< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 دليل پنجم عدم لياقت ظالم براي تصدي مقام امامت و نبوت در سوره بقره
 پنجم عدم لياقت ظالم براي تصدي مقام امامت و نبوت. خداي متعال مي فرمايد «لا ينال عهدي الظالمين [1]
  [2] » عهد الهي كه مصداقش نبوت و امامت از سوي خداست، براي كسي كه ظالم باشد آن عهد داده نمي شود.
 كلمه ظالم مشتق است استعمال شده در ما انقضي عنه المبدأ كه ظلمشان دهها سال مشرك بودند كه در زمان جاهليت بوده است
 محقق خراساني اين آيه در جهت استدلال براي اثبات وضع مشتق براي معناي اعم ذكر مي كند كه استدلال اين است كه امام عليه السلام استدلال فرموده است نسبت به اختصاص امامت به اميرالمؤمنين و ائمه اطهار و عدم شايستگي ديگران ثلاثه براي امامت. امام رضا عليه السلام مي فرمايد: بعد از كه خداي متعال خليل الرحمن حضرت ابراهيم امتحان كرد و از امتحانات مكرر پيروز بيرون آمد، خداي متعال براي حضرت ابراهيم عنايتي كرد فرمود «اني جاعلك للناس اماما» پاداش اين پيروزي ات اين است كه تو را امام قرار دادم كه امامت عهد الهي است مثل نبوت. و حضرت خليل سرورا بها «قال و من ذريتي؟» روايت مي گويد حضرت خليل پس از مسرتي كه برايش بوجود آمد براساس آن عنايت ويژه الهي گفت از ذريه و نسل من همين امامت را داشته باشد. خداوند فرمود «لا ينال عهدي الظالمين» عهد من كه امامت است. اگر خواستيد جايي استدلال كنيد كه امامت عهد الهي است از اين آيه صريحا استفاده مي شود. امامت به معناي مقام ديني، انتخاب و شورا و مقدمات ديگر ندارد بلكه عهد الهي است. امام رضا در جهت بيان اين مطلب كه در اين حديثي كه در حدود چهار صفحه هست و جزء بهترين حديثهاست كه سندش هم از اعتبار نسبي برخوردار است وليكن اين حديث جزء معدود حديث هايي است كه متن آن شاهد زنده براي صحت صدور آن است. مي فرمايد: امامت اختصاص دارد به اهل الصفوه و مي فرمايد: «فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِ‌ ظَالِمٍ‌ إِلَى‌ يَوْمِ‌ الْقِيَامَة» [3] اين آيه باطل كرد امامت همه ظالماني كه متلبس به ظلم شده اند تا روز قيامت امامت آنها باطل است. طرفداران قول به اعم از اين آيه استفاده مي كنند وضع مشتق براي اعم را و گفته مي شود طبق تعبير سيد الاستاد كه مهمترين دليل يا قوي ترين دليل براي اثبات وضع مشتق براي اعم اين آيه است. خلاصه استدلال به اينگونه است: امام كه سلب امامت و عدم قابليت امامت را براي سه نفر اعلام كرد براساس ظالم بودن ها كه ظلم بر مردم و مردم را شكنجه مي كردند بلكه اشد ظلم كه خداي متعال مي فرمايد: « إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم» آن سه نفر بدون هيچ شكي قطعا دهها سال مشرك بودند. گفته مي شود كه هر سه تا در حدود چهل سال شرك داشتند. آنها ظالم هستند و خلافت به آنها نمي رسد و امامت به آنها داده نمي شود. بنابراين از اين آيه فهميديم كه كلمه ظالم كه يك كلمه مشتق است استعمال شده است در ما انقضي عنه المبدأ. آنها در زمان صدور آيه كه مشرك نبودند و با اسلام ومسلمين بودند و شرك علني انها قبل از اسلام بوده پس به اعتبار ما انقضي عنه المبدأ‌ ظالم گفته مي شود و استعمال ظالم به عنوان يك لفظ مشتق در ما انقضي عنه المبدأ از اين آيه و از اين روايت كاملا مشهود است. نتيجتا مشتق حقيقت در اعم است. اگر مشتق حقيقت در ما تلبس بالحال بود، استدلال امام براي آنها قابل فهم نبود كه آنها فعلا مسلمان هستند براساس ظواهر امر، بنابراين تلبس بالمبدأ في الحال نيست و لفظ ظالم نبايد براي آنها بكار برود و لفظ ظالم كه براي آنها بكار مي رود قطعا به اعتبار زمان شركشان هست و اين از قبيل استعمال لفظ مشتق در ما انقضي عنه المبدأ هست كه براساس اين آيه مشتق حقيقت در اعم است.
 جواب محقق نائيني و محقق خراساني و سيد الاستاد از اين استدلال
 در مقام اين رد اين استدلال محقق خراساني و محقق نائيني [4] و سيد الاستاد [5] هماهنگ در جهت رد اين استدلال مطالبي را بيان مي كنند. اولا گفته مي شود كه ظالم و حكم و اثر ظلم كه از سوي شرع آمده از قبيل قضاياي حقيقيه است. قضيه حقيقيه فعليت حكم مربوط است با فعليت موضوع يعني هر موقع موضوع فعلي بشود، حكم هم فعلي است. قضيه يعني ترتيب از موضوع و محمول. بنابراين هر موقع ظالم شخصي به ظلم متلبس بشود، اثر ظلم همان زمان كه في الحال مرتكب ظلم شده است، اثر هم همان موقع مترتب مي شود. هر موقع كه شخصي سرقت كند، در همان زماني كه سرقت صورت مي گيرد‌ همان زمان تلبس، حكم يعني وجوب قطع محقق مي شود و حمل درستي است. قضيه يعني حكم و موضوع و هيچ گاهي حكم در قضيه حقيقيه جدا از موضوع نيست. حكم براي يك موضوع قبلي جدا نمي شود
 اما ما گفتيم جريان قضيه درست ولي بعد از حكم و موضوع در وقت اجراء حكم سارق به اين شخص اطلاق مي شود
 كه ما اينگونه گفتيم قضيه حقيقيه درست است كه فعليت حكم مربوط است به فعليت موضوع هم زمان و در يك زمان حال كه تا در زمان حال حاضر موضوع محقق نشده حكم به وجود نمي آيد، اما گفتيم پس از كه قضيه شكل گرفت شد سارق و حكم بر روي آن حمل شد يعني وجوب قطع دست و قضيه شكل گرفت، پس از آن مدتي گذشت الان مثلا حكم را اجراء مي كنيد و دست سارق را كه قطع مي كنيد، اين سارق الان في الحال سارق اطلاق مي شود يا نمي شود؟ قطعا سارق است و اين سارق گفتن به اعتبار ما انقضي عنه المبدأ هست پس قطعا سارق در ما انقضي عنه المبد‌أ اطلاق مي شود و همين طور ظالم، قضيه حقيقيه هست و شخصي مرتكب به ظلم شد و موضوع فعلي شد و همان موقعي كه موضوع فعلي شد اثر ظلم مترتب مي شود و حالا پس از شكل گرفتن اين قضيه حقيقيه زماني گذشت و الان شما به آن شخصي كه ظالم بود آثار هم مترتب شده بود، الان به او ظالم مي گوييد يا نمي گوييد؟ روايت مي گويد ظالم است پس ظالم هم در ما انقضي عنه المبدأ اطلاق مي شود. بنابراين قضيه حقيقيه كه يك جواب هماهنگ از سوي محقق خراساني و محقق نائيني و سيد الاستاد بود به اثبات نرسيد.
 جواب ابتدايي استعمال اعم از حقيقت است
 جواب ابتدايي آن را گفتيم كه استعمال اعم از حقيقت است.
 كلام شيخ صدرا كه ظهور دو قسم است
 مطلبي را شيخنا العلامه شيخ صدرا مطلبي را ارائه مي كند كه بسيار ظريف و قابل توجه است، مي فرمايد: ظهور دو قسم است: ظهور وضعي و ظهور قرينه اي، اگر در يك جمله دو تا ظهور وجود داشت كه يكي ظهور لفظي بود و يكي هم ظهور قرينه اي، تعارض بين ظهورين مي شود و در تعارض بين ظهورين مسلما ظهور لفظي مقدم است. در اين آيه ما مي توانيم بگوييم كه دو تا ظهور وجود دارد البته ظهور بدوي( بين دو تا ظهور حقيقي تعارض نمي شود اما دو ظهور ابتدايي تعارض مي كنند) ظهور اول اين است كه بگوييم ظالمين به عنوان جمع مشتق استعمال شده است در ما انقضي عنه المبدأ به عنوان استعمال حقيقي و ظهور آن نحو ظهور وضعي و حمل مي شود به معناي حقيقي و ظهور دوم اين است كه بگوييم ظالمين استعمال شده است در ما انقضي عنه المبدأ به نحو مجاز ( ما اصل استعمال را منكر نيستيم و در صحت استعمال هم شك نداريم و بحث ما در حقيقت و مجاز بودن استعمال است) اين دو ظهور كه مقابله كرد كه ظهور وضعي مقدم است پس مي گوييم اين استعمال در اثر وضع است كه مشتق وضع شده براي اعم. اين مطلب به اين روشني در كفايه الاصول نيست ولي تحت عنوان ان قلت اشاره اي به اين مطلب دارد. در ادامه گفته مي شود كه اصاله الحقيقه هم اينجا كارساز است.
 كلام سيد مرتضي علم الهدي در مورد اصاله الحقيقه
  اصاله الحقيقه را سيد مرتضي بيان فرموده اند وليكن در دوران طلبگي يا بعضي ها وقت نداشتند يا بعضي ها درك را نداشتند، اين اصاله الحقيقهِ ايشان حقش اداء نشده است، گفته مي شد كه سيد مي گويد هر استعمال حقيقت است ولي سيد چنين چيزي نمي گويد. منظور سيد اين است كه اگر يك لفظي در يك معنايي استعمال بشود و قرينه اي هم در كار نباشد تا مجاز مشخص بشود، احتمال حقيقت بدهيم و احتمال مجاز هم بدهيم، اينجا مي گويد اصل حقيقت است كه منظور از اصل قبل از تطور اصول است، مقتضاي جريان طبيعي الفاظ و اوضاع و محاورات اين است كه لفظ در معناي حقيقي اش استعمال بشود و در معناي مجازي خلاف جريان طبيعي است (اصل قبل از تطور اصول يعني اقتضاءات طبيعت مسئله است و منظور از ظاهر حال قبل از تطور اصول يعني اقتضاي قرينه حاليه) پس اصاله الحقيقه اينجا كمك مي كند و نتيجه اين مي شود كه اصاله الظهور و اصاله الحقيقيه اين مطلب را به ما اعلام مي كند كه لفظ ظالم به عنوان مصداقي از مشتق وضع شده است براي اعم و تم المطلوب.
 جواب ديگر محقق خراساني اين استعمال بلحاظ حال تلبس است كه حقيقت مي شود
 محقق خراساني بعد از اين اشكال با يك جوابي اين اشكال را حل كند كه ممكن است اين استعمال را بما انقضي عنه المبدأ را به لحاظ حال تلبس در نظر بگيريم كه بشود حقيقت و دوران امر بين ظهور مجازي و ظهور قرينه اي نباشد بلكه به لحاظ حال تلبس قصد كنيم كه استعمال ظالم در معناي حال باشد پس استعمال ظالم به لحاظ حال تلبس حقيقت در همان ما تلبس بالحال باشد. توضيح اين مطلب اين است كه در صدر بحث گفتيم كه منظور از ما تلبس بالحال حال نسبت است. (حال نسبت يعني آن زماني مستعمل وقوع فعل يا صدور فعل را به آن زمان نسبت بدهد) اگر گفتيم كه منظور ما از حال حال ماضي است يعني حال نسبت ماضي است مي توانيم بگوييم و اشكال ندارد بنابراين ظالم كسي است كه در زمان ماضي ظلم مرتكب شده و نسبت را ب به زمان ماضي مي دهيم و حقيقت مي شود
 پس بلحاظ حال نسبت هم مشكل حل نشد
 اما اشكال اين است كه اگر بخواهيم نسبت بدهيم نياز به معونه دارد و به يك ظالمين كه نمي شود قصد كنيم وقوع و صدور ظلم را در زمان گذشته و نياز به بيان اضافي دارد بايد بگوييم «بكر الذي كان ظالما قبل اشهر» و بايد حال نسبت را كه در نظر بگيريم و بيان كنيم. حال نسبت درست است قصدي است ولي ابراز هم مي خواهد مثلا بگوييم عهد براي ظالميني كه در قبل از اسلام ظلم كرده بودند و شرك داشتند نمي رسد، اين درست است و حال نسبت است و حقيقت در ما تلبس بالحال است چون حال نسبت است اما با ظاهر بيان تطبيق نمي كند و نياز به معونه داريم. ما داريم «لا ينال عهدي الظالمين» بنابراين به لحاظ حال نسبت همه مشكل حل نمي شود. تا به اينجا به آيه عهد در جهت اثبات معناي اعم درست و خالي از اشكال است.
 سوال و جواب: اسم زمان ندارد و جري دارد و جري كه دارد حال مي گيرد و حقيقت است فقط در ما تلبس بالحال است يا اعم از تلبس بالحال و ما انقضي عنه المبدأ هست.
 اعاظم ثلاثه مي فرمايند وصف عنواني سه قسم است
 بعد از كه ما نتوانستيم اين آيه را پاسخي برايش ارائه كنيم همين سه بزرگوار مي فرمايند: عناوين ماخوذه در موضوع حكم يا اوصاف عنوانيه يعني وصفي كه در موضوع حكم اخذ مي شود مثلا سارق موضوع حكم است و وصف سرقت است و اين وصف عنوان براي حكم قرار گرفته كه قطع دست باشد. اوصاف عنوانيه سه قسم است: 1. عنواني كه فقط موضوع را معين مي كند و در جهت تعيين موضوع است كه به آن عنوان مشير مي گوييم، عنوان مشير فقط موضوع را براي حكم مورد اشاره و تعيين قرار مي دهد مثل حديث معروف كه امام صادق سلام الله تعالي عليه كه روايت را مفضل بن عمر نقل مي كند كه امام خطاب به فيض مختار فرمود: «فَإِذَا أَرَدْتَ حَدِيثَنَا فَعَلَيْكَ‌ بِهَذَا الْجَالِس» [6] امام فرمود اگر حديث مي خواهي مراجعه به اين كسي كه اينجا نشسته و جالس زراره است. اين وصف كه جالس باشد عنوان هست منتها عنوان مشير كه جلوس دخل در حكم ندارد كه حكم استفاده احكام است. جلوس فقط اشاره است براي تعيين حال تا شناسايي بشود و هيچ دخلي در ترتب حكم ندارد و آنچه دخل در ترتب حكم دارد علم زراره است نه جلوس او در آن مجلس. 2. عنواني كه دخل دارد براي ترتب حكم يعني علت حكم است حدوثا و بقاء مثل عدالت براي اقتداء و براي شهادت حدوثا و بقاء. 3. عنواني كه حدوث آن موجب ترتب حكم مي شود و فقط حدوث عنوان كافي است براي حدوث حكم و براي بقاي حكم. اينجا مشتق از قبيل عنوان مشير نيست آيا از قسم اول است يا قسم سوم جلسه آينده.


[1] 1. سوره بقره ، آيه 124.
[2] 2. اصول كافي ، جلد 1 ، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته ، حديث 1.
[3] 3. سوره لقمان ، آيه 3.
[4] . اجود التقريرات ، جلد 1 ، صفحه 81 و 82.
[5] . مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 114.
[6] . وسائل الشيعه ، جلد 18 ، باب 11 از ابواب صفات قاضي ، حديث 19.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo