< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دومین حدیث برای برائت حدیث حجب

حدیث دوم عبارت است از موثقه زکریا بن یحیی، عنوانش است حدیث حجب. «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع».

 

سند و دلالت حدیث

دومین حدیثی که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه برای اثبات اعتبار نسبت به برائت ذکر می کند این حدیث است. حدیث از حیث سند معتبر است منتها موثق. سند از این قرار است: احمد بن محمد بن یحیی عطار عن ابیه محمد بن یحیی عطار که از اجلاء و ثقاتند. عن احمد بن محمد بن عیسی که ایشان هم از اجلاء و ثقات که سه نفر از مشایخ قمی هستند. عن ابن فضال، علی بن حسن بن فضال که «خذوا ما روا و دعوا ما رأوا» ابن فضال که از لحاظ عقیدتی به انحراف رفته است روایاتی که نقل کرده اند مورد اعتماد است در زمان استقامت و سلامتش بوده است و یا اینکه صداقت در قول شان مسلّم است. عن داود بن فرقد که توثیق خاص دارد عن زکریا بن یحیی که از اجلاء و ثقات است عن ابی عبداله علیه السلام. سند به جهت وجود ابن فضال موثق شد. اگر ابن فضال نبود سند صحیح بود. منبع اصلی این حدیث کتاب توحید شیخ صدوق است. اما دلالت این حدیث: «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم»[1] تقریب استدلال به این صورت است که در این حدیث آمده است چیزی را که خداوند علم آن را برای عباد پوشانده است آن شئ محجوب موضوع و مرفوع است. یعنی برای مکلفین الزام آور نیست مسئولیت در پی ندارد. تا این حد دلالت این حدیث روشن است و متن آن کوتاه و واضح.

نظر شیخ انصاری در مورد این حدیث

اما شرح مسئله و نقل آراء صاحب نظران: شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه همین حدیث را ذکر می کنند و بعد از آنکه این حدیث را می فرمایند اشکالی دارند که به آن اشکال عده ای از صاحب نظران اعتماد کرده اند. می فرمایند «ما حجب الله علمه عن العباد» که متنش روشن است اما این متن به درد ما نمی خورد یعنی در جهت اثبات اعتبار برای برائت مورد استفاده قرار نمی گیرد. چرا؟ برای اینکه در این حدیث آمده است «حجب الله» احتجاب نسبت داده شده است به سوی خدا. خدا علمش را برای مکلفین نداده است. حجب و محجوبیت طبق این حدیث فعل است. شیخ می فرماید معنایش این می شود که «لم یبیّنه الله» خداوند این دسته از احکام را برای عباد خود بیان نکرده است خود خدا بیان نکرده است. احکامی که خدای متعال از روی مصلحت برای عباد خودش بیان نکند ربطی به برائت ندارد. برائت قلمروش و زمینه اش جایی است که احکام بیان شده است ولیکن اختفاء صورت گرفته است. اما از سوی خود خدا بیان صادر شده است این زمینه برائت است. اما اگر دیدیم جایی که مثل حدیث حجب «ما حجب الله علمه عن العباد» که خود خدا بیان نکرده است این ربطی به برائت ندارد مطلب در جای خودش درست است اما مربوط به برائت نیست. می فرماید این حدیث هم سنخ است با آن بیان معروف امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام که در کتاب نهج البلاغه خطبه صد و دو می فرماید: «ان الله تعالی حدّ حدودا فلا تتعدّوها و فرض فرائض فلا تعصوها و سکت عن اشیاء لم یسکت نسیانا لها فلا تتکلّفوها رحمه من الله لکم». این «ما حجب الله» از این سنخ است. چیزی که خدا بیان نکرده است و سکوت خدا به حساب می آید شما مکلف نیستید از اساس. نه اینکه تکلیفی باشد فعلا در مرحله ظاهر رفع شده باشد. این بیان متین شیخ انصاری است. که عده ای از صاحب نظران مثل محقق خراسانی و محقق نائینی این نقد و اشکال را پذیرفته اند.

نظر محقق خراسانی

در همین بحث برائت به عنوان دومین حدیث حدیث حجب را ذکر می کند و بعد می فرماید تقریب همان تقریبی که در حدیث رفع گذشت که رفع الزام مجهول واقعی فعلاً و ظاهراً. واقع محفوظ است ما به واقع کار نداریم اگر ما دخالت به واقع بکند خطر تصویب دارد. ما فعلا در این وضعیتی که قرارگرفته ایم امتناناً و تسهیلا برای ما عنایتی شده است که این حکم ظاهرا مرفوع باشد. تقریب همان تقریب است. بعد از بیان این مطلب محقق خراسانی به اشکالی اشاره می کند که درست اشکال همان اشکالی است که شیخ انصاری فرموده اند با یک اضافات مختصر می فرمایداشکالی وجود دارد و آن این است که در این حدیث مانع از وصول واسطه نیست خود خدای متعال این دسته از احکام را برای مردم بیان نفرموده است. شاید مصلحتی در کار موقت یا دائم که بیان نکرده است. و اگر این احتجاب را نسبت به خود خدا ندهیم متن حدیث درست درنمی آید. چون متن آمده است «ما حجب الله» پس باید فعل خدا باشد. و در برائت ما فعل خدا را مورد بحث نداریم ما در برائت بحث از این داریم که احکام ابلاغ شده است خداوند به توسط پیامبر احکام را بیان کرده است ولی به هر دلیلی، به واسطه ظلم ظلمه که یک بخش عظیمی از موانع است که نمی دانیم چه گذشتی است در تاریخ این ظلمه. یک راوی مثل ابن ابی عمیر که چهارهزار و چهارصد و اندی روایت می نویسد زندان می رود کتابخانه اش آتش زده می شود شکنجه ها می بیند یک بخشی از روایات که می گوییم «صدرت عن تقیه» به جهت ظلم ظلمه بوده است مخصوصا دوران اموی ها لعنه الله علیهم اجمعین. عباسی ها هرچند به عنوان طرفداری از اهل بیت آمدند که بعدش آن شد. بعضی از خلفای عباسی به نام شیعه بودند ولی خب ظلمه است دیگر. یا در اثر ظلم ظلمه مختفی شده باشد و یا اینکه اهل علم و فضلی نبوده است که بفهمد و یا اینکه حوادث روزگار مانع ایجاد کرده است از اینکه برای مکلف برسد. اینجا شک در تکلیف بکنیم مجرای برائت می شود اما جایی که خود خدا احکام را در پرده نگه داشته است جا برای برائت نیست. ظاهر امر این است که محقق خراسانی این اشکال را مطرح می کند جواب نمی دهد. بنابراین این گونه تلقی می شود که محقق خراسانی این اشکال را تایید کرده باشد. هرچند یکی از جاهایی که رأی محقق خراسانی سخت است که بدست بیاوریم همین جاست. که در صدر نشان می دهد که دلالت حدیث را کامل می داند می گوید «تبین تقریره من ذی قبل» و بعد هم اشکالی در ضمن یک استدراک آخرش هم شرح نمی دهد که چه شد. محققین فرمودند که ظاهر امر این است که محقق خراسانی هم دلالت این حدیث را کامل نداند.

نظر محقق نائینی

3. رأی محقق نائینی: محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه حدیث را با همین خصوصیاتی که گفتیم نقل می کند سند معتبر و دلالت را می فرماید که همان طوری که شیخ انصاری اشکال کرده اند این حدیث به برائت ربطی ندارد. آن احکامی است که از سوی خدا بیان نشده است نه احکامی که بیان شده و به وسیله موانع الان معلوم نیست.[2] این اعاظم با این تحقیق هر سه نفر به دلالت این حدیث اشکال می کنند.

نظر سید الخوئی

4. رأی سیدنا الاستاد می فرماید حدیث حجب از جمله احادیثی است که برای اعتبار برائت به کار گرفته می شود. متن واضح است و در دلالتش شبهه و اشکالی نیست. اشکال فقط در استناد حجب به خداست. حجب الی الله که مستند بشود همان اشکال پیش می آید که تا حالا گفتیم. سیدنا الاستاد می فرماید این اشکال وارد نیست. توضیح مطلب از این قرار است که تکلیفی که مجهول باشد اعم از اینکه این اختفاء به توسط مانع باشد یا اختفاء از سوی خود خدا صورت گرفته باشد. در هر صورت صحیح است که بگوییم حجبه الله. برای اینکه نسبت احتجاب به خدا دادن به واسطه هم درست بالمباشره هم درست است. برای اینکه رفع حجاب در هر صورت کار خداست. می تواند احکام را به توسط سفراء خودش انبیاء بیان کند که اگر از اصل می خواست بیان کند. و می تواند احکام را به توسط حضرت ولی عصر ارواحناه فداه بیان کند که اگر از اول نمی خواسته بیان کند. در هر صورت بیان هم در اختیار خداست و احتجاب هم در هر دو صورت می شود منتسب به خدا باشد. بنابراین تکلیفی که در اثر ظلم ظلمه مثلا یا موانع دیگر بعد از بیان توسط پیامبران مختفی شده باشد صدق احتجاب می شود. صحت استناد احتجاب خدا درست است. پس «حجبه الله» اختصاص ندارد به آن احکامی که خدا از اول بیان نکرده باشد بلکه شامل آن قسم هم می شود و شامل آن احکامی می شود که بیان شده است و در اثر موانعی مختفی شده است. لذا در نهایت امر می فرماید دلالت این حدیث بر اعتبار برائت کامل است.[3]

سوال:

پاسخ: «حجب الله» یعنی خدا علمش را برای بشر قرار نداده است محجوب است احتجاب در پرده قرار دادن کار خداست و این زمینه برائت نیست. زمینه برائت آن است که بیان بشود در اثر عواملی مختفی بشود فعلا معلوم است این که اصل اشکال است. جواب این بود که حرف تان این است که «حجب الله» یعنی خدا بیان نکرده است ما می گوییم «حجب الله» در هر دو صورت درست است. آنهایی که بیان نکرده هم «حجب الله» است و آنهایی را که بیان کرده و به ما نرسیده است و مانع آمده است هم می شود بگوییم «حجب الله». آنجا هم «حجب الله» صدق می کند چون احتجاب هم بالمباشره درست است و هم بالتسبیب. خداوند مسبّب الاسباب است کل کارهایی که صورت بگیرد می تواند آدم نسبت بدهد به خدا بالتسبیب و به پیامبر بالمباشره. کاری که پیامبر آورده نسبت داده می شود به پیامبر بالمباشره و نسبت داده می شود به خدا بالتسبیب. بنابراین آن هم حجب الله است. و بعد دلیل این مطلب را هم اضافه می کنند چرا کار خداست؟ چون از خدا ساخته است که آن را که بیان نکرده است را هم بیان بکند و آنکه بیان کرده است را علمش را در اختیار مکلف قرار بدهد.

سوال:

پاسخ: اگر که ما بگوییم خداوند تمام کارها را خودش مستقیما انجام بدهد این جمع می شود. خداوند برای بشر اختیار داده بعد از که اختیار داده است احکام را هم بیان کرده است. احکام را اگر رسیده برایش مسئولیت دارد اگر مسئولیت ندارد حدیث رفع از دوش او رفع مسئولیت می کند. اگر بگویید خداوند باید برای مردم بیان بکند باید مردم را هدایت کند می شود جبری که بهشت بردن اجباری می شود. نه تکلیف بیان شده، احکام شرح داده شده منتها بشر اختیار دارد. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا».[4]

 

نظر امام خمینی

5. امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه همین حدیث را مطرح می کند اشکال را هم یاد آور می شود و می فرماید «هذا الاشکال ضعیف» با همان شرحی که کامل کردیم اشکال می فرماید ضعیف است. برای اینکه «حجب الله» اختصاص ندارد به آن احکامی که خدا از اصل بیان نکرده باشد تا زمینه برائت نباشد. «حجب الله» شامل آن احکامی می شود که بیان شده ولی مختفی شده است فعلا ما نمی دانیم که این دسته از احکام می شود زمینه برائت. اشکال کنید که دلیل اعم از مدعاست، دلیل باید با مدعا منطبق باشد. این دلیل شما «ما حجب الله» هم آن احکامی را می گیرد که اصلا بیان نکرده خداوند و آن احکامی را می گیرد که بیان شده و فعلا مختفی است. دلیل اعم از مدعاست.[5] جوابش این است که دلیل اعم از مدعا باشد اشکالی ندارد. چون که صد آمد نود پیش ماست. مطلوب ما را ثابت می کند یک چیزی را هم اضافه می آورد دلیل اعم از مدعا باشد ضرری ندارد ولیکن آن مطلوبیتی و اولویتی را که دلیل با مدعا درست مستقیم رابطه داشته باشد آن حسن را ندارد اما اشکالی ندارد. اشکال آنجاست که دلیل اخص از مدعا باشد که نتواند مدعا را ثابت کند. منتها ما گفتیم آنهایی که دلیل اخص از مدعا باشد هم کاملا از دایره ساقط نیست بلکه در حد موید می تواند مورد استفاده قرار بگیرد. حدیث حجب را گفتیم.

حدیث سوم برای استدلال به برائت

طبق تنظیم محقق خراسانی حدیث سوم حدیث «کل شئ لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه». این حدیث یک حدیث بسیار معروف و کاربرد زیادی دارد در مورد اطعمه و اشربه و در مورد لحوم و جلود و غیره. حدیث معروفی هم هست در مجموع طبق تحقیقی که به عمل آمده است و تتبعی که صورت گرفته است این مضمون در چهار روایت آمده است: 1. روایت مسعده بن صدقه که این روایت دو تا عنوان دارد موثقه مسعده بن صدقه و مقبوله مسعده بن صدقه. برای اینکه مسعده توثیق خاص ندارد اعتبار به خصوص برایش ثبت نشده ولی روایتش اصحاب عمل کرده اند. بعد از اینکه اصحاب به روایاتش عمل کنند می شود توثیق عملی و عنوان موثقه در می آید اما نکته این است که اگر تحقیق کنید می بینید که فقط نسبت به همین روایتی که «کل شئ هو لک حلال و حرام فهو حلال حتی تعلم» محقق خراسانی و شیخ آورده متن روایی «تعرف» است. دو کلمه تصرف شده است چون نقل به مضمون است. یک کلمه «هو» افتاده و یک کلمه «تعرف» به «تعلم» بدل شده است. اشکالی ندارد نقل مضمون است به مضمون ضربه ای وارد نشده چون نقل مضمون است درست است. «کل شئ لک حلال حتی تعرف أنه حرام بعینه» این متن که متن روایت مسعده بن صدقه است فقط به همین روایت اصحاب عمل کرده اند.

مقبوله

اگر به همین یک روایت اصحاب عمل کرده باشند روایت می شود مقبوله. مقبوله آن است که توثیق برای راوی ثابت نمی شود مقبولیت یک روایتی را که آن راوی ضعیف نقل کرده پیش اصحاب به اثبات می رسد. بنابراین مقبوله روایتی است که توسط راوی ضعیف نقل شده باشد ولی اصحاب آن روایت را تلقی به قبول کرده باشد. فقط یک روایت جای دیگر روایت دیگر از آن راوی ضعیف مورد اعتماد قرار نگرفته باشد. در این صورت می شود مقبوله. لذا ما این حدیث را مقبوله عنوان کرده ایم هرچند موثقه هم برایش گفته شده است. در هر صورت حدیث اول که معروف است و چندین مورد به کار می بریم در قضاء، در مقام اقامه شهود و اقامه شهود در مرافعات و در شک در حلال و حرام و در شک بین محرم الاکل بودن و محلل الاکل بودن. در موارد زیادی این حدیث را بکار می بریم حدیث اسمش هست موثقه و منبع کتاب وسائل جلد دوازده باب چهار از ابواب صفات قاضی حدیث چهارم. مرکز استناد ما در حدیث حلیت و حرمت این روایت مسعده بن صدقه است. سه روایت دیگری داریم که یکی صحیحه عبدالله بن سنان و دومی هم صحیحه عبدالله بن سلیمان و سومی هم مرسله معاویه بن عمار که شرحش را برای فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo