< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/وضع /وضع لفظ مجازی

 

بحث و تحقیق در باره‌ی وضع لفظ مجازی:

گفته شد که استعمال لفظ در معنای حقیقی بالوضع است و در معنای مجازی بالطبع؛ یعنی بر اساس یک مناسبتی است. مؤید این مطلب این است که علامه حلی در کتاب تهذیب الوصول، ص75 می‌فرماید: «و المجاز اللفظ المستعمل في غير ما وضع له لأجل مناسبته لما وضع له اللفظ.»[1] یعنی معنای مجازی بر اساس مناسبتی با معنای حقیقی در نظر گرفته می‌شود. ما حصل فرمایش علامه حلی این است که در باره‌ی معنای مجازی فقط مناسبت کافی است و نیاز به تطبیق قرائنی که در بدیع و بیان گفته شده وجود ندارد.

آنگاه محقق خراسانی فرمودند: یکی از ادله دال بر این مطلب این است که لفظ در نوع، مثل و صنف خود استعمال می‌شود که معنای موضوع له نیست و معنای مجازی است و مناسبت کافی است و قرینه نیاز ندارد. اما نسبت به استعمال لفظ و اراده شخص آن؛ مثل «زید لفظ»، این استعمال درست نیست که لفظ را در خودش به کار ببریم و به معنای دیگری به کار نبریم؛ برای این که اگر لفظ را به شخص خودش به کار ببریم دو اشکال دارد که صاحب فصول در کتاب الفصول الغرویة، ج2، ص165 آن را بیان فرموده است: اشکال اول وحدت دال و مدلول است و اشکال دوم ترکّب قضیه از شیئین است در حالی که قضیه مرکب از سه عنصر است.

شرح مسأله در تعدد دال و مدلول:

گفته شد که اگر لفظ استعمال شود و شخص آن اراده شود، استعمال در خود آن لفظ شده است، نه در معنای دیگر و در این صورت وحدت دال و مدلول لازم می‌آید که دال و مدلول از قبیل متضایفین اند و متضایفین قابل جمع نیست؛ زیرا متضایفین قسم چهارم از تقابل است.

قد کان فی غیریّة تقابل عرّفه اصحابنا الافاضل[2]

اقسام تقابل عبارتند از تقابل ایجاب و سلب، عدم و ملکه، تضاد و تضایف. بنابراین متضایفین هم متقابلین اند و قابل جمع نیستند. اگر بگوییم «زید لفظ» که لفظ نسبت به شخص خودش به کار برود، در این صورت وحدت دال و مدلول لازم می‌آید که مدلول همان زید است و دال هم همان زید و وحدت دال و مدلول بر اساس قانون تقابل، کار ناممکنی است.

در این رابطه محقق خراسانی و محقق اصفهانی جواب هایی دارند. محقق خراسانی می‌فرماید: این اشکال لزوم وحدت دال و مدلول علاج دارد و آن این است که می‌گوییم در این دال و مدلول، دو حیثیت وجود دارد، لفظ از حیث صدور دال است و از حیث مراد مولی مدلول است، پس در صورتی که دال و مدلول دو حیثیت داشته باشد و تعدد حیثیت در کار باشد، اتحاد بین متضایفین و دال و مدلول محقق نشده است.

توضیح مطلب از این قرار است که در منطق و فلسفه گفته شده است که بین متقابلین هشت وحدت شرط است؛ یعنی تحقق تقابل هشت شرط دارد که به آن وحدت گفته می‌شود؛ چنانکه گفته شده:

در تناقض هشت وحدت شرط دان وحدت موضوع و محمول و مکان

وحدت شرط و اضافه جزء و کل قوه و فعل است در آخر زمان[3]

آنچه در حافظه این حقیر دیده می‌شود، این است که دو شرط دیگری، یکی را شیخ الرئیس اضافه کرده و دیگری را ملا صدرا که در مجموع ده وحدت می‌شود. این دو وحدت اضافی، یکی وحدت در مرتبه است که بوعلی می‌گوید متقابلین در یک مرتبه و رتبه باشند و اگر یکی در رتبه‌ی وجود و دیگری در رتبه‌ی ماهیت باشد، تقابلی نیست. ملاصدرا گفته وحدت حمل شرط است که اگر در یکی حمل شایع باشد و در دیگری به صورت حمل اولی، تقابل محقق نمی‌شود. بنابراین در این مثالی که گفته شد وحدت دال و مدلول لازم می‌آید و اشکال دارد؛ این اتحاد را محقق خراسانی توجیه کرد به این که دال از حیث صدور و مدلول از حیث مراد است و دو حیث مختلف است، پس جمع بین متضایفین و متقابلین صورت نگرفته است. منظور از حیثیت، اضافه است که نسبت به صدور دال است و نسبت به مراد مدلول است. در تقابل وحدت اضافه شرط است و در اینجا وحدت در اضافه وجود ندارد، پس تقابل محقق نیست.

جوابی که محقق اصفهانی در کتاب نهایة الدرایة، ج1، ص31 داده به این مضمون است که می‌فرماید: در این فرض که لفظ اطلاق شود و شخص آن اراده شود، اشکال لازم نمی‌آید؛ برای این که اشکال صاحب فصول جمع بین متضایفین است و جمع بین متضایفین همیشه ناممکن نیست، گاهی جمع بین آن هم صورت می‌گیرد و همیشه مضایفین غیریت ندارد؛ مثل «حبیب و محبوب» که اگر فردی خودش را دوست داشته باشد، همان شخص حبیب و محبوب است، پس اتحاد بین متضایفین ممکن است. در مورد وحدت دال و مدلول هم مواردی را داریم که بین آن دو جمع شده است؛ مثلا در دعای صباح امیر المؤمنین (ع) چنین آمده: «يا مَنْ دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ»[4] دال هم خود ذات است و مدلول هم خود ذات است با این که متضایفین اند و بین آن دو جمع شده است.

تحقیق این است که این اشکال با توجیه محقق خراسانی از نظر فلسفی حل شد و با جواب محقق اصفهانی تحلیلا حل شد؛ اما اشکال اینجاست که اگر تقابل تضایف را به عنوان تقابل بگیریم که از اصول فلسفی است و یک امر و قاعده عقلی است، تخصیص و تفصیل بردار نیست. تضایف اگر تقابل است قطعا باید تضاد و اصطکاک داشته باشد و عدم تقابل با حکم عقل و با فلسفه تطبیق نمی‌کند. بنده قبلا شرحی بر منظومه محقق اصفهانی نوشته بودم. مرحوم مظفر می‌گوید: منظومه محقق اصفهانی از منظومه حاجی سبزواری بافت بلاغی و هنری بیشتری دارد؛ ولی هر دو ذوق دارد و هر دو فلسفه را یک نوعی تعریف می‌کند که برای اهلش حال می‌دهد؛ مثلا فیلسوف سبزواری می‌گوید:

لاقت برسم بمداد النّور في صفحات من خدود الحور[5]

محقق اصفهانی می‌گوید:

وانها لدى النفوس الملهمة صحيفة من صحف مكرّمه

وهو كتاب احكمت آياته وفصّلت بالحق بيّناته[6]

مرحوم مظفر می‌فرماید منظومه محقق اصفهانی برتری دارد. موقع شرح نویسی بر آن، متن و شرح را از منابع فلسفی پیدا کرده و بر آن افزوده ام. در آن زمان اظهار نظرهایی کرده ام از جمله در باره‌ی حرکت قهقرائی که ابتدا گفتم حرکت قهقرائی نداریم، بر خلاف این که در فلسفه گفته شده حرکت قهقرائی داریم و آن حرکت هم تکاملی است مثل سیب که کامل شد بر می‌گردد به سمت گندیدن، گفتم تکامل مقطع دارد، سیب که کامل شد، یک مقطع تکاملی دیگری آن آغاز می‌شود. مورد دیگر این است که گفته بودم متضایفین تقابل ندارد و مثال حبیب و محبوب را گفته ام. تحقیق این است که تقابل تضایف، تقابل نیست نه این که تخصیص در حکم عقل باشد. بعد از مدت ها که ذهنم مختصر گردشی انجام داد، به این نتیجه رسیدم که در تضایف باید دقت کرد، این مثال ها تضایف نیست و در مثال اشتباه شده است، تضایف یک ریشه با تقابل دارد و تضاد دارد و بر می‌گردد به تناقض و همه‌ی این ها نسبت به واقعیات است. تضاد اختلاف بین دو امر وجودی است و تضایف هم ریشه اش تضاد است، منتهی تصور یکی مستلزم تصور دیگری است و در آن واحد تصور واحد امکان ندارد. این مثال‌ها تضایف وصفی اند و تقابل شان در اوصاف است، نه تضایف فلسفی. تضایف حقیقی بین ابوت و بنوت و بین دو امر وجودی است که در یک آن یک فرد از یک جهت نمی‌تواند هم پدر باشد و هم فرزند؛ چون جمع بین ضدین می‌شود؛ اما دال و مدلول و حبیب و محبوب، تضایف وصفی است.

جواب دیگری را محقق نائینی و سیدنا الاستاد فرموده اند. محقق نائین در کتاب اجود التقریرا، ج1، ص 43-45 در باره استعمال مجازی می‌فرماید: استعمال لفظ به طور کلی به دو قسم است حقیقی و مجازی؛ اگر استعمال برگرفته از وضع باشد، حقیقی است و اگر برگرفته از مناسبت باشد، استعمال مجازی است. در استعمال مجازی یا حقیقی فرق نمی‌کند. گفته بودیم استعمال یعنی ایجاد معنا به توسط لفظ که لفظ معنا را ایجاد کند به نحوی که در مقام استعمال، لفظ اصلا منظور نیست و معنا منظور است و لفظ یک مقدمه است. لفظ فانی در معنا است. این اصطلاح از مصطلحات محقق نائینی است. مثل مرآة و مرئی که به خود آیینه توجه نمی‌کنیم و بر مرئی توجه صورت می‌گیرد. بنابراین اگر لفظ در نوع خودش استعمال شود یا به صنف یا به مثل درست است و بر اساس مناسبت است، مناسبتی که طبع آن را درست می‌داند. پس هر کجا استعمال صورت گیرد یا برگرفته از وضع است یا برگرفته از استعمال است. استعمال لفظ و اراده‌ی شخص آن اصلا زمینه ندارد چون فنا و مفنی نیست و اثنینیت نیست، فنا زمینه می‌خواهد و در اینجا وجود ندارد. پس اشکال صاحب فصول از اساس زمینه ندارد و استعمال لفظ در معنا نیست؛ بلکه چیزی است که استعمالش جا ندارد؛ لذا در محاورات هر نوع استعمالی که در نظر بگیریم، مبالغه و کنایه هم در نظر بگیریم، استعمال لفظ و اراده شخص آن جا ندارد.

جواب سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص96-99 می‌فرماید: در باره‌ی اطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف یا شخص آن، باید تحقیقی در نظر گرفته شود و دقت به عمل آید و آن این است که در بحث وضع گفتیم وضع ابراز معنا است و خود وضع تعهد است و استعمال آن ابراز ما فی الضمیر متکلم است. به عبارت دیگر استعمال یعنی احضار مقصود در ذهن مخاطب یا ابراز معنا توسط لفظ برای مخاطب، این معنای استعمال است. در هر کجا که بر اساس حکمت وضع (القاء معنا به مخاطب توسط لفظ) هر کجا ببینیم که لفظ به کار رفته تا معنایی را ابراز و اعلام کند، آنجا می‌گوییم لفظ در معنا استعمال شده است و استعمال در معنا و در ست است؛ اما جایی که لفظ استعمال شود و القای معنا و احضار معنا در ذهن مخاطب در کار نباشد، استعمال لفظ در غیر معنا است و لفظ در معنا استعمال نشده است، نه صورت حقیقی دارد و نه صورت مجازی؛ چون اصلا استعمال در معنا نیست. بنابراین اطلاق لفظ و اراده نوع، صنف، مثل و شخص به طور کلی استعمال لفظ در معنا نیست؛ لذا از اساس این استعمال مطابق با حکمت وضع نیست و از اساس نه استعمال مجازی است و نه بحث در باره‌ی صحت استعمال لفظ در شخص خودش، نه حقیقت است و نه مجاز.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo