درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی
1402/03/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقلید/تعریف اجتهاد /تعریف اجتهاد از منظر قدما و متأخرین
بحث مهم اجتهاد و تقلید:
این بحث جزء بحثهایی است که هم در مرحلهی تحقیق و اجتهاد لازم است که مورد توجه قرار گیرد و هم در مرحله تقلید و بیان احکام.
این بحث هم در اصول مطرح میشود و هم در فقه؛ ولی به طور اغلب این مسأله در اصول مطرح میشود؛ اما سنخ و نوعیت مسأله را محقق قمی میفرماید: از سنخ مسألهی کلامی است؛ یعنی نه فقهی و نه اصولی؛ بلکه کلامی است. موضوع علم کلام مسائل مربوط به مبدأ و معاد است و شرح و فروعش عبارت است از مسائل اعتقادی. مسألهی اجتهاد و تقلید هم جزء مسائل اعتقادی میشود که یک مکلفی که در دائرهی تکلیف قرار گرفته است، احکام را به چه صورتی به دست آورد؟ از روی اجتهاد یا از روی تقلید؟ به طور طبیعی فرد بدون تکلیف نیست؛ بنابراین مسأله از سنخ مسائل کلامی میشود که ارتباط دارد با اعتقادات و اصل تشخیص وظیفهی عبودیت.
پیشینهی بحث از اجتهاد
پیشینهی بحث بر میگردد به زمان سید مرتضی و شیخ طوسی که سید در کتاب ذریعه و شیخ در کتاب عده و فاضلان (محقق حلی و علامه حلی) نیز آن را بحث کرده اند، تا رسیده است به مشهور اصولیون که محقق قمی آن را مفصل در 350 صفحه بحث کرده است و بحثهای بسیار مفیدی دارد. بعد نوبت به شیح انصاری و محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد میرسد. شیخ انصاری در یک رسالهی جداگانهی بحث کرده است تحت عنوان «رسالة فی الاجتهاد و التقلید». این رساله جزء رسالههای مدونهی شیخ نیست و رسالهی مدونهی او در آخر مکاسب آمده که این رساله در آنجا نیست. محقق خراسانی در انتهای بحث اصول آن را بحث کرده است که شاید بحث ایشان از انسجام بیشتری برخوردار است. محقق نائینی بحث اجتهاد و تقلید را در ضمن تعریف اصول در کتاب اجود التقریرات و فوائد الاصول آورده که در آن به معنا و تعریف اجتهاد اشارتی دارد. اما سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج3، ص521 این بحث را منقح بحث کرده اند و در ابتدا میفرماید: ما قائل به اختصار هستیم.
در فقه جایی که خیلی برجسته دیده میشود سید ابوالحسن اصفهانی در کتاب وسیلة النجاة آن را در ابتدای کتاب بحث کرده اند. امام خمینی (ره) در تحریر الوسیله این بحث را آورده است. صاحب عروه در ابتدای عروة الوثقی این بحث را مطرح کرده است.
در این مسأله دو عنوان داریم: اجتهاد و تقلید. ابتدا در بارهی اجتهاد بحث میکنیم و بعد تقلید را بحث خواهیم کرد که هر دو بحث اثر گذار است.
اجتهاد:
طبق تنسیق کفایه بحث اجتهاد در چند فراز بحث میشود: تعریف، انقسام و تقسیم اجتهاد، احکام اجتهاد و مدالیل و مدارک اجتهاد.
تعریف اجتهاد:
بهترین منبع، کلام علامه حلی در کتاب تهذیب الاصول، ص283 است که میفرماید: اجتهاد در لغت تحمّل فعل شاق (تحمل المشقة) است. در لغتنامههای معتبر مثل العین، قاموس و نهایه ابن اثیر و کتاب لغت نامه تاریخ اخیر (لسان العرب) این معنا آمده است. کتاب العین از نظر اعتبار در رأس قرار دارد و لسان العرب در عصر اخیر معتبر است. فقهاء بیشتر به المصباح المنیر استناد میکند و آن وسعتی را که لسان العرب دارد، المصباح المنیر ندارد. کتابی را که بنده روی آن حساس هستم مجمع البحرین است؛ چون نویسندهی آن علامه طریحی از فقهاء، رجالیون، محدث، محقق و مورخ و یک فقیه و یک محدث است و در عین حال یک لغت شناس است که مستند ما اگر مجمع البحرین باشد برای ما میتواند خیلی اطمینان بخش باشد.
معنای اصطلاحی اجتهاد:
علامه حلی در تهذیب الوصول میفرماید: اما اصطلاحا اجتهاد عبارت است از: «استفراغ الوسع من الفقيه لتحصيل ظن بحكم شرعي».[1]
قبل از او محقق حلی در معارج الاصول، ص253 میفرماید: اجتهاد در لغت عبارت است از استفراغ وسع مجهود برای تحصیل مراد و در اصطلاح عبارت است استغراغ وسع و جهد برای استخراج احکام شرعی.
شهید در کتاب ذکری تعریفی دارد و میفرماید: «الفقه لغة الفهم ... وعرفا العلم بالاحكام الشرعية الفقهية عن ادلتها التفصيلية»[2] این تعریف را صاحب معالم در کتاب معالم ، ص225 برای فقه و اجتهاد بیان کرده است.
اما این که تعریف فقه و اجتهاد یکی است یا فرق میکند؟ بر اساس مسلک شهید، یکی است و بر اساس مسلک محقق قمی فرق میکند. محقق قمی در قوانین، ج4، ص233 میفرماید: اجتهاد در لغت همان انجام فعل شاق یا تحمل مشقت است و اما در اصطلاح برای اجتهاد دو تعریف آمده است: تعریف اول از علامه حلی است و تعریف دوم از شیخ بهائی. تعریف علامه حلی گفته شد (تحصیل ظن برای به دست آوردن حکم شرعی). تعریف شیخ بهائی در کتاب زبدة الاصول این است: «الاجتهاد: ملكة يقتدر بها على استنباط الحكم الشرعي الفرعي من الأصل فعلا أو قوّة قريبة».[3]
در تعریف علامه اجتهاد تحصیل ظن برای به دست آوردن حکم شرعی است و در تعریف شیخ بهائی اجتهاد یک ملکه و قدرت علمی است که قدرت بر استنباط دارد.
در جمع بندی خواهد آمد که اجتهاد از جهت نظری ملکه است و از جهت عملی تحصیل حجت در جهت استنباط احکام.
محقق قمی در ادامه میفرماید: با نگاه به تعاریف قدما، علامه و شهید میفرماید: تعریف فقه با تعریف اجتهاد فرق دارد. در همین کتاب، ج4، ص235 میفرماید: اجتهاد یعنی استنباط احکام و فقه یعنی علم به ادله. پس رتبه فرق میکند و فقه علم به ادله و آگاهی و تبحر و اشراف بر ادله است و اجتهاد استنباط و عملیات استخراج احکام بعد از داشتن علم است و اگر کسی به استنباط مبادرت نکند فقیه است؛ ولی استنباط نکرده است. فرق مجتهد و مرجع هم از همین سنخ است.
صاحب فصول - که زمانش بعد از محقق قمی و قبل از شیخ انصاری است و از نظر سنی خیلی بزرگ از او بوده است شیخ انصاری به صورت کتبی مسألهی را از او پرسید و اشکالی کرد و فرمود در آن زمان تحقیق کرده بودم و الآن چیزی به خاطر ندارم - در کتاب فصول، ج7، ص336 میفرماید: اجتهاد در لغت فعل پر مشقت است و در اصطلاح استفراغ وسع است برای تحصیل حجت بر احکام شرعی.
شیخ انصاری در رسالة فی الاجتهاد و التقلید و در انتهای کتاب مطارح بحثی از اجتهاد به میان آورده است ولی تعریف اجتهاد را گویا یک امر مفروغ عنه تلقی میکند.
محقق خراسانی در کتاب کفایه، صفحات آخر میفرماید: اجتهاد در لغت تحمل المشقة و در اصطلاح تعریفهای علامه حلی و شیخ بهائی را ذکر میکند اما شرح جمیل و زیبایی که دارد از این قرار است: این تعاریف که مورد نقد و اشکال قرار گرفته است که ملکه چه باشد و چه عواملی دارد؟ تعریف استفراغ وسع برای تحصیل حجت نسبت به استنباط طرد و عکسی نداشته باشد، تمامی این اشکالات از اساس منتفی است. مسلک ایشان این است که این تعاریف جزء تعاریف حقیقیه نیست که جنس و فصل حقیقی داشته باشد. اگر تعریف حقیقی بود و متضمن جنس و فصل بود، آنگاه صحبت از طرد و عکس به میان میآید؛ اما نسبت به تعریف شرح الاسم جا برای اشکال وجود ندارد؛ چون تعریف شرح الاسم ماهیت معرف را اعلام نمیکند و یک شناسایی اجمالی از موضوع برای طرف اعلام میکند.
شیخ صدرای باکویی که فوق تخصص در فلسفه دارد و استاد علامه طباطبایی است، در درس خود میفرمود: این بیان محقق خراسانی طبق معاییر فلسفه و معقول نیست، در فلسفه و معقول تعریف سه تا است: تعریف حقیقی، تعریف لفظی و تعریف شرح الاسمی. محقق خراسانی شرح الاسم را با تعریف لفظی یکی کرده است. تعریف لفظی آن است که تعریف به جنس تنها یا فصل تنها باشد. تعریف شرح الاسم تقریبا ترجمهی توضیحی است که کلمه را از لحاظ لغت شرح دهد. بنابراین تعریفی که اینجا گفته میشود، اگر بگوییم تعریف لفظی است اشکال دارد و اگر بگوییم تعریف شرح الاسمی است مانعی ندارد.
محقق خراسانی در ادامه نکتهی را اشاره میکند که قابل توجه است و آن این است که این تعریف درست است به شرط این که کلمه ظن را عوض کنیم به کلمه حجت و بگوییم «استفراغ وسع برای تحصیل حجت در جهت استنباط حکم شرعی».[4] این مطلب را که محقق خراسانی میگوید باید حق محققین دیگر هم ادا شود که محقق قمی هم هیمن مطلب را گفته است.
اگر منظور از ظن، ظن عام باشد که بعضی از ابناء عامه قائل اند؛ مثل قیاس و استحسان و ... اعتباری ندارد و اگر مراد مطلق ظن انسدادی باشد آن هم اعتبار ندارد. تحقیق این است که باب علم مفتوح است نه مستدود تا مطلق ظن اعتبار داشته باشد. در صورتی که ظن میگوییم، مراد ظن معتبر است در برابر قطع؛ یعنی شیخ انصاری در ابتدای کتاب رسائل گویا معنای عملیات اجتهاد را اعلام کرده و این ظن در برابر قطع وجدانی است یا این که قطع نداریم ولی اماره داریم که معتبر است و حجت است. از لحاظ تحقیقی یا کلامی هر چند اماره مفید قطع وجدانی نیست؛ ولی حجیت آن قطعی است. باید بگوییم مجتهد یعنی کسی که استفراغ وسع به کار گیرد در جهت تحصیل حجت برای استنباط احکام شرعی. تحصیل حجت که بگوییم قطع وجدانی و امارات معتبره را شامل میشود.
مصطلحات ما بعد از تطور اصول فرق کرده است. ظن معتبر یا حصول ظن این اصطلاحات قبل از تطور اصول و قبل از زمان شیخ انصاری است و بعد از آن بحث از ظن مطلق و ظن خاص به میان نمیآید و بحث از حجیت و امارات است. کلمه ظن معتبر مبدل شده به اماره. آن موقع ظن خاص گفته میشد و الآن اماره گفته میشود.
مسأله و موضوع حجیت یک امر قرار دادی و ادعایی نیست؛ بلکه حجت یک واقعیت است. وقتی گفته میشود اتمام حجت؛ یعنی آن اطمینان و وثوق و آن دلیلیت دلیل واقعا علی التحقیق بین محقق و خدایش تمام باشد، این حجت است. نه هر کسی که ادعا کند و نه هر کسی که سر بتراشد قلندریی داند.
سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج3، ص521 همین فرمایش محقق خراسانی را تقریبا بتمامه و کماله تأیید میکند و میفرماید در تعریف که کلمه ظن به کلمه حجت عوض شود، آن وقت مشکلی در این رابطه نخوهیم داشت.