< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقدم استصحاب بر قاعده قرعه

تا به اینجا بحث این شد که «الامارات کلها تتقدم علی الاستصحاب»‌ همه امارات بر استصحاب مقدم اند یا به نحو تخصیص یا ورود و یا حکومت که شرحش را دادیم. اما در مورد قاعده قرعه بدون هیچ اشکال و اختلافی قاعده استصحاب مقدم است بر قاعده قرعه. از یک سو می بینیم که قاعده قرعه هم از قواعد فقه است و هم از امارات و از یک سو هم می بنیم که استصحاب بلا اشکال مقدم است بر قرعه. این دو مطلب مسلم چگونه با هم تطبیق بکند؟ مطلبی که بگوییم اماره هست و قاعده، اگر اماره شد و قاعده مقدم بر استصحاب می شود و بعد هم متقابلا می گوییم اینجا استصحاب بلا اشکال مقدم است بر قاعده قرعه. درباره اماره گفتیم که اماره یک مدرک و یا دلیلی است که کشف ذاتی عند العقلاء دارد از مطلوب منتها کشف ناقص. و از سوی شرع دلیل شرعی مبنی بر اعتبار آن کشف ناقص که وارد بشود نتیجه تتمیم کشف و اماره دارای حجیت شرعی می شود. الان که قرعه را اماره می گوییم کشف ذاتی اش چیه؟ قرعه مگر کشف می کند؟ مگر اینکه قائل به یک مسائل ذهنی غیر عقلانی باشیم که یک چیزهایی هست در این قرعه مثل فال بین ها و قرعه زن هایی که تعریض نویس اند می گوید اگر این قرعه اش یک جایی رفت ایستاد یک چیزی را کشف می کند. مگر اینکه قائل به این مسائل فرا عقلانی و فرا منطقی بشویم. پس قرعه چه کشفی دارد؟ کشف ناقص آن کجاست؟

 

جواب از اشکال تقدم استصحاب

جواب این اشکال این است که در بحث اماره نکته اصلی همان بنا و درک و تایید عقلایی است. حالا آن بناء و درک عقلایی یک مرتبه از این باب است که آن قانون یا آن قاعده کشف ذاتی دارد مثل قاعده ید که کشف ذاتی دارد از ملکیت، یا یک امر عقلایی است بین عقلاء یک امر معقول و درستی است ولو کشف ذاتی ندارد. این می شود عقلایی بودن در درجه دوم. بنابراین این قاعده قرعه یک امر عقلائی است. برای اینکه عقلاء می بینند کار به جایی رسیده است که منازعه حل نمی شود و راه حل ندارد. هیچ گونه و هیچ شاهد و هیچ راه کاری نیست. بنابراین از اینکه بماند لا ینحل عقلاء می گویند که قرعه کشی کنید در حقیقت یک ارتکازی است برای حل مشکل و تقریبا یک التزام ضمنی از طرفین است که قضیه به اینجا رسیده دیگر برای راه حل غیر از قرعه راه دیگر ندارید. بنابراین قرعه هم یک امر عقلانی است برای حل مشکل وانگهی از سوی شرع نصی آمد که «لکل امر مشکل» متن درجه اول که معتبر است «لکل امر مجهول» و متن درجه دو مشتبه است و متن سوم ظاهرا اصطلاح ابناء عامه است که مشکل آمده است آنچه که در نصوص ما آمده است «لکل امر مجهول». محقق خراسانی عمل به احتیاط کرده هر سه کلمه را آورده‌ «مجهول او مشتبه او مشکل». بنابراین قرعه می شود اماره.

 

چرا استصحاب مقدم بر اماره است؟

الان چرا استصحاب مقدم است بر اماره؟ به دو دلیل: دلیل اول این است که می فرماید: دلیل استصحاب اخص است از دلیل قرعه. قرعه برای هر مشکلی است حالت سابقه داشته باشد یا نداشته باشد. استصحاب بر فرض که بگوییم موضوعش شک مشکل است مشکلی است که حالت سابقه دارد می شود اخص. و هر نسبتی که اعم و اخص بود قاعده این است که اخص مقدم بشود بر اعم با آن دو دلیلی که گفتیم که اجتناب از لزوم لغویت و تقدم اظهر بر ظاهر. دلیل دوم این است که می فرماید: ما قاعده قرعه را به عنوان یک اماره قبول داریم نصی هم داریم اما عموم دلیل قرعه یک عموم منجّز و محقق نیست بلکه یک عموم موهون است دارای وهن است و شاهد بر وهن این است که از قرعه بسیار در موارد اندک استفاده می شود و آن هم جایی که مورد اجماع فقهاء باشد. فقهاء اجماع بکنند که اینجا دیگر قرعه بشود یک مالی است قابل تقسیم نیست و هیچ شاهدی هم وجود ندارد قرائن و فحص کامل شده است مسئله هم به نزاع کشیده شده، تنازع هم استمرار دارد ممکن است به مفسده هم منتهی بشود اینجا باید قرعه بیاندازیم. و اما در تمامی مواردی که شبهه باشد برای قرعه مجال و فرصتی نیست. این دو دلیلی که ایشان اقامه می کند دو اشکالی هم تعرض می کنند و جواب می دهد. اشکال اول این است که این اعم و اخص مطلق شما گفتید در واقع اعم و اخص مطلق نیست در واقع اعم و اخص من وجه است. برای اینکه قرعه به اجماع فقهاء در مورد موضوعات بکار می رود حکم الهی که تابع قرعه نیست. فقط موضوعات است که اگر به مشکل کشیده شد تابع قرعه قرار بگیرد و قرعه کشی بشود. در یک جمله قرعه اختصاص دارد در شبهات موضوعیه اما استصحاب که در شبهات حکمیه و موضوعیه جاری است نسبت فرق دارد. از اعم و اخص مطلق شد اعم و اخص من وجه. این اشکال را که مطرح کرده اند جوابش را محقق خراسانی با یک اشاره کوتاه فرموده اند و آن این است که در نسبت بین قرعه و استصحاب مرحله استفاده و مرحله استناد مورد نظر نیست بلکه خود دلیل هر دو قاعده مورد نسبت قرار می گیرد. ما باشیم و دلیل استصحاب و دلیل قرعه نسبت اعم و اخص مطلق است اما اگر یک عامی را یک قرینه آمد از خارج تخصیص داد آن دلیل عام اصل دلیل از عمومیتش نمی افتد و آن تخصیصی که در مقام عمل به وجود می آید مرحله ای است جدا از اصل دلالت خود دلیل. این اشکال و این جواب کامل شد. اشکال دوم که گویا در ضمن بحث اشاره هم شد و آن این است که آیا قرعه از اماره هست یا نیست؟ بله از امارات است. و شما گفتید که اماره بر استصحاب مقدم است؟ بله می گوییم.

 

دو جواب از تقدم استصحاب بر قرعه

پس چرا قرعه به عنوان یک اماره بر استصحاب مقدم نمی شود؟ دو جواب دارد: اولا استصحاب درباره شک در بقاء جاری می شود شبهه است شک هست ولیکن شک و شبهه ای در مورد قرعه هست فرق می کند با شکی که در موضوع استصحاب است. شک در موضوع استصحاب یک شک در بقاء است که به وسیله حدیث «لا تنقض» آن شک رفع می شود. و اما شک و شبهه ای که در موضوع قاعده قرعه است ثابت و پابرجاست. بنابراین قاعده استصحاب شبهه را از موضوع قاعده قرعه برمی دارد می شود رافع موضوع نسبت به قرعه. با «لا تنقض» یک شبهه و اشکال ابتدائی که اگر می ماند موضوع برای قرعه می شد توسط استصحاب رفع شد. پس استصحاب تصرف می کند در موضوع قاعده قرعه این تاییدی بر آن مطلبی هست که استصحاب موضوعی مقدم می شود بر اماره، اگر نسبت به موضوعی اماره جاری بشود. و ثانیاً دو عموم داریم عموم قرعه و عموم استصحاب. می بینیم عموم قرعه یک عمومی نیست که مورد تنجیز و عمل قرار گرفته باشد اگر هم عمومی در ابتدای کار دیده می شود قطعاً عموم معرض عنه است. و عموم استصحاب عموم معمول به است. بنابراین طبیعتا جای بحث نیست دو تا عمومی که در تضاد باشند یکی معرض عنه و دیگر معمول به تقدم قهری است. این دو تا اشکال و جواب گفته شد.

