< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مقصود از کلمه حال در عنوان بحث

بحث این است که «هل المشتق حقیقه فی من تلبس بالحال او اعم منه» منظور از این حال چه چیز است؟

 

سه احتمال و سه وجه

گفته می شود که درباره این کلمه سه تا احتمال وجود دارد: احتمال اول این است که منظور از حال حال نطق باشد که متکلم که بیان می کند لفظ را همان زمان بیان که به عبارت دیگر حال حاضر به حساب می آید منظور از حال آن باشد که مشتق حقیقت است فقط در حال حاضر نه در حال ماضی و مستقبل. معنای دومی که گفته می شود منظور از حال حال تلبس باشد که مشتق حقیقت است در حال تلبس یعنی اگر آن اتصاف در حال تلبس صورت بگیرد حقیقت است و اگر قبل از حال تلبس یا بعد از حال تلبس اتصاف ذات به مبدء اعلام بشود مجاز و محل بحث است. احتمال سوم و وجه سوم گفته می شود که منظور از حال حال نسبت است یعنی همان زمانی که متکلم آن نسبت را اعلام می کند می گوید «زید عالم فی یوم الجمعه» اعلام کرد و نسبت داد برای روز جمعه. آن روز جمعه دیروز است یا امروز است فرق نمی کند. سه وجه و سه صورت در ابتداء متصور است

 

منظور از حال حال نطق و ادله آن

و بعد از آن در بحث و تحقیق اولین مورد گفته می شود که منظور از حال حال نطق باشد برای اینکه این حال همین حال حاضر است و حال حاضر طبیعتاً غیر از ماضی و مستقبل است و منظور از تلبس بالمبدأ در حال حاضر اگر بود که همان حال نطق است حقیقت است. اگر در مستقبل بود قطعا مجاز است و اگر در ماضی بود محل اختلاف است. دلیلی که اقامه می شود به طور خلاصه سه تا دلیل اقامه می شود: 1. گفته می شود که استعمال لفظ مشتق در معنای مستقبل بلا شبهه مجاز است که اتفاق بر این است که اگر لفظ استعمال شود اتصاف اعلام شود به اعتبار آینده به قرینه عول مجاز است بلا شبهه. در صورتی که در آینده مجاز بود لازمه اش این است که در حال حاضر حقیقت باشد پس چیزی غیر از این نیست آینده را که قطعا مجاز اعلام کردیم اختصاص پیدا می کند حقیقت در حال حاضر. این دلیل اول، این دلیل را محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه با توضیح استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه جواب داده است می فرمایند: این استدلال کامل نیست. برای اینکه لازمه بیّن بلا واسطه مجازیت در مستقبل اختصاص به حقیقت در حال حاضر نیست ممکن است حقیقت در حال حاضر باشد ممکن است حقیقت در ما مضی باشد. لازمه مجازیت در مستقبل اثبات حقیقت در حال حاضر نیست. و اما دلیل دوم می فرماید: مقتضای اطلاق کلام این است که مقصود از حال در مشتق حال حاضر باشد یعنی همان حال نطق. برای اینکه آینده و گذشته ماضی و مستقبل و همین طور حال نسبت نیاز به مونه زائد دارد مقتضای اطلاق این است که فقط همین حال حاضر باشد بلا شبهه و براساس مقتضای اطلاق. این اطلاق از باب طبیعتا اطلاق که می گوییم یا می گوییم ظهور اطلاقی که در بیان آمده است در برابر ظهور لفظی است که ظهور لفظی می شود ظهور عام و ظهور اطلاقی می شود ظهور مطلق به وسیله مقدمات حکمت. ظهور اطلاقی در اینجا اقتضاء می کند که منظور از حال در عنوان حال حاضر باشد که خالی از قید و بی نیاز از مونه زائد است. این دلیل را محقق خراسانی رد نمی کند محشی ها حاشیه ها یا استنباط هایی دارند که چرا محقق خراسانی این استدلال را رد نکرده اند. و استادنا العلامه می فرماید: این دلیل را محقق خراسانی تعرض نفرموده اند. شاید احتمال این است که در ضمن جواب از دلیل سوم که جواب این دلیل هم روشن بشود. دلیل سوم گفته می شود که حال حاضر از حاقّ تبادر دارد. اگر کسی کلمه حال را اطلاق کند به عنوان حال از آن حال حال حاضر تبادر می کند نه حال مستقبل نه حال ماضی. این یک چیز واضحی است تبادر موافق است با حال حاضر که می شود حال نطق. محقق خراسانی می فرماید: این دلیل قابل التزام نیست. برای اینکه گفتیم تبادر سه قسم است: 1. بدوی، 2. قرینه ای، 3. حاقی. آن تبادری که اعتبار دارد تبادر حاقی هست نه تبادر بدوی و تبادر قرینه ای. در اینجا تبادری که دیده می شود تبادر قرینه ای به نظر می آید نه تبادر از حاق. ممکن است قرینه قاعده عقلیه باشد یا قرینه عقلیه باشد که قرینه عبودیت و مولویت که حمل بر فوریت بکند یا قرائن حالیه دیگر بنابراین آنچه که مسلم اعلام می شود که از حاق لفظ حال حاضر تبادر نمی کند بنابراین این تبادر هم اعتبار نخواهد داشت. این جواب را که دادیم جواب از ظهور هم داده می شود برای اینکه فرق بین تبادر و ظهور فرق بسیار ظریفی است تا بدانجا که بعضی ها می گویند یا اعلام می شود که تبادر همان ظهور است ظهور در یک معنا به عبارت دیگر تبادر معنا از لفظ. این را گفته بودیم اما ما فرق بین تبادر و ظهور را گفته بودیم که تبادر دریچه ای برای ظهور است تبادر که کرد ظهور بدست می آید و در عمل تبادر در کلمه است و ظهور در جمله است. انصراف و ظهور در جمله درست همین نقش تبادر را دارد که انصراف باز هم می شود طریق عملی برای ظهور یعنی انصراف بیاید و پشت سرش ظهور می آید. بنابراین این تبادر جواب داده شد و ظهور هم معلوم شد که قابل اعتماد در اینجا نیست هرچند سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این ظهور را یک اعترافی می کند و یک ردی، اعتراف این است که می فرمایند ظهور در این رابطه قابل انکار نیست ظهور همین است ولی ظهور رفع نزاع نمی کند نزاع این است که آیا لفظ مشتق حقیقت در خصوص من تلبس بالحال است یا اعم، ظهور در حال اگر داشت رفع نزاع نمی کند می گوییم ظهور دارد بر این معنا ولی مضافا بر آن جا برای بحث هست بحث می کنیم که در این مورد که حقیقت هست ظهور دارد ظهور انحصار نمی آورد آیا وضع برای اعم هم دارد یا نه وضع تنها برای این مورد ظهور هست. و اما سید می فرماید ظهور قابل انکار نیست یعنی همین لفظ حال ظهور دارد به حال حاضر که این ظهور دارد پس در جمله که این را وصف کنیم می شود حقیقت است در من تلبس بالحال الحاضر، این می شود جمله و این رفع نزاع نمی کند. نزاع این است که بحث می کنیم که تنها حقیقت در همین من تلبس هست یا حقیقت در اعم است این هم دارد آن هم دارد ظهور فقط حقیقت را در من تلبس درست می کند اما انحصار نمی آورد که بگوییم در اعم نباشد. بنابراین ادله قول اول را گفتیم که منظور از حال حال نطق و یا حال حاضر است.[1]

اما حال نسبت

اما محقق خراسانی دو دلیل دیگر ذکر می کند که دو منظوره است یعنی از یک سو حال نطق را رد می کند و از سوی دیگر حال نسبت را اثبات می کند. آن دو دلیل عبارت از این اند: 1. می فرماید: ما می بینیم بلا شبهه که اگر کسی جمله ای را استعمال کند و بگوید «زید کان عادلا فی الماضی» و بعد هم بگوید «زید سیکون عالما فی المستقبل» حال نسبتش مستقبل باشد و با مستقبل هم قطعا تطبیق بکند می فرماید: این استعمال حقیقت است شکی در آن نیست که می گوییم «زید کان عادلا فی الماضی». که اگر این حقیقت بود منظور از حال تلبس حال حاضر نیست چون این خبر می دهد از ماضی و حقیقت هم هست مشتق هم هست در ما مضی بکار رفته و حقیقت هم هست. بنابراین حال نطق نیست حقیقت که بود پس حال نسبت درست است. یعنی «کان الزید عادلا فی الماضی» که این حال حاضر ندارد حقیقت هم هست پس اگر منظور از حال تلبس در مشتق حال حاضر بود جزء معنای مشتق بود اینجا باید مجاز باشد در حالی که قطعا حقیقت است پس حال حاضر جزء معنای مشتق نیست. این دلیل اول بود.

 

سوال:

پاسخ: اگر در استعمال مشتق در غیر زمان حال حاضر قطعا استعمال حقیقی است این که ثابت شد پس معنای مشتق حال حاضر نیست یا جزء معنای مشتق حال حاضر نیست. منتها در «سیکون» که در کفایه مثال زده است خود محقق خراسانی هم اشکال شما را می گوید که می گوید در مستقبل اتفاق بر این است که مجاز را چرا حقیقت گفتیم؟ آن حقیقت گفتنش به اعتبار حال نسبت است. که منظور از آن آینده حال نسبت است نسبتی که بدهد به مستقل و آن نسبت هم که درست باشد قطعا حقیقت است. پس حال حاضر جزء معنای مشتق نیست. و ثانیاً جواب دوم اگر حال نطق را یا حال حاضر را در این عنوان بگنجانیم تعریف این می شود که «المشتق حقیقه فی ما تلبس فی الحال الحاضر» حال حاضر می شود جزء معنای مشتق، اگر جزء معنا شد به اشکال اصلی برمی خوریم و آن این است که خلاف اتفاق و تسالم در ادب و بلاغت است برای اینکه در ادب و بلاغت اتفاق و تسالم وجود دارد که اسم زمان ندارد حال حاضر که جزء معنای مشتق بشود یعنی اسم دارای زمان هست و این خلاف تسالم ادباء و اهل بلاغت است. بنابراین باید بگوییم حال نسبت که دیگر زمان نیست نسبتی است که از سوی متکلم می آید تا مطلب درست بشود. این رای اول بود.

 

اما منظور از حال تلبس و اشکالات آن

اما رای و قول دوم که منظور از حال حال تلبس باشد. در این رابطه گفتیم که در رای دوم منظور از حال حال تلبس است اگر حال تلبس بگیریم به تعبیر علامه شیخ صدرا این عنوان یک تعبیر بی معنا می شود. به این صورت که بگوییم «المشتق حقیقه فیما تلبس فی حال التلبس» بی معنا می شود یعنی اگر بگوییم «الماء فی الماء ماء» جمله بی معنا می شود. و محقق نائینی می فرماید: می فرماید: اگر حال تلبس بگیریم باز هم زمان جزء معنای مشتق می شود که اسم زمان ندارد که به آن اشکال قبلی برمی خوریم[2] و سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اگر منظور از حال حال حاضر را بگیریم به دو تا اشکالی برمی خوریم که در بحث دلالت فعل بر زمان گفتیم که 1. اگر همین مشتق در مجردات استعمال بشود باید مجاز باشد چون زمان دارد خود مشتق و خود مشتق که زمان دارد در مجردات اگر استعمال بشود باید مجاز باشد چون استعمال لفظ در جزء معنای موضوع له می شود. و همین طور زمان اگر فاعل قرار بگیرد در فعل زمانی یا در اسم دارای زمان اگر زمان فاعل قرار بگیرد می شود زمان زمان دار بشود، این دیگر معقول نیست یعنی عقلاً محال است که زمان زمانی داشته باشد. چون زمان ندارد و زمان یک حقیقتی است اگر فرض کنیم زمان، زمان داشته باشد یا دور می شود یا تسلسل. پس این دو رای به نتیجه نرسید رای سوم منظور از حال در «اختلفوا علی ان المشتق حقیقه فیمن تلبس بالحال» که منظور از حال حال نطق نیست و حال تلبس هم نیست پس «یبقی ما بقی» که منظور از حال حال نسبت هست. شرح مسئله ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo