجا گفته بودند که انسان جنس و فصلش حقیقتاً در اختیار ما نیست ما هم ثبوتا دیدیم که امکان دارد و هم اثباتا از قرآن و بیان عترت کامل به دست آوردیم. این شد تعریف انسان.

 

دو سوال و جواب

اما دو تا سوال و جواب: سوال اول اگر ناطق فصل نباشد یک مخالفت اتفاق یا اجماعی به وجود می آید. در جواب گفته می شود که این فصلی که اعلام شده است به عنوان ناطق دقیقاً شرح دادیم و هم گفتیم ثبوتاً و اثباتاً که ناطق نمی تواند مقوم باشد و بعد هم کامل کردیم که ناطق می تواند یک معرفی باشد برای جنبه حیوانیت انسان که در آن حد قبول داریم حدش تا آنجاست حدودش را تعیین کردیم نه اینکه رد کرده باشیم به طور کامل. و ثانیا اتفاق که اجماع نیست منطق این را گفته است در راسش هم پیامبر و امام نیست در راسش یک صاحب نظر فلسفی است به نام ارسطو مخالفت ایشان خلاف شرع نباشد و خلاق عقل هم نباشد. بنابراین از اساس مخالفت هم اجماع نیست و در عین حال مخالفتی هم به عمل نیامده است. سوال و جواب دوم این است که گفته می شود که اگر شما آقای محقق خراسانی فرمودید که ناطق فصل نیست خاصه است یا عرض خاص پس لازمه قول شما قابل التزام نیست. برای اینکه لازمه قول شما این می شود که ناطق با ضاحک یکی باشد در حالی که چنین چیزی درست نیست بالضروره و حتی بالوجدان. ضاحک عرض است ناطق یک خاصیت ذاتی است. شما که می گویید ناطق خاصه است و عرض خاص، عرض خاص در منطق مشخص است ضاحک عرض خاص است پس ناطق با ضاحک یکی باشد و خلاف وجدان یا قابل التزام نیست. جواب این اشکال این است که ما درباره عرض خاص یک عنوان کلی داریم و یک افراد داریم: عنوان کلی این است که یک حالت اختصاصی به ذات داشته باشد از آن جهت می گوییم عرض خاص آن تعریف یا آن شاخصه برای هر دو موجود است هم ناطق حالت اختصاصی یا وصف اختصاصی برای انسان است و هم ضاحک حالت یا وصف اختصاصی برای انسان است اما فرقی که دارد فرق در خصوصیات وصف است خصوصیات وصف در اصل عنوان اصلی وصف ایجاد اشکال نمی کند مثلا می گوییم عادل و عالم وصف اند اشکال بکنید که عادل چیزی است و عالم چیز دیگری است ما به خصوصیات وصف که اشکال نمی کنیم دو تا وصف را من حیث الخصوصیات بتمامه که یکی نمی دانیم ما برای وصف یک تعریف داریم یک امتیاز در جهت کمال می شود وصف. اینجا می گوییم یک خصوصیت در جهت شناسایی انسان این می شود عرض خاص. پس تحت عنوان عرض خاص هر دو مندرج اند و فرق از حیث خصوصیت وصف هست فرق از حیث خصوصیت وصف اشکالی ایجاد نمی کند. نتیجتاً رای محقق خراسانی این است که ناطق فصل حقیقی نیست آن اشکالات که گفته شد وارد نیست و برای ناطق که وصف مشهوری گفتیم هم اشکال نکنید خرق اجماعی هم نیست چون محقق خراسانی تنها نیست صاحب شرح مطالع هم محقق رازی هم گفته است که ناطق وصف مشهوری است نه وصف حقیقی. پس محقق خراسانی هم در این بیان تنها نیست و نتیجه این شد که مفهوم مشتق براساس رای و نظر محقق خراسانی بسیط است هرچند با تامل عقل می شود اجزاء برایش اعلام کرد که آن تامل عقلی خارج از حدود بحث ماست. در نتیجه بدون هیچ اشکالی تا الان اعلام شد که مفهوم مشتق مفهوم بسیطی است که عرف هم تایید می کند و اشکالی در این رابطه وجود ندارد. اما مکمّلاتی دارد بحث و رای محقق نائینی و سیدنا الاستاد دارد که در جلسات آینده بحث کنیم ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo