< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفكيك اراده از مراد در واجب معلق
بررسی تفکیک اراده از مراد در واجب معلق
گفته شد که اگر ملتزم بشویم به واجب معلق، وجوب فعلی و واجب استقبالی است و وجوب مفاد اراده است و مفاد واجب، مراد است. مراد که استقبالی باشد و وجوب فعلی باشد، مستلزم تفکیک اراده از مراد می شود. و گفته شد همانطور که اراده تکوینیه از مراد منفک نمی شود، اراده تشریعیه هم از مراد منفک نخواهد شد. با این فرق که تفکیک اراده از مراد در اراده تکوینی در عالم کون و عمل و خارج است و عدم تفکیک اراده از مراد در عالم تشریع در سطح انشاء و اعلام دستور و دستورپذیری است. هر دو در این وصف مشترک هستند که قابل تفکیک نیستند منتها اراده تکوینیه در عالم عمل و اراده تشریعیه در عالم لفظ.
توضیحی درباره اراده تکوینیه و اراده تشریعیه
اراده تکوینیه خواستن عملی است و تصمیم بر ایجاد عمل است. و اراده تشریعیه خواستن قولی است که انشاء می شود و به تعبیر دیگر اراده تکوینی اقدام خود شخص است و اراده نسبت به فعل خود مرید است.
سوال: مثلا خداوند که اراده تکوینیه «كن» بگوید، فورا وجود پیدا می کند اما در اراده تشریعیه فاصله ایجاد می شود.
جواب: آن را در بیان امام خمینی می رسیم که می فرماید: اراده الله از مراد جدا می شود. آن جا که «کن» می گوید، آن یک اراده خاصی است که خدا اعمال قدرت بکند و الا اراده خدا از کل مردم خواسته که مومن باشد، اراده اش از مراد جداست. آن جا که «کن فیکون» می گوید، یک اراده خاصی که خداوند اعمال قدرت می کند. در صورتی که اعمال قدرت نکند، مجرد اراده باعث ایجاد عمل و تحقق مراد نمی شود. آن جا که خدای متعال می گوید «کن فیکون» اراده اش از مرادش جدا نمی شود و اراده تکوینی است، خود خدا می خواهد که فعل انجام بدهد مثل همین جا که گفته اند در اراده تکوینی، متعلق اراده فعل خود مرید است و اعمال قدرت می کند و انجام می دهد. آن جا که اراده تشریعی است، اراده خدا به فعل مردم تعلق گرفته و از مردم خواسته که «اتقوا الله» اما همه مردم که تقوا را رعایت نمی کنند.
محقق خراسانی می فرماید: اراده تکوینیه دو مرحله دارد
محقق خراسانی قدس الله نفسه الز کیه درباره اراده تکوینیه فرمود که اراده تکوینیه به معنای شوق موکد، دارای دو مرحله است: مرحله ابتدایی و مرحله انتهایی. مرحله ابتدایی آن تعلق می گیرد به مقدمه عمل هرچند خود عمل در آینده است. مرحله نهایی آن تعلق می گیرد به خود عمل در صورتی که حالت منتظره در کار نباشد. و اما می فرماید: اراده تشریعیه که مقیس باشد یعنی اراده تشریعیه قیاس شد به اراده تکوینیه. مقیس علیه اراده تکوینیه بود که گفتیم.
اراده تشریعیه که مقیس باشد، بالوجدان از مراد جداست
اما مقیس که اراده تشریعیه باشد، می فرماید: اراده تشریعیه که بالوجدان از مراد جداست. مثلا انشائی که می شود و منشأئی که وجود دارد، آن منشأ تا انشاء دارای سه عنصر است: اراده، مراد، مراد منه. براساس این عناصر سه گانه هر کدام در یک قطعه از زمان محقق می شوند و هر سه در یک زمان محقق نمی شود. بنابراین همین مقدار فاصله زمانی وجدانی ولو در نهایت قصر باشد، کافی است در جهت جدا شدن اراده از مراد. به تعبیر استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه که حداقل مکلف باید بداند که اگر این کار را انجام ندهم، عقوبت دارد که این تصورش زمان می برد و علی الاقل استماع کند دستور را و پس از استماع، اقدام بکند به عمل. خود استماع و تحویل گرفتن دستور، زمان گرفته است. فاصله بین اراده و مراد در اراده تشریعیه یک امر وجدانی است. پس به این نتیجه رسیدیم که اگر واجب معلق را ملتزم بشویم، این اشکال وارد نیست.
محقق نائینی می فرماید: واجب معلق قابل التزام نیست
و اما محقق نائینی[1] قدس الله نفسه الزکیه این مسئله واجب معلق را و اشکال انفکاک اراده از مراد را شرح می دهد که ماحصل فرمایش ایشان از این قرار است که می فرمایند: اراده به معنای شوق موکد یک صفتی است نفسانی و یکی از کیفیات نفسانیه است که در افق نفس به وجود می آید. این شوق موکد و صفت نفسانی بلا اشکال هم به امر حالی تعلق می گیرد و هم به امر استقبالی و در این جهت هیچ فرقی نیست، منتها امر استقبالی باید امری باشد مقدور و فقط به امر استقبالی مقدور تعلق می گیرد. و اما اگر امر استقبالی غیر مقدور باشد، متعلق اراده قرار نمی گیرد برای این که رمز و راز اراده این است که هدف که در حقیقت مراد است، مورد توجه قرار بگیرد که هدف فوت نشود و غرض تحقق هدف است و توجه به فوت شدن غرض است. بنابراین چون در حقیقت برای شخص مرید و اراده کننده فوت غرض از یک سو و تحقق غرض از سوی دیگر، سبب و عامل می شود برای این که ما شئ ای را یا عملی را بخواهیم و این عمل که فوت غرض عامل آن است – سلبی فوت غرض است و ایجابی تحقق غرض است. یک عامل است که دارای صورت سلبی و ایجابی دارد - این عامل سبب می شود که انسان مبادرت کند به انجام مقدمه و اراده کند ایجاد عمل را در مستقبل. اما این عامل در صورتی است که مقدمه یا شرط یا عمل، مقدور باشد. حداقل جزء عمل و قید عمل، امر نامقدور نباشد. اگر امر نامقدور بود، متعلق غرض قرار نمی گیرد. در نتیجه براساس فرمایش ایشان هرچند اراده به امر استقبالی تعلق می گیرد ولیکن از آن جایی که اراده به امر استقبالی غیر مقدور تعلق نمی گیرد، واجب معلق که قید غیر مقدور دارد، قابل تایید و التزام نخواهد بود و متعلق اراده قرار نمی گیرد. پس واجب معلق قابل التزام نیست. ماحصل فرمایش محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه برای ما روشن شد.
سید الاستاد می فرماید: اراده به دو معنا است
اما بحث کامل و توضیح وسیعی که سیدنا الاستاد[2] قدس الله نفسه الزکیه دارند و واجب معلق و اشکال تفکیک اراده از مراد را مفصل و مبسوط بحث می کند که خلاصه فرمایش ایشان از این قرار است، می فرماید: اراده به دو معناست: معنای اول اراده عبارت است از شوق موکد، معنای دوم اراده عبارت است از اختیار عمل و اعمال قدرت یا مبادرت به انجام عمل. اما نسبت به معنای اول که اراده عبارت باشد از شوق موکد، بالوجدان می بینیم که شوق موکد همان طور که درباره امر حالی محقق می شود، همان گونه درباره امر استقبالی هم محقق می شود. ربما شوق موکد درباره امر استقبالی پررنگ تر از شوق موکد نسبت به امر حالی باشد. مثلا شما می گویید شوق موکد دارید که این روزها درس را استمرار بدهید که تعلق گرفت به امر حالی ولیکن باز هم همین اراده تان تعلق می گیرد که پس از فراگیری این درس ها بتوانم این بحث ها را تجزیه و تحلیل و جمع بندی و منقح بکنم. آن امر استقبالی ممکن است اجتذاب برتری داشته باشد، بنابراین اگر اراده به معنای شوق موکد باشد، اشکال تفکیک اراده از مراد اصلا معنی و مفهوم ندارد. تفکیک اراده از مراد یک امر وجدانی است و نیاز به برهان ندارد. و اما اراده به معنای دوم که اعمال قدرت باشد، برای این که بحث ما درباره احکام و تکالیف است، بنابراین می گوییم منظور از اراده، اراده مولی و اراده الله است. اگر اراده الله به معنای دوم باشد یعنی تعلق بگیرد به فعل غیر و آن هم به نحو اعمال قدرت باشد که گفتیم این تصویر موجب خلف است. اراده خدا نسبت به فعل غیر، تعلق نمی گیرد و خلاف واقع است. چون شخصی که در واقع فعل را انجام می دهد، خود آن شخص انجام می دهد و اعمال قدرت مستقیم خدا نیست. هرچند تسبیب و ایجاد سبب از سوی خدا درست است ولی خارج از بحث ماست.
سید الاستاد می فرماید: اراده تشریعیه در برابر تکوینیه یک اصطلاح فلسفی است
و مضافا بر این سیدنا الاستاد می فرماید که مضافا بر این که دیدیم اراده از مراد قابل تفکیک است اگر به معنای شوق باشد و اگر به معنای اعمال قدرت باشد که اراده خدا به فعل مکلف تعلق نمی گیرد و موجب خلف و یا موجب تکلیف به غیر مقدور است. و اما حقیقت این است که اراده تشریعیه در برابر اراده تکوینیه معنا و مفهومی ندارد و یک اصطلاح فلسفی است. در فلسفه گفته اند که اراده تکوینیه و اراده تشریعیه و اصطلاح خودشان است اما واقع این نیست. اراده تشریعیه چیزی غیر از اراده تکوینیه نیست. می فرماید: معنای اراده را که فهمیدیم که یا شوق موکد است و یا اختیار عمل. اگر اراده شوق موکد باشد، این شوق موکد تعلق گیرد به فعل خود مرید یا تعلق بگیرد به فعل غیر، اختلاف متعلق موجب اختلاف ماهیت اراده نمی شود. بنابراین ماهیت اراده بما هی اراده یک شوق موکد است، او در هر یکی از این متعلقات همان است که هست، شوق موکد است. پس فرق ماهوی بین اراده تکوینی و اراده تشریعی وجود ندارد. و اگر اراده به معنای دوم باشد که اختیار و اعمال قدرت باشد، این هم بالوجدان در هر صورت یعنی در صورتی که تعلق بگیرد به امور تشریعی و در صورتی که تعلق بگیرد به امور تکوینی، در هر صورت ماهیت همان ماهیت است یعنی اختیار کردن، برگزیدن، اقدام عملی برای انجام. آن اقدام عملی برای انجام، متعلق اش امر تشریعی باشد امر تکوینی. اختلاف متعلق موجب اختلاف اراده نمی شود. بنابراین اصطلاحی که آورده اند و گفته اند که اراده تشریعیه یک اراده ای است در برابر اراده تکوینیه از اساس بی بنیاد است.
سید الاستاد: اشکال تفکیک اراده از مراد را اساسا بی بنیاد می دانند
بعد می فرماید: اگر جعل اصطلاح بشود یا به عبارت دیگر اگر مبنای محقق خراسانی در نظر گرفته شود که اراده با طلب و بعث متحد است. معنای اراده بشود طلب و بعث. اگر این حرف را بگوییم، حرفی است که گفته می شود و شنیده می شود منتها یک مغالطه است. اراده اگر به معنای طلب و بعث شد، دیگر آن اراده تکوینیه نیست، آثار اراده تکوینیه این جا مترتب نمی شود که با اصول و مبانی فلسفی اراده تکوینیه باشد و از آثارش عدم تفکیک مراد از اراده باشد، آن آثار مخصوص اراده تکوینیه است، اگر این حرف را بگوییم و بگوییم اراده با طلب یکی است، این یک جعل اصطلاح جدیدی باشد و لا نضایق، اما این اراده، اراده به معنای اراده تکوینیه نیست و آن آثار آن جا مترتب نمی شود و قیاس مع الفارق است و یک مغالطه بیش نیست. و آن مغالطه این است که از اسم استفاده کنیم و در حالی که منظور از اسم آن جا چیزی باشد و این جا چیز دیگر بلکه می فرماید که این حرف بهترین و آخرین است، بلکه اراده ای که اسم آن را بگذاریم اراده به معنای طلب و بعث، می شود یک اعتبار شرعی که به ید من بیده الاعتبار است و اعتبار محض است. این اعتبار محض بسیار دارای وسعت و دارای سعه و سماح است. به امر حالی تعلق می گیرد و به امر استقبالی تعلق می گیرد حتی می توانیم بگوییم که در اراده به معنای اعتبار می شود گفت که اراده و مراد هر دو می تواند استقبالی باشند مثل وصیت تملیکیه که در وصیت تملیکیه، یک مقدماتی فراهم شده ولیکن پس از تحقق شرائط، اصل وصیت یا اراده محقق می شود و مراد و تملیک و ملیکت هم پس از آن در آینده محقق می شود. اراده و مراد هر دو امر استقبالی می توانند باشند مثل وصیت تملیکیه. بنابراین پس از که گفتیم اراده در شرعیات به معنای اعتبار محض است، دیگر تعلق اش به امر حالی و استقبالی که فرقی ندارد بلکه گفتیم که می تواند اراده و مراد هر دو استقبالی باشد. در نتیجه اشکال تفکیک اراده از مراد، اساسا بی بنیاد است.
امام خمینی می فرماید: قانون عدم تفکیک اراده از مراد دلیل نداریم بلکه دلیل بر تفکیک داریم
بعد از این، جواب آخر امام خمینی[3] قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اصلا این قانون به عنوان قانون عدم تفکیک اراده از مراد، اساس ندارد، دلیل ندارد. یک حرفی است که گفته شده است. دلیل که ندارد بلکه دلیل داریم بر تفکیک اراده از مراد. خدای متعال اراده کرده است «یاءیها الذین آمنوا اتقوا الله» متعلق اراده خدا تقوای الهی است و این مراد از اراده قابل تفکیک است بالوجدان. بنابراین ایشان می فرماید: مطلبی را که به عنوان اصل موضوعی تلقی کرده اند، اصل ندارد. لذا اشکال از اساس وارد نیست. در نتیجه رسیدیم به این حقیقت و آن این که بر فرض التزام به وجوب واجب معلق، اشکال تفکیک اراده از مراد، از اساس وارد نیست.
اشکال دیگر
پس از که این اشکال وارد نبود، اشکال دیگری مطرح می شود و آن این است که قول به واجب معلق موجب تکلیف به غیر مقدور می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo