< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات/رئوس ثمانیه /بحث و تحقیق در باره‌ی عوارض ذاتیه

 

بحث و تحقیق در باره‌ی عوارض ذاتیه:

این عنوان معنا و توضیح داده شد و منشأ و خاستگاه آن نیز بیان گردید. رسیدیم به جایی که این وصف را که برای موضوع در معقول و در بعضی از کتب اصول آورده اند شرح دهیم. فرموده اند «إنّ موضوع كلّ علم ، وهو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»[1] این عنوان فلسفی و از اختصاصات بحث معقول است؛ بلکه این عنوان، عنوان تخصصی بحث معقول و فلسفه است. منظور از تخصصی این است که اکثریت مصطلحات فلسفه در منطق جریان و جایگاه دارد و منطق بدون فلسفه نیست؛ ولی بعضی از مصطلحات خاص در منطق نیامده؛ از جمله این اصطلاح که از اصطلاحات تخصصی فلسفه است. در کتب فلسفی معروف مثل اسفار ملا صدرا هم نقل شده: «ان موضوع‌ كل علم كما تقرر ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»[2] و در ضمن بحث ها اشارتی دارد که این عنوان در کتب شیخ الرئیس آمده است.

توجیه آن از منظر معقول همان دو توجیهی که گفته شد، یکی از سوی ملا صدرا و دیگری از سوی حاجی. این وصف با این جایگاه که در معقول آمده است، برای اهل معقول درست است و توجیهش هم همان توجیهی است که حاجی گفت و آن این بود که منظور از عوارض ذاتیه، عوارضی است که نسبت به معروض تحقق پیدا کند به صورت واسطه در ثبوت، نه واسطه در عروض و با آن توجیه اشکالات هم رفع شد. اما این تعریف را که در اصول وارد کنیم و در اصول از این تعریف استفاده کنیم، به هیچ وجه داعی نداریم. در این رابطه یک جمله از محقق اصفهانی یادآور شوم که مطلب را بسیار در جمله‌ی زیبایی بیان کرده است. ایشان در کتاب نهایة الدرایه، ج1، ص7 می‌فرماید: نسبت به عوارض ذاتیه و عدم واسطه‌ی در عروض، یک چیزی را برای خود الزام کرده ایم که هیچ لزومی ندارد (أنّ الالتزام بعَدم الواسطة في العروض من رأس من باب لزوم ما لا يلزم).[3]

تحقیق این است که در معقول وصف و اتصاف بر اساس ذهن اهل معقول شکل می‌گیرد؛ یعنی با سنخ معقول صورت می‌گیرد؛ مثلا در خود معقول مثل اسفار یا شفا که بحث عقلی است، این گونه اتصافات متناسب با درک عقل و مصطلحات عقلی شکل می‌گیرد؛ اما در اصول که سنخ بحث عقلائی است، توصیف و اتصاف باید به صورت عقلائی شکل گیرد نه عقلی؛ مثلا در باره‌ی همین مطلب که موضوع را با وصف ذکر کنیم می‌گوییم موضوع علم چیزی است که در آن بحث می‌شود از امور مربوط به آن و اگر یک امری، ربطی به موضوع ندارد، در فلسفه به آن عوارض غریبه می‌گفتیم، در اینجا می‌گوییم بحث نامربوط است. در اصول یک واقعیت و اتصافی است برای بحث موضوع که به دو تعبیر عقلی و عقلائی شکل گرفته؛ تعبیر عقلی اش عوارض ذاتیه است و تعبیر عقلائیه اش امور مربوط به موضوع است که امور اگر مربوط بود عقلا می‌گویند این مسائل مسائل این علم است و اگر نامربوط بود، یا می‌گویند جمله معترضه است یا می‌گویند از موضوع خارج شده است. بنابراین در این مسأله با استفاده از کلام محقق اصفهانی توصیف موضوع را با سبک و سیاق خود ارائه می‌دهیم و به اشکالی هم بر نمی‌خوریم و اشکال از آنجا ناشی می‌شد که اصطلاح فلسفه را در اصول وارد می‌کردیم، پس چیزی را که در این قالب نگنجد وارد نمی‌کنیم.

مطلب بعدی یک جمع بندی دقیق و مختصر و در عین حال با لطافت خاص نسبت به بیان موضوع است و آن این است که در اظهارات صاحب نظران آمده بود موضوع اصول ادله اربعه با وصف دلیلیت یا ذات ادله (نظر مشهور) یا کلی منطبق (نظر محقق خراسانی) یا ما یقع نتیجته فی طریق الاستنباط یا کل ما یقع فی طریق الاستنباط (مظر محقق نائینی و سیدنا الاستاد). در جمع بندی می‌بینیم آن اعاظمی که ادله می‌گوید، موضوع کلمه ادله است و آن اعاظمی که کل ما یقع می‌گویند، منظور از آن هم ادله است. پس جمع بین همه‌ی این تعاریف با یک مقدار تصرف و شواهد این می‌شود که موضوع علم اصول «ادله» است و شاهد آن از صدر تا ذیل موارد ذیل است:

شیخ طوسی در کتاب عده، باب اول و سطر اول می‌فرماید: «أصول الفقه هي أدلة الفقه».[4]

قبل از شیخ طوسی، سید مرتضی در ذریعه، ج1، ص33 می‌فرماید: موضوع علم اصول ادله‌ی فقه است.

علامه حلی در کتاب تهذیب الوصول، ص47 می‌فرماید: اصول در لغت به معنای «ما يبنى عليها غيرها»[5] است و در عرف ادله است (عرفا الادلة). [6]

شهید صدر در کتاب حلقه ثالثه، ج1، ص14 می‌فرماید: «موضوع علم الأصول هو الأدلة المشتركة في الاستدلال الفقهي».[7]

آنچه که از کل این تعابیر به دست آوردیم این است که موضوع علم اصول از دله بیرون نمی‌رود. عبارتنا شتی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال یسیر. از خود اعاظم اگر سؤال کنیم که منظور از « کل ما یقع» چیست؟ می‌گویند ادله. در تعریف علم اصول آمده بود «القواعد الممهدة» که منظور از قواعد هم همین ادله است.

گفتیم خود تعریف، تعریف دارد و آن ایجاد ارتباط بین موضوع و غرض است؛ بنابراین در تعریف اصول که آمده «القواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیة» موضوع قواعد است و منظور از آن ادله است، در نتیجه ماحصل بحث این شد که موضوع علم اصول «ادله» است.

سؤال: تا اینجا با این تعاریف دیدیم مطلب درست جا می‌افتد؛ ولی یک سوال پیش می‌آید و آن این است که مکتب اصولی قم که چهره‌ی شاخص آن سید بروجردی و امام خمینی را اعلام کردیم و گفتیم رأی آن دو را مطرح می‌کنیم، سید بروجردی در کتاب نهایة الاصول، ص11 می‌فرماید: موضوع علم اصول حجت است. وصفی شرعی را به اختصار بیان کرده است که منظور حجت شرعی است و از باب حجج و امارات.

امام خمینی در کتاب انوار الهدایة، ج1، ص270 همین رأی استاد خودش سید بروجردی را تأیید فرموده اند که موضوع علم اصول عبارت است از حجت.

به توجه به تعبیر حجت از سوی این دو بزرگوار، در جمع بین آراء صاحب نظران چه توجیهی داشته باشیم؟ در باره‌ی این تعبیر گفته می‌شود که تحقیق این است که این تعبیر هم ایجاد اشکال نمی‌کند؛ چون در اصول حجت یا حجج از اوصاف ادله است و تعبیر از موصوف به صفت ایجاد اشکال ماهوی نمی‌کند؛ بنابراین ما ادله را می‌گیریم و جمع بین آراء صورت می‌گیرد.

در وادی مقدمات محقق خراسانی عنوان دیگری را مطرح کرده است و آن این است که آیا تمایز علوم به وسیله‌ی موضوع آن است یا غرض آن؟ اگر به وسیله‌ی موضوع باشد، تأییدی می‌شود برای مسکلی که می‌گویند برای هر علمی موضوع لازم است و مسلک دیگر این تأیید را از دست خواهد داد. محقق خراسانی می‌فرماید تمایز علوم به وسیله‌ی غرض است، دلیلی که مطرح می‌کند این است که اگر بگوییم تمایز علوم به وسیله‌ی موضوع است، آنگاه هر مسأله یک علم می‌شود؛ چون هر مسأله یک موضوع دارد؛ مثلا ده مسأله در یک کتاب، ده موضوع دارد و این قابل التزام نیست.

محقق نائینی در کتاب فوائد الاصول، ج1، ص25 و در اجود التقریرات، ج1، ص11 می‌فرماید: تمایز علوم به وسیله‌ی موضوع است، نه به وسیله‌ی غرض و دلیل ایشان این است که می‌فرماید اگر به وسیله‌ی غرض اعلام کنیم، بعضی از علوم اصلا غرضی را اعلام نمی‌کند و فقط جهت علمی و تحقیقی دارد و لذا علمی می‌شود مجهول و ناشناخته و تمایز علوم به وسیله‌ی موضوع است؛ مثلا کلمه و کلام با معرف و حجت دو علم را از هم جدا می‌کند که یکی منطق است و دیگری نحو است. نظر محقق اصفهانی هم همین است که تمایز علوم به وسیله‌ی موضوع است، نه غرض.

سیدنا الاستاد در این رابطه بیان بسیار جالب و جامعی دارد؛ چنانکه در مصباح، 1، ص35 می‌فرماید: این که تمایز علوم به وسیله‌ی موضوع است یا غرض؟ باید مورد تحقیق قرار گیرد و تحقیق این است که تشخیص یک علم در دو مرحله لازم است، در مرحله‌ی تعلیم و تعلم و در مرحله‌ی بیان جایگاه علم و مقام تدوین علم؛ یعنی مقام تعلیم و مقام تدوین. در مقام تعلیم معلم باید برای متعلم موضوع علم را بیان کند و اگر نه متعلم طالب امر مجهول می‌شود؛ اما در مقام تدوین که جایگاه علم بیان می‌شود، آنجا تمایز علم به وسیله‌ی غرض علم است که اعلام شود در اصول غرض حصول اقتدار بر استنباط است.

تحقیق این است که تعریف کامل علم به وسیله‌ی این دو عنصر موضوع و غرض است و طبق قاعده جمع عرفی اگر دو امتیاز در یک مورد وارد باشد و تنافی نداشت، هر دو را بگیرید؛ لذا در بحث مبادی از امور تمهیدات بیان موضوع و بیان غرض بود و هر دو که با هم بیاید تعریف را کامل می‌کند. علم اصول ادله است و ادله با استفاده از بیان شهید صدر ادله مشترکه در استدلال است و در ابتدا گفتیم که نوع علم اصول از نوع علوم استدلالی است. پس هم موضوع و هم غرض را می‌گیریم و اگر به یکی باشد تعریف به رسم است نه تعریف به حد و تعریف به حد موضوع و غرض است و تعریف به یکی از آن دو، تعریف به رسم است و کامل نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo