< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث و تحقیق درباره مبادی علم اصول

طبق تعبیر منطق که در هر علمی ابتداءً باید نکات مقدماتی تحت رئوس ثمانیه یا عشره بحث بشود. در این رابطه ده تا عنوان اعلام شد و دو عنوان شرح داده شد. ضرورت بحث اصول گفته شد و سابقه یا سیر تاریخی آن هم بحث شد.

 

امر سوم از امور عشره موضوع علم

امر سوم از امور عشره می شود موضوع علم. این مطلب از اهمیت خاصی برخوردار است و احیاناً نکات تازه ای هم دارد.

 

سوال:

پاسخ: بعد از که ما از نظر فقهی این را ضرورت دانستیم اخباری ها اولاً رشته اش رشته ما نیست فرض کنید یک کسی اصول نمی خواند بگوییم اینها ضرورت را باید رعایت کنند می گوییم اصلا با اصول آشنا نیست. این اولاً و ثانیا اخباری ها هم یک دسته از قواعد اصول را بحث می کند از جمله استصحاب را اخباری ها هم بحث می کنند.

 

بررسی و تعریف موضوع علم اصول و سه اطلاق آن

موضوع چند تا اطلاق دارد: 1. اطلاق در ادبیات، 2. اطلاق در منطق، 3. اطلاق در فقه. موضوع طبق اطلاق در ادبیات عبارت است از لفظی که برای معنایی وضع شده باشد لفظ موضوع معنای موضوع له. در منطق لفظ در برابر محمول قرار می گیرد که به اش می گوییم موضوع و محمول«الانسان حیوان ناطق»، اطلاق سوم عبارت است از اطلاق موضوع در فقه. منظور از موضوع در فقه عبارت است از عملی که کاری که از سوی شرع حکم به آن کار اعلام شده است. در فقه گفته بودیم که موضوع و متعلق. دو چیز است ولیکن احیاناً موضوع و متعلق به جای همدیگر به کار می رود و گاهی هم به موضوع گفته می شود متعلق المتعلق. مثال: حرمت شرب خمر، خود شرب متعلق حکم است یعنی به عبارت دیگر متعلق حکم فعل مکلف است و موضوع در حقیقت پایگاهی که متعلق روی آن پایگاه استوار باشد آن می شود خود خمر. و در اینجا در اصطلاح مشاحتی نیست فرق نمی کند شما موضوع بگویید و متعلق یا متعلق المتعلق بگویید فرق نمی کند. بنابراین موضوع سه تا اطلاق داشت: اطلاق در ادبیات، اطلاق در منطق و اطلاق در فقه. در فقه خلاصه اش این است که موضوع حکم است حکم روی آن موضوع حمل می شود.

 

منظور از موضوع در هر علمی چیست؟

حالا منظور از موضوع در هر علمی چیست که علم اصول جزء آن علوم است موضوع علم چیست؟ بحث ما این است. موضوع علم به تعریف ابتدائی یا به تعریف ساده موضوع علم آن امری است که محور بحث هست. یک موضوع هست که تمام مسائل و امور مربوط به آن مطلب قرار داشته باشد آن مطلب محور باشد این وضعیت وضعیت تعیین موضوع است. مثلاً در اصطلاح قدیم گفته می شد که موضوع علم طب بدن است علم الابدان، بدن موضوع علم طب است. هر مسئله ای هر حالتی که بحث می شود مربوط به بدن می شود جزء بحث طبّ. از مسائل طبّ می شود. چون درباره امور مربوط به طبّ بحث می کند. این اصطلاح قدیم بود که بدن می گفت. خب طبیعتا علم طب پیشرفت کرده است رشته رشته شده است الان مثلا علم طب رشته طب القلب طب القلب موضوع می شود خود قلب برای مباحث و اموری که مربوط به قلب می شود. پس موضوع را فهمیدیم در مثال معروف هم که طب بود و بدن که روشن است. مثال فقهی هم بگوییم کتاب الحج موضوع است برای این علم، علم مربوط به این کتاب حج. خود حج موضوع و محور است تمامی مسائل مربوط به آن از مسائل آن علم است. و محور حج امور مربوط به آن که بحث شد این مجموعه می شود یک علم و یک کتاب علم الحج یا کتاب الحج. این یک تعریف ابتدائی را به ذهن بسپارید.

 

موضوع علم اصول در بیان قدماء

الان برویم آراء و نظرات صاحب نظران را بررسی کنیم: ببینیم موضوع در کلام قدماء چه بوده است، موضوع علم اصول در بیان قدمای اصحاب: شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه کتاب عده باب اول سطور اول می فرماید: موضوع علم اصول فقه ادله فقه است ادله موضوع است. که این عنوان گویا برگرفته از تذکره شیخ مفید است منتها شیخ مفید تحت یک عنوان اعلام نمی کند می فرماید که اصول عبارت است از کتاب و سنت و اقوال ائمه. اجماع و عقل را طریق قرار می دهد. در مجموع از بیان قدماء مستند شیخ طوسی فرمودند موضوع علم اصول ادله فقه که موضوع اصول فقه ادله فقه است. این مطلب را اتباع قدماء محقق حلی در معارج الاصول و علامه حلی در تهذیب الوصول همین بیان شیخ طائفه را تعقیب می کند با یک مقدار توضیح بیشتر، بدنه همین است. گفتم که آن ساختار و صیاغت اصولی که در عده و ذریعه آمده است در کلام اتباع هم همین بوده تا زمان فرزند شهید ثانی که صاحب معالم است. وانگهی در دوره رشد اصول که ادوار را گفتم در دوره رشد اصول صاحب قوانین و صاحب فصول قدس الله انفسهم الزاکیات این ادله را با یک اضافه ای موضوع اعلام کرده اند. صاحب قوانین می فرماید: موضوع علم اصول عبارت است از ادله اربعه بما هی ادله.[1] منظور از بما هی چیست؟ یعنی با وصف دلیل بودن، «بما هی ادله» با وصف اینکه این ادله دلیلیت دارند. و صاحب فصول شیخ محمد حسین اصفهانی که معاصر شیخ انصاری هست یک کمی سناً بزرگ تر است در حدی است که شیخ انصاری در اواخر عمر صاحب فصول زندگی می کرده است که اشکالی که بر صاحب فصول داشت در یک مورد اعلام کرد و صاحب فصول فرمود آن موقعی که من نوشتم مطلب را تحقیق کرده بودم الان چیزی به خاطر ندارم. بنابراین سیر آمده است به سوی تکامل، از ادله رسیدیم تا شد ادله اربعه.صاحب فصول شیخ محمد حسین اصفهانی می فرماید موضوع علم اصول عبارت است از ادله اربعه ولی بما هی هی،[2] بما هی هی یعنی بدون هیچ خصوصیت دیگر خود ادله و ذات ادله دلیلیت را کار نداریم. هر موقع بما هی هی را در عبارات دیدید یعنی ذات شئ بدون اضافه وصف، بما هی هی موضوع است. تا به اینجا که دوره رشد اصول بود.

 

سوال: فرقش چیست

پاسخ: در بحث بعدی که اشکال می شود نسبت به اطراد و انعکاس آنجا ذات ادله چیزی است و دلیلیت یک مقدار گستره وسیع تری دارد. ذات دلیل محدودتر است و دلیل با وصف دلیلیت گستره بیشتری دارد.

 

نظر محقق خراسانی

و اما در پس از تطور و شکوفایی که از زمان شیخ انصاری به بعد است محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه برای موضوع علم عنوانی را آورده است می فرماید: موضوع علم اصول همان مسائل علم اصول است. موضوع علم اصول همان مسائل علم اصول است که راحت بشوید از انعکاس و اطراد که جزء ادله اربعه هست یا نیست. گفتیم موضوع نفس مسائلش است.

 

نظر سید الخوئی

سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه آنچه در حافظه ارتکازی درسی خودم در نجف استفاده کرده ام از ایشان می فرمودند که می شود بگوییم موضوع علم اصول همین مسائلی است که بحث می شود موضوع علم اصول خود مسائل است که تمام مسائل علم اصول را از ادله اربعه تا اصول عملیه فرا بگیرد. هیچ چیزی باقی نماند. یک نکته دیگر هم اینجا قابل ذکر است و آن این است که محقق خراسانی در سطور اول موضوع علم اصول را معرفی کرد گفت نفس مسائلش است اما در ضمن بحث بعد از یک صفحه دو صفحه می فرماید: موضوع علم اصول کلّی ای است منطبق بر افراد آن مثل انطباق کلی طبیعی بر افراد آن. اینجا اگر کفایه را خوب آدم ورود نداشته باشد می گوید تنافی بین دو بیان است در حالی که تنافی نیست. در ابتداء از زاویه مصادیق موضوع را بیان کرده است و در مرحله بعد از زاویه مفهوم موضوع را بیان کرده است. موضوع علم یک مفهوم کلی است و یک مصادیق دارد. در ابتداء و در بدو ورود مصادیق را می فرماید اینها موضوع است درست است و بعد می فرماید که کلی ای است مفهوم کلی مثل کلی طبیعی. هیچ تحافتی و تناقضی در بیان ایشان نیست. اگر عزیزان بعضی از شراح تناقض کرده باشند فهم آن بزرگواران هم این بوده بر آن ها هم اشکالی نیست باید درس شیخ صدرا حاضر می شدند تا این نکته ها را می فهمیدند. تا به اینجا که گفتیم تحافتی نیست.

 

نظر محقق نائینی

همین مطلب را محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: موضوع علم اصول کلی هست که آثار آن در طریق استنباط قرار بگیرد یعنی همین متضمن این مسائل علم اصول.[3] تا اینجا به دقت توجه کنید که به این حقیقت رسیدیم که موضوع علم اصول یک کلی منطبق بر مسائل آن علم اصول است به طور فراگیر که محقق نائینی هم بر آن مهر صحت زدند و سیدنا الاستاد هم آن را تایید فرمودند. در نهایت استحکام از دید صاحب نظران صاحب مکتب اصولی.

 

نظر شیخ صدرا

استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرمودند اگر تنظیم تا این حد بود که موضوع علم اصول خود مسائلش است هم مطلب بیان شده بود و هیچ مشکلی نداشتیم. ولی یک جمله معترضه آورد گفت «موضوع علم کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه هو نفس مسائله» در وسط یک جمله معترضه آورد این جمله معترضه ما را مشغول کرد که این «یبحث فیه» چیست. در این رابطه عنوانی که ما داریم این است که خود بیان موضوع تا اینجا گفته شد اما تکمیلش هم این است که سید بروجردی قدس الله نفسه الزکیه و سید الامام خمینی قدس الله نفسه الزکیه یک مطلب را درباره موضوع اعلام می کند سید بروجردی می فرماید: موضوع علم اصول عبارت است از حجت شرعی.[4] سید الامام هم همین رای را در همان منبع تایید می کند.[5]

 

جمع اقوال

از آنجا که سیاست ما جمع بین اقوال است بر این هستیم که اینجا هم جمع به عمل بیاوریم آراء نسبت به بیان موضوع تا زمان سیدنا الاستاد فرق آنچنانی نداشت فقط ادله شده بود با وصف دلیلیت یک قدم رشد داشت ادله شده بود ادله اربعه رشد دیگر داشت و این رشدها بود و در حقیقت همه می شد ادله همان که شیخ طوسی فرموده است. سید بروجردی که می فرماید حجت، منظور از حجت به معنای خاص نیست منظور از حجت یعنی آن مدرکی که بین مجتهد و بین الله حجت باشد. که استنباط صورت بگیرد. در حقیقت تعبیر دیگری است از ادله استنباط. حجت می شود همان ادله استنباط. پس تعارض و درگیری و اختلاف در واقع وجود ندارد به جز یک اختلاف در تعبیر که اختلاف در تعبیر برگرفته از یک ملاحظات یا از ذوقی است که صاحب نظران دارند. تا به اینجا که مطلب گفته شد از دید صاحب نظران منقّح و تصفیه شده موضوع علم اصول ادله فقه است از منظر شیخ طوسی و همین معنا آمده است تا زمان سیدنا الاستاد منتها با تعبیر کامل تری.

 

دو قسم تعریف موضوع از نظر فلسفی و اصولی

و اما تعریف موضوع علم با منهج ما: تعریف موضوع علم به طور کلی این تعریف به دو صورت است: 1. تعریف فلسفی، 2. تعریف اصولی. اما تعریف فلسفی متکلم لاهیجی شیخ عبد الرزاق لاهیجی در کتاب شوارق الالهام شرح تجرید الکلام می فرماید: موضوع علم اصول «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» و صدر المتالهین معروف به ملاصدرا در کتاب اسفار که قبل از این سالها مراجعه کرده بودم و شخصا پیدا کردم که اصل کار این تعابیر ملاصدرایی باشد. در اسفار مسطّر است که موضوع علم «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه».[6] که شوارق قبل از اسفار است و شواهد ربوبیه هم این مطلب را آورده اند که «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه». در فلسفه تعریف موضوع علم این است. آنکه در فلسفه مطالب را برجسته کرده است کتاب فلسفی در فلسفه اسفار است مثل کتاب اصولی که در اصول کفایه است. ذهنم این بود که ملاصدرا این را داشته باشد اما علامه حلی از منظر فقه بحث نمی کند از منظر اصول بحث نمی کند تعریف ایشان منطق است شرح منطق و کلام است. وانگهی اسفار نگاهی به مطالب شیخ الاشراق دارد که مکتب اسفار مکتب مشائی است ایشان تعریف را از فلاسفه مشاء گرفته است. آن تعابیر جزء همان کلامی است که علامه حلی آورده است اما کتاب علامه حلی در فلسفه کتاب محوری فلسفه نیست آن یک شرحی است یک شرح برای تجرید دارد و یک شرح برای منطق تجرید دارد کتاب فلسفی مستقل ندارد. بنابراین ما آن مصدر معتبر فلسفه را پیدا می کنیم که آنجا یک سند معتبری است و به عنوان کتاب فلسفی. این در اسفار باید باشد. در اسفار ثبت شده. پس از که گفتیم در اسفار است و در شواهد الربوبیه که مال صدر المتالهین هم هست قبل از آن در شوارق هم هست و در مصطلحات مشائین هم آمده است که ملاصدرا از آنجاها گرفته است. پس ما می گوییم این تعریف تعریف فلسفی است عوارض ذاتیه جزء بحث های منطقی نیست عوارض ذاتیه جزء بحث های فلسفی است بنابراین این تعریف تعریف فلسفی است.

 

سوال:

پاسخ: ذاتیات باب برهان غیر از عوارض ذاتیه است. شما در منطق ذاتیات باب برهان می خوانید و ذاتیات باب ایثاغوچی می خوانید. آنها سه تا تقسیم دارد عرض: تقسیم مقولی دارد تقسیم منطقی دارد تقسیم فلسفی دارد. تقسیم مقولی که اعراض تسعه است. تقسیم منطقی دارد که گفتیم ذاتی و عرضی است یا عرضی و ذاتی و عرض خاص و ذاتیات. و تقسیم دیگری دارد تقسیم خاص فلسفی درباره موضوع که عرضی دو قسم است: عرضی از باب عرضی ذاتی یا عرضی قریب. ما آنچه که در اصول داریم تعریف عرفی و مصطلح عرف خاص یا عرف اصول است. ما مصطلح فلسف و منطق را کار نداریم بنابراین ما علم اصول را تعریف می کنیم می گوییم ادله است آن ادله اصلی که در جهت استنباط بکار می رود. بنابراین هر امری مربوط به آن هر مسئله ای مربوط به آن جزء بحث آن می شود. به عبارت دیگر بحث از عوارض ذاتیه با آسان سازی و ترجمه اصولی بحث از امور مربوط به موضوع. بنابراین ما در اصول پس از آنکه گفتیم موضوع علم اصول ان است که درباره آن موضوع از امور مربوط به آن بحث بشود مطلب تمام است. موید بر این مطلب سیدنا الاستاد می فرماید: ما نیازی به تعبیر عوارض ذاتیه نداریم. طبق تعریف فلسفه عوارض قریب هم جزء بحث های ما می شود.[7] که گفتیم موضوعی است که از امور مربوط به آن بحث می شود آنچه که ربط داشته باشد ربط را صاحب کفایه ترجمه می کند شیخ صدرا توضیح می دهد که ان شاء الله بقیه آن شنبه باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo