< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/مشتق /بررسی ادله قائلان وضع مشتق برای اعم

 

بحث و بررسی ادله قول به وضع مشتق برای اعم:

این قول که به عنوان قول دوم در مسأله است، قائلینی دارد و ادله‌ای. مدعا این است که مشتق وضع شده است برای اعم و منظور از اعم این است که مشتق حقیقت است در متلبس بالمبدأ فی الحال و در متلبس بالمبدأ فی الماضی. برای اثبات این مدعا سه دلیل اقامه شده است:

1- تبادر: همان دلیل معروفی که در جاهای متعددی از آن استفاده می‌شود. ادعا شده است که از مشتق معنای اعم تبادر می‌کند و این تبادر علامت حقیقت است و پس از آن اعلام می‌شود که مشتق وضع شده است برای اعم.

در جواب این استدلال گفته می‌شود که این تبادر ادعائی است و اگر در جایی بر اساس قرینه باشد، تبادر حاقی و حقیقی و واقعی نیست و در نتیجه تبادر ادعایی است.

2- عدم صحت سلب گفته می‌شود که مبادی داریم که در «من قضی» (ماضی) آن مبادی به عنوان وصف مشتق آمده است و ذات متلبس به آن مبدأ در زمان ماضی بوده است و در زمان حال هم همان عنوان مشتق به صورت حقیقی اطلاق می‌شود؛ در این رابطه مثال مقتول را عنوان می‌کنند که مقتول در زمان گذشته مقتول بود، الآن هم که تلبس به مبدأ نیست، باز هم عنوان مقتول بر آن صدق می‌کند و صحت سلب ندارد و عدم صحت سلب، علامت حقیقت در اعم است.

شیخ صدرا در جواب می‌فرماید: بین هیئت و ماده خلط شده است؛ زیرا بحث ما در هیئت مشتق است، نه در ماده‌ی آن و از آنجا که مبادی فرق می‌کند، گویا برای قائلان به اعم مستند شده است؛ مثلا اگر منظور از مقتول فعل قتل باشد، مبدأ در همان زمان ماضی اختصاص دارد و در زمان حال، آن فعل نیست و صحت سلب دارد؛ اما اگر مقتول به معنای عدم تعلق روح و انقطاع روح از بدن معنا شود، در این صورت مبدأ و ماده به نحوی است که استمرار از خود آن مبدأ استفاده می‌شود، نه از طریق دلالت مشتق بر اعم و خود ماده دلالت بر استمرار دارد که انقطاع روح صورت گرفته و تا الآن ادامه دارد. پس اختلاف بر اساس اختلاف مبادی است و عدم صحت سلب مستقری در باره‌ی وضع مشتق برای اعم نداریم.

3- عمده ترین وجه و دلیل در جهت اثبات معنای اعم عبارت است از آیه ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[1] که در کتاب کافی، از امام رضا (ع) نقل شده است:

إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ ع بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَقَالَ الْخَلِيلُ ع سُرُوراً بِهَا- وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي الصَّفْوَة.[2]

خدای متعال باطل کرد امامت ظالم را تا روز قیامت و آن امامت اختصاص یافت به اهل صفوه و اهل عصمت و طهارت.

در متن کفایه «تأسيا بالنبي صلى اللَّه عليه و آله‌»[3] آمده است. برخی گفته ما ندیدیم که پیامبر (ص) این گونه استدلال کرده باشد تا امام رضا (ع) به او اقتدا نماید. تحقیق این است که تأسی به نبی یعنی تأسی به ندای غدیر که در آنجا امامت را تعیین کرده است و در این آیه امام رضا (ع) با تأسی به پیامبر (ص) استدلال کرده است.

استدلالی که شده است برای وضع مشتق برای اعم، این گونه است که امامت و خلافت به ثلاثه نمی‌رسد؛ چون آن ها در گذشته ظالم بودند و الآن بر اساس نظر اتباع شان ظالم نیستند و ظلم قبلی شان قطعی است؛ چون مشرک بودند ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾.[4] در گذشته که ظالم بودند، الآن هم که عنوان ظالم برای آن ها به کار می‌رود، دلیل بر این است که مشتق حقیقت در اعم است. پس عمده ترین دلیل برای اثبات مدعا آیه «لا ینال عندی الظالمین» است که کلمه ظالمین بر من قضی اطلاق شده است و در زمان امام رضا (ع) «من قضی» بوده و مشتق بر آن اطلاق شده است.

در جواب محقق خراسانی شرحی دارند عالی و کامل، می‌فرماید: اوصاف عنوانیه یا وصف عنوانی به سه صورت است:

صورت اول این است که وصف عنوانی فقط مشییر به ذات است و دخلی به علیت و سبب حکم ندارد از اساس؛ مثل این که عالمی نشسته باشد و برای مراجعین و مستخدمش بگوید «اسئل عن هذ الجالس». این جالس وصف عنوانی است و این وصف علت حکم نیست که جلوس علت حکم باشد؛ بلکه علت حکم، علم عالم است و جالس عنوان مشیر آن است.

صورت دوم این است که وصف عنوانی علت حکم است حدوثا نه بقاءا؛ مثل «کل مستطیع یجب علیه الحج» که وصف استطاعت یک وصف عنوانی است و حدوثا علت وجوب حج است و به بقاء کاری ندارد و استطاعت اگر از بین رفت، باز وجوب حج باقی است و حکم فقط وجودا دائر مدار آن است، نه عدما.

صورت سوم این است که وصف عنوانی علت حکم است حدوثا و بقاءا؛ مثل عادل که وصف عنوانی است برای امام جماعت حدوثا و بقاءا که در گذشته اگر فرد عادل بود به او اقتدا می‌شود و حال هم اگر عادل باشد به اقتدا می‌شود و در مستقبل هم اگر عادل باشد به او اقتدا می‌شود.

استدلال امام (ع) درست است؛ یعنی خلافت و امامت به ظالم نمی‌رسد؛ اما این استدلال دلیل بر وضع مشتق برای اعم نیست؛ برای این که ظلم، آن هم در قالب شرک، بر اساس قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع که حکم امامت است و منصب بزرگ الهی و موضوع این است که شخص باید از اولیاء الله باشد تا به آن برسد، بر اساس این تناسب، اگر شرک از کسی صورت گیرد و یک زمان اندکی هم به خدا شرک ورزد، لیاقت امامت را تا ابد ندارد. خود این آیه دلالت ندارد بر این که ظالم در زمان ماضی ظالم فی الحال هم هست؛ بلکه دلالتش بر این است که ماده ظلم وصف عنوانی قسم دوم است که ظلم علت عدم نیل به امامت است الی الابد و یک مورد که شرک صورت گیرد، قابلیت سلب است؛ بنابراین استدلال درست است؛ اما دلالت بر وضع مشتق برای اعم نمی‌کند.

اشکال: اصل در استعمال استعمال حقیقی است و در دوران امر بین ظهور وضعی و ظهور قرینه‌ی، ظهور وضعی مقدم است. پس امام (ع) که استدلال فرموده، باید به صورت حقیقی باشد و معنای حقیقی را اراده کند و ظاهر امر این است که استدلال منوط به ظهور وضعی است که لفظ وضعا ظهور دارد در معنایی که در آیه آمده است، پس ظالم به معنای حقیقی ظهور دارد در ظالمی که الآن و در گذشته هر دو به معنای حقیقی ظالم باشد و اصل هم اخذ به معنای حقیقی و ظهور وضعی است و ظالم بر ظالم در زمان گذشته و حال است و این همان وضع مشتق برای اعم است. اما تناسب حکم و موضوع که بر ماضی مجازا اطلاق شده باشد و بر متلبس به مبدأ حقیقت باشد، اگر این گونه ادعا شود، می‌گوییم ظهور وضعی مقدم است بر ظهور قرینه‌ای، در نتیجه ظالم حقیقت است در ظالمی که متلبس بوده در ماضی و حال.

جواب: محقق خراسانی می‌فرماید این اشکال قابل التزام نیست؛ زیرا اولا در بحث ظهور، منحصرا التزام به ظهور وضعی دلیل ندارد و ظهور عرفی هم اگر در کار بود کافی است. در این آیه ظهور عرفی وجود دارد و آن ظهور عرفی بر اساس قرینه تناسب حکم و موضوع است که اعلام می‌کند ظلم هر چند اندک اگر در گذشته هم صورت گرفته باشد، باعث عدم صلاحیت برای منصب خلافت الهی است. این ظهور، عرفی است؛ هر چند با قرینه باشد و استناد به آن درست است. ثانیا شرح شما که باید لفظ ظالم در معنای حقیقی استعمال شود و اصل التزام به معنای حقیقی است و اصل عدم عدول از معنای حقیقی به معنای مجازی است، در اینجا، یعنی در مشتق قابل تطبیق است، به این صورت که منظور از متلبس به مبدأ فی الحال، حال نسبت باشد؛ یعنی آن حالی که در ابتدا قبل از نبوت مشرک بود، معنای حقیقی است چون در مشتق حال نسبت گفتیم و در آن حال درست است و در زمان قبل از بعثت، آن‌ها ظالم و مشرک بودند و حال نسبت درست و مشتق با توجه با حال نسبت در معنای حقیقی استعمال شده است و اشکال استعمال در معنای مجازی از اساس وجود ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo