< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث اجتهاد و تقلید

این بحث در دو جا مورد بررسی قرار گرفته است و واقع شده است در فقه و در اصول؛ در فقه ابتدای بحث مسئله اجتهاد و تقلید بحث می شود. در اصول پایان کار تحت عنوان خاتمه فی الاجتهاد و التقلید بحث می شود. این دو تا بحث تقریبا حدود هفتاد یا کمتر و بیشتر با همدیگر مشابه‌اند.

 

بحث اجتهاد در فقه واصول

اما در فقه از حکم آغاز می شود وجوب تقلید و اجتهاد. در اصول از خود اجتهاد و تقلید بحث می شود. و در فقه تقلید محوری است، اجتهاد بحث ضمنی است. در اصول بحث اجتهاد اصلی است و تقلید بحث ضمنی است. اما تعریف اجتهاد و مبانی اجتهاد و آثار اجتهاد در هر دو مورد مشابه اند، فرق آنچنانی ندارند. و اما ما در اصول که اجتهاد و تقلید را خاتمه قرار دادیم، اجتهاد و تقلید در حقیقت تمام زحمات شما را در اصول ارج می نهد و راهنمایی می کند و نتیجه آن را بیان می کند که الان اصول را که خواندید و مبانی را که بلد شدید بیایید در اجتهاد باز است، از ان مبانی و اصول استفاده کنید.

 

تعریف اجتهاد

ابتداءً تعریف اجتهاد لغتا و اصطلاحاً، معلوم است که از لحاظ لغوی اجتهاد تحمل مشقت است که صحاح و العین و لسان العرب این معنا را کرده اند. و اما در اصطلاح برای اجتهاد دو تعریف مشهور گفته شده است و دو اصطلاح متعارف حوزه نجف، اما دو تعریف مشهور که گفته شده است تعریف اول که می شود بگوییم تعریف مشهور است علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اجتهاد عبارت است از «استفراغ الوسع فی تحصیل الظن فی الحکم الشرعی الکلی الفرعی»[1] این تعریف علامه حلی است و این تعریف در اصول ابناء عامه هم آمده است. تعریفی است که در اصطلاح هم بکار می بریم استفراغ وسع یعنی آدم توانایی خودش را فارغ کند و خالص کند برای بدست آوردن گمان و ظن در استنباط احکام فقهی. و تعریف مشهور بین متاخرین است که از جمله شیخ بهائی می فرماید: «الاجتهاد ملکه یقتدر بها فی استنباط الاحکام الفقهیه الشرعیه الکلیه»[2] این دو تا تعریف در کتب اصولی آمده است و دو اصطلاح ثبت شده است.

 

دو اصطلاح در اجتهاد

اما دو اصطلاح دیگر که در السن فقهای نجف متداول بوده و به برجسته به ثبت نرسیده اما گفته و نوشته شده است عبارتند از: 1. اجتهاد عبارت است از رد فروع بر اصول، منظور از فروع احکام و منظور از اصول ادله است. منظور از رد یعنی ارتباط احکام با ادله. و تعریف دوم در اصطلاح فقهای نجف گفته می شود که اجتهاد یعنی فهم اقوال فقهاء. فقهایی که از زمان شیخ مفید و شیخ طوسی تا سید و فقیه حلی و علامه و محقق اقوالی دارند و ادله را بیان می کنند و حکم را روی ادله بار می کنند،‌ ارتباط بین دلیل و حکم برقرار می کند. کسی که بتواند این شیوه بحث را بفهمد فهم اقوال فقهاست. آشنا شدن به شیوه استدلالی اجتهادی است.اما نسبت به این تعاریف نقد و تصحیح و جمع بندی انجام شود، اما نقد: مکتب اصولی سیدنا الاستاد و محقق نائینی نقدی دارد که این نقد برگرفته از بیان شیخ انصاری هم هست که تعریف اول درست نیست. برای اینکه در آن تعریف آمده است تحصیل ظن برای استنباط احکام که این تعریف قابل التزام نیست مگر بر مسلک انسدادی ها. ما که برای استنباط به ظن معترف نیستیم ظن کافی نیست در آن تعریف آمده است که تحصیل ظن برای استنباط. این تعریف قابل التزام نیست و این تعریف است که اصحابنا الاخباریون اشکال بکنند که اصولیون می خواهند احکام فقهی را براساس ظن استنباط کنند و اشکال شان هم می تواند وارد باشد. پس این تعریف درست نیست. محقق خراسانی و سیدنا الاستاد می فرمایند این تعریف را با یک کلمه کامل کنیم با جابجا کردن یک کلمه درست کنیم و آن این است که بگوییم اجتهاد عبارت است از استفراغ وسع در جهت تحصیل حجت، در عوض کلمه ظن کلمه حجت را بیاوریم. و استنباط احکام اگر براساس حجت باشد استنباط درستی است و این تعریف از یک سو تعریف درست است و از سوی دیگر جواب اشکال می شود برای اخباری ها که بگویند شما ادله ای را برای استنباط در نظر می گیرید می گوییم ادله ما عبارتند از حجت، شما هم که به روایات اکتفاء می کنید روایات را حجت می دانید. نزاع لفظی است در واقع همان یک حقیقتی است که بگوییم استنباط احکام براساس حجت. با این تصحیح مطلب درست می شود و بی اشکال. این نقدی بود که گفته شده بود و کامل شد. اما درباره ملکه تعریف دوم که گفته می شود ملکه هست، اشکال می شود به این مضمون که ملکه اجتهاد که ما در اصطلاح کلام و اخلاق تعبیر به ملکه داریم، آن کلمه اینجا صادق نیست، آن ملکه مثلاً‌ ملکه شجاعت است، ملکه سخاوت است و ملکه عفت است، آن یک صفت از اوصاف روحی است که بکار می رود. لذا اشکال این باشد که کلمه ملکه کاربردش دقیق نیست، اگر معنای دقیق ملکه را در نظر بگیریم. این نقد اول بود. نکته دوم تصحیح بود، محقق خراسانی این دو تعریف را با آن مشربی که دارند تصحیح می کند، مسلک و مشرب ایشان این بود که می فرمایند: در تعاریف تعریف حقیقی وجود ندارد. تعریف به جنس و فصل حقیقی نیست، فقط برای خدای متعال یا وجود محیط ممکن است وجود کامل که احاطه کامل داشته باشد. برای بقیه و برای مخلوقات تعریفات همه از باب تعریف شرح الاسم است و حتی تعریف لفظی هم نیست. که محقق خراسانی تعریف لفظی را با تعریف شرح الاسم یکی می داند اما استادنا العلامه شیخ صدرا فرمودند که ایشان دو تا تعریف را یکی اعلام کرده است در حالی که تعریف لفظی تعریف ناقص است یا به حد تنها یا به رسم تنها، اما تعریف شرح الاسم توضیح کلمه است چیزی شبیه یک ترجمه است. یک توضیحی است مثل لغتنامه ها که یک لغت را با چند تا لفظ دیگر توضیح می دهند. محقق خراسانی اینجا فقط شرح الاسم بکار برده است می فرماید: در صورتی که این تعاریف تعاریف حقیقی نیست جایی برای اشکال وجود ندارد. اشکال در تعریف آنگاه هست که تعریف حقیقی باشد از ماهیت شئ تعریف به عمل بیاید آنگاه جای بحث دارد که جنس درست است فصل درست است یا درست نیست. اما اگر تعریف شرح الاسم بود یک توضیحی داده دیگر جا برای اشکال نیست. لذا استفراغ وسع هم یک شرح مختصری از اجتهاد است و «ملکه یقتدر بها» یک شرحی است برای اجتهاد، تعریف نیست تا ما اشکال کنیم و نقد کنیم که کلام ایشان از لحاظ فنی کاملاً‌ درست است.

 

جمع بندی

اما نکته سوم که جمع بندی بین این دو تعریف، در جمع بندی توجه کنید که تحقیق این است که این دو تا تعریف اولاً از دو جهت وارد کار شده اند، این دو تا را که با هم تلفیق کنیم اجتهاد معنایش کامل تر و روشن تر می شود. در حقیقت تعریفی که گفته می شود «ملکه» تعریفی است از جهت نظری و آن تعریفی که گفته می شود «استفراغ الوسع» است تعریفی است از جهت عملی. نظری و عملی را که با هم جمع بکنیم اجتهاد کاملاً‌ معنایش روشن می شود و برای ما معنا واضح می شود که به اجتهاد برسم این این دو تا نکته را داشته باشم. نکته نظری «ملکه» بود که «ملکه»‌ را می گوییم اولاً‌ ممکن است ملکه همان صفت راسخه باشد ولی اشکالی که شده بود اشکال از حیث انس ذهن است چون ملکه در اوصاف و صفات اخلاقی بکار رفته انس ذهنی پیدا کرده. اینجا کم کار می رود انس را ندارد و الا اینجا هم ملکه همان صفت راسخه است. و ثانیاً‌ لو تنزلنا می گوییم اصطلاح است وحی منزل نیست، می گوییم منظور از ملکه «یقتدر بها»‌ یعنی قدرت و توان. مجتهد کسی است که برسد به جایی که قدرت و توان داشته باشد. این معنا درست است و یک عنصر است و عنصر دوم توان که داشته باشد پس از توان بکار بگیرد، بکار گرفتن چه تعبیر می شود؟ «استفراغ الوسع» ترجمه همین است استفراغ الوسع یعنی یک فراغت از چیزهای دیگر به طور اصلی ببرد. فراغ برای وسع توان آن توانی را که دارد خالص کند. تنها در جهت استنباط بکار ببرد. هر چه از حوادث و مسائل زندگی هست کنار بگذارد اجتهاد این است. کار اصلی اش استفراغ وسع است. استفراغ وسع که آمد در این صورت کاربرد آن مبانی با فراغت کامل که در اصطلاح می گوییم فراغت بال، سالیانی خدا بخواهد دیگر تا آدم برسد به حد اجتهاد. این دو تا تلفیقی معنای اجتهاد برای ما کامل می کند. و بعد از آن دو اصطلاح حوزوی این می شود که «رد الفروع علی الاصول» می شود و فهم اقوال فقهاء می شود. لذا توان فهم مدارک و اصول و نصوص و امارات و قواعد و تعارضات و دلالت ها و استظارها این توانی که پیدا کردیم کار را یکسره کنیم و یک کار اصلی و بقیه کارها فرعی با یک شرط اصلی و آن قصد قربت که یک ذره نفسانیات روی آن نباشد. قربه الی الله معارف و علوم آل البیت و فقه اهل بیت را آشنا بشوم. با این خصوصیات که وارد شدید ابتدای کار گاهی سخت معلوم می شود و سختی را فکر نکنید، «اذا خفت صعوبه امر فاصعب یذل لک» اگر یک کاری را دیدید که سخت است سرسختی کنید تا سر فرود بیاورد برایت. این جایش فقه است. دیدید سخت است عقب نشینی نکنید. بنابراین پس از آنکه وارد استفراغ وسع شدید بعد از اول که می روید می بینید جواهر سخت می نماید مدتی که کار کردید دیدید که جواهر ساده شد. یا همین مستمسک که بعضی از دوستان فرمودند که مستمسک متن سختی دارد درست است ابتدایش این است مدتی که رفتیم می بینیم معلوم شد. جواهر کار سختی است و تا به برسیم به مبسوط و تذکره و اینها، از ابتداء فهمش سخت است ولی موقعی که وارد شدیم آسان می شود. در جلسات بعد می گویم که در اصول چه کتاب ها و در فقه چه کتابها مطالعه کنیم و شیوه مطالعه باید چگونه باشد اینها نکاتی است. تا الان تعریف اجتهاد را کامل کردیم ان شاء الله فردا اقسام اجتهاد و بعد نکات مربوط به آن.


[2] زبده الاصول، الشیخ البهائی، ص115.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo