< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در امور مربوط به مشتق اصولی

آخرین قسمتی که گفته شد در بحث قبلی این بود که گفته می شد که بحث مشتق شامل اسم زمان و مکان نمی شود و شرحش را دادیم و گفتیم که شمولش از حیث ورودی درست است هرچند در مقام مصداق آن صیغه مفعل با اسم مکان تطبیق می کند چون اسم زمان متصرم الوجود است ذاتی نیست که باقی بماند تا ماضی و حال و استقبال در نظر گرفته شود. مطلب دومی که در همین راستا بحث می شود این است که گفته می شود که مشتق اصولی شامل اسم آلت و اسم مفعول نمی شود.

 

کلام صاحب فصول و محقق نائینی و ادله ایشان

و این رای صاحب فصول شیخ محمد حسین حائری اصفهانی[1] هست و همین رای را محقق نائینی[2] قدس الله نفسه الزکیه تایید فرموده اند ادله ای که اقامه می شود از این قرار است، محقق نائینی در حد کامل تری دلیل را ارائه می کنند می فرمایند: اسم آلت مثل مفتاح که در فارسی اسمی است برای ابزار کار که کلید مثلاً پس از آنکه عنوان و ساختار کلید را به خود گرفت مفتاح شد دیگر انقضاء ندارد ماضی ندارد، دیروز هم مفتاح بود و امروز هم مفتاح است و در آینده هم مفتاح است. انقضاء ندارد تا بحث بکنیم که حالت انقضائی در کار هست مشتق به عنوان مفتاح حقیقت در اعم است یا حقیقت در خصوص من تلبس. و همین طور می فرماید: اسم مفعول که عبارت است از «ما وقع علیه الفعل» این اسم یک حالتی پیدا می کند که یک فعلی را قبول می کند که به آن واقع شده باشد. بعد از وقوع فعل دیگر فعل ما مضی ندارد ما سیأتی ندارد وقوع یعنی واقع، بالضروره «و الواقع لا ینقلب عما هو علیه» واقع است و واقع منقلب نمی شود و تمام است. بنابراین آنچه که می ماند در بحث مشتق فقط اسم فاعل است. بنابراین محقق نائینی مطلب را طوری تنظیم می کند که اسم مفعول بلا شبهه ما وقع علیه الفعل هست و ما وقع یعنی واقع و واقع «لا ینقلب عما هو علیه» پس از که واقع شد دیگر حالت منتظره ندارد. کی شده و تا کجا هست و از کجا شروع شده به اینها کاری نداریم. پس از که احراز شد مثلاً امری فرض بفرمایید قتل واقع شد و فرد شد مقتول این مقتول تا ابد مقتول است در گذشته هم مقتول بوده و الان هم مقتول است و در آینده هم مقتول است برنمی گردد تردید ندارد. احتمال تفکیک در کار نیست. در مشتق تفکیک بین وصف و موصوف وجود داشت اینجا تفکیکی نیست.

 

کلام سید الخوئی و محقق خراسانی

سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه و همین طور محقق خراسانی که هر دو قائلند بر اینکه بحث مشتق در اسم آلت و اسم مفعول جاری است این دو شخصیت اصولی می فرمایند: اما اسم آلت که جزء بحث های مشتق قرار می گیرد از این جهت است که گفتیم تلبس انحائی دارد یک نحو از انحای تلبس تلبس بالفعل است مثل «زید عادل و زید کاتب»، نحوه دیگر تلبس بالصناعه است که ماده تلبس صنعت است در تلبس به صنعت تلبس به معنای تلبس در یک زمان خاص نیست بلکه تلبس به اعتبار قابلیت است. یک آلت و یک ابزار تا وقتی که قابلیت کار را دارد متلبس بالمبدأ هست هر موقع که از کار افتاد یک کلید کند شد دندانه هایش ساییده شده و خوب نتوانست کار انجام بدهد ولی به اش کلید گفته می شود. حالا این کلیدی که از کار افتاده می شود به اش کلید بگوییم؟ اگر مشتق حقیقت در اعم باشد به این کلید کار افتاده هم می گوییم کلید و اگر حقیقت در من تلبس بالحال باشد دیگر کلید نیست. بنابراین این نحو تلبس از واضحات است شبهه ندارد.[3] ما که می خواهیم جمع بین قولین بکنیم می گوییم محقق نائینی و صاحب فصول به اعتبار تلبس فعلی مطلب را در نظر گرفته اند و محقق خراسانی و سیدنا الاستاد تلبس بالصنعه یا بالحرفه را هم در نظر گرفته اند.

 

فرق صنعت و حرفه

استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرمودند: فرق بین صنعت و حرفه این است که صنعت نیاز به تعلم دارد مثل صنعت نجاری و حرفه نیاز به تعلم ندارد مثل کارگری و امثال آن.

 

سوال:

پاسخ: آنچه که برای ما به عنوان نکته مهم این بود که گفتیم نحوه تلبس به نحو قابلیت نه به نحو فعلیت. اما نسبت به اسم مفعول که محقق نائینی فرمودند که این اسم ما وقع علیه است «و الامر لا ینقلب عما هو وقع علیه» این مطلب به طور کلی درست است از ضروریات هم هست که «و الواقع لا ینقلب عما وقع علیه»

 

اما نسبت به اسم مفعول جواب نقضی و حلی

اما سیدنا الاستاد می فرماید: این اشکال جواب دارد نقضاً و حلاً، اما جواب نقضی همین مطلبی را که شما درباره اسم مفعول اعلام می کنید درباره اسم فاعل هم همین مطلب به اصطلاح قابل ذکر است برای اینکه شما فرمودید که فعل اگر واقع شد دیگر تمام شده است ما می گوییم در اسم فاعل فعل که صادر شد تمام شده است گفتید مقتول مقتول است دیروز، امروز، فردا می گوییم قاتل هم قاتل است دیروز، امروز، فردا. این جواب نقضی است. جواب نقضی فقط جلوی اشکال طرف را می گیرد ولی سوال را حل نمی کند. و اما جواب حلی، سیدنا الاستاد می فرماید: بحث ما درباره مصداق نیست بلکه بحث ما درباره هیئت است ما بحث می کنیم هیئت مفعول، هیئت فاعل وضعش مختص به ما تلبس است یا وضعش اعم هست. به عبارت واضح تر معنا می کنیم می گوییم نسبت وقوعی که معنای مفعول است یا نسبت صدوری که معنای فاعل است این نسبت که معنای فاعل و مفعول است مختص به زمان حال است یا وضع شده برای اعم؟ این بحث پس جا دارد به مصداق توجه نداریم به مصداق کار نداریم ما خود این معنا را بحث می کنیم تطبیق مصداق مرحله بعدی است. اگر اشکال کنید که بحث ما مفهومی نیست بحث مشتق باید واقعیت پیدا کند. اگر واقعیت پیدا کرد باید مصداقی بشود فقط مفهومی بحث بکنیم که ترتیب اثر داده نمی شود. به عبارت کوتاه آثار مترتب بر مصداق است نه بر هیئت بما هی هیئت. بنابراین آن هیئتی را که بحث می کنیم نسبت وقوعی منطبق است با مکتوب و معلوم و کاتب و عالم که اسم فاعل و مفعول است. اگر این اشکال را بکنید می گوییم اشکالی ندارد ما در بحث نظری اکتفاء می کنیم به بحث از هیئت اما بحث عملی که بیاید در بحث عملی شبهه ای نداریم که مصادیق هم قابل بحث هست و دارای جری، فقط در بعض از مصداق ها خصوصیت ماده یک خصوصیتی است که اعلام می کند که دیگر حالت ماضی و مضارع در کار نیست و حالت ماضی و حال و استقبالی در کار نیست. بنابراین با این توضیحی که داده شد گفته می شود که بعضی از مصادیق یک خصوصیت در ماده آن هیئت وجود دارد که خصوصیت ماده استمرار و ابدیت نشان می دهد مثلاً مقتول خود قتل یک ماده خاصی است دارای یک خصوصیت، خصوصیت از این ماده آمده این خصوصیت دفعی است و مره است قتل که واقع شد واقع است ماضی و مضارع و حال ندارد. این خصوصیت ماده است همین مثال را بیاورید در مضروب می بینیم در گردش است جری دارد ماضی دارد مستقبل دارد حال دارد می گوییم عمرو مضروب بود هفته قبل الان مضروب نیست. پس جری شد اسم مفعول تلبس اش در ماضی بود در حال نیست. و یا الان فرضا کسی مضروب نیست در آینده می شود مضروب. بنابراین ماده اگر خصوصیت نداشت طبیعتاً قابلیت جری وجود دارد همان طوری که کلمه کاتب، کاتب گذشته و کاتب حال و کاتب آینده است مکتوب هم همین طور است مکتوب گذشته و مکتوب حال و مکتوب آینده. جری دارد وصفی است جاری بر ذات، ذات ثابت است الان فرد سالم و مضروب هم نیست دیروز مضروب بوده جری دارد. بنابراین مصادیق هم در اسم مفعول و اسم فاعل دارای صفت جری هست یعنی مبدأ بر ذات جاری است جریان و جری مبدأ بر ذات یعنی ملاک مشتق پس می شود وارد بحث بلا شبهه.

 

کلام محقق خراسانی و سید بر عدم دلالت فعل بر زمان

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه بعد از که این بحث را مطرح می کند یک بحث استطرادی عنوان می کند و ربط به مشتق ندارد. البته بحث از صیغه مشتق است ولی ربطی به مشتق اصولی ندارد. می فرماید: «لا بأس» که عنوان کنیم که افعال فعل ماضی و مضارع طبق مشهور که گفته می شود ماضی و مضارع دلالت بر زمان دارند به این معنا که زمان جزء معنای ماضی هست و دلالت ماضی بر زمان دلالت تضمنی است می فرماید: این حرف اشتباه است چنین چیزی نیست. سیدنا الاستاد هم همین کلام محقق خراسانی را با همین سبک و سیاق با یک مقدار توضیحات بیشتر اعلام می کند. خلاصه مطلب این است که ادله ای وجود دارد مبنی بر اینکه فعل ماضی دلالت بر زمان ماضی نمی کند و فعل مضارع دلالت بر زمان حال و استقبال نمی کند زمان جزء فعل ماضی و مضارع نیست. برای اینکه اولاً اگر زمان جزء معنای فعل باشد مثلاً فعل ماضی باید وقتی که خود زمان فاعل برای فعل ماضی قرار بگیرد درست نباشد. برای اینکه خود فعل که متضمن زمان هست فاعلش زمان باشد یعنی حمل شیء بر شیء یعنی وقوع یک شیء در خود شیء این معنا ندارد. مثلا اگر بگوییم «مضی الامس او مضی الزمان» فعلی است به معنای «مضی» و زمان هم شده است فاعل این باید درست نباشد وقتی که فعل ماضی متضمن زمان باشد. که در صورتی که خود فعل متضمن زمان هست زمان جزئش است نمی شود جزء خودش فاعل خودش باشد. این مثل این می شود که بگوییم زمان زمان، در صورتی که زمان جزء فعل ماضی باشد زمان بما هو زمان نمی شود که فاعل واقع بشود. پس می بینیم که استعمال درست است «مضی الزمان» که می گوییم، کشف می کنیم که زمان جزء معنای فعل ماضی نیست. این اولاً، و ثانیاً می فرماید: اگر زمان جزء فعل ماضی باشد فعل ماضی را که در مجردات بکار ببریم که در قید زمان نیستند باید استعمال مجازی باشد. مثلاً بگوییم «علم الله» که «علم» فعل ماضی است مجرد که زمان ندارد خدای متعالی که کمال مطلق و صرف الوجود و مجرد به معنای کلمه است زمان ندارد فوق زمان است زمان در اصطلاح معقول تطبیق حرکت هاست، بنابراین مجرد زمان ندارد. «علم الله» که بگوییم در زمان گذشته نیست زمان ندارد پس استعمال لفظ در جزء معنای آن بشود و مجاز. در حالی که مجازی در کار نیست. نتیجتاً فعل ماضی و مضارع زمان ندارد.

 

تحقیق

اما تحقیق این است که نزاع لفظی است، که در صمدیه آمده «الفعل مقترن باحد الازمنه الثلاثه» نگفته است که متضمن است بلکه «مقترن» یعنی تقارن وجودی دارد با زمان، لذا محقق خراسانی و سیدنا الاستاد در منتهای بحث می فرمایند: «نعم نلتزم» اینکه زمان لازم فعل است یعنی فعل ماضی دلالت التزامی به زمان دارد. پس در متن اصلی که آمده است این است که فعل مقترن به زمان است تقارن می شود تلازم. که سیدنا الاستاد می فرماید: دلالت فعل بر زمان دلالت التزامی است برگرفته از فاعل آن است. چون فاعل زمانی است انسان در ظرف زمان زندگی می کند انسان خودش در حرکت است در قلمرو تطبیق حرکت هاست همین کره زمین با خورشید حرکت ها که تطبیق می کند می شود زمان. در ظرف تطبیق حرکت هاست خودش زمانی است پس از آنکه خودش زمانی بود فعلش هم در زمان واقع می شود لازمه وقوع و صدور فعل زمان است و آن لازمه لازم فعل ماضی و لازم فعل مضارع یعنی نتیجتاً فعل ماضی و مضارع دلالت التزامی بر زمان دارد و در ادبیات هم آمده است «مقترنه بالازمنه الثلاثه». تتمه بحث فردا.


[3] . مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص192.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo