< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث تکمیلی درباره مشتق

گفته شد که مشتق در اصول شامل اسم فاعل و اسم مفعول و اسم زمان و مکان می شود و مشتقاتی را که زمان مند هستند شامل نمی شود مثل فعل ماضی و مضارع. و بعضی از جوامد را فرا می گیرد که جری بر ذات داشته باشد. مثال در این رابطه کلمه زوج و کلمه ملک که یک لفظ مشتق است انتزاعی است شما نگویید که «زوّج و یزوّج» صرف دارد خود این زوج و این وصف انتزاعی است از عقد بین الزوجین انتزاع می شود. یک مشتق اصولی است در عین حالی که جامد است.

 

اما جریان بحث مشتق در مسئله فقهی

موید این مطلب فخر المحققین[1] که همان فرزند علامه حلی است در کتاب ایضاح الفوائد که شرح قواعد هست و همین طور شهید ثانی[2] مسئله فقهی را عنوان کرده اند که مربوط می شود به بحث مشتقی که در حقیقت از لحاظ ادبیات جامد است. می فرمایند: اگر یک فردی سه تا زن داشته باشد دو تایش کبیره باشد و یکی هم صغیره، بعد کبیره اولی صغیره را ارضاع کند یعنی شیر بدهد و کبیره اولی با شیر دادن می شود مرضعه. و صغیره می شود مرتضعه شیر خورنده. و طبق فقه اهل بیت ارتضاع باید در داخل حولین باشد دو سال بیشتر نباشد از دو سال اگر بیشتر داشت بچه، رضاع محقق نمی شود. در فقه ابناء عامه محدودیت سنی در کار نیست یک فرد جوانی یک زن جوانی که تازه ولادت کرده برود شیر از او بخورد فرزند آن می شود. یک مرد بزرگسالی از یک دختر جوانی که تازه ولادت کرده و دوازده سالش است می تواند شیر بخورد و فرزند آن بشود. در این فرزند آن کبیره که مرضعه است با این صغیره که مرتضعه است به شوهر حرام می شود. مرضعه می شود ام الزوجه و مرتضعه می شود بنت الزوجه، هر دویش فقهاً محرم است بلا اشکال. و بعد از آن اگر کبیره دوم آن صغیره را ارضاع کرد و شیر داد اینجا حرام می شود کبیره دوم یا حرام نمی شود مسئله ارتباط پیدا می کند با مشتق و بحث مشتق که اگر مشتق حقیقت در اعم بود حرام می شود. چون آن صغیره زوجه بوده فیما انقضی، فعلا خارج می شود اگر مشتق حقیقت در من تلبس بالحال بود با این ارضاع حرام نمی شود چون کبیره ثانیه صغیره را که شیر می دهد صغیره از زوجیت خارج است حرمتی نیست. اعلام شده است این مسئله حرمت و عدم حرمت آن در بستر اصول مربوط می شود به اینکه مشتق حقیقت در اعم باشد نتیجه اش حرمت است و مشتق حقیقت در من تلبس باشد نتیجه اش عدم حرمت است. تا اینجا نتیجه ای که گرفتیم این بود که کلمه زوج که از جوامد است ولیکن ذاتی هست و وصفی، وصفی که جریان دارد جری دارد جزء مشتقات اصولی است. اما سوال که این مسئله سرنوشتش چیست؟ حرمت است یا حرمت نیست علی المسلکین یا بر مسلک صحیحی چه کنیم؟ جواب مسئله از لحاظ اصول و فقه واضح است طبق قاعده قطعی اصولی این مورد باید اجتناب بشود. برای اینکه گفتیم در شبهه مربوط به نفوس و اعراض قاعده قطعیه احتیاط است دلیلش هم اهمیت این دو باب است. به این دو باب باید احتیاط شود شبهه در حرمت و حلیت است باید اجتناب بکند. در ادامه گفتیم که مشتق یکی از خصوصیاتش این است که قابل حمل است مثلاً «زید عالم» حمل می شود و این حمل را باید شرح بدهیم که مطلق حمل نیست یک نوع حمل خاصی است.

 

توضیح حمل در مشتق و اقسام حمل

برای این مطلب مناسب است برای شما اقسام حمل را مروری بکنیم: به طور عمده در اصول و در معقول به طور تالیفی پنج نوع حمل داریم: قسم اول که معروف است و مشهور عبارت است از حمل اولی و ذاتی و حمل شایع صناعی که حمل اولی و ذاتی حمل ذاتیات بر ذات مثل «الانسان حیوان ناطق» و حمل شایع صناعی که حمل یک صفت که خارج از ذات باشد بر ذات حمل بشود «زید قائم و زید عادل و زید کاتب» وصفی دارای هیئتی قابل حمل بر موضوع است که در حمل هر دو نوع حمل وحدت در وجود دارد و در حمل اولی وحدت در مفهوم هم هست و در حمل شایع اختلاف در مفهوم است. در حمل اولی جواب دادند که اگر وحدت در مفهوم و در وجود باشد حمل الشیء علی نفسه می شود جواب دادیم که تغایر بین موضوع و محمول به اجمال و تفصیل است. قسم دوم از حمل عبارت است از حمل ذاتی باب برهان و ذاتی باب ایثاغوجی، منظور از ذاتی باب برهان همان مفاهیم کلی شامل کل مفاهیم عقلی هست که عبارت است از وجوب و امکان و امتناع. حملی که صورت می گیرد می گوییم «الانسان ممکن» یا می گوییم «ان الله واجب». منظور از وجوب در این بحث مفاهیم ضرورت در هستی است وجوب مساوی با وجود نیست وجوب عبارت است از ضرورت در هستی. سومی آن هم امتناع که گفتیم باری تعالی ممتنع است. یک سوال و یک جواب: سوال این است که در حمل گفته می شود «حمل الشیء علی الشیء» ممتنع که شیء نیست، حمل هم درست است پس چطوری می شود «حمل الشیء علی الشیء» یک قانون اینجا هم که ممتنع «لیس بشیء» جوابش این است که در اینجا بحث مصداقی نیست مفهومی است. مفهوم سه تاست: 1. مفهوم واجب که یک مصداق دارد وجوب کمال مطلق است و وجوب مطلق است یک مصداق بیشتر ندارد کلی است که منحصر به یک فرد است. 2. مفهوم ممکن که عبارت است از قابلیت در وجود برای همه ممکنات در سطح وسیع. 3. مفهوم امتناع است یعنی شریک باری ممتنع الوجود است مفهوم در نظر گرفته می شود حمل مفهومی است.

 

سوال:

پاسخ: ایثاغوجی که کلمه یونانی باشد می فرماید که عبارت است از کلیات خمس که جنس و نوع و فصل و عرض عام و عرض خاص است اینها هم ذاتیات هستند و عرض عام و عرض خاص قابل جری نیستند مثلا «الانسان حیوان او الانسان ناطق» اینها که کلیات باب ایثاغوجی هست از ذاتیات است و در باب مشتق مورد بحث نیست.

کلام محقق نائینی در کلیات

محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: تنها کلی ایثاغوجی را خارج از بحث مشتق اعلام نکنید بلکه کلیات باب برهان را هم بیاورید از منطقه بیرون کنید که داخل بحث مشتق نیست «زید ممکن» مورد بحث مشتق قرار نمی گیرد چون ممکن از ذات زید قابل انفکاک نیست که بگوییم ذات هست و وصف جری دارد. جری یعنی «قد یکون و قد لا یکون» جری ندارد. ثابت است. منظور از جری در برابر ثابت است. جری که نداشت بحث مشتق زمینه ندارد.[3] بنابراین کلام محقق نائینی هم در این قسمت از تقسیم مورد توجه قرار بگیرد که گویا تنها کلیات باب ایثاغوجی خارج نیست بلکه کلیات باب برهان هم از بحث مشتق خارج است. و حمل سوم عبارت است از حمل محمول بالضمیمه و حمل خارج المحمول، در این رابطه دقت کنید یک نکته قابل توجه هست و آن این است که محمول بالضمیمه و خارج المحمول یک اصطلاح فلسفی است منتها محقق خراسانی این دو قسم را یک معنای دیگری اعلام می کند که یادآور می شوم. معنای فلسفی محمول بالضمیمه و خارج المحمول این است که اگر اعراض وجود حمل بر وجود بشود در این صورت می شود محمول بالضمیمه که حاجی می گوید محمول بالضمیمه از صمیم موضوع و از عمق موضوع بیرون می اید مثل عوارض وجود که مثلا بگوییم «زید ممکن» می شود از اعراض وجود. و خارج المحمول در فلسفه عبارت است از حمل اعراض ماهیت بر وجود مثل اینکه بگوییم «زید جمیل او زید طویل او زید سمین» و غیره که اعراض ماهیت است. پس این تعریف اصلی معقول درباره محمول بالضمیمه و خارج المحمول. اما محقق مشکینی شاگرد محقق خراسانی هست و اولین محشی و بهترین محشی هم شاید هست منتها حاشیه اش را یک کتاب جدا درست بکنند. مرحوم مشکینی می گوید که استاد در درس خودش یعنی محقق خراسانی در درس محمول بالضمیمه و خارج المحمول را برخلاف معنای معقول آن بکار می برد می فرمود منظور از محمول بالضمیمه آن است که صفات متاصله یا اعراض متاصله حمل بشود بر موضوع، و منظور از خارج المحمول آن است که اعراض انتزاعی حمل بشود بر موضوع. منظور از عرض متاصل در اصطلاح معقول عرضی است که قیام به موضوع می کند به نحو حلول، مثل ابیض و اسود. این عرض متأصل است یعنی خودش ذاتا عرض است برای آن معروض خودش بدون واسطه، «زید ابیض» این می شود محمول بالضمیمه براساس اصطلاح محقق خراسانی. و اما خارج المحمول عرض انتزاعی که عرض انتزاعی را فعلا در مثال گرفته ایم ملک بگوییم «زید مالک» که مالک این عرض انتزاع می شود از فردی که مالک است و مالی که ملک است انتزاع می شود از فردی که صاحب ملک است و از ملک. انتزاع می شود یک عنوان به نام مالک این هم بگوییم «زید مالک» حمل خارج المحمول است. قسم چهارم از حمل عبارت است از حمل بسیط و حمل مرکب، این بسیط و مرکب هم همان بسیط و مرکبی است که در اصطلاح معقول هست یعنی اگر حمل به مفاد کان تامه بود و هل بسیط بود می شود حمل بسیط مثلا می گوییم «زید موجود» که وجود حمل بشود بر ذات که بسیط است فقط یک چیز است زید همان است موجود هم همان است. وحدت در مفهوم و در مصداق دارد فرقش هم اعتباری است. و اما قسم دوم از این حمل چهارم عبارت بود از حمل مرکّب، مرکب در عبارت عین بسیط است «زید موجود» دو کلمه است و «زید عالم» هم دو کلمه است «زید عالم» می شود حمل مرکب، چون عالم «ذات له العلم» است مرکب است مفاد کان ناقصه یا هل مرکب است. قسم پنجم حمل مواطاتی و حمل اشتقاقی، حمل مواطاتی در معقول یک اسم دیگری دارد به اش می گویند حمل هو هو و حمل اشتقاقی را می گوید حمل ذی هو، معیار این است که در حمل مواطاتی واسطه در کار نیست در حمل اشتقاقی یک واسطه لازم است مثلاً می گوییم «زید ناطق» این می شود حمل هو هو، زید همان ناطق است و هو هو یعنی هو هو، «زید ناطق» هو هو. و ذی هو عبارت است از حمل وصف بدون هیئت اشتقاقی بر موضوع مثل علم، تقوا و کرم و فضل. دراینجا حملی که بکار ببریم بدون واسطه درست نیست نمی توانیم بگوییم «زید تقوا، زید زهد، زید علم» باید یک واسطه بیاوریم بگوییم «زید ذو علم، زید ذو تقوا، زید ذو زهد»

 

جمع بندی

بنابراین این پنج حملی که گفته شد یک جمع بندی کوتاه و آن اینکه بحث تحقیقی خود ما در مشتق این هست که حمل در مشتق فقط حمل شایع صناعی است که جری دارد و خارج از ذات است. و نکته دیگر که در ضمن اقسام حمل بیان شد رای محقق نائینی را فهمیدیم که تنها ذاتی باب ایثاغوجی خارج نیست از بحث مشتق بلکه ذاتی باب برهان هم خارج است. نکته سومی که اینجا روشن شد این است که در کفایه الاصول برمی خوریم به محمول بالضمیمه و خارج المحمول که رای و نظر محقق خراسانی غیر از رای معقول درباره حمل بالضمیمه و خارج المحمول است.

 

سوال در مورد اسم زمان و مکان

سوال و جواب: درباره اسم زمان گفته می شود که براساس رای و نظر محقق خراسانی و سیدنا الاستاد اسم زمان و مکان در بحث مشتق داخل است و براساس رای صاحب فصول و محقق نائینی زمان و مکان از بحث مشتق خارج است. دلیل بر خروج و وجه بر ورود چه باشد؟ محقق نائینی می فرمایند: زمان متصرم الوجود است یک جایی را می گوییم مدرس یا محفل یا مسجد یا اسم زمان می گوییم مطلع که زمان طلوع است تا می گوییم زمان طلوع همین زمان حال را می گیرد که گذشت خود ذات هم می رود که زمان باشد و هیئت هم رفته است جایی برای بحث ندارد زمان رفته و آینده هم که نیامده. پس اسم زمان محل بحث نباشد چون در زمان ذات ثابت و وصف دارای جریان نداریم تا بحث مشتق بیاید. در بحث مشتق دو تا عنصر بود ذات ثابت و وصف دارای جری و حرکت که باشد و نباشد. در یک زمانی هست و در یک زمانی نیست. این اشکال را محقق خراسانی جواب می دهد می فرماید: ما بحثی که درباره زمان می کنیم به این معناست که می گوییم این هیئت برای جامع وضع شده، جامع یعنی صیغه مشترک بین زمان و مکان. زمان اگر متصرم است مکان که متصرم نیست مدرس مکان است زمان ماضی دارد زمان حال دارد زمان مستقبل دارد و ذات ثابت است مکان و وصف در جریان است. پس بحث که می شود به عنوان اینکه عنوان جامعی است بین زمان و مکان. یک عنوان اگر جامع بود بین زمان و مکان که یک بخش اش دارای ذات ثابت و وصف جاری بود در قلمرو بحث مشتق قرار می گیرد. سیدنا الاستاد هم تقریبا همین فرمایش محقق خراسانی را با عبارت واضح تر می فرماید: بحث ما درباره هیئت هست جامع در کار نیست که اشکال کنید که جامع وجود ندارد بین زمان و مکان، می گوییم هیئت مفعل مشترک بین زمان و مکان است ما درباره هیئت بحث می کنیم هرچند یک فردش که زمان است فقط ما تلبس بالحال دارد ما انقضی و ما سیأتی ندارد.[4] نتیجتاً این است که بحث درباره خود زمان را محقق خراسانی و سیدنا الاستاد هم اعتراف می کنند که متصرم اند و ذات ثابت ندارند منتها هیئتی که برای زمان و مکان وضع شده است قابل بحث است که در تطبیق فقط با مکان تطبیق می کند. نتیجتاً اگر جمع بندی بکنیم یک نزاع لفظی است در واقع اسم زمان بما هو اسم زمان مثل مطلع وارد بحث مشتق نیست و اما آن عنوان و هیئتی را که وارد بحث مشتق است به اعتبار مکان است. این مطلب کامل شد قسمت بعدی بحث ادله طرفین.


[4] . مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص192.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo