< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق و فرعی مربوط به حجیت خبر

تحقیق درباره تعارض خبر واحد با اصول عملیه و لفظیه

اما تحقیق درباره تعارض خبر واحد با اصول عملیه و لفظیه گفته شد که بنابر حجیت خبر در صورت تعارض خبر مقدم است بر اصول عملیه و لفظیه. اما در صورتی که عمل به مفاد خبر براساس قاعده منجزیت علم اجمالی باشد و خود خبر حجیت شرعی اش ثابت نباشد شرحی داده شد که تمامی آن شرح در حقیقت یک بحث علمی محض بود. ثمره عملی در کار نیست چون که ثابت شد خبر واحد ثقه حجیت و اعتبار دارد. در صورتی که حجیت و اعتبار داشت جایی برای تعارض وجود ندارد.

 

اصل در اطراف علم اجمالی اگر منتهی به خلاف واقع شود

یک فرع مهمی که محل بحث صاحب نظران اصول قرار گرفته است که اشاره شد که اصل در اطراف علم اجمالی اگر شرائطش کامل باشد و در نهایت منتهی بشود به خلاف واقع با اختلاف نظری که وجود داشت تحقیق این است که در آن رابطه هم اختلاف نظری و عملی وجود ندارد. سیدنا الاستاد که می فرمودند اصل جاری می شود اصل مثبت حکم بود که فقط به یک مخالفت التزامیه در پی داشت. در نهایت مسئله ای که متفرع بر حجیت خبر آمده است از این قرار است: صاحب نظران در ادامه بحث از حجیت خبر می فرمایند ما پس از آنکه حجیت خبر را ثابت کردیم این حجیت اطلاق دارد. در هر مسئله ای واجبات و مستحبات در هر موردی از مسائل فرعی که باشد بلا اشکال حجیت خبر مورد اعتماد است و مفید و موثر. اما سوال این است که با این حجیت خبر واحد در بحث عقائد و اصول هم می توان اعتماد کرد یا نمی توان؟ سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: در بخش اعتقادات به خبر واحد ثقه اعتماد و اکتفاء نمی شود، اگر از طریق خبر باشد باید خبر متواتر باشد یا علی المبنی مستفیض هم کافی باشد. فرع بر این فرع می فرماید اگر کسی نسبت به اعتقادات جاهل بود حکمش چیست و جاهلی پیدا می شود یا نمی شود؟

 

بررسی حکم جاهل قاصر نسبت به اعتقادات

اگر خبر متواتر نبود و خبر ثقه هم نبود جاهل بود این فرد حکمش چیست؟ احکام کفر بر او بار می شود، عقاب دارد؟ در این مسئله سه امر بررسی می شود، امر اول بحث از وجود جاهل قاصر، امر دوم از حکم جاهل به اعتقادات، امر سوم بحث از عقاب جاهل به اعتقادات. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اما جاهل قاصر نسبت به اعتقادات یا اصلا وجود ندارد یا وجودش به شدت نادر و کمیاب است. برای اینکه هر انسانی که عقل عادی داشته باشد در حد بلوغی که رشد و خوب و بد را تشخیص می دهد، تا قبل از بلوغ و رشد که تکلیف ندارد. بعد از که بالغ شد و عاقل شد به طور طبیعی درک می کند که خودش خالق خودش نیست. خالق او کس دیگری است خودش خالقش نیست. این روزنه ای است به سوی اعتقاد به توحید، پس کاملا دریچه بسته باشد چنین چیزی نداریم که می فهمد که خالقش خودش نیست پنجره به سوی تحقیق درباره وجود خالق باز می شود. مضافا بر این که می گفتیم اعتقادات که ادله می خواهد اکثریت مردم آشنا به ادله نیستند، کلام که نخوانده اند و ادله عقلیه و نظم و علیت را نخوانده اند. بنابراین این اکثریت مورد شبهه و اشکال قرار بگیرد که اینها اعتقادش چه می شود. از سوی دیگر هم در اول توضیح المسائل ها و رساله ها آمده است که اعتقادات تقلیدی نیست. این درباره افراد خاصی که بتواند برهان نظم بلد باشد، علت و معلول بلد باشد و کلام خوانده باشد و یا برهان صدیقین، از این طرق بتواند استفاده کنند کم اند، اکثریت این راه را آشنا نیستند، چه می شود؟ خداوند برای بندگان خودش تکلیف ما لا یطاق جعل نمی کند. خداوند که «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[1] عبادت که بدون اعتقاد که نمی شود، اعتقاد مقدمه عبادت است پس هر انسان مکلفی ممکن است، اگر ممکن نباشد از باب حکم قطعی عقلی تکلیف جایز نیست. راه حل اصلی این بود که تمامی انسان ها طوری آفریده شده است که یک راه ارتباط ذاتی به نام فطرت بین خود و خدایش دارد. این فطرت ذاتی است، همین طور که انسان به دنیا می آید یک حس پرستش دارد. پرستش قطعا نیاز به هدایت و تربیت دارد گاهی اگر تربیت کامل نبود پرستش او منتهی می شود به بت پرستی گاهی هم به خودپرستی خودش را بت قرار می دهد، گاهی به مقام و گاهی به ثروت و الی آخر. آن فطرت که به آن گفتیم حس پرستش ذاتی است و این حس پرستش فقط عدم مانع و یک اشاره ای به سوی مقصود می طلبد، موجود است. مثلا پیرمردها و بی سوادها ببینید اعتقادات شان علم جواب نمی گوید اعتقاد به این استحکام از کجا آمد، فلسفه جواب نمی گوید که این اعتقاد به این استحکام از کجا آمده. در خانواده مسلمان به دنیا آمده تا گفته خدا فطرت شروع کرد به شکوفا شدن، یک اعتقاد محکم هر کجا غصه و غم برایش پیش می آید می گوید خدا کریم است پناه می بریم بر خدا. این فطرت دل است و برای همه انسان ها کار ممکنی است لذا تکلیف هم درست است و هیچ مانعی ندارد. سیدنا الاستاد نظرش این است که گویا جاهل قاصر پیدا نمی شود، آنها که در جهل مانده اند تقصیر کرده اند. تا بگوییم خدا فطرت می گوید آمدم، تا می گویید پرستش مخصوص خداست می گوید الله اکبر. چیزی هم نمی خواهد و دلیلی هم نمی خواهد ولی استحکام و متانتش از پولاد محکم تر است. الان مومنینی که در جبهه دیدید مثلا از مشهد خبر می رسید که پیرزنی که نه فلسفه خوانده و نه کلام خوانده یک فطرت دارد به فرزندش می گوید تو را به بی بی زینب سپردم.

 

حکم جاهل به اعتقادات

و اما درباره مسئله دوم حکم جاهل به اعتقادات، اگر کسی که فرض کردیم جاهل به اعتقادات است هیچ چیزی نمی داند، قاصر هم است حکمش چیست؟ سیدنا الاستاد می فرماید براساس اطلاق ادله حکم کافر که گفتیم نجاست مترتب می شود، موضوع محقق است، عدم اعتقاد، شرائط محقق است بلوغ و عقل، ولی به خدا که عقیده ندارد حکم نجاست بر او مترتب می شود. امر سوم عقاب، درباره عقاب که یک مسئله کلامی محض است آیا این گونه اشخاص استحقاق عقاب دارند یا ندارند؟ براساس قواعد عقلی قطعی کلامی این دسته از جهال قصّر استحقاق عقاب ندارند. برای اینکه عقاب اینها مستقیماً عقاب به امر غیر مقدور می شود که خلاف قرآن است «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا»[2] و براساس ضرورت عقل خدای متعال عقاب به امر غیر مقدور نخواهد داشت. بنابراین در بحث اعتقادات از طریق نقل باید خبر متواتر باشد، خبر واحد ثقه در مسئله توحید کافی نیست. اما می فرمایند: در مورد اصل دوم و سوم نبووت و امامت و معاد که اعتقاد به توحید عقلاً واجب است می فرمایند، اعتقاد به معاد شرعا واجب است و اعتقاد به نبوت و امامت مکمّل این دو اعتقاد است. بنابراین می فرماید: در اصل نبوت احتمال جاهل قاصر وجود دارد مخصوصا طائفه بانوان یهودی و نصرانی اینها که قاصرات اند طبیعتاً جاهل قاصر درباره آنها صادق است اما آثار وضعی خودش را دارد ولی آثار تکلیفی ندارد. یک سوال که اینها آخر چه می شود عقاب نشود سرنوشت اینها چه می شود و کجا می روند، اجمال قضیه هیچ کسی غیر از خدا و معصومین هیچ کسی احوال یوم القیامه را علی التفصیل بلد نیست، از قدرت فهمش بالاست. فقط اعتقاد اجمالی وجود دارد و اعتقاد اجمالی کافی هم است. اما همین اعتقاد اجمالی این مقدار مطلب را برای ما بیان داشته است که اگر کسی از دنیا برود به عنوان جاهل قاصر و یا کسی که به تکلیف نیامده و یا کسی که نقص عضو از حیث عقل و درایت داشت مسیر تا پس از مرگ تمام نشده است، شاید ابتداء کار است. شنیده اید هفتاد و دو عقبه، عقبه ها یعنی هر مرحله ای پس از مرحله، که اجمالا این مقدارش را خبر دارید و قطعی است که برزخ است و قیامت منتها آنچه از روایات و درایات و حکایات و الهامات استفاده می شود این است که در عالم برزخ هم بهشت و جهنمی است منتها بهشت و جهنم مثل موقت بهشت و جهنمی وجود دارد. در آن مراحل آنچه آمده است امتحاناتی وجود دارد خیراتی این دنیا از وراث اثرگذار است، خودشان آنجا هم ممکن است کاری بتواند کنند، امتحاناتی هم وجود دارد. مسیر ادامه دارد تا برسد به نهایت کار که بهشت و جهنم نهائی و ابدی باشد. تا به اینجا مسئله معلوم شد که حجیت خبر نسبت به اعتقادات کارایی ندارد اما درباره اصل نبوت و بعضی از خصوصیات که خبر سند صحیح اعلائی باشد از کلام خود معصوم نقل شده باشد قابل اعتماد خواهد بود مثلا روایتی از امام معصوم آمده باشد درباره یک خصوصیتی از خصوصیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم قابل اعتماد است و بحث و اشکالی ندارد. نتیجه این بحث در اعتقادات حجیت خبر واحد کارایی که ندارد اگر خبری در کار باشد خبر متواتر لازم است و یا علی الاقل مستفیض اما درباره نبوت و امامت ما یک اضافه ای داشتیم گفتیم نبوت و امامت هم فطری است. همان طوری که انسان فطرتاً دنبال یک معبود مطلق و یک موجود مطلق است. موجود مطلق در آیه قرآن آمده بود «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»[3] برهان را بعضی از فلاسفه برهان تمانع درست کرده بودند، جواب اصلی آن کوتاه است که این علوم اگر با هم مرتبط باشند خیلی خوب است کلام که با اصول مرتبط شد خیلی قشنگ در می آید. با ارتباط با اصول جوابش یک چیز است که کمال مطلق یک مورد بیشتر نمی شود. کمال مطلق تعدد ندارد و الا کمال مطلق نیست. بعد از تکمیل این نکته اعتقادی که مثال زدم برهان تمانع را گفتم فطرت از توحید تا نبوت تا امامت ادامه دارد درباره امامت و نبوت هم الان همان بحثی که آنجا گفتم یک کسی از دور از آن آبادی های دور افتاده تا یا امام رضا می گوید حالتش متغیر می شود از آن دور هم حاجتش را می گیرد. نه فلسفه خوانده و نه سواد دارد، ارتباط فطری است. گفتیم این دو تا مورد هم چون فطری است خبر واحد در این رابطه که بیاید هم می شود یک کمکی باشد و دیگر اصلا نیاز به دلیل زیادی هم نداریم. اوصافش را که گوش بدهند فطرت می گوید بپذیر، آن کسی که مولی است باید این جور باشد، آنکه دل می برد ز دستم باید این گونه باشد. عشق می ورزد تا حدی که نام مولی برده شود آرامش اش را سلب می کند، حاضر در برابر مولی تمام هستی اش را بدهد که تاریخ هم نشان داده است. یک شاهد زنده اش هم زیارت اربعین امام حسین است. این زیارت اربعین امام حسین یک آیتی شده در دنیای امروز. همه آن مردمی که تمام هستی شان را هزینه می کنند اکثریت شان از سواد بالا برخوردار نیست، دل می گوید و فطرت دل، جان و مال و هستی ما فدای مولایمان حسین. اما درباره وجوب اعتقاد به معاد وجوب شرعی است درباره وجود اعتقاد به معاد همین قدر کافی است که اجمالاً بدانیم که روز قیامتی است بازخواستی است، کیفر و پاداشی است، این مقدار که اجمالا اعتقاد پیدا کردیم کافی است، چون که تفصیل از قدرت ما خارج است و فقط اعتقاد قلبی بیوم الجزاء کافی است. خداوند ان شاء الله برای همه ما و شما معرفت کافی عنایت کند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo