< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظواهر
کبرای مسئله محل وفاق است که ظواهر کلام اعتبار دارد. ادله اش را دیروز شرح دادیم و این اعتبار یک اعتبار قطعی است که شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «لا خلاف فیه و لا اشکال علیه»، محقق خراسانی می فرماید «لا شبهه فیه» و محقق نائینی هم مطلب را محل وفاق اعلام می کند. سیدنا الاستاد هم حجیت ظواهر را به طور کلّ به نحو کلّیت مما تسالم علیه العقلاء اعلام می کند. در نتیجه حجیت ظواهر متسالم علیها عند الجمیع است. و پس از آنکه در حد تسالم قرار گرفت می شود از ضروریات بحث اصول. اما در صغریات بحث حجیت ظواهر. اولین بحثی را که شیخ انصاری مطرح می کنند و همینطور به متابعت از ایشان محقق خراسانی بحث حجیت ظاهر کتاب است.
حجیت ظاهر کتاب
در ابتداء بحث باید گفت که ظاهر کتاب مستند استنباط و مدرک اجتهاد است. اگر به ظاهر کتاب استناد درست نباشد منبع اوّل از ادله اربعه که کتاب باشد از استفاده در جهت استنباط کنار گذاشته شود.
نکات
پس از این نکته به این حقیقت هم باید توجه کرد که حجیت ظاهر کتاب بین فقهای امامیه یک امر مسلم و متسالم علیه در حد یک امر ضروری است. نکته سوم هم باید توجه بشود که در دین اسلام برای مسلمین از صدر اسلام تا تاریخ معاصر قران مورد استفاده و مراجعه همه اهل علم بوده است. با این سه نکته مطلبی عنوان بشود که محور بحث امروز ماست. مطلبی که درباره حجیت ظاهر قرآن عنوان می شود به جهت مخالفت بعضی از اصحابنا الاخباریین است و الا حجیت ظاهر یک ضرورت است و یک امر متسالم علیه است و نیاز به بحث ندارد.
ادله اخباریین برای عدم حجیت ظاهر کتاب
اما از سوی اخباریین اشکال معروفی در کتاب فوائد المدنیه که جزء کتب استدلالی اخباریین است آورده شده است که درباره حجیت ظاهر کتاب نمی شود مستلزم شد. یعنی ظاهر کتاب برای عموم اعتبار و حجیت ندارد.[1]
دو دسته حرمت تفسیر قرآن و اختصاص به اهل قرآن
ادله ای که در این رابطه ارائه می کنند آنچه را که تلخیص شده است شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه فرموده اند به طور کلّ دو وجه است یعنی اخباریین دو وجه دارند برای عدم حجیت ظاهر کتاب. وجه اول روایات متواتر بلکه فوق تواتر، روایاتی که صدورشان قطعی و یقینی است نسبت به حرمت تفسیر به رأی. محقق نائینی فرموده است که عدد روایاتی که در این رابطه آمده است دویست و پنجاه روایت است. حدّ تواتر ما گفتیم حدوداً ده تا روایت است دویست و پنجاه که بیست و پنج برابر حد یک تواتر قطعی. روایات را با سند و مستند بخوانیم. یکی از آن روایات آن نبوی معروفی است در کتاب عوالئ اللئالی که شیخ در رسائل آورده است «من فسّر القرآن برأیه فلیقعد مقعده من النار».[2] کسی که تفسیر به رأی بکند آن مکانی که در روز قیامت دارد پر آتش ساخته، روی مکانی بنشیند که پر آتش است. روایت دیگر هم حدیث قدسی از آقا امام رضا علیه السلام می فرماید: «ما آمن بی من فسّر کلامی برأیه».[3] سند حدیث قدسی است و در رجال هم بحث کردیم که ما حدیث قدسی را برایش اعتبار قائلیم همان طوری که برای توقیعات اعتبار قائلیم بر خلاف مشهور که گفته می شود توقیع است. ما گفتیم اگر پایه اعتقادی ما که استحکام دارد که نواب هستند بنابراین سند توقیع سند عالی است. توقیع عالی السند است و اعتبار دارد.
سوال:
پاسخ: شیخ احمد احسائی ایشان کتاب عوالئ اللئالی از محدثین است و کتاب ایشان مجموعه روایاتی است در شکل مستدرک. آن روایاتی که در کتب معروف یا جوامع معتبره نیامده است در این کتاب جمع آوری شده است. و خود شیخ احمد احسائی از محدثین اهل ولایت اهل بیت و در احساء منطقه شرقی عربستان سعودی و شیعه نشین هستند در احساء زندگی کرده. اما کتابش هم عوالئ اللئالی در حد مستدرک است و خالی از اعتبار نیست منتها درجه پایین تر از جوامع روایی اربعه است. ولیکن از جمله آثار ولایت و تقوای ایشان شرح زیارت جامعه کبیره است. اگر خواستید شرح زیارت جامعه کبیره را خوب درست پیدا بکنید ایشان یک شرحی نوشته است و یک شرحی را هم سید شبّر نوشته است. این شیخ احمد احسائی بعد از مدتی در ایران نفوذ داشت و قم آمده است آن زمان قم نبود و خراسان بود و کاشان و آمده است اینجا و پیروان و اصحابی و اعتباراتی. بعد از فوت ایشان فرقه بهائیت یکی از رموز و پیشوایان خودشان شیخ احمد احسائی را اعلام می کنند. در زندگینامه خود شیخ احمد احسائی شبهه و خلافی وجود ندارد مخصوصا با تفسیر زیارت جامعه کبیره. اما این فرقه که یکی رهبران شان را شیخ احمد احسائی اعلام می کنند که این استناد ثابت نیست و این شبهه یک شبهه ای است که منشأ درست ندارد. روایت سوم تفسیر عیاشی روایتی را آورده است از امام صادق علیه السلام «قال: من فسّر برأیه آیه من کتاب الله فقد کفر»، به این سه روایت اکتفاء کنیم که اصحابنا الاخباریین گفته اند که نمی توان از ظاهر قرآن استفاده کرد. این روایات تا به اینجا تفسیر به رأی را تحریم کرد. یک طائفه دیگری هم دارد این روایات که در این طائفه از روایات آمده است که صریحاً امام فرموده است که تفسیر اختصاص دارد به ما اهل البیت «نحن اهل التفسیر» کسی دیگر حق تفسیر ندارد. از جمله این روایات دو تا روایت را به عنوان نمونه نقل کنیم. مرسله شعیب بن انس یا شبیب بن انس که دو نسخه دارد، «عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال لابی حنیفه أنت فقیه اهل العراق؟ قال نعم، قال فبأی شئ تفتیهم؟» اگر تو مفتی اهل عراق هستی به چه منبعی فتوا می دهی؟«قال بکتاب الله و سنه نبیه قال الامام علیه السلام یا اباحنیفه تعرف کتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ قال نعم» معنای کتاب و معنای آیات قرآن را می فهمم و ناسخ و منسوخ را هم آشنا هستم. «قال الامام علیه السلام یا اباحنیفه لقد ادّعیت علما ویلک ما جعل الله ذلک الا عند اهل الکتاب الذی انزل علیهم». وای بر تو علمی را ادعا کردی که آن علم اختصاص دارد به اهل قرآن. آن اهلی که قرآن به آنها نازل شده است. «ویلک و ما هو الا عند الخاصّ من ذریه نبینا» وای بر تو این علم قرآن نیست مگر پیش عده خاصی از ذریه پیامبر «و ما ورّثک الله من کتابه حرفاً»[4] خدای متعال برای تو معنای یک حرف از قرآن را برای تو به ارث نگذاشته است. روایت دیگری هم است در همین مضمون روایت زید شحّام است نقل شده است که قتاده که یکی از علمای ابناء عامه است که عنوان عالم دینی و فقیه را در بصره داشته. زید شحام می گوید روزی قتاده آمد در خدمت امام باقر علیه السلام. امام باقر فرمود: «أنت فقیه اهل البصره؟ فقال هکذا یزعمون»، علمای سنی که در عراق هستند آداب و سنن شان آداب و سنن علمای شیعه است. مفسری که عراقی سنی است مراجعه کنید به استدلالات شان شبیه استدلالات نجفی هاست. لذا آلوسی که نوشته است استدلالش را مراجعه کنید بگویید که یک شیعه استدلال نجف بحث می کند. این اصطلاحی که ایشان همین است که «هکذا یزعمون»، این اصطلاح نجفی هاست. «فقال بلغنی أنک تفسّر القرآن به» من خبر رسیده است که تو قرآن تفسیر می کنی؟ «قال نعم». گفت و شنود ادامه پیدا کرد تا اینکه امام فرمود: «یا قتاده ان کنت قد فسرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت و اهلکت». تا که می فرماید: «یا قتاده انما یعرف القرآن من خوطب به».[5] دلالت واضح و سند هم مشهور، در مجموع این دو دسته از روایات وجه اول اصحابنا الاخباریین را تشکیل می دهد. دسته اول حرمت تفسیر به رأی و دسته دوم تفسیر قرآن اختصاص دارد به اهل قرآن. هر دو دسته از روایت را که کنار هم بگذاریم وجه کامل شد. تفسیر اختصاص دارد به من خوطب به و ظاهر قرآن قابل استفاده برای کس دیگر نیست. اگر اشکال بشود که قرآن کنار گذاشته می شود می گوییم نه، قرآن را می فهمیم از طریق اهل بیت. که یکی از بهترین راه است.
چهار راه تفسیر
قرآن چهار راه برای تفسیر و فهم دارد: 1. تفسیر القرآن بالقرآن که تفسیر موضوعی در حقیقت تفسیر قرآن به قرآن است. یک موضوع را پیدا کنید مثلاً کلمه انسان، این کلمه انسان را بگردید در کلّ آیات کنار هم قرار بدهید هر کدام به دیگری کمک می کند. سیدنا الشهید صدر درس تفسیر موضوعی داشت و نوشته هم شده است ولی تدوین و چاپ نشده. این قسم دوم تفسیر قرآن بالقرآن است. قسم اولش که دقیق تر و واضح تر است که یک آیه را آیه بعدی تفسیر می کند و یک کلمه را کلمه بعدی تفسیر می کند. مثال بارزش «اللَّهُ الصَّمَدُ» تفسیرش «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ».[6] این بسیار شکل خوب از تفسیر است. اما شکل دومش که ممکن است فقط موضوعات است، اما شکل اول اندک است و کلّ قرآن تفسیر القرآن بالقرآن نیست. 2. تفسیر قرآن به روایات اهل بیت که حدیث ثقلین هم اشعار به این مطلب دارد. و اخباریین می گویند که ما تفسیر قرآن به روایات را تفسیر درست می دانیم و غیر از این تفسیر درستی نیست. نه خود آدم آن توانش را دارد و نه از راه دیگر کار ممکن است. 3. راه علم است. راه علم به طور خاص به این معنا که معنای قرآن به طور دقیق با تجربه علمی ثابت شده باشد مثل آیه «وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا».[7] تمام هستی از یک گیاه تا انسان بدون زوجین به دنیا نیامده. و از معجزات قرآن هم است تفسیر علمی هم است. علم دقیقاً با یک تجربه علمی کامل به اثبات رسانده است که تمامی موجودات، نباتات و جمادات و حیوانات از دو عنصر مذکر و مونث یا مثبت و منفی خلق شده است. این تفسیر علمی است. خوب است ولی با یک شرط که قطعاً علمی باشد و معجزه قرآن هم به حساب می آید. این تفسیر هم به عمل آمده آیاتی که محققان به عنوان معجزات قرآن ذکر کرده اند اینها در حقیقت تفسیر علمی است که علم دقیق و کشف تامّ مضمون قرآن را نقل کرده است. تفسیر البیان قلم سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه که من حدود چهل یا چهل و پنج سال پیش من در نجف یاد دارم آن موقع درس ایشان شرفیاب بودم کتاب البیان ایشان همان موقع در جامع الازهر مصر خبر دارم که محور درسی است. و من از خود ایشان نشنیدم مشهور این است که ایشان گفته شد که شما دست از نوشتن این بردارید حالا به هر دلیل. شیوه و روش ایشان در تفسیر پیداست، شیوه تفسیر ایشان عمدتاً تفسیر روایی است. و اگر آن تفسیر کامل می شد بسیار دقیق و با اسلوب فقهائی و روایی و اجماعی و استناد به ظواهر بود با سبک فقهی و فقهائی. 4. اسلوبی است که علامه طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه این اسلوب را دارند. تفسیر از زوایای مختلف علی الاقل از سه زاویه: از زاویه خود قرآن و نصوص و عقل. عقل به معنای استدلال های محکم عقلی. لذا ایشان بحث عقلی که می گویند در همین بحث تفسیری شان برجسته عنوان می کند که بحث روایی. از روایت هم استفاده می کند. در پیش فقهاء تفسیر قابل استناد و معتبر تفسیر مجمع البیان است. چون خود مرحوم طبرسی از فقهاء و مفسرین کبار و از ادبای بزرگ است. بسیار ادیب دقیق و فقیه و محدث و تفسیرش یک تفسیر جامعی است که حتی گفته می شود تفسیر المیزان سبک وسیعی از تفسیر مجمع البیان است. یعنی آن اختصار تفصیل داده شده است. البته تفسیر خود شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه التبیان که متأسفانه به چه دلیل نمی دانم در اختیار اهل حوزه و محل استفاده مجمع البیان انحصاری است و تبیان در آن صورت محل استفاده نیست. مراجعاتی که داشته ایم تفسیر تبیان بسیار تفسیر قوی و مستحکمی است و چاپ جدید در ده جلد است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo