درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
1401/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الإستصحاب /تنبیه دوازدهم
بحث و تحقیق در بارهی تنبیهات استصحاب:
تنبیه یازدهم را که پیچ و خمی فراوان داشت بحث کردیم و در انتهای آن اشاره به تعاقب حالتین دارد. میفرماید از بحث در تقدم و تأخر که در مجهولی التاریخ و مجهول و معلوم التاریخ بیان شد، حکم تعاقب حالتین هم روشن میشود. منظور از تعاقب حالتین این است که یک چیز دارای دو حالت متعاقبی قرار گیرد؛ مثلا سطل آبی که داخل چاه میرود و آب بیرون میآورد، طهارت حاصل میشود، سپس در کنار چاه سطل قرار میگیرد که محل نجاست و آلودگی است، آنجا نجاست برای او حاصل میشود و این حالت دوران دارد. کدام یکی از این دو حالت مقدم شود؟
استادنا العلامه شیخ صدرا میفرماید تعاقب حالتین با مجهولی التاریخ سه تا فرق دارد:
1-در مجهولی التاریخ دو مورد در حقیقت موضوع برای عنوان قرار میگیرد؛ مثل موت والد و موت ولد که عارض نسبت به دو موضوع تعلق دارد؛ اما در تعاقب حالتین میبینیم که یک موضوع است دارای دو حالت؛ مثلا یک ثوب است که یک مرتبه حالت طهارت دارد و بعد حالت تنجیس؛ یک ثوب است و یک مورد و متعلق برای دو حالت.
2-در مجهولی التاریخ استصحاب عدم وجود جا ندارد؛ اثر گاهی متعلق به وجود است و گاهی متعلق به عدم؛ اما در تعاقب حالتین استصحاب فقط وجودی است و امر وجودی استصحاب میشود، امر عدمی در کار نیست.
3-در مجهولی التاریخ شیخ انصاری فرمودند که ممکن است حالت سومی تصور شود و ممکن است قائل به تقارن شویم؛ اما در تعاقب حالتین زمینه برای تقارن وجود ندارد و طهارت و نجاست با هم تقارن نخواهند داشت.
اما در بارهی حکم تعاقب حالتین از بحثی که داشتیم روشن شد و آن این است که استصحاب جاری نمیشود؛ برای این که اتصال بین یقین و شک برقرار نیست؛ مثلا ساعت اول یقین به طهارت و ساعت دوم یقین به نجاست و ساعت سوم شک است. ساعت اول و دوم مشتبه شد. وقتی شک کنیم در دو ساعت قبل که یک ساعتش طهارت بوده و یک ساعتش نجاست بوده، نمیتوان استصحاب طهارت کرد؛ چون احتمال دارد نجاست بعد از آن بوده که بین یقین به طهارت و شک در آن، فاصله شده باشد.
تنبیه دوازدهم متضمن مطلب جالب و یک حکایتی است. در ورودی آن مطلبی از باب ارتباط با اصل مطلب عنوان میشود و بعد وارد بحث اصلی میشود که بحث استصحاب کتابی است که یک اهل کتاب اشکال کرده و با سید بحر العلوم بحث کرده است و این تنبیه مربوط به آن است.
در ورودی محقق خراسانی میفرماید اگر حکمی باشد یا موضوع دارای حکم، استصحاب میشود و اگر موضوع صرف باشد و حکم و اثری داشته باشد، باز قابل استصحاب است. شیخ صدرا میفرماید منظور از ماهیت صرفه در برابر ماهیت مستنبطه است؛ ولی در اینجا منظور از صرفه در مقابل لغویه قرار گرفته است؛ صرفه یعنی شرع محض باشد در برابر لغت. آنگاه میفرماید در بحث لغت هم که استصحاب را در نظر بگیریم اگر خود لغت را استصحاب کنیم که سابقا لغت به این معنا بوده و الآن شک در نقل میکنیم، این استصحاب درست است ولی مثبت میشود؛ اما در ضمن بحث ها اشاره کردیم که استصحاب نسبت به الفاظ و لغت درست است اما مدرک اعتبار آن حدیث لاتنقض نیست؛ بلکه سیرهی اهل لغت است. سیره اهل لغت هم یک سیره است. اهل لغت یک لغتی را که قبلا در یک معنا به کار گرفته الآن هم آن را اخذ میکند و اشکال مثبت جا ندارد. این اشکال در صورتی است که مدرک اعتبار آن حدیث لاتنقض باشد نه سیره.
اگر لغت اثر شرعی داشت قابل استصحاب است مثل صعید که مطلق وجه الارض بوده در لغت و اگر شک کنیم که از آن بیرون آمده یا نه؟ مطلق وجه الارض را استصحاب میکنیم و اثرش را دارد.
آنگاه تدریجا وارد بحث اصلی میشود. بحث اصلی یک حکایتی دارد معروف. در بین فقهای نجف معروف بود و بنده شخصا آن را از استناد العلامه شنیدم. فعلا این حکایت به اسم سید قزوینی ثبت شده و بنده از شیخ صدرا شنیدم که سید مهدی بحر العلوم مسافرت کرد و به بغداد رفت. از بغداد که برگشت یک شهر کوچکی نزدیک کوفه به نام ذی الکفل وجود دارد و الآن چفل گفته میشود. سید بحر العلوم که عنوان بحر العلوم گرفته است در مشهد سفر زیارتی داشت و در مشهد لقب بحر العلم را گرفت. اصل لقبش طباطبایی است. سید که در آن شهر آمد یک عالم یهودی آمد و بحث کرد، صحبت به استصحاب کشیده شد که یقین سابق و شک لاحق است. عالم یهودی گفت شما باید بر اساس استصحاب نبوت حضرت موسی را قبول کیند؛ چون به آن یقین دارید و الآن که شک کنید باید نبوت حضرت موسی را استصحاب کنید. این حکایت را در کتب اصولی محقق قمی، در کتاب قوانین ج3، ص164 نقل میکند به عنوان من السادة الافاضل. بعد سید در جواب میفرماید ما به نبوت موسی معتقدیم با این خصوصیت که حضرت موسی به بعثت نبی خاتم بشارت داده و گفته است پیامبر خاتم خواهد آمد. محقق قمی میگوید این استدلال را سید بحر العلوم از کتاب عیون اخبار الرضا، ج1، ص141 از حوار بین امام رضا و جاثلیق اخذ کرده است. جاثلیق که استدلال کرده است به ابقاء نبوت عیسی، حضرت فرموده ما نبوت عیسی را قبول داریم مشروط به این که با این خصوصیت باشد که به نبوت محمد (ص) بشارت داده است، نه هر عیسی و هر نبوتی. شیخ صدرا فرمودند که عالم یهودی در جواب گفت شما در هر سر در این حد قبول دارید که نبوت برای حضرت موسی قطعی بوده است و شرطش چه بوده اضافی است و همین که اصل نبوت او را قبول دارید ما آن را استصحاب میکنیم. در بیان محقق قمی اشارت هایی است که سید جوابی داده است. محقق قمی خودش فرموده جواب این است که استصحاب در صورتی ممکن است که مستصحب یک امر مشخص و معینی باشد اما به عنوان یک کلی که «نبوة بما هی نبوة» مصداقی اصلا نداشته باشد، مورد استصحاب نخواهد بود.
نوبت به شیخ انصاری و محقق خراسانی رسید. شیخ انصاری از اشکال کتابی جواب داده است اولا اگر استصحاب را از باب حجیت ظن در نظر بگیرید حجیت ظن در باب اثبات نبوت کافی نیست و به ظن اعتماد نمیشود در جهت اثبات یک امر اعتقادی و اگر از باب اخبار در نظر بگیرید آنگاه باید به اخبار مراجعه کرد نه به استصحاب.
اصحاب جوابهای متعددی دارند شاید شش جواب گفته شده است؛ اما جواب متین و صحیح را محقق خراسانی بیان کرده است. ایشان بیان نسبتا مبسوطی دارد که جوهر کلام او از این قرار است:
جواب اول این است که میفرماید: نبوت بر اساس تجزیه و تحلیل علم کلام و فلسفه بر دو صورت است یعنی اهل معقول نبوت را به دو صورت معنا میکنند؛ صورت اول این است که نبوت کمال نفس است، بر اساس ورع و تقوا و زهد نفس تکامل پیدا میکند و نورانی و الهی و ملکوتی و لاهوتی میشود تا ارتباط مستقیم با جبرئیل برقرار کند و وحی را بگیرد. در این صورت نبوت قابل زوال نیست و بر قوت خود باقی است و شک در باره اش راه ندارد یا میگوییم این گونه حالت سابقه اثر فقهی ندارد تا استحصاب زمینه پیدا کند. اگر بگویید نبوت یک منصب مجعول من قبل الله است باید دلیل اقامه شود؛ یا دلیل عقلی و یا دلیل نقلی. اما دلیل عقلی باید حکم عقلی قطعی مستقل باشد و اگر گفتید که عقلاء این راه را تأیید میکند، عقلائی میشود و کافی نیست و اگر گفتید دلیل عقلی نداریم دلیل شرعی داریم، دلیل شرعی یا از شرع خودتان میگیرید یا از شرع اسلام. اگر از شرع خودتان بگیرید موجب دور میشود که این مدعا درست است بر اساس دلیل شرعی ما و دلیل شرعی درست بودنش متوقف است بر این مدعا و اگر دلیل شرعی را از شرع اسلام بیگرید خلف میشود؛ یعنی شما خلاف واقع عمل میکنید واقع تان این است که فقط شرع خود تان معتبر است.
دلیل دوم این است که اعتقادیات باید به صورت قطع محقق شود؛ اما به وسیلهی استصحاب امکان ندارد. استصحاب در آن حد نیست که یک امر اعتقادی را به طور قطع در عمق روح یک انسان به صورت یک اعتقاد ایجاد کند.