 

اما تحقیق

اما تحقیق: تحقیق این است که درباره تقدم استصحاب نسبت به قاعده قرعه ما تردید نداریم و جایی برای بحث نداریم. برای اینکه در ضمن بحث های قبلی گفته شد که تعارض معیار دارد بین استصحاب و قاعده قرعه اصلاً از اساس تعارض وجود ندارد. تعارض ابتدائی باشد تا یک ورود و حکومتی یا یک تخصیصی در نظر گرفته شود. بحث می کنیم که تعارض دو قسم است بدوی و مستقر، در حکومت و ورود و تخصیص یک تعارض بدوی است یک تعارضی باشد تا تخصیص و ورود و حکومتی در نظر گرفته شود. در مورد قرعه و استصحاب اصلا تعارضی وجود ندارد. برای اینکه گفتیم در تعارض شرط اصلی این است که تعارض یعنی دو دلیل در عرض هم اند نه در طول هم. اگر دو دلیل متنافیین بودند ولی در طول هم بود تعارض معنا ندارد زمینه برای تعارض نیست. این معیار و این شرط اصلی تعارض که برای شما گفتم الان به طور واضح می بینیم که استصحاب جایی است که یک شک در بقاء است شک نه در حد یک مشکل و مجهول، یک شکی است نسبتا ابتدائی مربوط به بقاء یقین سابق. وانگهی «لا تنقض» می فرماید این شک در بقاء را نادیده بگیرید و یقین سابق را به وسیله این شک در بقاء نقض نکنید. در اینجا یک شک در بقاء‌ است و یک راه حل خودش دارد که «لا تنقض» است. اما در قرعه کار به جایی می رسد که نه اصول است و نه قواعد است و نه شواهد و امر هم به مشکل به معنای کلمه منتهی می شود آن در نهایت امر است که شاهد بر این مدعا شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه که در بیان ایشان دو تا متن است یک متن نوشته اصلی رسائل است و یک متنی هم شیخ انصاری امر فرموده اند به میرزای بزرگ شیرازی که شاگرد شیخ انصاری است و امر فرموده اند که این کتاب را تصحیح کنید. به قلم سید نوشته شده است به امر شیخ. شیخ انصاری می فرماید: قرعه وقتی فرا می رسد برای استناد یا استناد به قرعه آنگاه مورد استفاده قرار می گیرد که اصول عملیه در کار نباشد استصحاب و برائت و احتیاط وجود نداشته باشد بعد از عدم وجود اصول نوبت به قرعه می رسد. یعنی کار که نهایی بشود مشکل که باقی بماند راه حلی که وجود نداشته باشد آنگاه نوبت به قرعه می رسد. بنابراین اصلاً استصحاب با قرعه تنافی دارد و تعارض ندارد. فرق است بین تنافی و تعارض. ممکن است بگویید فقهاء چرا این را نگفته اند و قطعی هم هست؟ جواب: اینها رزق است موهبت است. غیر از معصوم هیچ کس کاره ای نیست. خدا روزی می دهد. در جمع روایات یک بخش روایاتی داریم به نام جعفریات یا اشعثیات، یک دسته روایات که معتبر است. صاحب وسائل که بیش از صد تا منبع را در وسائل دارد کتب اربعه دارد و روایات را کم نگذاشته است اما این جعفریات را نیاورده، این جعفریات را محدث نوری در مستدرک آورده. این چه شده است که شیخ حر عاملی با این تسلط و با این وصف این همه روایات را آورد جعفریات که یک دسته و هزار روایت شاید آورده است از چشمش افتاده و در مستدرک آمده. می گوییم رزق و روزی است. محدث نوری این اشعثیات آورد جوابش را مرحوم محدث کبیر معاصر مرحوم آقا بزرگ تهرانی داده است. مرحوم آشیخ آقا بزرگ تهرانی می گوید که از صاحب وسائل که جا افتاده رزق و روزی محدث نوری بوده است و الا هر چی آدم فکر کند چرا از قلم افتاده اصلا نمی شود. پس یک مطالبی رزق و روزی می شود الان قاعده قرعه را گفتیم که اصلا تعارض ندارد تنافی دارد. شما می گویید واقعا هم همین است ولی چرا نگفته اند؟ رزق و روزی بنده حقیر بوده است.

 

جمع بندی

در جمع بندی به این نتیجه می رسیم که امارات بلا خلاف مقدم است بر اصول، و قواعد به طور عمده از امارات اند اینها از آن باب هم مقدم اند و بعضی از قواعد که اصول شرعیه هستند آنها از باب تخصیص مقدم می شوند. و اما اگر از باب امارات باشد یا ورود است براساس رای محقق خراسانی و یا حکومت است براساس رای شیخ انصاری و میرزای نائینی و ورود است بر اساس رای سیدنا الاستاد. و وانگهی استصحاب مقدم بر بقیه اصول است و بین دو تا استصحاب اگر تعارض واقع بشود قاعده تساقط است. و این امارات مقدم اند بر اصول مگر اینکه استصحاب موضوعی باشد. که اشارت هایی به عمل آمد در همین قاعده قرعه هم محقق خراسانی اشارت هایی داشت که استصحاب موضوع قاعده قرعه را برمی دارد یعنی استصحاب موضوعی و حاکم است. و در قاعده صحت هم شیخ انصاری یک نکته ای داشت که گفت اگر استصحاب موضوعی درباره قاعده صحت داشته باشیم مسئله مورد تامل است یعنی نمی توانیم بگوییم که قاعده صحت قطعا مقدم است. چون استصحاب می شود دلیل حاکم.

 

تقدم استصحاب موضوعی بر قاعده ید

درباره تقدم استصحاب موضوعی نسبت به قاعده ید این نکته را اضافه کنید ما که می گوییم اولاً‌ قاعده ید که دلیلش خاص است و قاعده استصحاب عام، و گفتیم قاعده ید مقدم می شود بر استصحاب والا هیچ مالی نیست که سابقه ملکیت دیگر یا عدم ملکیت این مالک را نداشته باشد، ما درباره قاعده ید آن عمومیتی که در استصحاب داریم عمومیتی است که مربوط می شود به عدم ازلی. اما عدم نعتی چنین عمومیتی ندارد. و نکته دیگر اگر به عنوان عدم ازلی یک استصحاب داشته باشیم نسبت به قاعده ید طبیعتاً تقدم قاعده ید بر استصحاب خالی از اشکال نیست. پس فهمیدیم که اگر استصحاب در موضوع قاعده جاری بشود قاعده مقدم بر استصحاب نیست. در یک جمله اگر استصحاب در مورد قاعده ای یا اماره ای نقش استصحاب موضوعی را داشت به عنوان حاکم می تواند مقدم باشد که شرحش را کامل دیده ایم. اما امارات اگر امارات بین هم تعارض بکنند یک اشارت هایی به عمل آمده است اما در بحث عنوان نشده است، امارات در عین حالی که از لحاظ اعتبار اماره هستند یعنی ادله اجتهادیه ولیکن تقدم و تاخر دارند، می دانیم اقرار مقدم بر بینه است و بینه مقدم بر ید است همه اینها اماره است تقدم و تاخر است اولاً این قدر مطلب به ذهن ما بماند که امارات در عین حالی که در یک رتبه هستند بین خود امارات تقدم و تاخر محفوظ و در عین حال مضبوط است یعنی مورد اتفاق فقهاء است و قطعی است. و ثانیاً برای تقدم و تاخر یک اماره بر اماره دیگر ممکن است توجیه ورود و حکومت پیدا کنید اما مثل شرح قبلی نیازی به استفاده از حکومت و ورود نداریم بلکه راه اصلی برای تقدم یک اماره بر اماره دیگر همان نکته ای است که در بیان محقق خراسانی و در بیان سیدنا الشهید صدر قدس الله انفسهم الزاکیات آمده است که قوت اعتبار که هم در بیان محقق خراسانی آمده است جزئی و در بیان شهید صدر برجسته تر شده است قوت اعتبار. اماره بر اماره دیگر که مقدم می شود براساس قوت اعتبار است. و مجتهد شدن یعنی همین که قوت و ضعف ادله را تشخیص بدهد و تقدمش از باب قوت و ضعف است نه از طریق حکومت و ورود. این جمع بندی بود و درباره رتبه اصول و امارات و تعارض با هم دیگر که کامل شد. که اصول تمام شد. بحث تتمه اصول باقی ماند که بحث تعارض احوال یا تعادل و تراجیح یا تعارض ادله و امارات اصطلاحاتی دارد ان شاء الله جزء بحث هایی است که برای اجتهاد و استدلال حساس ترین بحث می تواند باشد منتها جزء مقاصد اصول هرچند نیست و محقق خراسانی جزء مقاصد آورده جزء متممات است ولی بحثی است بسیار مفید و موثر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo