< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/طلب و اراده /بررسی جبر و تفویض از نگاه عرفان

 

بحث و تحقیق در باره‌ی جبر و تفویض و دفع شبهه‌ی جبر از نگاه سلوک و عرفان:

صاحب نظران این مسأله را از این منظر به میان نیاورده اند و بحثی نداشته اند. با اصرار برخی از دوستان می‌خواهم بحثی در این رابطه داشته باشیم.

سرّ این که این بحث از منظر سلوک و ارباب معرفت بحث نشده است، این است که وادی عرفان از وادی فلسفه جدا است و در این رابطه بازهم توجه شود که فلسفه، عرفان، کلام و فقه یک وجه مشترکی دارند؛ یعنی یک بحث محوری مشترک بین همه‌ی این دیدگاه‌ها وجود دارد و آن عبارت است از بحث در باره‌ی عبودیت که بحث محوری در همه‌ی این علوم و تحقیقات است. اما از منظر عرفان عبودیت با نگاه سیر الی الله مورد بحث قرار می‌گیرد که انسان باید برسد به معرفت حق، بعد از آن که به معرفت حق رسید به طور طبیعی معرفت حق سبب تحقق عبودیت مطلق می‌شود و عبودیت مطلق که به وجود بیاید تسلیم در روح انسان نافذ و حاکم می‌گردد که مولی امیرالمؤمنین (ع) فرموده: «الدین شجرة اصلها التسلیم و الرضا[1] عارف ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش عارف است و باطنش عابد. معرفت عرضی است که جوهر آن عبودیت است. اگر معرفت حق اوج گیرد، عشق به وجود می‌آید. در صورتی که عشق محقق شود، چراغ عقل خاموش می‌شود.

آنجا که عشق خیمه زند جای عقل نیست غوغا بود دو پادشه آندر ولایتی

پس از آن که عبودیت کامل شود عروجی صورت می‌گیرد که جسم از عالم مادی جدا می‌شود و بالا می‌رود. فکر از عقلیات و ظنیات بالا می‌رود و فقط به دستورات و الهامات و احیانا مکاشفات و بصیرت‌ها می‌رسند. در آن مرحله است که گفته می‌شود «العبودية جوهرة كنهها الربوبية[2] در همان جاست که یک عبد عارف در مسائل زندگی کار خدایی و عبدالهی می‌کند مثلاً؛ با یک بسم الله الرحمن الرحیم از روی یک رود خانه‌ی طوفانی عبور می‌کند که گفته می‌شود کلمه‌ی «بسم الله من العبد ککلمة کن من الرب.» آن عبد این عبد است، نه هر عبدی؛ بلکه عبدی که به معرفت حق رسیده است و عقلیات را مجالی نیست و آنچه را که از مسائل در زندگی می‌بیند فیض الهی است و آنچه که نسبت به انسان‌ها و خودش می‌بیند، لطف الهی است. اگر سؤال شود که چرا تفویض و چرا جبر؟ چرا خدا این نعمت را به فلانی داد و به فلانی نداد؟ این سؤال در این مشرب اصلا اساس ندارد و خلاف ادب عبودیت است و در مخیله‌ی عبد خطور نمی‌کند؛ بلکه گفته می‌شود

یکی وصل و یکی هجران پسندد یکی درد و یکی درمان پسندد

من از هجران و وصل و درد و درمان پسندم آنچه را الله پسندد

یک عبد در این مرحله که رسید می‌بیند قرآن کتاب الله فرموده است ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[3] آنگاه برای مسائلی که پیش می‌آید؛ مثلا یک انسانی موفق نیست و یکی موفق است. آن کسی که موفق است و نعمت به او داده شده مورد الطاف جلیله‌ی الهی است و آن کسی که نعمت از او سلب شده و توفیق برایش داده نمی‌شود یا یک نعمتی از او گرفته می‌شود، از الطاف خفیه‌ی الهی است. وقتی آقا مصطفی از دنیا رفت امام خمینی (ره) فقیه عارف واصل که جامع شرایط عرفان است و در فلسفه آنچه را که ایشان تدریس می‌کرد، در حد خود ملا صدرا بود. در عرفان کسی در حد ایشان و اطمینان و توکل و اعتقاد به قضای الهی غیر از اولیاء الله، مثل او دیده نمی‌شود. ایشان بعد از فوت فرزند رشیدش در همان مسجد ترکان (مسجد شیخ انصاری) روز بعد از وفات، درس را شروع کرد و فرمود فوت آقا مصطفی از الطاف خفیه‌ی الهی است.

گفته می‌شود این راه که راه معرفت است و راهی است که به عشق می‌رسد. عشق جذبه‌ی روحی است و تفسیر ندارد. عشق درک می‌شود و توصیف نمی‌شود. عشق تأثیر دارد و تفسیر ندارد. چه راهی دارد؟ قواعد و موازین چیست؟ جای دیگری می‌طلبد و اصول جای آن نیست. به طور کل عرفان بر دو قسم نظری و عملی است. فلسفه سکوی عرفان نظری است و فقه سفره‌ی عرفان عملی است. قلم اینجا رسید و سر بشکست.

اما سؤالی که در باره‌ی رأی و نظر محقق خراسانی مطرح است و گویا برخی بعد از حیات ایشان گفته بودند که محقق خراسانی قائل به جبر است. بحث ایشان را با منهج شیخ صدرا ارائه شد؛ اما آنچه که برای شما قابل ذکر است، این است که توضیح دهیم بیان ایشان ممکن است توهمی ایجاد بکند؛ اما حقیقت این است که ایشان قائل به جبر نیستند. جوهر حرف و عصاره‌ی بیان محقق خراسانی این شد که سبک سبک فلسفه است و اراده از امکانیات مربوط به اراده ازلیه و اراده ازلیه قاهره است، خود محقق خراسانی جواب داد که بازهم تعلق دارد ولی اراده‌ی انسان براساس مقدمات اختیاریه انجام می‌گیرد. نکته‌ی دیگر که از ضمن کلام ایشان در ردّ جبریه استفاده می‌شود این است که اراده‌ی ازلیه به معنای علم الله به نظام اتم است و علم قوه‌ی قهار نیست و اجبار نمی‌کند. شما یقین دارید که چیزی جا به جا می‌شود؛ ولی به اختیار خودش است و علم شما اجبار نمی‌آفریند. شبهه از اینجا بیرون آمد که فرمود عقاب تابع کفر و عصیان هست و کفر و عصیان اختیاری است و با مقدمه اختیاری انجام می‌گیرد و آن کفر و عصیان برگرفته از شقاوت ذاتیه است «السعيد سعيد في بطن امه والشقي شقي في بطن امه[4] این قسمت اخیر را قیچی کنید؛ زیرا مطلب اصلی نیست و یک توضیحی است که خواسته است یک وجه خطابی بیان کند و اگر نه فرمود عقاب بر اساس افعالی است که از روی اختیار است و یک سؤال خطابی است که این اعمال درست یا انحرافی منشأ آن چیست؟ فرمود شقاوت و سعادت ذاتیه است که در عالم تکوین، نطفه به طور کامل وجود ندارد، طبیعتا اقتضای سعادت و شقاوت در آن است. احتیانا انحرافات از طریق همان اقتضا اگر تربیت درست صورت نگیرد، رشد می‌کند و به مانعی اگر برنخورد به سمت عصیان و کفر می‌رود. در آخر یک توجیه خطابی ضمیمه شده است و ربطی به جبر و اختیار ندارد.

آیا افعال برفرض عصمت اختیاری صورت می‌گیرد؟

معصومین گناه و خطا نمی‌کنند در صورتی که عصمت وجود داشته باشد عبودیت و تقوا قهری است و اختیاری نیست و مقتضای عصمت است. برخی وقیحانه تر می‌گوید که عصمت اگر به هر کسی داده شود تقوای کامل دارد.

جواب تحقیقی این است که در باره‌ی وجود معصومین و علم امام یکی از بحث‌های بسیار سنگین در کلام و فلسفه بحث علم امام است که وارد آن نمی‌شویم. اما معرفت امام در این حد نیست که بگوییم علی (ع) امامی است معصوم و معرفت این مقدار کامل نشده است؛ بلکه باید بدانیم که خداوند آنان را انواری آفریده است «جعلکم فی عرشه محدقین.» بشر عادی نیستند تا سؤال بشر عادی را ببریم به سمت آنان. انواری عرشیه اند و این‌گونه آفریده شده اند. از دید فلسفه که در تکامل رتبه بندی وجود دارد، در تکامل انسان رتبه‌ها وجود دارد و معصوم انسان کامل است و انسان کامل گناه را می‌بیند و درک می‌کند؛ مثل این که انسان یک نجاست ظاهری را در خارج ببیند. انسان کامل در رتبه‌ی آلودگی نیست و از حیث علم و معرفت، ائمه (ع) در حد یقین هستند. مشکل انسان‌ها و آدم عادی عدم وجود یقین است؛ مثلا انسان‌هایی که اعتقاد به قیامت دارند، ولی اگر یقین در عمق روحش نافذ شود، کار خلافی از او سر نمی‌زند. مطلب اصلی این است که ائمه معصوم اند و از اول انوار الهی به عنوان وسائط فیض بین مردم و آفریدگار مردم، قرار دارند. دارای دو جنبه اند جنبه‌ی روح و روان ملکوتی که با مقام قرب وصال داشته باشند و جنبه‌ی مادی و جسمانی و بشری که با بشر ارتباط و مباشرت داشته باشند. به اصطلاح ساده وسائل هدایت مردم اند. در تعبیر فلسفه وسائط فیض هستند؛ لذا به این گونه آفریده شده اند. پس ائمه انوار الهی و اهل یقین و انسان کامل اند.

«العصمة ملکة یتنفر بها عن المعاصی» با این تعریف ارتکاب معاصی هرگز وجود ندارد و جبر هم وجود ندارد، تنفر وجود دارد؛ مثلا چیزی که خباثت ظاهری دارد، فرض کنید آب چرک آلود را که طبیعت انسان از نوشیدن آن تنفر دارد؛ اما اختیار به معنای قدرت و توان دارد. عصمت سلب قدرت نمی‌کند. نکته‌ی اصلی همین است که قدرت هست؛ ولی تنفر وجود دارد.

اعمال و افعال و وظایفی که فرد معصوم دارد، با اعمال و تکالیف غیر معصوم فرق می‌کند. بنابراین اگر عصمت است بار شان هم هزاران مرتبه سنگین تر است و اگر عصمت نیست بار شان بسیار بسیار سبک تر است. در نهایت تا به اینجا به این نتیجه رسیدیم که شبهه و اشکالی وجود ندارد در این که تکالیف بر عهده‌ی مکلف به صورت اختیاری است، نه جبر است و نه تفویض؛ بلکه امر بین امرین است و هو الحق و التحقیق بین الثقلین.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo