< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/وضع /علائمه حقیقت و مجاز

 

علائم حقیقت و مجاز:

قبل از تطور، حقیقت و مجاز هر دو وضع دارند؛ منتها وضع مجاز وضع نوعی است و بر اساس مناسبتی برگرفته از علائق 25 گانه است. تا عصر صاحب قوانین این رأی، رأی موجود بین صاحب نظران بوده است که حقیقت وضعی دارد و مجاز وضعی دارد؛ امام بعد از تطور اصول، رأی به وجود وضع نسبت به مجاز کنار گذاشته شد و این رأی به میان آمد که مجاز بالوضع نیست؛ بلکه بالطبع است که هر چه را طبع انسان درست تلقی کند و مناسب ببیند، می‌توان آن را مجاز در نظر گرفت.

بر مبنای هر دو مسلک، قبل و بعد از تطور، حقیقت یا کشف معنای حقیقی نیاز به علائمی دارد. در باره‌ی علائم حقیقت نگاه گذرائی داشته باشیم به بیانات قدمای اصحاب:

شیخ مفید در کتاب التذکرة باصول الفقه، ص42 می‌فرماید: رسیدن به معنای حقیقی نیاز به دلیل دارد و در این رابطه به طور کلی دو دلیل در دست رس است: یکی اجماع اهل لغت که اگر ببینیم اهل لغت نسبت به معنایی برای لفظی توافق داشته باشند، این اجماع معتبر است و آن لفظ حقیقت در آن معنا است. دلیل دوم این است که می‌فرماید باید دلیلی باشد که بر اساس آن دلیل، حقیقت روشن شود. شرح نداده که آن دلیل چیست؟ قرائن است یا استعمال یا تبادر یا صحت سلب؛ هر آنچه هست دلیلی است که معنای حقیقی در اثر آن روشن شود.

سید مرتضی در کتاب ذریعه، ج1، ص28 می‌فرماید: علامت کشف معنای حقیقی دو امر است. امر اول تنصیص اهل لغت است که اهل لغت تصریح کند این لفظ برای این معنا وضع شده است. راه دومی که از قوت و استحکام در جهت کشف معنای حقیقی برخوردار است این است که اگر یک لفظ در یک معنا استعمال شود و فایده‌ی داشته باشد (منظور از فایده همان افاده معنا است)، به آن معنا اعتماد می‌شود. «وكان ظاهر استعمال أهل اللغة اللفظة في شيئين أو أشياء ، يدل على أنها حقيقة فيهما ، ومشتركة بينهما ، إلا أن يقوم دليل قاهر يدل على أنه مجاز في أحدهما».[1] این بیان، بیان سید است، منظور از آن چیست؟ منظور از این کلام بسیار متین سید علم الهدی این است که هر لفظی که نسبت به یک معنایی اگر از پنجره‌ی اهل لغت نگاه شود، همان اطلاق و استعمال حمل بر حقیقت می‌شود. کلمه ظهور را دو بار به کار برده است. هر استعمالی در یک معنایی ظهوری دارد. دلالت لفظ بر معنا از طریق اهل لغت ظهور در معنای حقیقی دارد که یک ظهور عقلائی است. این ظهور در محاورات عقلائی معتبر است. توهمی که احیانا گفته می‌شود که سید فرموده است فقط استعمال علامت معنای حقیقی است، این تلقی در واقع تلقی واقعی دیده نمی‌شود. خود سید به کلمه ظهور تصریح دارد و معنا هم این است که استعمال لفظ در صورتی که قرینه نباشد و اهل لغت آن را استعمال کرده باشد ظهور در حقیقت دارد.

شیخ طائفه در کتاب عده، ص110 همین فرمایش سید را تأیید می‌کند منتها با این عبارت کوتاه: «و يجب حمل الحقيقة على ظاهرها، و لا يتوقع في ذلك دليل يدل على ذلك.»[2] نیاز به دلیل دیگری نداریم، همین استعمال اهل لغت لفظی را در یک معنایی که قرینه‌ی در کار نباشد، خود آن استعمال دلالت دارد بر این که این لفظ در این معنا حقیقت است.

محقق قمی در کتاب قوانین الاصول، ص54 – 77 علائم حقیقت و مجاز را بحث می‌کند و بعد می‌فرماید: «ظاهر الاستعمال الحقيقة[3] خود استعمال لفظ در معنا بدون قرینه از سوی اهل لغت ظهور در معنای حقیقی دارد. تحقیق هم همین است و این ظهور قابل انکار نیست. محقق می‌داند که ظهور بر اساس قرینه نباشد و ظهور از استعمال اهل لغت باشد. این استعمال صدر من اهله و وقع فی محله. این مطلب مطلب درستی است و اشکالی ظاهرا در این رابطه دیده نمی‌شود.

علامه حلی که مرز بین قدما و متأخرین است در کتاب تهذیب الوصول، ص77 می‌فرماید: اثبات معنای حقیقی طرقی دارد که از این قرار است:

1- تنصیص اهل لغت. این تنصیص استعمال نیست؛ بلکه این است که اهل لغت بگوید این لفظ حقیقت در این معنا است. این تنصیص اعتبار دارد چون اهل لغت نسبت به آن اهلیت دارد و در نزد عقلا و عرف اعتبار دارد.

2- وجود خصائص. حقیقت یک خصائصی دارد که از آن استفاده می‌شود این معنا، معنای حقیقی است. منظور از خصائص یکی این است که دلالت لفظ بر معنا بدون قرنیه باشد. دوم این که استعمال لفظ در معنا یک فایده‌ی عقلائی داشته باشد. سوم اینکه لفظ در بین طبقات مختلف به آن معنا به کار رود و این خصیصه غیر از اطراد.

3- اطراد: اطراد در لغت به معنای جریان و به معنای اتباع است. جریان و اتباع که در یک لفظ نسبت به یک معنا وجود داشته باشد آن را اطراد می‌گویند؛ مثلا کلمه عالم برای ذی علم اطراد دارد و هر کجا ذی علم را ببینید به او عالم می‌گویید (الفرد الذی له حظ من العلم). اشکال نشود که گاهی اطراد به نقص بر می‌خورد؛ مثل کلمه سخی یا ابلق که لفظ و معنا در آن دو معلوم و حقیقت است؛ ولی اطراد نیست؛ زیرا سخی باید برای اهل جود و سخاوت به کار رود؛ در حالی که در مورد خداوند به کار نمی‌رود به دلیل توقیفی بودن اسماء و صفات الهی با این جواد و سخی مترادف اند. اینجا یک دلیل خاص آمده و آن را استثناء کرده است. ابلق برای رنگ‌های مختلف در یک موجود است؛ مثل سیاه و سفید. این کلمه طبق سیره اهل لغت فقط برای فرس به کار می‌رود، نه برای حمار و بقر. لفظ و معنا و حقیقت هست؛ ولی اطراد نیست. این نقص هم ایجاد اشکال نمی‌کند؛ چون بر اساس دلیل خاص و سیره اهل لغت است.

محقق قمی در کتاب قوانین، ج1، ص54 – 77 علائم حقیقت و مجاز را شرح می‌دهد. در ابتدا یا به عنوان اجمال اعلام می‌شود که علائم حقیقت چهار چیز است: تنصیص اهل لغت، تبادر معنای حقیقی از لفظ عند الاطلاق بدون قرینه، عدم صحت سلب و صحت حمل و اطراد. این موارد را علائم می‌داند و در مورد هر کدام شرح مفصلی دارد و به طور عمده و مهم یک موردی که اشکال کرده است، بعد از نقل رأی صاحب فصول، به آن اشاره خواهیم کرد.

صاحب فصول که از نظر زمانی تقریبا با صاحب قوانین معاصر است؛ ولی بعد از قوانین فصول را تدوین کرده است و در آخر عمرش معاصر شیخ انصاری است. در زمان شیخ انصاری کهولت سن داشته و استحضار به مباحث نداشته است. در مورد او حکایتی از شیخ صدرا به این صورت است که صاحب فصول در کربلا بود و شیخ انصاری در نجف، شیخ اشکالی را نوشت و برای او فرستاد، صاحب فصول گفت آن موقع من تحقیق کردم و این مطلب را درست تشخیص دادم و نوشتم.

کتاب الفصول الغرویه، ج1، ص308-377 مسأله را بحث می‌کند. علائم حقیقت و مجاز را به طور کامل بحث می‌کند و می‌فرماید اولین علامت عبارت است از تنصیص اهل لغت. با این شرح که اهل لغت اولا باید یا اهل لغت باشد یا اهل خبره باشد که قول این دو در این باره اعتبار دارد بلاخلاف. در صورتی که قول اهل لغت باشد یا قول اهل خبره، اعتبارش قطعی است به شرط این که معارض نداشته باشد؛ چون در لغت نامه‌ها می‌بینیم که برای یک لفظ چند معنا ذکر می‌کنند. اگر بیان آنان متعارض بود، طبیعتا نمی‌توانیم در این صورت معنای حقیقی را کشف کنیم و بگوییم این لفظ حقیقت در همه‌ی این معانی است. در این صورت مراجعه می‌کنیم به نفی و اثبات. اگر نفی و اثبات بود آن نظری که اثباتی است ترجیح دارد بر آن نظری که نفیی و سلبی است؛ برای این که اثباتی نشانه‌ی اطلاع و معلومات محقق و پژوهشگر است و نفی نشانه‌ی عدم اطلاع است. اگر هر کدام یک معنایی اعلام کردند که اثباتی و نفیی نبود، به مرجحات مراجعه می‌کنیم که مرجحات دو چیز است: یکی شهرت اگر دیدیم یکی از آن دو معنا مشهور تر از معنای دیگر است، به آن اخذ می‌شود. مرجح دیگر این است که ببینیم کدام یک از آن دو لغت شناس فرد حازق تر است و به اصطلاح به بیان اعلم مراجعه می‌شود و مهارت او مرجح می‌شود.

صاحب فصول ده تا علامت ذکر می‌کند: تنصیص اهل لغت، تبادر، صحت حمل، اطراد، اصل، استثناء و ... که شرح آن ان شاء الله در ادامه خواهد آمد.

در قوانین نسبت به صحت سلب اشکال شده است و در فصول اشکال نسبت به تبادر وارد شده است که اگر این دو مورد علائم حقیقت باشند، مستلزم دور می‌شود. بیان این دو اشکال و جواب آن ان شاء الله خواهد آمد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo