< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/مشتق /کلیاتی مربوط به مشتق

 

محور بحث در مشتق:

محقق خراسانی در باره‌ی محور بحث در مشتق می‌فرماید: در باره‌ی مشتق بحث از عرض و عرضی است، نه از ذاتی و ذاتیات. منظور از عرض یعنی مبانی متأصله عرض؛ مثل سواد و بیاض و منظور از مبادی متأصل این است که در خارج وجود داشته باشد هر چند وجودش قائم لغیره باشد. بحث مشتق اعم است از جری عرض و عرضی؛ یعنی مبدأ عرض باشد یا عرضی. منظور از عرضی مبادی انتزاعیه است؛ مثل ملکیت و زوجیت. شیخ صدرا فرموده است که این اصطلاح محقق خراسانی مخالف اصطلاح مشهور است. مشهور این است که عرض؛ یعنی خود آن عرض است جدا از ارتباط و اضافه به معروض؛ مثل بیاض و عرضی عبارت است از مجموعه‌ی عرض و معروض مثل ابیض؛ یعنی جسم ابیض. اما محقق خراسانی عرض را مبادی متأصله و عرضی را مبادی انتزاعیه فرمود.

به طور طبیعی با این بیان و با توجه به واقعیت مشتق، بحث اختصاص به عرض و عرضی دارد و ارتباط به وصف ذاتی یا عارض ذاتی ندارد؛ مثلا اگر ذاتیات بر انسان حمل شود، بحث مشتق زمینه ندارد؛ برای این که ذاتی بر ذات جری ندارد. منظور از جری، حالت عروض و سابقه عدم و لاحقه نامعلوم است و فقط تحقق فعلی اش احراز شده است؛ مثل زید کاتب. اما ذاتیات اگر از ذاتیات باب ایساغجی باشد، خارج از بحث است و اگر ذاتی باب برهان باشد، هیئت جزء مشتقات می‌شود؛ ولی از آنجا که وصف ذاتی است و جری ندارد، از قلمرو بحث خارج است. ذاتیات برهان همان مواد ثلاثه وجوب، ممکن و ممتنع است که از حیث هیئت جزء مشتقات است؛ ولی چون جری مبدأ بر ذات وجود ندارد و صفت ذاتی همیشه با ذات همراه است از ابتدا تا انتها؛ لذا بحث مشتق در باره‌ی ممکن، واجب و ممتنع زمینه ندارد.

اما در باره‌ی عرضی که همان وصف انتزاعی باشد؛ مثل ملکیت و زوجیت هر چند که جزء جوامد است، نه جزء مشتقات؛ ولی مورد بحث در مشتقات قرار می‌گیرد، شاهد آن این است که فخر المحققین فرزند علامه حلی در ایضاح الفوائد، بحث رضاع می‌فرماید: اگر فردی دو زوجه کبیره و یک زوجه صغیره داشته باشد و آن کبیرتین مفعولتین باشند، وانگهی کبیره اولی، صغیره را ارضاع کند و شیر دهد، پس از ارضاع در حد درست که لبن مال زوج باشد و اندازه و حد نصاب هم کامل شود، نتیجه این می‌شود که مرضعه و مرتضعه هر دو بر این زوج محرم می‌شوند؛ چون کبیره که مرضعه است، با شیر دادن ام الزوجه شده است و صغیره که مرتضعه است، بنت مرضعه شده است و هر دو از قید زوجیت این فرد خارج می‌شود و به وسیله‌ی ارضاع محرم می‌شوند. یکی به وسیله‌ی ام بودن و دیگری به وسیله‌ی بنتیت و هر دو از زوجیت خارج می‌شوند. اگر کبیره ثانیه اقدام به ارضاع صغیره کند، حکم او چیست؟ آیا ام الزوجه می‌شود یا نه؟ می‌فرماید: پدرم علامه حلی مشتق را در من قضی عنه التلبس هم حجت می‌داند؛ یعنی صغیره الآن هر چند زوجه نیست اما آن زوجیت سابق برای تحریم کافی است بر اساس این که مشتق حقیقت در اعم متلبس به مبدأ و من قضی عنه التلبس است.

شهید ثانی در کتاب مسالک می‌فرماید این مسأله مبتنی است بر بحث مربوط به مشتق که آیا حقیقت در من تلبس بالحال است یا حقیقت در اعم از آن و من قضی عنه المبدأ؟ هر طرفی را که تأیید کردیم نتیجه اش را می‌گیریم.

هدف محقق خراسانی از بیان این فرع این است که مشتق در بعضی از جوامد جریان دارد. جوامدی که دو حالت من قضی و تلبس به مبدأ در آن وجود داشته باشد.

بحث دیگر، بحث از اسم زمان است. اسم زمان که از مشتقات اسمیه است، در بحث مشتق باید داخل باشد در حالی که علی التحقیق اسم زمان از بحث مشتق خارج است؛ برای این که در مشتق جری مبدأ بر ذات با توجه به ثبات ذات، محور بحث است که ذات ثابت و قار و اتصاف به مبدأ و جریان مبدأ بر آن ذات صورت گیرد و مبدأ عارض شود؛ اما در باره‌ی اسم زمان، ذات قار نیست و منصرم است و در حال جریان است و ثباتی ندرد؛ مثلا اگر گفتیم روز پنج شنبه قیام صورت گرفت، الآن آن زمان نیست و ذات رفت و وصف مربوط به ذات ثابت است و الآن که نسبت می‌دهیم، این نسبت درست است یا نه؟ ذاتی که منصرم باشد زمینه برای بحث مشتق در آن وجود ندارد.

از این اشکال سه جواب به طور عمده گفته شده است. جواب اول از سوی محقق خراسانی است و جواب دوم از نائینی و جواب سوم را سیدنا الاستاد فرموده است.

جواب اول را محقق خراسانی می‌فرماید: وضع در مشتقات فقط تا این حد است که مشتق برای من تلبس بالمبدأ است و این مقدار موضوع له مشتق است؛ یعنی یک مفهوم کلی. وضع کلی است و این کلی دو مصداق دراد؛ یکی تلبس فی الحال فقط و تلبس به من قضی عنه المبدأ ندارد. مصداق دوم این است که تلبس بالمبدأ فی الماضی است. پس این دو فرد، دو مصداق برای کلی می‌شود. در اسم زمان، مصداق همان فرد اول است که تلبس فی الحال فقط است و به من قضی عنه المبدأ تلبس ندارد؛ چون زمان رفت و منتهی شد. بنابراین وضع مشتق که برای مفهوم کلی بود، یک فردش مشتق زمانی است که آن مشتق زمانی فقط تلبس بالمبدأ فی الحال است؛ اما اقسام دیگر مشتق (اسم فاعل، اسم مفهوم، اسم مکان و ...) هر دو مصداق نسبت به آن زمینه دارد و می‌شود کلی بر یک فرد صدق کند و اشکالی ندارد. مشتق که من تلبس بالمبدأ بود، وقتی بر یک فرد صدق کرد، کلی محفوظ است؛ برای این که ما کلی داریم که یک مصداق دارد؛ مثل اسم جلاله که اسم برای یک مفهوم کلی است و آن مفهوم کلی یک مصداق دارد که کمال مطلق است و در معقول یک مصداق بیشتر نمی‌تواند داشته باشد. راه حل اصلی در آیه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[1] این است که کمال مطلق یک فرد بیشتر نیست و تعدد اصلا اساس ندارد. بعد می‌فرماید مشهور این است که الله علم است برای ذات پروردگار، نه اسم برای مفهوم کلی.

جواب دوم از محقق نائینی است که در کتاب اجود التقریرات، ج1، ص83 می‌فرماید: وضع اگر برای شخص باشد و وضع شخصی باشد، ما به مشکل بر می‌خوریم و اگر وضع برای کلی باشد، به اشکالی بر نمی‌خوریم؛ برای این که وضع اگر برای یک مفهوم کلی و عام بود و برخی از مصادیقش قابل تطبیق نبود، مشکلی ندارد. خود اسم زمان یک نقص ذاتی دارد و صدمه‌ی به مشتقات وارد نمی‌کند. این جواب شبیه جواب محقق خراسانی است و فرق آن در این است که محقق خراسانی به طور مشخص می‌فرماید مشتق برای من تلبس وضع شده و دو فرد دارد و اما محقق نائینی می‌فرماید وضع شده است برای عام و مصادیق متعدد می‌تواند داشته باشد و این یک مصداق اگر از آن خارج باشد ایجاد اشکال نمی‌کند. پس اسم زمان در بحث مشتق می‌تواند مورد بحث قرار گیرد.

جواب سوم از سیدنا الاستاد است که در کتاب مصابح الاصول ج1، ص192 جوابی داده که شیخ صدار آن را تأیید کرده است: اسم زمان و مکان از حیث صیاغت و وضع، مشترک معنوی هستند؛ لفظ مفعل مشترک معنوی بین زمان و مکان است. بنابراین ما وقتی این وضع؛ یعنی مفعل را به عنوان اسم مشترک مورد بحث قرار می‌دهیم، بحث مشتق تطبیق می‌کند؛ برای این که این اسم بر مکان هم اطلاق می‌شود و مکان ثبات دارد و قار است. پس این وضع که اسم زمان و مکان است، به عنوان هیئت مورد بحث قرار می‌گیرد و یک هیئتی از هیئات مشتقات است و در این رابطه اشکالی وجود ندارد.

اما تحقیق این است که تمام این توجیهات سه گانه مربوط می‌شد به این نکته که اسم زمان را جزء مشتقات اصولی حساب کنیم و در قلمرو بحث اصول قرار دهیم و تمام تلاش در این جهت است. اما اصل خود اسم زمان به عنوان مثال مضرب یا مقتل که زمانش چهار شنبه بوده است، امکان ندارد که مورد بحث قرار گیرد؛ زیرا زمان که چهار شنبه بوده الآن نیست تا بحث کنیم که حقیقت در گذشته است یا نه؟ زمان منقضی شد. از ابتدا باید بدون این که ما به توجیهات مبادرت کنیم و یک توجیهات نسبتا دقیق برخواسته از دقت‌های فوق العاده را پی گیری کنیم، می‌گوییم اسم زمان از بحث مشتق خارج است و جزء مشتقات مورد بحث نیست. مؤید آن این است که امام خمینی در کتاب مناهج الوصل، ج1، ص97-200 می‌فرماید: این توجیهات هر کدام قابل نقد و ملاحظه است و تحقیق این است که مشتق به عنوان اسم زمان هر چند عنوان مشتق دارد؛ ولی جزء مشتقاتی نیست که در بحث مشتق مورد بحث قرار گیرد؛ برای این که قار نیست. این فرمایش مطابق با توجیهات اعاظم ثلاثه است؛ این اعاظم فقط مبدأ را می‌خواستند حفظ کنند که اسم زمان تحت مشتقات اسمی قرار می‌گیرد، هر چند علی التحقیق اسم زمان زمینه برای بحث ندارد؛ برای این که ذاتی که در گذشت به یک مبدأ متلبس شده است، همان ذات نسبت به آن مبدأ الآن حقیقت است یا نه؟ آن زمان الآن نیست تا بحث شود که حقیقت در من قضی است یا نه؟ فقط تلبس به مبدأ است.

بحث دیگر این است که منظور از کلمه حال در بحث مشتق چیست؟ حال نطق است یا حال نسبت یا حال تلبس؟ ان شاء الله خواهد آمد که نزاع لفظی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo