< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/صحیح و اعم /بررسی بحث صحیح و اعم از منظر محقق نائینی و سیدالخوئی

 

بحث و تحقیق تکمیلی در باره‌ی رأی و نظر محقق نائینی:

گفته شد که محقق نائینی در کتاب اجود التقریرات، ص50 – 70 و در کتاب فوائد الاصول، ص58 – 63 این مسأله را بحث کرده اند و مطالبی را در این رابطه بیان کرده اند که قسمتی از آن بیان شد.

رسیدیم به اینجا که محقق نائینی در کتاب اجود التقریرات، ج1، ص65 می‌فرماید: ادله‌ی که طرفین اقامه کرده اند از اساس قابل التزام نیست. خود ایشان هم دلیلی برای مطلوب اقامه نمی‌کند. آن ادله‌ی که برای مسلک صحیحی اقامه می‌شود از قبیل «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ[1] و «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب[2] این نصوص در جهت بیان تسمیه‌ی الفاظ برای معانی نیست؛ بلکه در جهت بیان شرایط و اجزاء است و می‌خواهد بگوید شرط اساسی صلاة، طهور و جزء اساسی آن فاتحة الکتاب است، مدعا این است که الفاظ وضع شده است برای معانی صحیحه و این نصوص در این جهت نیست. اما طائفه‌ی دیگری که در باره‌ی مسلک صحیحی مورد استناد قرار می‌گیرد؛ مثل معراج المؤمن و ناهی از فحشاء و منکر، این دسته از نصوص در جهت بیان آثار عبادت است، نه در جهت بیان تسمیه‌ی الفاظ به معانی صحیحه.

بعد می‌فرماید ادله‌ی اعمی هم از اساس قابل التزام نیست، مسلک اعمی که استناد کرده بودند به استعمال صلاة به فرد ناقص؛ مثل «دعی الصلاة ایام اقرائک»[3] و غیر آن، این موارد فقط یک استعمال است؛ اما این که استعمال حقیقی باشد، از آن به دست نمی‌آید و اصالة الحقیقة هم اینجا جا ندارد؛ برای این که در اصول معروف این است که این اصل جایی جاری می‌شود که مخاطب و متکلم معنای لفظ را بدانند و معنای حقیقی لفظ معلوم باشد؛ و لی مخاطب شک کند که متکلم مرادش معنای حقیقی است یا معنای دیگر؟ اصالة الحقیقة در جهت تعیین مراد متکلم است، نه در جهت بیان معنای حقیقی.

پس از منظر ایشان ادله طرفین قابل التزام نیست، وانگهی در باره‌ی اصل مطلب که الفاظ عبادات اسامی برای صحیحه باشد یا اعم، می‌فرماید: الفاظ عبادات برای معانی کامل و جامع وضع شده است. «الموضوع له هو خصوص المرتبة العالية التامة من حيث الاجزاء و الشرائط»[4] مثلا صلاة وضع شده است برای عبادت جامع اجزاء و شرایط و این وضع برگرفته از اقتضاء طبیعت وضع است و یک امر طبیعی وضع، این است. اما در موارد و افراد ناقص که به کار می‌رود از باب عنایت و مسامحه است؛ حتی می‌شود گفت که در آن موارد هم معنای مجازی نیست؛ بلکه حقیقت است؛ اما حقیقت ادعائی و به تعبیر دیگر مجاز است اما مجاز در کلمه نیست و مجاز در اسناد است، مطابق با مسلک سکاکی.

در باره‌ی ثمره نزاع می‌فرماید ثمره نزاع در دو مورد گفته می‌شود:

مورد اول تمسک به اطلاق است؛ به این معنا که اگر در باره‌ی نماز شک در جزئیت یک جزء نسبت به آن کردیم یا شک در شرطیت شیء نسبت به آن، بنا بر مسلک اعمی به اطلاق مراجعه می‌شود و مقتضای اطلاق این است که این مورد هم صحیح است؛ چون معنا اعم است و مقتضای اطلاق شمول فرد کامل و ناقص خواهد بود. اما اگر ملتزم به مسلک صحیحی شدیم، تمسک به اطلاق جا ندارد؛ برای این که در مسلک صحیحی شک می‌کنیم این جزئی که الآن مورد شک قرار گرفته دخل به ماهیت صلاة داشته باشد؛ بنابراین ماهیت و حقیقت عبادت احراز نمی‌شود؛ چون بنا بر مسلک صحیحی، ماهیت محرزه و حقیقیه آن است که جامع تمامی اجزاء و شرایط باشد، پس تمسک به اطلاق جا ندارد. این یک توجیه ابتدائی است، اما توجیه تحقیقی این است که تمسک به اطلاق ثمره نیست؛ برای این که الفاظ و نصوصی که آمده است به دو صورت است:

صورت اول نصوصی است که در مقام اصل تشریع است، در این گونه نصوص اطلاق اصلا محقق نیست؛ مثل «اقیموا الصلاة» که در آن مقدمات اطلاق فراهم نیست؛ از جمله‌ی مقدمات این است که مولی در مقام بیان باشد و اینجا در مقام اصل تشریع است و اطلاق در آنجا بنابر هر دو مسلک موجود نیست.

صورت دوم مواردی است که نصوص در مقام بیان آمده باشد؛ مثل صحیحه حماد که در آن امام صادق (ع) کیفیت صلاة را از تکبیر تا تسلیم بیان می‌کند، بعد می‌فرماید: «یا حماد هکذا صل».[5] اینجا که مقام بیان است، از آن اطلاق علی المسلکین می‌شود استفاده کرد، پس ثمره‌ی وجود ندارد.

اما در باره اصول عملیه می‌فرماید ثمره قابل ذکر است؛ به این صورت که اگر اطلاق نداشتیم و مسلک دو تا بود، مسلک اعمی که لفظ برای مسمای عرفی و طبیعت صلاة وضع شده که حد اقل صدق معنا کند، اگر شک در دخل یک شرط و تحقق یک جزء کردیم، جا برای برائت وجود دارد؛ چون اصل حقیقت محقق است که مسمای عرفی صلاة باشد و طبیعت صلاة جامع بین ناقص و کامل است؛ اما بنابر مسلک صحیحی که ببینیم یک جزء دخل در تحقق ماهیت صلاة دارد یا نه؟ تمسک به اصل جا ندارد و قاعده اشتغال است؛ برای این که ماهیت و موضوع له بنابر صحیحی احراز نمی‌شود؛ چون شک داریم که یک جزء دخل در ماهیت صلاة داشته باشد، جا برای برائت نیست، اینجا اشتغال مورد تمسک خواهد بود. پس ثمره در اصل عملی جا دارد؛ اما در مورد اصل لفظی که اطلاق باشد جا ندارد.

رأی و نظر سیدنا الاستاد نسبت به صحیحی و اعمی:

کتاب مصباح الاصول، ج1، ص130 – 163: سیدنا الاستاد سبک و سیاق بحثش مطابق با سبک استادش محقق نائینی است که در ابتدا امور مقدماتی را مطرح می‌کند؛ از جمله سه امر اصلی:

1- بحث صحیح و اعم اختصاص یا انحصار به صورت اثبات حقیقت شرعیه ندارد و در صورتی که حقیقت شرعیه ثابت نشده باشد باز هم بحث از صحیح و اعم جا دارد؛ برای این که بحث به این صورت است الفاظی که در شرع برای معانی غیر حقیقی به کار رفته، آن معانی غیر حقیقی معانی صحیحه است یا اعم از صحیح و فاسد است؛ بنابراین اگر حقیقت شرعیه هم ثابت نشود بحث جا دارد.

2- منظور از صحت در صحیح و اعم، تمامیت است؛ یعنی تام الاجزاء و الشرائط. آن معنایی که برای صحت آمده است که از منظر فقهاء صحت به معنای اسقاط اعاده و قضا است و از منظر اهل کلام صحت به معنای موافقت شرع است، این ها بیان آثار صحت اند، نه بیان خود صحت.

سؤال خود سیدنا الاستاد در بحث قاعده صحت می‌فرماید صحت عبارت است از ترتیب اثر در برابر فاسد که عدم ترتیب اثر است و اینجا می‌فرماید صحت عبارت است از تمامیت، این دو حرف تنافی ندارد؛ چون آنجا صحت در معاملات است و اینجا صحت در عبادات است.

3- در این بحث باید قدر جامع تصور شود و اگر قدر جامعی در کار نباشد، بحث صحیح و اعم زمینه و موضوع ندارد و نسبت به چه موضوعی بحث شود؟ باید قدر جامعی باشد تا بحث معنا پیدا کند. آنگاه می‌فرماید قدر جامع بر عکس بیان محقق خراسانی، بر اساس مسلک صحیحی قابل التزام نیست؛ در باره‌ی عبادات، بنابرمسلک صحیحی قدر جامعی وجود نخواهد داشت؛ برای این که قدر جامع مرکب نمی‌تواند باشد و معنای آن عنوان واحد جامع متحقق در همه‌ی افراد است؛ مثلا کلمه عالم قدر جامع در بین همه افراد عالم است؛ اما در صورتی که قدر جامع را بسیط در نظر بگیریم در باره‌ی افراد صلاة امکان ندارد؛ برای این که صلاة خودش یک مرکبی است که از سوی شرع ترکیب یافته از مقولات متعدد است؛ مثلا نیت از مقوله کیف نفسانی است، ذکر و قرائت از مقوله کیف مسموع است، سجود از مقوله وضع است و قیام از مقوله فعل است. این مقولات متعدد متباینات بالذات اند و بین متباینات بالذات یک جامع امکان ندارد و خلف و خلاف واقع می‌شود. بنابراین بر اساس مسلک صحیحی اماکن ندارد؛ اما بنابر مسلک اعمی می‌فرماید محقق قمی فرموده است که قدر جامع بر مسلک اعمی ارکان صلاة است؛ به معنای تحقیقی اش؛ یعنی هر جزئی که رکنیت داشته باشد و حقیقت و ماهیت با انتفاء رکن منتفی شود و با وجود آن محقق شود. در این صورت ارکان قدر جامع برای صلاة می‌شود. این قول محقق قمی درست است و قدر جامع برای صلاة همین ارکان است.

اشکال عمده این است که این ارکان دارای تبدل است به اعتبار تبدل حالات مکلف و گاهی رکن کامل نیست. اگر ارکان ماهیت صلاة را تشکیل دهد و قدر جامع باشد، باید با انتفاء رکنی، ماهیت صلاة منتفی شود؛ در حالی که در بعضی از موارد، قیام و رکوع منتفی است و صلاة منتفی نیست.

در جواب این اشکال سیدنا الاستاد می‌فرماید: شما که ارکان را در نظر می‌گیرید، ارکان، ارکانی است که از سوی شرع اعتبار شده است و اعتبار ارکان به دست شارع است، در صورتی که ارکان اعتباری باشد، در هر حالت و شرایطی شارع ارکان صلاة را مطابق با حالت و وضعیت مکلف تشریع می‌کند، پس این اشکال از اساس وارد نیست. رکنیت درست است؛ اما به اعتبار شرع است، پس می‌توان گفت قدر جامع همان ارکان برای نماز است. از نصوص باید استفاده کنیم که ارکان کدام است. در کتاب صلاة که کیفیت واجبات صلاة در نصوص بیانیه بیان شده، ارکان صلاة را در آن بیان فرموده است. در نتیجه‌ی آن نصوص ارکان صلاة عبارتند از تکبیرة الاحرام، طهور، رکوع، سجود، طمأنینه، موالات. بقیه‌ی اجزاء واجبه، مأموربه است، ارکان مسمی است و واجبات دیگر جزء مأموربه است و بین مسمی و مأموربه فرق است. در صلاة ارکان داریم و واجباتی غیر از ارکان، واجبات غیر از ارکان از اجزاء مأموربه است؛ اما خود ارکان مسمی برای اسم صلاة است. بنابراین ارکان قدر جامع نسبت به تمام افراد صلاة است، کامل باشد یا ناقص و در همه‌ی افراد مطابق با شرایط و حالات مکلف وجود دارد.

گفته شده است که قدر جامع اجزاء معظم است، تصور معظم الاجزاء به عنوان قدر جامع کار ممکنی است در مقام ثبوت؛ ولی در مقام اثبات دلیل ندارد، در مورد ارکان دلیل داشتیم و آن نصوص بود و در مقام اثبات دلیل نداریم.

در نتیجه قدر جامع بنابر مسلک صحیحی ممکن نیست و بنابر مسلک اعمی مطابق با رأی محقق قمی ممکن و درست است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo