< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/وضع /اقسام وضع از حیث معنا

 

معصومه بانویی است که به قم می‌دهد بها

هر کس که منکر است بگو رو به رو کند

آنکس که در جوار تو سکنی گزیده است

کفران نعمت است که خلد آرزو کند

ادامه بحث وضع مربوط به اقسام وضع از حیث معنا:

گفته شد که وضع از حیث معنا چهار قسم تصور می‌شود و دو قسم آن که عامین و خاصین است واقع شده است و تحقق دارد. قسم سوم که وضع عام و موضوع له خاص باشد، ممکن است ولی در وقوعش بحث وجود دارد. قسم چهارم که وضع خاص و موضوع له عام باشد ممکن نیست.

دو قسم اول مثل علم جنس و علم شخص بودند که بیان گذشت.

قسم سوم که گفته شده است ممکن است، وضع عام و موضوع له خاص است که در این رابطه در بدو نگاه گفته می‌شود وضع با موضوع له مطابقت ندارد، امکان این وضع با مشکل رو به رو می‌شود. در جواب گفته می‌شود که وضع عام یعنی تصور و جعل و تعیین لفظ برای معنا در عالم تصور به صورت عام بعد در تطبیق معنا به صورت خاص، کار ممکنی است هر چند که این گونه موضوع له به طور دقیق مورد تصور قرار نمی‌گیرد؛ ولی به طور کلّی و اجمالی تصور می‌شود و آن تصور کلّی از باب تمثیل مثل تصور از مسافت دور است و کار ممکنی است که در تعبیر صاحب نظران گفته می‌شود: این لحاظ، لحاظ بوجهٍ است؛ یعنی موضوع له هر چند بعینه و خصوصیاته و بشخصه و دقیق تصور نشود، بوجهٍ و به یک وجهی تصور می‌شود که تقریبا گفته می‌شود به صورت کلّی نگری، این موضوع له قابل تصور و وضع است. در مثال گفته می‌شود اگر انسان صورتش را در آینه‌ی ببیند و آیینه بزرگ باشد و خود آیینه سطح وسیع داشته باشد که هم جسم خود شخص و هم صور اطراف و فضای دیگر را در ضمن در بردارد؛ تصور بوجه یعنی آن صورت در ضمن همان نگاه کلی و وسیع تصور می‌شود چون که صد آمد نود هم پیش ماست. در مثال گفته اند که این قسم از وضع واقع هم دارد علی المشهور که همان وضع حروف است که در آن وضع عام و موضوع له خاص است.

اما قسم چهارم که گفته می‌شود وضع خاص و موضوع له عام فقط یکی از محققین این قسم از وضع را به عنوان یک اقتراح و طرح و پیشنهاد اعلام کرده و گفته که ممکن است و بحث از امکان آن است. محقق رشدی در بدائع الافکار فرموده ما در خارج یک حیوانی را از دور می‌بینیم که به تمثیل شیخ صدرا، دست هایش از پاهایش طولانی تر است و در ذهن خود یک تصور کلی کردیم و اسمش زرافه است و هر جا ببینیم تطبیق می‌کنیم که در این صورت وضع کلی و موضوع له جزئی است. در جواب گفته می‌شود که اگر در خارج فرد را به طور خاص تصور می‌کنید و در خارج تحقق آن را خاص در نظر بگیرید خاصین می‌شود و اگر از آن فرد یک تصور کلی در ذهن خود ایجاد می‌کنید وضع عام می‌شود و تطبیقش در خارج بر جزئیات کثیر از باب تطبیق بر مصادیق است و موضوع له عام است. بنابراین این قول یا این رأی به امکان را که گویا تحت عنوان یک پیشنهاد مطرح شده یا یک تصور، در تعبیر محقق خراسانی به عنوان توهم به ثبت رسیده است.

قسم سوم وضع را مشهور گویا گفته اند که مورد و مصداق آن وضع حروف است که وضع عام دارد و موضوع له خاص؛ مثلا واضع کلمه هذا را تصور می‌کند برای اشاره به قریب که یک تصور کلی است و بعد در خارج تطبیق می‌شود هذا بر مشار الیه خاص که تصور عام و مصداق و مشارالیه که موضوع له است خاص است. صاحب فصول می‌فرماید این مطلب واضح است و در آن ابهامی نیست؛ اما محقق خراسانی رأی جدیدی در اصول اعلام کرده است که برگفته از آراء قدمای لغویین؛ از جمله رأی تفتازانی است.

توضیح بحث: در باره‌ی بحث حروف ابتداءا حرف را لغتا معنا کنیم و بعد اصطلاحا در ادب و بلاغت معنای آن را بگوییم، سپس وضع آن را بررسی کنیم. حرف در لغت به معنای طرف است. راغب اصفهانی که معتمد بین الفریقین است و علی الظاهر سنی حنفی است و از محققین لغوی تاریخ ساز است، کلمه حرف را می‌گوید یعنی طرف و به اعتبار اضافه به دو قسم تقسیم می‌شود: حروف الهجاء که می‌شود اطراف کلمه و یک گوشه‌ی کلمه را می‌گیرد؛ مثلا الف یک طرف را می‌گیرد و ب طرف دیگر را و ... قسم دوم حروف عوامل است که عبارتند از اطراف کلمات که برخی از کلمات را به برخی دیگر ربط می‌دهند. در اصطلاح ادب و بلاغت تفتازانی در کتاب مطول می‌فرماید: «الحرف ما دل على معنى فى غيره انه مشروط فى دلالته على معناه الافرادى بذكر متعلقه»[1] یعنی در فهم معنای حرفی شرط است که متعلق ذکر شود. محقق قمی در کتاب قوانین المحکمة، ج1، ص50 می‌فرماید: حرف استقلال در مفهومیت ندارد و یک امر نسبی و رابطی است برای معنای غیر خودش.

بحث از نحوه‌ی وضع حرف به شیوه‌ی اصولی به چه گونه است؟

اقوال در باره‌ی نحوه‌ی وضع حروف و با تتبع به این حقیقت رسیده ایم که چهار قول وجود دارد:

قول اول عبارت است از این که وضع حروف عامین است؛ یعنی وضع عام و موضوع له عام همانند وضع اسم و فرق آن دو تنها در آلیت و استقلالیت است. این قول قدمای لغویین و تفتازانی است.

قول دوم عبارت از این که گفته می‌شود وضع حروف از قبیل وضع عام و موضوع له خاص است که این قول، قول مشهور است و صاحب فصول در کتاب الفصول الغرویه، ج2، ص57-60 رأی مختار برای ایشان این است که وضع حروف عام و موضوع له آن خاص است.

قول سوم عبارت است از این که در باره‌ی وضع حروف گفته می‌شود وضع عام، موضوع له عام و مستعمل فیه خاص است. این قول رأی صاحب هدایة المسترشدین است که ایشان برادر صاحب فصول است و در همان کتاب، ج1، ص175 این رأی رابیان کرده است.

قول چهارم این است که محقق رضی در کتاب شرح کافیه که مربوط می‌شود به شرح جامی، ج1، ص36 می‌فرماید: حروف برای معانی وضع نشده و وضعی برای معنا ندارد و یک معنایی که مدلول خودش باشد ندارد؛ بلکه وضع شده برای معنایی که برای غیر آن ثابت است و فقط معنایی که در غیر این کلمه باشد و ثابت برای کلمه‌ی دیگر باشد را حرف اعلام می‌کند و همانند یک علامت است که چیزی را نشان می‌دهد.

آراء صاحب نظران در باره‌ی وضع علی التحقیق:

قول مشهور این است که وضع حروف از باب وضع عام و موضوع له خاص است که متن مشهور فصول بود. اما محقق خراسانی اینجا یک رأی جدید دارد که در واقع متابعت از رأی تفتازانی و قدمای لغویین است و آن این است که حروف وضع عام و موضع له عام دارد؛ همانند اسم و فرق آن دو در خصوصیت آلیت و استقلالیت است که این خصوصیت هم جزء موضوع له نیست. ایشان برای اثبات مدعای خود چند تا دلیل ارائه می‌دهد.

دلیل اول این است که می‌فرماید اگر آنچه که مشهور گفته اند که در معنای حرف آلیت لحاظ شده؛ به این صورت که لحاظ آلیت جزء موضوع له حرف است، اگر این مطلب را بگیریم، یک تالی دارد که فاسد است و قابل التزام نیست. مطلب در کفایه سنگین است و با ساده سازی از این قرار است: این رأی که لحاظ آلیت جزء موضوع له حرف باشد قابل التزام نیست؛ برای این که این رأی مستلزم اجتماع لحاظین در مستعمل فیه می‌شود که در عین داشتن اشکال تضاد، خلف؛ یعنی خلاف وجدان است؛ به این صورت که در مستعمل فیه لحاظ معنای موضوع له یک امر ضروری و مقوم مستعمل فیه است، پس یک لحاظ در مستعمل فیه وجود دارد که مقوم آن به تعبیر سید الحکیم لحاظ معنای موضوع له است و اگر در خود معنا هم یک لحاظی بود، مستعمل فیه آن را لحاظ می‌کند، پس یک لحاظ شخصی دارد و یک لحاظ از جهت معنا آمده است که لحاظ آلیت جزء معنا بود. در نتیجه دو لحاظ در مستعمل فیه جمع می‌شود و اجتماع لحاظین خلف است و خلاف واقع.

دلیل دوم یا اشکال دوم این است که اگر لحاظ وجود داشته باشد، در این صورت امتثال امکان ندارد، برای این که لحاظ امر ذهنی است و موطنش فقط ذهن است و امتثال این است که باید معنا در خارج محقق باشد و اگر یک جمله‌ی متشکل از اسم و فعل و حرف انشاء شود، در خارج معنای حرف محقق نمی‌شود و در خارج قابل تحقق نیست؛ چون لحاظ امر ذهنی است و در خارج تحقق ندارد، پس امتثال در خارج محقق نمی‌شود. در باره‌ی انشائات، انشاء با اسم مثل سر من البصرة که در آن یک لحاظ آلیت در ذهن است و موطن آن فقط ذهن است و در خارج آن لحاظ نیست و آن معنایی که در ذهن انشاء شده و باید در خارج تحقق پیدا کند، در خارج وجود ندارد.

دلیل سوم یا اشکال سوم نقضی است که می‌فرماید اگر بگوییم لحاظ آلیت در حروف جزء موضوع له است، باید بگوییم که لحاظ استقلالیت در اسماء هم جزء موضوع له اسم باشد، در حالی که چنین نیست؛ پس لحاظ آلیت جزء موضوع له حروف نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo